0

او و پدرش با زبان رسول خدا لعن و از مدينه تبعيد شدند

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

او و پدرش با زبان رسول خدا لعن و از مدينه تبعيد شدند

مروان بن حكم، داماد عثمان و سرسلسله بني‌مروان و اولين خليفه از نسل بني‌حكم بود كه مروانيان به او منسوب‌اند. او از چهره‌هاي پليد و كثيف تاريخ است. پدرش، ابي‌العاص بن اميه از استهزاءكنندگان پيامبر بزرگ اسلام بود كه مطرود آن حضرت نيز به‌شمار مي‌رفت.

مروان كه كنيه‌اش ابوعبدالملك بود در سال دوم هجرت در مكه به‌دنيا آمد و در شهر طائف بزرگ شد و سال‌ها با خانواده خود زندگي كرد.

او و پدرش به زبان رسول خدا (ص)، مورد لعنت قرار گرفته‌اند و به حكم و دستور ايشان، از مدينه تبعيد شدند و حق ورود به مدينه را نداشتند و با آن‌كه عثمان براي رفع تبعيد، چند مرتبه نزد رسول خدا (ص) از آنان شفاعت كرد ولي مورد قبول حضرت واقع نشد.

چهره مروان در حكومت عثماني و بعد از آن

در زمان خلافت ابوبكر، عثمان به شفاعت آنان پرداخت ولي ابوبكر گفت: «من تبعيدي و رانده شده خدا را به مدينه راه نمي‌دهم.» زمان خلافت عمر بن خطاب، باز هم عثمان اقدام كرد ولي عمر نيز همان جواب ابوبكر را داد تا اين‌كه عثمان خود به خلافت رسيد و وسيله بازگشت مروان و پدرش را به مدينه فراهم كرد و از خاصان و دبيران او و داماد وي شد… اقدام مروان حكم در نوشتن نامه به حاكم مصر با سوءتدبيرش، منجر به قتل عثمان شد و بعد از عثمان، با روي كار آمدن امام علي بن ابي‌طالب عليه‌السلام، با آن‌كه با حضرت بيعت كرد ولي در شمار ناكثين درآمد و در جنگ جمل همراه طلحه و زبير و عايشه، رهسپار بصره شد و در جنگ شركت كرده و بعد مغلوب و دستگير شد.

امام علي عليه‌السلام، با شفاعت امام حسن مجتبي عليه‌السلام، او را عفو و آزاد كرد ولي بيعت او را نپذيرفت و فرمود: دست او دست خيانت است اگر صدبار هم بيعت كند باز نقض مي‌كند. و بعد فرمود كه او را رها كنند. مروان سپس به شام، نزد معاويه رفت. وي در جنگ صفين در كنار معاويه جنگيد و از طرف معاويه، مدتي حاكم بحرين شد… سال ۴۲ق در دوران حكومت معاويه، مروان چندي حاكم مدينه بود. در آن مدت در بسياري از آشوب و فتنه‌هاي مدينه و شامات، شركت داشت. او در زماني كه نامه يزيد بن معاويه در اعلام مرگ پدرش و گرفتن بيعت از مخالفان به او رسيد از حاكم مدينه خواست تا از حسين بن علي عليه‌السلام بيعت بگيرد و درصورت خودداري از بيعت، او را بكشد.

در اين خصوص در تاريخ چنين آمده است: «يكي از ملاقات‌هاي سيدالشهدا (ع) در مدينه، ملاقاتي است كه با «مروان بن حكم» انجام شده است وقتي وليد بن عتبه، حاكم وقت مدينه شبانه امام (ع) را براي بيعت با يزيد احضار كرد، حضرت فرمود: «بيعت بايد علني باشد.»

مروان گفت: «امير! عذر اورا نپذير و اگر بيعت نمي‌كند، اورا گردن بزن!» بعد حضرت، رو به وليد كرد و فرمود: «ما خاندان نبوت و معدن رسالت هستيم كه خانه ما محل رفت‌وآمد ملائكه است شروع و ختم امور، به ماست و يزيد مردي فاسق و شارب‌الخمر و كشنده مردم بي‌گناه و فاسق دريده است و شخصي همانند من با او بيعت نمي‌كند.» مروان رو به وليد كرد و گفت: «با پيشنهاد من مخالفت كردي؟» وليد گفت: «آنگاه دين و دنيارا از دست مي‌دادم.» برخورد دوم امام (ع) با مروان، فرداي‌‌ همان شب بود كه احضار شده بودند.

حضرت از منزل بيرون آمدند تا از اخبار مطلع شوند كه با مروان روبه‌رو شدند. مروان به حضرت عرض كرد: «من خيرخواه شما هستم، پيشنهاد مرا بپذيريد!» حضرت فرمود چيست؟ گفت: «با يزيد بيعت كنيد كه براي دنيا و آخرت شما خوب است!» حضرت فرمود: «انا للّه و انا اليه راجعون، فاتحه اسلام را بايد خواند كه امت اسلامي گرفتار فرمانروايي مثل يزيد شده باشند، از جدم رسول خدا (ص) شنيدم كه مي‌فرمود: خلافت بر آل ابوسفيان حرام است. » تأثير كلام مروان به امام (ع) از تيرهاي روز عاشورا به بدن حضرت، كم‌تر نبود…» مردم مدينه مروان حكم را در واقعه حره در زمان يزيد از شهر مدينه بيرون كردند. وي علي‌رغم تعهدي كه كرده بود و قسمي كه خورده بود (كه با سپاه شام بازنگردد) همراه آنان در جنگ حره شركت كرد.

