0

داستان های عجیب از امام حسین

 
tiztak
tiztak
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : آبان 1392 
تعداد پست ها : 45

داستان های عجیب از امام حسین

آيا قرآن خوانده اي

 

 

پيرمردي نزد اسرا كربلا آمد و خطاب به حرم امام حسين(ع) و بانوان آن حضرت كه كنار مسجد ايستاده بودند،گفت:حمد و سپاس مخصوص خدايي است كه شما را به قتل رسانيد و هلاك نمود و با كشته شدن مردان شما،شهرها را امنيت بخشيد و اميرمؤمنان را بر شما مسلط ساخت!

حضرت امام علي بن الحسين(ع) به او فرمود:«اي پيرمرد!آيا قرآن خوانده اي ؟»

پيرمرد گفت:«آري»

حضرت(ع) فرمود:«آيا معناي اين آيه را مي داني: {«قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي»}؛ بگو اي پيامبر!من براي انجام رسالت خويش از شما اجر و مزدي نمي خواهم،جز آنكه با خويشاوندان من نيكي نماييد؟».

پيرمرد گفت:آري اين آيه را خوانده ام.

حضرت امام سجاد (ع)فرمودند:«خوشاوندان پيامبر، ما هستيم.اي پيرمرد!آيا در سوره بني اسرائيل خوانده اي كه:«حق خويشاوندان و نزديكان مرا ادا نما.»؟

پيرمرد گفت:آري خوانده ام!

حضرت امام علي بن الحسين فرمودند:«آن خويشان و نزديكان(كه مراد آيه مي باشد)ماييم،اي پيرمرد!آيا اين آيه را خوانده اي:«بدانيد هرچه به عنوان غنيمت و سود مي بريد،خمس آن متعلق به خدا و رسول او و نزديكان رسول خدا مي باشد.»؟

پيرمرد گفت:آري

حضرت امام سجاد(ع) به او فرمودند:«ماييم خويشان و نزديكان پيامبر،آيا اين آيه را خواندي:«همانا خداوند اراده كرده است كه هر گونه رجس و ناپاكي را از شما خاندان دور كرده و شما را پاك و پاكيزه گردانيد.»

پيرمرد گفت:آري اين آيه را نيز خوانده ام!

حضرت امام سجاد(ع) فرمودند:«ماييم ان خانداني كه خداوند آيه تطهير را در شان و منزلت ما نازل نمود.»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

توبه پيرمرد

پيرمرد سكوت نمود ،در در حالي كه آثار پشيماني در چهره اش هويدا شده بود،پس از لحظاتي گفت:تو را به خدا قسم ميدهم،آيا اين آيات قرآن در شان شما نازل شده است؟

حضرت امام سجاد(ع)فرمودند:((به خدا سوگند،بي هيچ شك و ترديدي ،ما همان خاندان هستيم و به حق جدم رسول الله كه ما همان خاندان هستيم.))

پيرمرد گريست،عمامه خود را بر زمين كوبيد،سپس سر به آسمان برداشت و گفت:بار خدايا من بيزاري مي جويم از دشمنان جني و انسي آل محمد))

پير مرد به حضرت(ع)گفت:آيا هنوز راه توبه براي من باز است؟!

حضرت(ع) فرمودند:((آري!اگر توبه نمايي،خداوند نيز توبه تورا خواهد پذيرفت و تو با ما خواهي بود؟))

او عرض كرد من توبه مي كنم!

هنگامي كه اين جريان به گوش يزيد رسيد،فرمان داد تا او را بكشند.

 

یک شنبه 12 آبان 1392  3:07 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها