0

جک

 
msalemi
msalemi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آبان 1389 
تعداد پست ها : 180
محل سکونت : بوشهر

جک

-9 آرنولد ميره آبادان، همون شب اول آبادانيه تو خيابون بهش گير ميده كه: ولك تورو جون بوات.. تو رو جون ننت، فردا ما رو تو خيابون ديدي بهم سلام كن! خلاصه اونقدر التماس ميكنه، تا آخر آرنولد قبول ميكنه. فرداش آبادانيه داشته با دو سه تا از رفيقاش تو خيابون ‌چرخ ميزده، يهو ارنولد مياد ميگه: سلام عبود! آبادانيه ميگه: اَاه‌ه‌ ... باز اين سيريش اومد!

 "راه فردا که در پیش داریم راه نرفته ی ماست آن را درست بپیماییم "

چهارشنبه 10 آذر 1389  3:36 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها