آداب سخن گفتن
در اسلام باب وسیعی برای این مسأله گشوده شده، از جمله اینكه: تا سخن گفتن ضرورتی نداشته باشد سكوت از آن بهتر است. چنانكه در حدیثی از امام صادق ـ علیه السلام ـ می خوانیم: السكوت راحه للعقل؛ سكوت مایه آرامش فكر است.[1]
و در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ آمده است من علامات الفقه: العلم و الحلم و الصمت، ان الصمت باب من ابواب الحكمه؛ از نشانه های فهم و عقل، داشتن آگاهی و بردباری و سكوت است، سكوت دری از درهای حكمت است.[2]
البته در روایات دیگر تأكید شده است، در مواردی كه سخن گفتن لازم است مؤمن باید هرگز سكوت نكند پیامبران به سخن گفتن دعوت شدند نه به سكوت، وسیله رسیدن به بهشت و رهایی از دوزخ، سخن گفتن به موقع است.[3]
زبان یا منشأ سی گناه كبیره
علمای اخلاق گفته اند: زبان پربركت ترین عضو بدن، و مؤثرترین وسیله طاعت و هدایت و اصلاح است، و در عین حال خطرناكترین و پرگناهترین عضو بدن محسوب می شود، تا آنجا كه حدود سی گناه كبیره از همین عضو كوچك صادر می گردد.[4]
در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ می خوانیم: لا یستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه و لایستقیم قلبه حتی یستقیم لسانه؛ ایمان هیچ بنده ای از بندگان خدا به راستی نمی گراید مگر اینكه قلبش مستقیم گردد، و قلبش مستقیم نمی شود مگر اینكه زبانش درست شود.[5]
و در حدیث دیگری از همان حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ آمده است: المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده؛ مسلمان كسی است كه مسلمانان از دست و زبان او آسوده باشند.[6]
جالب اینكه در حدیث دیگری از امام سجاد ـ علیه السلام ـ آمده است كه زبان هر انسانی همه روز صبح از اعضای دیگر احوالپرسی می كند و می گوید: كیف اصبحتم؟! چگونه صبح كردید؟ همه آنها در پاسخ این اظهار محبت زبان می گویند: بخیر ان تركتنا؛ حال ما خوب است اگر تو بگذاری! سپس اضافه می كنند: تو را به خدا سوگند ما را رعایت كن، انما نثاب بك و نعاقب بك؛ ما به وسیله تو ثواب می بینیم و یا مجازات می شویم.[7]
موعظه همیشگی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ
در زمینه مسئولیت زبان روایات بسیار است كه همگی حاكی از اهمیت فوق العاده نقش زبان و اصلاح آن در اصلاح اخلاق و تهذیب نفوس انسانی است، و به همین دلیل در حدیثی می خوانیم: ما جلس رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ علی هذا المنبر قط الا تلا هذه الایه: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سدیدا؛ هرگز پیامبر بر منبرش ننشست مگر اینكه این آیه را تلاوت فرمود: ای كسانی كه ایمان آورده اید تقوای الهی را پیشه كنید و سخن حق و درست بگوئید.[8]
در حدیثی از پیغمبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می خوانیم:خداوند متعال به فرزندان آدم می گوید: یابن آدم! ان نازعك لسانك فیما حرمت علیك فقد اعنتك علیه بطبقتین فاطبق، و ان نازعك بصرك الی بعض ما حرمت علیك فقد اعنتك علیه بطبقتین فاطبق...؛
ای فرزند آدم! اگر زبانت خواست تو را وادار به حرام كند، من دو لب را برای جلوگیری از آن در اختیار تو قرار داده ام، لب را فرو بند، و اگر چشمت بخواهد تو را به سوی حرام ببرد من پلكها را در اختیار تو قرار داده ام، آنها را فرو بند!...[9]
این داستان نیز از لقمان معروف است، در آن هنگام كه به صورت برده ای برای آقایش كار می كرد، روزی به او گفت: گوسفندی برای من ذبح كن و دو عضو كه بهترین اعضای آنست برای من بیاور.
او گوسفندی را ذبح كرد و زبان و دل آن را برای وی آورد.
چند روز دیگر همین دستور را به او داد منتها گفت، دو عضو كه بدترین اعضای آن است برای من بیاور لقمان بار دیگر گوسفندی را ذبح كرد و همان زبان و دل را برای او آورد، او تعجب كرد و از این ماجرا سؤال كرد، لقمان در پاسخ گفت: قلب و زبان اگر پاك باشند از هر چیز بهترند، و اگر ناپاك شوند از همه چیز خبیثتر و بدتر![10]
[1] . وسائل الشیعه: 8 / 532.
[2] . همان مدرك.
[3] . همان مدرك.
[4] . غزالی در احیاء العلوم بیست گناه كبیره یا انحراف را كه از زبان سر می زند برشمرده است كه عبارتند از: 1 . دروغ 2 . غیبت 3 . سخن چینی 4 . نفاق در سخن (ذواللسانین بودن) 5 . مدح بیجا 6 . بدزبانی و دشنام 7 . غنا و اشعار نادرست 8 . افراط در مزاح 9 . سخریه و استهزاء 10 . افشاء اسرار دیگران 11 . وعده خلاف 12 . لعن و نابجا 13 . خصومت و نزاع 14 . جدال و مراء 15 . گفتگو در امور باطل 16 . پرحرفی 17 . گفتگو در اموری كه به انسان مربوط نیست 18 . وصف مجالس شراب و قمار و گناه 19. سؤال و جستجو از مسائلی كه از عهده درك انسان بیرون است 20 . تصنع و تكلّف در سخن ـ و ما ده موضوع مهم دیگر نیز بر آن افزوده ایم:
1 . تهمت زدن 2 . شهادت باطل 3 . اشاعه فحشا و نشر شایعات بی اساس 4 . خودستائی 5 . اصرار بیجا 6 . خشونت در سخن 7 . ایذاء با زبان 8 . مذمت از كسی كه مستحق ذم نیست 9 . كفران نعمت به وسیله زبان 10 . تبلیغ باطل.
[5] . بحارالانوار: 71 / 78.
[6] . اصول كافی، جلد 2، باب المؤمن و علاماته و صفاته.
[7] . بحارالانوار: 71 / 278.
[8] . در المنثور، (طبق نقل تفسیر المیزان: 16 / 376).
[9] . نور الثقلین: 5 / 581.
[10] . تفسیر بیضاوی و ثعلبی ولی تفسیر مجمع البیان تنها قسمت اوّل سخن لقمان را نقل كرده است.