جهانبینی، اصول و ویژگیهای فرهنگ اسلامی
اسلام طرز تفکر مخصوص به خود را دارد و به مسلمانان جهانبینی خاص خود را میآموزد تا عقاید، اعمال و اخلاق آنان براساس آن جهانبینی ساخته شود و رنگ اسلامی به خود بگیرد. لذا اسلام برای هر یک از مفاهیم تفسیر مخصوص خود را ارائه میدهد.
1ــ آفریدگار جهان: دین اسلام، دین تسلیم در مقابله الله میباشد. الله آن واقعیت متعالی است که همة مراتب دیگر واقعیت از او نشأت میگیرد و همه چیز به او بازمیگردد؛ زیرا الله مبدأ، خالق، حاکم، حافظ و غایت هستی است. اسلام به فضل همین تسلیم به صلح و سلام نیز دست مییابد. اسلام چیزی نیست جز زندگی کردن مطابق خواست و مشیت الله برای حصول به صلح و سلام در دنیا و سعادت و فلاح در آخرت.
اسلام بر این واقعیت تأکید میکند که الله «احد» است. به همین دلیل حقیقت اصلی و مرکزی اسلام در شهادت دادن به «لاالهالاالله» نهفته است که از جمله به معنای تصدیق وحدانیت الله است و اینکه هیچگونه شبیه و شریکی برای او وجود ندارد. این اعتقاد به حدی در اسلام اصلی و اساسی است که خداوند همة گناهان به جز «شرک» را خواهد بخشید.
این تصویر موحدانه و توحیدگرایانه که در اسلام ارائه شده است، شامل کل تاریخ بشریت نیز میشود. به یک معنا، اسلام از ابتدای خلقت بشریت وجود داشته است. آدم ابوالبشر که به سبب همین واقعیت به وحدانیت الله شهادت داد، مسلمان بود. این وحدانیت، به سبب سرشت انسان که نیسان و فراموشکاری است، به تدریج فراموش شد. اما خداوند پیوسته پیامبرانی برای تجدید و تکرار پیام وحدت و تذکر دادن انسان به یگانگی خداوند احدِ واحد میفرستاد. ازاینرو سلسلهای از انبیا مبعوث شدند که گرچه ادیانی با نامهای مختلف آوردند، به عمیقترین معنا مسلمان بودند. به همین دلیل قرآن از ابراهیم با عنوان مسلمان یاد کرده، در حالی که او چند هزار سال پیش از پیامبر اسلام میزیسته است.
از طرف دیگر، اسلام دین نهایی یا خاتم ادیان است. پیامبر اسلام «خاتمالانبیاء» میباشد و چهارده قرن تاریخ بشر صدق این مدعای اسلام را تأیید کرده است. از رحلت حضرت رسول اکرم(ص) تاکنون هیچ دین عمده یا دینی که با ادیان پیش از اسلام، همچون مسیحیت، یهودیت و آیین زرتشتی و نظایر آن قیاسشدنی باشد، بر صفحة زورگار ظاهر نشده است. گاهاً جنبشهایی دینی در اینجا و آنجا روی داده، یا شاخهها و شعبههایی از تلاقی دو دین ظاهر شده (مانند آنچه در هند ظاهر شد)، اما هیچ پیامبری همچون پیامبر اسلام و هیچ پیام جهانی و حیاتی نظیر اسلام از قرن اول هجری به اینسو ظهور نکرده است. بنابراین اسلام دین نهایی و آخرین دین بزرگ جهان است. این دین با کاملترین، جامعترین و مانعترین شکل بیان مفهوم توحید و با اعمال و اطلاق آن بر همة وجوه زندگی بشر، به یک معنا همانا کمال پیام وحدت یا توحید است. به همین دلیل آخرین آیهای که بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد و آن حضرت در خطبة حجةالوداع آن را چند بار تکرار کرد این میباشد: «الیوم اکمت لکم دینکم و اتممتُ علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً.» (مائده/3)
بنابراین اسلام از یکسو دینی است که ازلی و سرمدی است؛ همیشه وجود داشته است، در طبیعت و ذات اشیا سرشته است؛ و دعوتکننده به وحدت یا توحیدی است که همة انبیا طی تاریخ برای ابلاغ و اعلام آن مبعوث شدهاند و از سوی دیگر دینی نهایی و خاتم زنجیرة طولانی دعوت انبیاست. این مفهوم از دین اسلام، برای فهمیدن این دین در بستر تاریخی آن فوقالعاده اهمیت دارد؛ زیرا در حالی که بیشتر ادیان دیگر خود را یا بر شخص مؤسس یا پیامبر، یا همچون مسیحیت بر یک رویداد تاریخی خاص، و یا چون یهودیت بر یک قوم مشخص تاریخی مبتنی کردهاند؛ اسلام خود را نه بر رویداد تاریخی خاص استوار کرده است، نه بر پیامبری خاص و نه بر مردمی خاص. اسلام بر وحدانیت حقیقت مطلق ــ الله ــ واقعیت مطلق و سرشت ازلی و سرمدیاشان، یعنی همه بشریت مبتنی میباشد، نه بر قوم خاص مثل اعراب، ایرانیان و ترکها و نه بر یک حادثة خاص.
2ــ جهان: براساس خداشناسی اسلامی، جهان مخلوق واحد و مستقلی است که سرشار از زندگی و زیبایی میباشد و با توجه به کمالات خداوند، نظم و هماهنگی بر همه جای آن حکومت میکند و سیر تکاملی دارد و براساس حق و عدالت استوار شده است. به یک معنای ژرف میتوان گفت که کل طبیعت «مسلمان» میباشد؛ یعنی خود را تماماً تسلیم خدا و مشیت خداوند کرده است. همة مخلوقات تابع طبیعتی هستند که خداوند به آنها بخشیده است. یک درخت گیلاس، همواره گیلاس به بار خواهد آورد، یک ماهی هرگز از ماهیت ماهی بودن سر باز نخواهد زد.
3ــ جامعه: «جامعه» نیز در اسلام مفهوم معینی دارد. در این تفسیر، جامعه از وجود انسان سرچشمه گرفته و برای رفاه و سعادت انسانها بهوجود آمده است و به همین دلیل، جامعه اسلامی نه رنگ فردی دارد (اصالت فرد) و نه رنگ اجتماعی (اصالت جامعه). اسلام به تشکیل جامعهای نظر دارد که در آن روابط نزدیک و صمیمانهای میان اعضای آن برقرار است. این جامعه از یکسو بر پایة بندگی خداوند میباشد و از سوی دیگر بر پیوندهای صمیمانة اخوت میان همة اعضا. واقعیت اجتماعی جامعة اسلامی بر دو قطب، یا دو واقعیت مبتنی است: واقعیت اول، مردم مسلمان یا «امت» میباشد که جهان گستردة اسلام را میسازند. واقعیت دوم همانا خانوادة بلافصل است و این دو قطب مهمترین وجه یک جامعة اسلامی واقعی است و تار و پود ساختار اجتماعی بر گرد همین دو قطب تنیده میشود.
4ــ انسان: در نگرش اسلامی، انسان کارگزار یا «خلیفة» خداوند بر روی زمین و عبد اوست. این دو وجه با هم، فطرت یا طبیعت بنیادی انسان را میسازد. انسان در مقام «عبد» خداوند باید مطیع خداوند و مشیت او باشد و برای زندگی خویش و نحوة تحقق بخشیدن به خواست خداوند از او هدایت و دستور بگیرد. اما در مقام کارگزاری یا خلافت خداوند بر روی زمین باید فعال باشد؛ زیرا که کلیة اسرار آفرینش به دست او سپرده شده و راه کشف حقایق و وسیله دستیابی به همه چیز به او تعلیم داده شده است.
انسان در کسب کمال آزاد و مختار آفریده شده است. چنین نیست که مانند فرشتگان در کمال خود مجبور باشد، بلکه انسان تنها موجودی است که هم میتواند راه راست را برود و هم میتواند از آن منحرف شود.
همة مخلوقات ازاینرو که مخلوق خداوند و بازتاب جنبهای از حکمت خداوند هستند، شریف میباشند. اما از آنجایی که انسان به بهترین وجه منعکسکنندة حکمت الهی و به کاملترین وجه مظهر صفات الهی اوست، اشرف همة مخلوقات است. انسان تنها موجودی میباشد که در مرکز یا کانون این جهان قرار دارد و ازهمینروست که تنها او خلیفة خداوند است. انسان قدرت دارد که بر همة مخلوقات دیگر سلطه پیدا کند، اما مسئولیت نیز دارد که از همة این مخلوقات مراقبت نماید.
اسلام، براساس همین «انسانشناسی» خود، همة قوانین از جمله «روابط فرد با دیگران»، «روابط شخص با جامعه»، و «روابط همگی را با جهان» تنظیم نموده است.
5ــ خانواده: اسلام بیش از هر چیز بر حفظ بنیان این قطب واقعیت اجتماعی، یعنی خانواده، تأکید کرده است. منظور خانواده در اسلام، همان خانوادۀ کوچک (هستهای) در غرب نیست، بلکه دودمان وسیعتری را دربرمیگیرد که شامل پدربزرگها و مادربزرگها و حتی عمه، خاله، عمو، دایی و اولاد آنان نیز میشود. بر حفظ روابط در درون خانواده و اصطلاحاً «صلة ارحام»، یعنی حفظ روابط میان همه کسانی که زادة یک رحم یا دارای پیوندهای خونی و نسبیاند، به اندازهای تأکید شده است که دیدار با خویشاوندان و نزدیک بودن به ایشان و حفظ روابط و پیوندهای خانوادگی، یکی از تکالیف دینی هر زن و مرد مسلمان تلقی شده است.
تأکید بر ازدواج نیز به دلیل اهمیت زیاد خانواده است و این اهمیت تا جایی که نکاح را نصف دین دانستهاند.
6ــ کار: اسلام تفسیر مخصوص خود را نسبت به مفهوم «کار» دارد. این مفهوم در اسلام آنقدر تقدیس شده است که پیامبر دست کارگری را بلند کرده و فرموده است: «این دستی است که آتش جهنم هیچگاه آن را نمیسوزاند؛ این دستی است که خدا و رسولش آن را دوست میدارند.»
اسلام، «دنیا و آخرت» را در مقابل هم قرار نمیدهد. دنیا و آخرت متناقض نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند. قرآن به پیروان خود اجازه نمیدهد که بهرة خود را از دنیا فراموش کنند: «و لا تنس نصیبُکَ مِنَ الدُّنیا». امام صادق(ع) نیز فرموده است: «آن که دنیایش را برای آخرت رها کند و نیز آن که آخرتش را به دنیا میفروشد از ما نیست.»
اسلام، انسان را مجموعهای از تمایلات «جسمی و روحی»، دانسته و اجازه نمیدهد به هیچیک از آنها لطمه وارد شود. عدهای ترقی روح را مستلزم محرومیت و زجر جسم میدانند و میگویند: «به هر نسبت که تمایلات جسم سرکوب شود به همان نسبت به ترقی روح افزوده خواهد شد و سعادت انسان بالا میرود»، اما پیامبر، چنین چیزی را نهی و سرنش کرده و فرموده است: «از من نیست کسی که از زنان کناره گیرد و به عنوان ریاضت گوشت نخورد و گوشهنشینی اختیار کند.»
تعالیم اقتصادی اسلام همواره با اخلاق پیوند داشته و بیش از هر چیز بر عدالت ــ اعم از عدالت در ممانعت از انباشت بیش از حد ثروت به زیان طبقه یا گروهی خاص، عدالت در ایجاد رابطه میان ثروت و کار، و عدالت در استفاده از سرمایه و درآمد و سوءاستفاده نکردن از آن ــ مبتنی بوده است. تعالیم اقتصادی اسلام بر چندین اصل استوار است:
اولین و مهمترین اصل درباب «مالکیت» است. اسلام میگوید: انسان به دلیل اینکه خلیفة خداوند بر روی زمین است، میتواند از حق مالکیت خصوصی برخوردار باشد و هیچ حکومت یا گروه اجتماعی جز در موارد خاص و آن هم براساس تعالیم شریعت، نمیتواند آن را از افراد بگیرد.
اصل اساسی دوم اصل «رابطة میان کوششهای فرد و ثروت انباشتة او» است. در اینجا بر مشارکت در سود و زیان در هر معاملة اقتصادی تأکید شده است. (شاید دلیل حرمت ربا هم این مسأله باشد؛ یکی اینکه فرد بدون کوشش صاحب سود میشود و دیگر اینکه او در سود و زیان مشارکت ندارد). ولی اگر کسی سرمایهاش را در راه خرید و فروش به کار بگیرد، هر چند سود زیادی هم به دست بیاورد، پذیرفته و حلال است. فلسفة اقتصادی اسلام همواره بر اهمیت و تکلیف دانستن تلاش در راه تأمین معاش خود و خانواده و ردّ تنآسایی تأکید کرده است. از منابع حدیث و تفاسیر قرآن چنین برمیآید که به مکلّف بودن تلاش در راه تأمین معاش همچون مکلّف بودن به ادای نمازهای یومیه است.
7ــ سیاست: در مورد سیاست، به نظر میرسد که خداوند بهتر آن دیده است که احکام تأسیس یک نهاد سیاسی واحد را که طی قرنها بدون تغییر باقی بماند به نحو صریح و مشخص عرضه نکند. اما به هر حال، اولاً دستهای اصول سیاسی بسیار مهم در قرآن آمده است؛ از جمله این اصل که حاکم واقعی جهان خداوند است و همه قدرتها متعلق به اوست. ثانیاً پیامبراکرم(ص) به عنوان نخستین بنیانگذار جامعه اسلامی و نخستین حاکم، سرمشق و الگویی برای نسلهای بعدی در مسائل و موضوعات سیاسی بوده است. او نه تنها پیامبر و رهبر دینی جامعة بشری تلقی میگشت، بلکه از سلطه سیاسی نیز برخوردار بود. بر اثر همین الگوی پیامبر و با توجه به ویژگی خود اسلام، قدرت سیاسی و دین اسلام هرگز از یکدیگر جدا نبوده است. سلطة سیاسی در جامعة اسلامی هر شکلی که به خود بگیرد، یک بعد مهم دینی نیز دارد.
اصول بسیار مهم دیگری در قرآن و حدیث درباب حکومت و سیاست وجود دارد، مثل اصل «شورا» که اهمیت مشورت با رهبران و مشایخ و علمای جامعه اسلامی را نشان میدهد؛ اصل «نفی استبداد» و «فراموش نکردن تعالیم خداوند درباب عدل و رحمت». نمونههای اعمال این اصول در اسلام وجود دارد که عالیترین آنها نامة مشهور حضرت علی(ع) به مالک اشتر است.