گفت:« ای پدر، عطش مرا کشت و… آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟»
امام علیه السلام آنگاه انگشتری خود را به او داد و فرمود: « آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی.»