پس از آن توسط عبدالله زبير به شام تبعيد و در شام ساكن شد. بعد از يزيد در جريان كناره‌گيري معاويه پسر يزيد با حمايت طايفه كلبي‌ها بر ضحاك بن قيس، غلبه كرد و سال ۶۴ق، مروان كه آن زمان شيخ بني‌اميه شناخته مي‌شد، ادعاي خلافت كرد و به خلافت رسيد و مردم هم با او بيعت كردند. به نوشته برخي از تاريخ‌نگاران، از جمله مسعودي، او اولين كسي بود كه به زور خلافت را به‌دست آورد بدون اين‌كه رضايت جمعي مردم در كار باشد… مروان در طي حكومت خود در مدينه بدترين ناسزاها را بر سر منبر به علي بن ابي‌طالب عليه‌السلام مي‌داد و مي‌گفت: «كار بني‌اميه و پايه‌هاي حكومت ما جز با سب علي و لعن و كوبيدن او، محكم و استوار نشود!»

درصورتي‌كه او از كساني بود كه زماني مي‌گفت: «دفاعي كه علي عليه‌السلام از عثمان كرد، هيچ‌كس ديگر نكرد.» مروان در زمان خلافتش سرزمين فدك را كه معاويه به‌طور غصب، يك‌سوم آن را به او داده بود، همه سهام آن را جزو اموال خودش قرار داد.

او هم‌چنين قاتل طلحه (از سركردگان جنگ جمل) است. توضيح آن‌كه وقتي طلحة بن عبيدالله، در جنگ جمل، سپاهيانش را در معرض هلاكت ديد، فرار كرد و در همان موقع، مروان چشمش به او افتاد و يادش آمد كه وي، عامل مؤثري در قتل عثمان بوده است، لذا با پرتاب تيري او را از پا درآورد… دوران خلافت او خيلي كوتاه و كم‌دوام بود و بنا بر نقل روايات، او توسط همسرش (ام خالد) كه قبلاً زن يزيد بود در رمضان ۶۵ق مسموم و به درك واصل شد. بعضي گويند كه ام خالد از شدت خشم و كينه، بالشي بر روي او گذاشت و او را خفه كرد و به هلاكت رساند… مروان بن حكم، چهره مرموز، فتنه‌انگيز و فرصت‌طلبى بود كه تمايل بسيارى به ايجاد فتنه‌ها و درگيرى‌ها داشت.


برخي از اقدامات ناشايست مروان در زمان خلافت

وى نمونه عينى نفوذيان در يك نهضت است كه نه با روح جريان، همگونى دارند و نه به ارزش‌هاى آن باور دارند و نه با اسوه‌هاى آن همراه‌اند. اين‌گونه كسان، بيش‌ترين ضرر‌ها را به آن جريان فكرى و سياسى كه در آن رشد مى‌كنند، وارد مى‌سازند.

مروان با نفوذ بسيارى كه در عثمان داشت و تمايل بى‌اندازه‌اش به سلطنت و سرانجام، بى‌اعتقادى‌اش به فرهنگ اسلامى، نقش - تخريبى - مهمى در تحولات جامعه اسلامى بازى كرده است. نقش او در شعله‌ورسازى دوباره آتش قهر شورشيان عليه عثمان و شتاب گرفتن درگيرى‌هاى اطراف دارالخلافه نيز تأمل‌برانگيز است. از آنجا كه پيامبر خدا، پدر او حكم بن ابى‌العاص را به طائف تبعيد كرده بود، او نيز به‌همراه پدرش در طائف بود و لذا پيامبر خدا را نديد.

پيامبر (ص) يك‌بار حكم را نفرين كرده و فرموده بود: «واى بر امت من از دست نسل اين مرد!» مروان از آداب معاشرت اسلامى نيز بهره‌اى نداشت زيرا از آغاز زندگى، خارج از مدينه و به‌عنوان تبعيدى و مطرود پيامبر (ص) زندگى كرده بود. او با ضربتى كه بر پشت گردنش خورده بود، زخمى شده بود و تا آخر عمر را با گردنى كج و خميده گذراند و چون گردنى باريك داشت، او را «خيط الباطل» (ريسمان باطل) مى‌ناميدند. او بعد از يزيد بن معاويه به خلافت رسيد و اين سخن امام على عليه‌السلام كه مدت زمان حكومت او را به «لعقةُ الكلبِ أنفَه» (به‌اندازه‌اى كه سگ، دماغش را مى‌ليسد) تشبيه كرده بود، تحقق يافت.

پس از او فرزندانش خلافت را در دست گرفتند و بدين‌سان، سلسله مروانيان بنياد نهاده شد كه در ناهنجار جلوه دادن معارف اسلام و سقوط جامعه اسلامى، نقش بسيار مؤثر و خبيثانه‌اى داشتند.

منابع:
۱- تاريخ تحول دولت و خلافت (جعفريان)
۲- دانشنامه رشد
۳- فروغ ولايت (جعفر سبحاني)

دوشنبه 13 آبان 1392  9:47 AM
تشکرات از این پست
mohsen_alavi
sefrrr
sefrrr
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1392 
تعداد پست ها : 56
محل سکونت : تهران

پاسخ به:او و پدرش با زبان رسول خدا لعن و از مدينه تبعيد شدند

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟

فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟

دوشنبه 27 آبان 1392  3:49 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها