0

گفتاری منتشر نشده از آیة ا... جوادی آملی ؛ حماسه اصحاب سید الشهدا (ع) پشتوانه عرفانی دارد

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

گفتاری منتشر نشده از آیة ا... جوادی آملی ؛ حماسه اصحاب سید الشهدا (ع) پشتوانه عرفانی دارد

گفتاری منتشر نشده از آیة ا... جوادی آملی ؛ حماسه اصحاب سید الشهدا (ع) پشتوانه عرفانی دارد

پایمردی و استقامتی که اصحاب امام حسین(ع) در حادثه عظیم عاشورا به خرج دادند و حماسه ای که در آن صحنه آفریدند، دوست و دشمن را به شگفتی واداشت. به یکی از کسانی که در کربلا و در صف سربازان عمر سعد شرکت کرده بود، گفتند: وای بر شما! با پسر پیامبر(ص) جنگیدید و او را کشتید؟ گفت: چه می گویید؟ اگر شما نیز مشاهده می کردید، آنچه را که ما مشاهده کردیم، همانند ما عمل می کردید. گروهی بر ما حمله کردند که مانند شیرهای خشمگین دست به قبضه شمشیر برده بودند. از چپ و راست، سواران را می کوبیدند و خرد می کردند. خود را به دهان مرگ می انداختند. نه امان نامه قبول می کردند و نه رغبت به مال داشتند...اگر به آنها مهلت می دادیم، از هر طرف به ما حمله می کردند. مادرمرده به نظر تو ما چه می کردیم؟

از این اعترافات معلوم می شود که همه سربازان و اصحاب امام حسین(ع) با حفظ مراتب، افتخار آفریدند، لیکن از باب مثال به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم.

 

قمر بنی هاشم عباس بن علی(ع)

شجاعتهایی که حضرت ابوالفضل(ع) در شب و روز عاشورا از خود نشان داد فراتر از آن است که در ضمن این بحثهای کوتاه قابل بررسی و اِحصا باشد.
نیست صاحب همتی در نشأتین
هم قدم عباس را بعد از حسین
در هواداری آن شاه ألست
جمله را یک دست بود او را دو دست
لیکن از باب اکتفا به میسور ازمعسور و حباب از عباب و نمی از یمْ، اشاره ای گذرا به برخی از آن خواهیم داشت. امام سجاد(ع) در ستایش عموی بزرگوار خود می فرماید: خدا رحمت کند عمویم عباس را که جان خود را ایثار کرد و فدای برادرش شد تا آن که دو دست او قطع شد، در عوض، خدا دو بال به او عنایت کرد که به وسیله آن همراه ملائک در بهشت پرواز می کند، چنان که برای جعفربن ابی طالب نیز دو بال قرار داد. برای عباس در نزد خدا منزلتی است که همه شهدا در روز قیامت غبطه آن مقام را می خورند. موقعیت و نقش او در سپاه امام حسین(ع) فوق العاده بود. بنابراین مأموریتهای سنگین، مانند مهلت خواستن برای شب عاشورا، آب آوردن، پرچم داری و امثال آن به عهده آن حضرت گذاشته شد و در آن لحظه آخر که عباس(ع) اجازه میدان خواست امام حسین(ع) فرمود: تو پرچم دار من هستی؛ و تا موقعی که پرچم برافراشته بود، دل لشکر و اهل بیت امام حسین(ع) گرم بود. البته دشمن نیز به این موقعیت واقف بود و وجود او را مایه رعب و وحشت سپاه خویش می دانست، چون او بود که وقتی حمله می کرد مانند صاعقه در علف زار خشک عمل می کرد و دشمن را قلع و قمع می نمود. از این رو درصدد وارد کردن ضربه کاری به آن حضرت بودند و وقتی این زمینه برای آنان پیش آمد، آن گونه عمل کردند که هر وقت چشم امام سجاد(ع) به فرزند عباس یعنی عبیدا... بن عباس می افتاد، اشک از دیدگان مبارکشان جاری می شد و می فرمود: وقتی به یاد مصیبتهای عباس در کربلامی افتم، کنترل از دستم می رود. شعرهای حماسی آن حضرت هنگامی که برای دستیابی به آب می رفت و نیز موقع رسیدن به آب و هنگام مواجهه با دشمن و قطع شدن دستهای مبارکشان و نیز اقدام شجاعانه ایشان در برگشتن از کنار شریعه با لبهای تشنه چیزی نیست که بر کسی مخفی باشد و به وصف نمودن نیاز داشته باشد.
یکی از جلوه های زیبای زندگی عباس(ع)، رد کردن امان نامه شمر است.شمر ملعون در شب عاشورا خود را به خیمه های امام حسین(ع) نزدیک کرد و با صدای بلند فریاد زد: خواهرزادگان من کجا هستند؟ ابوالفضل العباس(ع) و برادرانش فریاد شمر را شنیدند ولی جوابش را ندادند. امام حسین(ع) فرمود: اگر چه شمر فاسق است ولی جوابش را بدهید. آنها جلو رفتند و گفتند: چه می خواهی و کارت چیست؟ شمر گفت: خواهرزاده های من! شما در امان هستید خودتان را با برادرتان حسین به کشتن ندهید و به طاعت یزید درآیید. عباس و برادرانش جوانمردانه جواب دادند: دستانت بریده باد ای شمر! لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. آیا به ما امان می دهی ولی دردانه رسول ا... و جگرگوشه زهرا(س) امان نداشته باشد؟ آیا از ما می خواهی که از طاعت برادرمان حسین(ع) خارج شویم و به اطاعت ملعون هایی از فرزندان ملعونان درآییم؟ شمر خشمگین و ناامید به لشکرگاه عمر سعد برگشت.

 

حضرت علی اکبر(ع)

آن حضرت که گویا در حادثه عاشورا حدود 27 سال داشت، اولین فرد از بنی هاشم است که عازم میدان شد و به شهادت نایل آمد. هنگام ورود به میدان این اشعار را به صورت رجز می خواند:
أنا علی بن حسین بن علی
نحن وبیت ا... أولی بالنبی
أطعنکم بالمرح حتی ینثنی
أضربکم بالسیف أحمی عن أبی
ضرب غلام هاشمی علوی
وا... لا یحکم فینا ابن الدعی
حملات شکننده و شجاعانه آن حضرت، که به قلع و قمع دشمنان منجر می شد، مرتب تکرار می شد. طوری که کوفیان از ترس و وحشتی که از آن حضرت و حملات او به دلشان می افتاد، عقب نشینی و فرار می کردند. خوارزمی می گوید: حضرت علی اکبر آنقدر جنگید که امان مردم کوفه را برید. روایت شده است که با وجود تشنگی 120 نفر را به هلاکت رساند.
و آن هنگام که بر اثر شدت تشنگی از پدر آب طلب کرد و به دلیل نبود آب، تشنه برگشت؛ این گونه رجز خواند:
ألحرب قد بانت لها الحقایق
وظهرت من بعدها مصادق
وا... رب لعرش لا نفارق
جموعکم أو نعمد البوارق
سرانجام، با تفصیلی که در تاریخ نهضت کربلا آمده، با لب تشنه به شهادت رسید.

 

عابس بن شبیب شاکری

دلیرمردی از قبیله همْدان که در روز عاشورا احساس کرد در بازار پرسود و شرری قرار دارد که اگر تلاش کند سود بی کرانی نصیبش می شود و اگر غفلت گریبانش را بگیرد، خسران بی پایان خواهد داشت. پس گفت: امروز روزی است که باید با تمام توان برای رسیدن به اجر پروردگار تلاش کرد، چون امروز پایان کار است و پس از آن کار و تلاشی نیست و فقط باید حساب پس داد. این را گفت و به محضر سید و سالار خود حضرت حسین بن علی(ع) شرفیاب شد و این گونه عرض ارادت و اخلاص نمود: ای حسین به خدا قسم بر روی زمین، چه در نزدیک و چه در دور کسی عزیزتر و محبوب تر از تو برای من نیامده است و اگر برای دفاع از تو چیزی عزیزتر از جانم و خون جاری در رگهایم می داشتم، فدایت می کردم. آن گاه گفت: سلام بر تو ای اباعبدا...، شهادت می دهم که بر راه هدایت تو و پدرت استوارم. آن گاه با شمشیر به سوی دشمنان شتافت. ربیع بن تمیم می گوید: وقتی عابس را دیدم که به میدان رو کرده او را شناختم و با توجه به سابقه ای که از او داشتم، می دانستم که او از شجاع ترین انسانهاست. از این رو به سپاه عمر سعد گفتم: این مرد شیر شیران است، این پسر شبیب است. مبادا کسی با او هماوردی کند.
عابس در میدان، مبارز طلبید و فریاد ألا رجل؟ ألا رجل؟(مردی پیدا نمی شود؟) سر داد. ولی کسی جرأت نکرد. عمرسعد فریاد زد: حال که چنین است، سنگبارانش کنید! پس از این دستور سنگ مثل باران از هر طرف به سویش سرازیر شد. عابس وقتی این نامردی و هراس زبونانه را دید، زره و کلاه خود را کنار گذاشت و سپس حمله کرد.
در سر عاشق هوای دیگر است
خاطر مردم به جای دیگر است
نیست جز او در رگ و در پوستم
بی خبر از دشمن و از دوستم.
ربیع می گوید: به خدا قسم دیدم در آن حال بیش از دویست نفر را پراکنده و تارومار کرد. ناچار از هر طرف بر او حمله کردند و در نهایت او را به شهادت رساندند. آن گاه دیدم سر عابس در دست عده ای است و با یکدیگر نزاع کرده، هر کس می گوید: من عابس را کشته ام.عمرسعد گفت: با یکدیگر نزاع و مخاصمه نکنید، به خدا قسم کشتن عابس کار یک نفر نیست. و با این کلام به نزاع آنها پایان داد.

 

غلام ترکی

او قاری قرآن و غلام امام حسین(ع) بود. وقتی به میدان مبارزه آمد، این گونه رجز حماسی می خواند:
ألبحر من طعنی و ضربی یصطلی
والجو من سهمی و نبلی یمتلی
اذا حسامی فی یمینی ینجلی
ینشق قلب الحاسد المبجل
پس از کشتن عده ای نقش زمین شد. امام حسین(ع) بر بالین وی حاضر شد، گونه خود را بر گونه اش نهاد. غلام وقتی چشم باز کرد و آن حضرت را دید، لبخند رضایت بر لبانش نقش بست و آن گاه جان به جان آفرین تسلیم کرد.
یک جا، رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت: در دین ما سیه نکند فرق با سپید

 

جوْن، غلام ابوذر

او غلام ابوذر غفاری بود. در شدت جنگ از امام حسین(ع) اجازه خواست تا به میدان برود. امام فرمود: تو ما را همراهی می کردی تا در آسایش باشی(صلاح نیست که به میدان بروی) مجاز هستی که از اینجا بروی. ولی او به دست و پای حضرت افتاد، پاهایش را می بوسید و می گفت: در آسایش شما شریک باشم و در سختی ها رهایتان کنم؟ هر چند که بوی بدنم متعفن، رنگم سیاه و حسب من پایین و پست است، ولی بزرگواری شما بوی بدنم را خوش، رنگم را سفید و حسب مرا شریف خواهد کرد. به خدا سوگند از شما جدا نمی شوم تا خونم با خون شما مخلوط شود. با این اصراری که کرد، امام حسین(ع) به او اجازه داد. و او به میدان رفت و بیست وپنج نفر را کشت و آن گاه خودش نقش زمین شد. امام حسین(ع) به بالینش آمد و به درگاه الهی عرضه داشت: «أللهم بیض وجهه وطیب ریحه واحْشره مع الابرار وعرف بینه وبین آل محمد(ص)» پس از این دعا، هر کس از کنار قتلگاه عبور می کرد، بویی خوشتر از بوی مشک و عنبر از بدن این غلام به مشامش می رسید.

 

انس کاهلی

پیرمردی که از اصحاب رسول خدا(ص) بود و در بدر و حنین شرکت کرد. او از پیامبر خدا(ص) شنیده بود که امام حسین در کربلا کشته می شود و هر کس که در آن صحنه حضور پیدا کرد، باید به یاری او بشتابد.
با شنیدن این کلام، طبعاً منتظر فرصت بود تا این که سرانجام در دوران سالمندی موفق به حضور در کربلا و یاری پسر پیغمبر اکرم شد. او که به خاطر کهنسالی ابروانش فرو هشته بر دیدگانش بود، مجبور شد آن را با پارچه ای به پیشانی خود ببندد تا بتواند جلویش را ببیند. وقتی امام حسین او را به این صورت دید، گریست و فرمود: ای پیرمرد! خدایت جزای خیر عنایت کند و سعی تو مشکور درگاه او باد. انس وارد کارزار شد و با آن سن بالا توانست 18 نفر از سپاهیان عمرسعد را به هلاکت برساند و سرانجام شهد شیرین و خوشگوار شهادت را بچشد.

 

همسر جنادة بن کعب انصاری

همسر جنادة بن کعب انصاری با آن که شوهرش در حمله اول صبح عاشورا به شهادت رسیده بود، فرزند یازده ساله اش را تجهیز کرد و به میدان فرستاد و آن گاه که دشمن، سرِبریده فرزندش را به سوی او پرت کرد، آن را برداشت و بعد از پاک کردنش از خون، بر سر یکی از سربازان دشمن کوبید و او را کشت. شاید کنایه از این که چیزی که در راه خدا داده ایم، پس نمی گیریم. این ایثارگری ها و از خودگذشتگی ها، که تنها نمونه هایی از آن ذکر شده، زمینه ای معنوی و پشتوانه ای عرفانی دارد.

 

****

نگاهی به زمینه های شکل گیری قیام عاشورا ؛ «کربلا» تکرار جمل وصفین بود

حجة الاسلام رسول جعفریان : نهضت عاشورا به عنوان یک باور مذهبی برای تشیع، محور بسیاری از حرکتها و خیزشهای فکری- سیاسی بوده است. تنها تحلیلی که شیعه از تحولات صدر اسلام دارد این است که سرعت گرفتن حرکتهای ارتجاعی پس از رحلت پیامبر(ص) از بسترهای تاریخی شکل گیری قیام عاشوراست. در حالی که تحلیلگران سایر فرقه های مذهبی یا حتی کسی که تلاش می کند به تصور خودشان بی طرف باشند، بدون توجه به دیدگاه های شیعه قادر به تحلیل درست این ماجرا نیستند. چون واقعیت همین است.
مبنای تحلیل شیعه این است که از اواخر زندگی رسول اکرم(ص) مشکلی سیاسی و فکری در میان گروه های متنفذ موجود در مدینه به وجود آمد.مرحوم علامه عسکری از مکتب اهل بیت (ع) و مکتب خلفا یاد کرده که با قدری تسامح می توان آن را پذیرفت و مبنای کار قرار داد. نگرش اهل بیت(ع) و صحابه طرفدار آنان متفاوت از دیگران بود. اما قدرت در اختیار مخالفان اهل بیت(ع) قرار گرفت.
خوشبختانه امام علی (ع) در چهار سال و شش ماهی که خلافت نمودند، نشان دادند که این تفاوتها در کجاست. با بازگشت اوضاع به قبل، همان رویه پیشین ادامه یافت و به مرور با اندیشه های نبوی فاصله بیشتری گرفت. در این طرف، اهل بیت(ع) قصد احیای سیره نبوی و باز گرداندن مسیر امت اسلامی به مسیر حقیقی را داشتند که با دشواریهای سیاسی مواجه شدند. این تکاپو به مرور جدی تر شد تا اینکه ماجرا به واقعه عاشورا ختم شد.
کربلا تکرار جمل و صفین است. دو طرف هم، بازماندگان همان افرادی هستند که جمل و صفین را رهبری می کردند. اهداف و چارچوب مبارزه هم همان است. دایره انحراف و زاویه آن هم همان است و چیز تازه ای نیست. فقط شرایط زمانه سخت تر شده است. تفاوت میان نگاه شیعه با دیگران در هر دو نبرد کاملاً آشکار است.
کربلا همچون غدیر سند هویت شیعه است. این دو رویداد مهم تمام فرقه های شیعه را به یکدیگر متصل کرده و نقش بیرونی آنها را در تفاوت با دیگران تعیین کرده است. در برخی از ادیان و مذاهب تحولاتی پیش می آید که نقش هویت دهی دارد. به عنوان نمونه، در مسیحیت ماجرای به صلیب کشیده شدن مسیح (ع) چنین نقشی را دارد. لحظات حساس تاریخی که نوعی انتخاب صورت می گیرد، برای آینده آن مذهب نقش تعیین کننده دارد. کربلا چنین نقشی را به صورت عالی در تشیع بر عهده گرفته است. آرمانهایی در کربلا هست که خط فکری - سیاسی تشیع را روشن می کند.
به همین ترتیب، جنایتهایی از سوی دشمن در کربلا صورت گرفته که آنان را مستحق لعن ابدی کرده است. این تصور را در زیارت عاشورا می توان ملاحظه کرد. زیارت عاشورا خط تاریخی تشیع را از انحرافی که آن زمان پدید آمده نشان داده و مرکز تولی و تبری را روشن می کند، به گونه ای که شیعه با خواندن آن، خط خود را از دیگران جدا می بیند. اینکه می بینیم کربلا در قالب سوگواری اهمیت یافته، دقیقاً به خاطر همین نقش هویت دهی آن به جامعه شیعه است. این سوگواریها در ایران پانزده روز و در برخی از نقاط دقیقاً دو ماه است. حتی در مناطقی دو ماه و هشت روز، یعنی تا شب قبل از نهم ربیع، این مراسم سوگواری هست و این یعنی تشخص شیعه در قالب اعتبار بخشی کربلا به باورها و معتقدات. علت این تشخص بخشی در صورت مذهبی کربلا در کنار صورت تاریخی آن است.
واقعه عاشورا ، در اصل حادثه ای تاریخی است که منابع تاریخ اسلام آن را گزارش کرده و در گزارش آن هم تلاش شده است تا جزئیات به صورت دقیق نقل شود،از این جهت، ما مشکلی نداریم. اما صورت مذهبی آن قدری متفاوت با صورت تاریخی است. دلیلش آن است که این واقعه برای بسیاری فقط تاریخ نیست، آیین و باور است. ویژگی حفظ باور در ذهن یک انسان یا پیروان یک مذهب، با حفظ یک واقعه تاریخی به عنوان تاریخ محض متفاوت است. اینجا حس عاطفی با واقعه همراهی دارد. شخصیت اول این واقعه برای یک شیعه، یک امام معصوم است که باید از او پیروی کرد. اینجاست که واقعه تاریخی عاشورا در گذر تاریخ با عواطف و احساسات مذهبی شیعیان و حتی عامه که به امام حسین(ع) علاقه مند بودند، امتزاج یافت و ترکیبی را پدید آورد که دیگر مربوط به تاریخ نبود.این مسأله که واقعه عاشورا در ادبیات هم تأثیرگذاشته آن هم به آن شکل عظیمی که کمتر شاعری در این پانصد ساله در زبان فارسی داریم که شعری در باره امام حسین (ع) نگفته باشد، نشانگر همان است که صورت مذهبی این ماجرا چه اندازه اهمیت یافته است.
امام حسین(ع) و واقعه عاشورا، به سرعت به یک پدیده مذهبی در دایره تاریخ اسلام تبدیل شدند و اهمیت آنها هم از همین بابت است. و الا اگر تاریخ محض بود که این اندازه اهمیت نمی یافت، زیرا خردگرایی دینی ما بر آن است تا جدی تر به تاریخ واقعه و جزئیات حقیقی آن بیندیشد. اما معضلی که در این راه شیعه را در شناخت و معرفت نسبت به حسین بن علی(ع) با مشکل مواجه می سازد کنترل نگرشهای مذهبی رایج است که در محافل مذهبی توسط افراد غیر کارشناس بیان می شود که به رواج خرافه به باورهای نادرست نسبت به اهداف قیام عاشورا دامن می زند.
به نظر می رسد در جریان انقلاب اسلامی، امام (ره) به مقدار زیادی به صورت غیر رسمی این اوضاع را کنترل کرد. ما در تفکر عاشورایی خودمان جدی تر بودیم و نگاهمان هم سیاسی تر بود. اما در حال حاضر بستر جامعه اقتضای برخاستن نگرشهای دیگر را از کربلا دارد که با عرف مقبول میان علما تفاوت دارد.در این میان، یقیناً معضلاتی هم وجود دارد که قابل تامل است.چاپ نشدن کتابهای خوب در تحلیل علمی عاشورا، یکی از این معضلات است. ذهن تاریخی نویسندگان مذهبی ما که در این زمینه ها قلم می زنند یا منبر می روند، ضعیف است. این درست است که قبلاً کتابهای زیادی نوشته شده است، اما در این باره باید هر روز کار تازه ای بشود و ارزشهای کربلا همراه با واقعیات تاریخی به زبانی تازه بیان شود. آنچه اکنون منتشر شده، پاسخگوی این نیاز عمومی نیست.معضل دیگرما، درحوزه ادبیات است. ادبیات عاشورایی، خیلی عوامانه شده است. مقایسه اشعار اوایل انقلاب با برخی اشعار فعلی که گاهی خوانده می شوند، این تفاوت را نشان می دهد. باید اضافه کنم که اخیراً نگر شهای افراطی هم در مذهب بیشتر شده و زمینه ای که آنها برای رواج افکار خودشان می بینند، همین میدان احساسات و عواطف و علاقه مردم به صورت مذهبی کربلاست. البته مشکل ما فقط در این بخش نیست، در باره باورهای ما نسبت به مهدویت هم هست. من بر این باورم که معضل را باید به صورت علمی حل کرد. برخورد تند با آن نتیجه منفی دارد و حتی سبب شکل گرفتن نزاعهای فرقه ای هم می شود. در این بین، برد با کسانی است که تلاش می کنند دیگران را برابر و مقابل با احساسات مردم بگذارند. هرچند آنها معمولاً به دلیل این که مرجعیت دینی از ایشان حمایت قاطع نمی کند، مشکل دارند.

 

***
روایت مردم از فضایل حضرت اباالفضل العباس (ع) ؛ خلاصه خوبی ها

احمد عبدا... زاده مهنه: فوج باطل، دست و پاها می زنند، پول ها خرج می کنند، حریف را با ترفندها از میدان می رانند، تنها و تنها برای این که بمانند و دست آخر نمی مانند.
در مقابل، خیل نور، ستم ها می بینند، جان ها می دهند و جوان ها فدا می کنند، نه برای این که بمانند، و می مانند.و عباس (ع) از بهترینهای همان هاست که مانده اند. به عباس خودمان می نازم و گفته «مقرم» را در «مقتل»ش به یاد می آورم: «امام (ع) او را همان جا (در محل شهادتش) نهاد، به خاطر رازی که گذشت روزگار آن را آشکار کرد و آن این بود که عباس (ع) در جایی جدا از دیگر شهدای کربلا دفن شود تا خود، بارگاه و حرمی داشته باشد و مردم برای زیارت و عرض حاجت به آنجا روند. اباعبدا... (ع) همچون خداوند متعال خواست تا منزلت ظاهری اباالفضل (ع) مانند مقام معنوی و اخروی او باشد و همان گونه شد که خدا و حسین (ع) خواستند.»
پیروز همه میدان ها
با آقای «میرزایی» در حالی هم کلام می شوم که همراه همسر و دخترش کنار ایستگاه صلواتی ایستاده و لیوان های یک بار مصرف چای را در دست گرفته اند تا سرد شود. او خود را کارشناسی ارشد مدیریت معرفی می کند:
*چرا مردم این قدر شیفته وجود حضرت عباس (ع) هستند؟
طبیعتاً هیچ کس بی دلیل به دیگری محبت پیدا نمی کند و لابد در شخصیت او چیزی دیده که به آن علاقه مند شده است. حضرت اباالفضل (ع) هم آن قدر صفات برجسته دارد که هر کس اندک آشنایی با ایشان پیدا کند، خود به خود شیفته ایشان می شود.
*شما به کدام یک از ویژگی های ایشان بیشتر نظر دارید؟
برای من کمال و نقطه ضعف نداشتن حضرت عباس (ع) خیلی جالب توجه است.
یعنی ایشان در هیچ میدانی، نقطه تاریک یا حتی مبهمی ندارد. فقط هم بحث شجاعت یا سقایی نیست. همین که حضرت (ع) در روز تاسوعا امان نامه را قبول نمی کند، نشان می دهد که ایشان از همه آزمایش ها سربلند بیرون آمده است.
روح ادب را ادب آموخته
همسر آقای میرزایی هم شیفته یکی دیگر از فضایل حضرت عباس بن علی (ع) شده است:
*شما به کدام یک از ویژگی های حضرت عباس (ع) تعلق خاطر بیشتری دارید؟
من بیشتر ادب ایشان را مد نظر قرار می دهم. البته همه شهدای کربلا نسبت به امام حسین (ع) ادب داشته اند، ولی ادب آقا اباالفضل (ع) خیلی برجسته است. مثلاً ایشان در برابر فرمان امام حسین (ع) برای آوردن آب در روز عاشورا، هیچ اعتراضی نمی کند که مثلاً من سردار سپاه هستم و این کار در شأن من نیست.
برای بچه ها آب می آورد
دختر کوچولوی خانواده پیشانی بندی مشکی به سر بسته است که توجهم را جلب می کند:
*اسم شما چیه؟
نرگس.
*چه اسم قشنگی! این پیشانی بند رو کی برات خریده؟
مامانم.
*می دونی روش چی نوشته؟
نوشته «یا اباالفضل».
*می دونی حضرت اباالفضل (ع) کی بود؟
بله. برادر امام حسین (ع).
*حضرت اباالفضل (ع) رو چقدر دوست داری؟
خیلی.
*چرا؟
چون که خیلی مهربون بود. برای بچه ها آب می آورد. بعدش هم شهید شد.
*علمدار وفا
نوجوانی که در این ایستگاه صلواتی چای می ریزد، خود را «جواد» و دانش آموز سال دوم دبیرستان معرفی می کند:
*درباره حضرت عباس (ع) از چه طریقی شناخت به دست آورده ای؟
هم کتاب ها و مطالبی که درباره ایشان خوانده ام و هم چیزهایی که در هیأتها و جلسات مذهبی شنیده ام.
*در این میان، به کدام یک از خصوصیات ایشان بیشتر علاقه داری؟
وفای حضرت اباالفضل (ع) برای من خیلی جالب است. این که ایشان در همه صحنه ها و تا آخرین لحظه دست از یاری امام حسین (ع) برنداشتند.
*مادرم داد به من درس وفاداری را
رو به روی قفسه «مدایح و مراثی» ایستاده است و کتابهای شعر و نوحه را با دقت بررسی می کند:
*شما مداحی می کنید؟
بله، شکر خدا چند سالی است که توفیق نوکری اهل بیت (ع) را دارم.
* به کدام یک از ابعاد شخصیت حضرت عباس (ع) توجه بیشتری دارید؟
به نظر من تربیت ایشان بسیار دقیق و باتوجه بوده است. تمام این کلماتی که در وصف حضرت عباس (ع) می شنویم، مثل شجاعت، فداکاری، ادب، وفا و ...، در دایره تربیت قرار می گیرد. امیرالمؤمنین (ع) فرزندان دیگری هم از زنان دیگر داشته اند، ولی شخصیت حضرت اباالفضل (ع) نشان می دهد که تربیت حضرت ام البنین (س) چقدر مهم بوده است.
*چند بیت درباره حضرت اباالفضل (ع) که الان در خاطر دارید، برایمان بخوانید.
شعر در مدح آقا اباالفضل (ع) که زیاد است، ولی به نظرم این چند بیت معروف استاد چایچیان (حسان) اوج ارادت و اخلاص حضرت عباس (ع) را نسبت به اباعبدا... (ع) نشان می دهد:
بر لب آبم و از داغ لبت می میرم
هر دم از غصه جان سوز تو آتش گیرم
مادرم داد به من درس وفاداری را
عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم
کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام
شد در این کعبه مقصود دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی
تا که تکمیل شود حج من و تقدیرم
عصاره فضایل اهل بیت (ع)
حاج آقا «غفاری» را در آخرین لحظات پیدا می کنم تا از زبان او هم از فضایل «پدر فضیلت» بشنوم:
*چرا حضرت عباس (ع) در بین امام زادگان دیگر به این مقام دست پیدا کرده اند؟
معیار امتیاز و بزرگی از نظر قرآن «تقوا»ست، پس رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) که مصداق کامل «متقین» هستند، بزرگ ترین انسان ها به شمار می آیند. از این سطح که پایین تر بیاییم، میزان امتیاز افراد به تناسب و شباهتشان با اهل بیت (ع) بستگی دارد. در مورد حضرت عباس (ع)، می بینیم که ایشان از هر نظر به معصومین شباهت و با آنها هماهنگی دارد. این هماهنگی، شعار یا ادعا نیست، بلکه ایشان واقعاً عصاره فضایل اهل بیت (ع) است.
*آیا در روایات از ویژگی های ایشان سخنی به میان آمده است؟
بله. اتفاقاً زیارت نامه ایشان روایتی است که از امام صادق (ع) نقل شده است. اگر همین زیارت نامه را بخوانید، با گوشه ای از مقام ایشان آشنا می شوید. در روایتی دیگر، امام سجاد (ع) عموی خود را «نافذ البصیره» می خوانند. انسان بابصیرت یعنی کسی که بداند در هر لحظه ای چه کاری باید انجام دهد. هیچ وقت عقب نمی ماند؛ جلو هم نمی افتد. هر کاری را دقیقاً در لحظه خودش انجام می دهد. حضرت عباس (ع) چنین بود. لحظه ای که لازم بود سردار باشد، سردار بود. لحظه ای که لازم بود سقا باشد، سقایی می کرد. لحظه ای که باید محبت می کرد، مثل رفتارش با اهل بیت امام حسین (ع)، مهربان بود. لحظه ای که باید پرخاش می کرد، مثل برخورد با شمر و امان نامه اش، با قاطعیت برخورد می کرد.
*این عقب ماندن و جلو افتادن را نسبت به چه چیزی باید سنجید؟
سؤال خوبی پرسیدید. این دو حالت با وجود یک نقطه ثابت معنا پیدا می کند. در صلوات ماه شعبان می خوانیم که «المتقدم لهم مارق» کسی که از اهل بیت (ع) جلو بیفتد، از راه منحرف شده است. «و المتأخر عنهم زاهق» کسی هم که از آنها عقب بماند، از راه دین خارج شده است. «و اللازم لهم لاحق» فقط کسی که «همراه» آنها باشد، به مقصد رسیده است. این ویژگی شاخص شهدای کربلا و بخصوص آقا اباالفضل العباس (ع) است.

 

****


اتمام حجت «حق» بر «باطل»

*جواد محدثی
آیا به جنگ من برخاسته ای؟
آیا از خدا پروا نداری؟ خدایی که بازگشت تو به سوی اوست؟
مرا که می شناسی و می دانی پسر کیستم؟
بیا با من باش و این گروه را رها کن، که این راه به خدا نزدیکتر است.
(سخنان امام بود به عمر سعد، فرمانده عملیات نیروهای دشمن)
عمر سعد گفت:
- می ترسم خانه ام ویران شود!
- آن را برایت می سازم.
- می ترسم زمین و مزرعه ام را بگیرند.
- بهتر از آن را از دارایی خود، در حجاز به تو می دهم.
آخرین حرف عمر سعد:
- در کوفه، زن و بچه دارم و می ترسم که ابن زیاد (والی کوفه) آنها را نابود کند...
***
گفتگویی پرمعناست... اتمام حجت:
امام می خواهد هیچ بهانه ای برای دشمن باقی نماند،
نه ترس و نه طمع، هیچیک مانعی سر راه پیوستن به اردوگاه حق، نیست.
آنکه می ترسد و آنکه طمعکار است، «وابسته» و «اسیر» است. و آنکه اسیر شد، استقلال در رأی و انتخاب و تصمیم گیری ندارد. می توان او را خرید، یا برده ساخت. وابسته ها، در مقابل «تطمیع» یا «تهدید»، خلع سلاح می شوند.
اما... آنکه بنده «حق» است، از بردگی «باطل» آزاد است.
آنکه «رضای خدا» را برگزین، در دو راهی ها و چند راه ها و در برخورد با جاذبه ها و تمایلات و وسوسه ها و کشش ها، قاطع و مصمم است. و از هر چیز در راه خدا، به آسانی می گذرد...
***
«شمر»، از کوفه آمده است.
با فرمانی برای سرکوبی حسین و یاران، و اینکه: اگر تسلیم نشدند خونشان را بریز و بر جسدهاشان اسب بتاز...
شمر، به کمک پستی ها و رذالتهای ذاتی اش، حاضر است که اگر «عمرسعد» سرپیچی از فرمان کند، زمامداری فاجعه را خود به دست گیرد.
غروب روز نهم محرم است.
خورشید، شرمگین از این ستم، به پشت کوه ها می خزد.
سپاه کوفه، آماده هجوم است.
در این سو، یاران حسین، «اخلاص» را در «عمل» نشان می دهند.
و دلاوری را، در ثبات و پایداری.
«وفا» را در صحنه درس می دهند.
عشق به حق را با جانبازی، به نمایش می گذارند.
امشب را، حسین(ع) و یارانش، مهلت گرفته اند تا شب عاشورا را به عبادت خدا بپردازند.
امشب، برای اصحاب حسین(ع)، شب قدر است.
امشب، شب تجلی بعد جدایی انسان است.
شب خضوع فرشتگان در برابر جنبه «روح اللهی» انسان است.
شب «خلوص» و «اخلاص» است.
شب امتحان و آزمایش است.
شب به محک خوردن جوهره «وجود» اصحاب امام است.
شب راز و نیاز است.
شب عشقبازی با محبوب مطلق است.
شب «وداع» است،
شب «استقبال» است،
شب «شهادت» است،
و... شب صبر و جهاد و شجاعت و «وفا» است.
یاران، «خود» را به صحنه آورده اند، عیان و آشکار...
***
- «خواهرزادگان ما کجا هستند»؟
صدایی است که از پشت خیمه های امام، به گوش می رسد.
صدای ابلیس است. صدای وسواس خناس است. صدای «شمر» است و سردار سپاه حسین بن علی را می خواند، «عباس» را می طلبد (مادر عباس و شمر از طایفه «بنی کلاب»اند و طبق رسم عرب، او را خواهرزاده می خواند).
عباس، همراه سه برادرش از خیمه ها بیرون می روند تا ببینند کیست و چه می گوید؟
شمر، «امان نامه»ای را که از حاکم کوفه برایشان آورده، بر «عباس بن علی» عرضه می کند و می گوید:
«این امان نامه را از طرف والی کوفه برایتان آورده ام. اگر از حسین دست کشیده به سوی ما آیید و او را تنها بگذارید، جانتان در امان خواهد بود و هیچ تعرضی نسبت به شما انجام نخواهد گرفت».
راستی، که حماقت و جهالت، بی حد و مرز است!
عباس، خشمگین از این همه گستاخی و پررویی، نگاهی غضب آلود به او افکنده، بر سرش فریاد می کشد:
«نفرین و خشم و لعنت خدا بر تو و بر «امان» تو،
دستت شکست باد ای بی آزرم پست!... آیا از ما می خواهی که دست از یاری شریف ترین مجاهد راه خدا، حسین(ع)، پسر فاطمه(س) برداشته تنهایش بگذاریم و طوق اطاعت و فرمانبرداری لعینان و فرومایگان را به گردن افکنیم؟!»
شمر، سرشکسته و مأیوس برمی گردد.
عباس، مغرور و سربلند، مطمئن و آرام، به سوی خیمه ها می آید. بی تاب از شوق شهادتی که در جانش نشسته است و به فردا می اندیشد و حماسه آفرینی ها و وفاداری هایش،
باد ملایمی در آن غروب سیاه، می وزد و آخرین طلایه های روز، دامن کشیده، شب، از راه می رسد.
جنگ، به تأخیر می افتد.
شب، میان دو اردوگاه، فاصله می اندازد.
تا فردا... که نبرد بین «نام» و «ننگ»، رنگ خون می گیرد.

 

****


روضه آب

احمد عبدا... زاده

دیگه کار عطش توی خیمه های اباعبدا... (ع) بالا گرفته. عطش عزاداران آقا هم برای گریه و ناله لحظه به لحظه بیشتر می شه. دیگه باید دست به دامن سقا شد. جرف زدن از حضرت سقا کار ماها نیست؛ روضه اباالفضل (ع) رو خود اهل بیت (ع) خوند ن. وقتی توی حرم باصفاش زیارت نامه ش رو می خونی می رسی به این جمله: «لعن ا... من حال بینک و بین ماء الفرات» خدا لعنت کنه اونهایی رو که بین تو و آب فرات جدایی انداختند. امام صادق (ع) داره این جمله رو می گه. من هم یکراست می رم توی دل روضه علقمه:
تا که با هزار تا امید، زدم از علقمه بیرون
تو یه دست علم، یه دست مشک، یه چِشَم این، یه چشم اون
همه هم و غمش اینه که این مشک رو سالم برسونه به خیمه گاه:
فرصت نداد تا که لبی تر کند گل
ودارد به دست، ماه حرم، مشک آرز
وطوفان تیر می وزد از بین نخل ها
حالا شنیدنی شده با مشک گفتگو:
«بسته ست جان طفل صغیری به جان ت
وتو مشک آب نه، که تویی جام آبر
وای مشک! جان من به فدای سر حسین
اما تو آب را برسان تا خیام او» (یوسف رحیمی)
به هیچ چیز فکر نمی کرد. هر چی تیر و نیزه بود به جون خرید:
تیر کمتر بزنید از پی صید بالش
چشم مرغان حرم می دود از دنبالش
کرم حاکم کوفه است که فرزند علی
تیر باید ببرد سهم، ز بیت المالش!
قمر هاشمیان بود که تیراندازان
چشم خود باز نمودند به استهلالش (جواد محمد زمانی)
دست راستش قطع شد؛ دست چپش قطع شد؛ اما رشته امیدش هنوز قطع نشده بود. خدا لعنت کنه اونهایی که عباس (ع) رو ناامید کردند. اون تیر نانجیب که اومد، همه هستی اباالفضل (ع) روی زمین ریخت:
یه چِشَم به مشک پاره، یه چشم به گاهواره
داغ من ضرب المثل شد: یه چشم اشک، یه چشم خون
بچه ها منتظرن عمو برگرده، اما دیدن بابا تا رسید، رفت عمود خیمه عباس (ع) رو کشید:
نکنه یه وقت رقیه، بیاد و برگرده نومید
تا به خیمه ها رسیدی، عمود خیمه مو بنشون
دیگه بعد از اباالفضل (ع)، دشمن به خیمه های اباعبدا... (ع) طمع کرد:
ای امان از دل ساقی، ای امان از دل سقا
ای امان از دل زینب، امان از شام غریبون ...

 

****


هشدار دکتر محمد حسین رجبی دوانی در گفتگو با قدس: «عاشورا» در بازار عرفان های نوظهور فراموش نشود

ملیحه پژمان: «عاشورا هم اوج حماسه است و هم اوج تراژدی، چشم تاریخ چنین حماسه شکوهبار و چنین تراژدی خونرنگی را، در سراسر حیات بشر، هرگز ندیده است. عاشورا، حماسه است؛ از آن رو که امام حسین (ع) یک تنه و بی سلاح، رویاروی حکومتی سفاک ایستاد. به یزید دست بیعت نداد و گفت: کسی مانند من، با کسی مانند یزید، بیعت نخواهد کرد. در مقابل زور، گردن خم نکرد و تن به ذلت نداد و آشکارا گفت: "مرگ با عزت بهتر است از زندگی با ذلت. ایستاد، جنگید، زخم برداشت، کشته شد؛ اما با همه زخم ها هرگز به دشمن پشت نکرد.» اما برای تبین بیشترحقیقت عاشورا نیازمند سالها پژوهش و بررسی هستیم تا ابعاد دیگر این انقلاب بزرگ را فارغ از ابعاد حماسی و عاطفی مورد مداقه قرار دهیم.برای تبین بیشتر بازخوانی فرهنگ عاشورا گفتگو کرده ایم با دکتر محمد حسین رجبی دوانی، پژوهشگر تاریخ اسلام و استاد دانشگاه که در پی می آید...

* چرا از واقعه عاشورا به انقلاب یاد می شود؟
** همانطور که می دانید، حرکت امام حسین (ع) که منجر به حادثه عاشورا شد، چیزی جز یک انقلاب اسلامی و تلاش در راستای تحول اصلاح جامعه اسلامی نبود. انقلاب دینی امام حسین (ع) به عنوان مهمترین عامل برقراری اسلام راستین و کوبنده تحریفات دینی، همواره در طول تاریخ مورد بغض دشمنان اسلام و دیانت بوده است. حضرت سید الشهدا (ع) بارها بر این مساله تاکید داشتند که قیام نکردم مگر برای اصلاح امت جدم رسول خدا(ص) و ما باید این آرمان های مقدس را به عنوان نیازهای ضروری جامعه امروز بازخوانی و تبین کنیم.
* در بررسی ماجرای کربلا سالهاست که در گیر تکرارها شده ایم و در ذکر مصیبت خاندان اهل بیت از پیام های ارزشی نهضت عاشورا غافل مانده ایم. علت آن را در چه می بینید؟
** به نکته خوبی اشاره کردید، چرا که جریان نهضت عاشورا یک ماجرای حماسی و عاطفی صرف نیست، که فقط از این ابعاد به آن بپردازیم و صرفاً شجاعت و دلاوری های شهدای کربلا را ترسیم کنیم و یا عمق حوادث دلخراش کربلا را که عواطف هر انسان آزاده ای را جریحه دار می کند را به تصویر بکشیم. اگر چه ذکر مصیبت های اهل بیت (ع) در کربلا ضروری است اما در برگیرنده همه پیام های ارزشی عاشورا نیست. ما می دانیم که سید الشهدا (ع) شهید آرمان های الهی خود شد و آین آرمان ها به قدری قداست دارد و مهم است که در راه حفظ آنها اگر لازم باشد خون امام معصوم هم باید ریخته شود. این نکته مهمترین درس برای ما ست و باید دید که امام برای چه به شهادت رسیده و وقتی می بینیم که امام از جان خود در راه حق می گذرد ما هم باید از این بزرگوار الهام بگیریم و در مقابل حضرت حق، از جان گذشته باشیم.
* امام حسین (ع) چه اهدافی را در رسیدن به آرمان خویش پیگیری کردند؟
** آن آرمان ها عمدتا تحقق حاکمیت خدا و تعالیم عالی اسلامی برای هدایت بشر و نجات آنها و تثبیت سعادت دنیا و آخرت است.و امام وقتی دیدند با حاکمیت یزید این آرمان ها تهدید می شوند، و اگر در برابر آن ایستادگی نکنند اسلام به تباهی و سیاهی کشیده می شود.لذا امام در برابر یزید ایستادند و راهی کربلا شدند تا سنت های جد بزرگوار خویش را احیاء کنند. اگر چه یاوری نداشتند اما باز هم در مقابل ظلم و استبداد سکوت نکردند. اما ذکر مصایب شهادت امام حسین و یاران ایشان برای این است که عاشورا فراموش نکنیم.این شهادت و جانبازی ها، دلخراش ترین صحنه هایی است که تاریخ به خود دیده و این مظلومیت امام حسین (ع) است که دل هر انسانی را به درد می آورد.
* آقای دکتر! تأثیرگذارترین افراد در انتقال پیام بلند عاشورا، حضرت سجاد (ع) و حضرت زینب (س) هستند که با وجود درد و داغ عزیزانشان بر هجوم عاطفه و احساس غریدند و با منطق دین در مقابل یزیدیان از مفاهیم عاشورا دفاع کردند، در این مهم چه مواردی قابل طرح است؟
** این هم نکته مهمی است که باید به درستی تبیین شود، اگر چه امام حسین (ع) در کربلا به شهادت رسیدند، اما ندای حق طلبی خاموش نشد و مفاهیم بلند قیام عاشورا به واسطه این دو بزرگواتر به درستی تبیین شدند. وقتی فرمایشات این دو بزرگوار را در کوفه و شام بررسی می کنیم می بینیم که آنها با وجود غم جانکاهی که در دل داشتند، اما از ترسیم رسالت خویش باز نماندند و عمق جنایت یزیدیان را افشا کردند. ضمن این که بارها به مردم کوفه گفتند با همراهی نکردن امام زمانتان، شقاوت دنیا و آخرت را برای خود خریدید و حتی مجلس یزید مجلسی شد برای گریه به سید الشهدا (ع ) و از ابعاد مهم تاثیر گذاری کلام این دو بزرگوار این که در روشنگری جریان کربلا می بینیم برخی از رجالی که آن روز در دربار یزید میهمان بودند، حاضر نشدند پشت سر یزید نماز بخوانند و مجلس را ترک کردند.
* وقتی که سیر تحولات کربلا از سال 61 هجری قمری تا به امروز را مورد مداقه بیشتر قرار می دهیم، ضرورت بازخوانی کربلا بیشتر احساس می شود
** قطعا ماجرای کربلا و همه حوادث ظهر عاشورا در ابعاد مختلف نیازمند بازخوانی است چرا که با دقت بیشتر در این زمینه می بینیم که فاجعه ای که در کربلا به وقوع پیوست، ماحصل پشت کردن مردم صدر اسلام به ولایت امامان معصوم (ع) پس از رحلت رسول خدا (ص) بود واگر مردم طبق آنچه اراده الهی محقق کرده بود، از امامت تبعیت می کردند، هم سعادت را برای خود خریده بودند، هم جهان بشریت را نجات می دادند و در نهایت این حوادث تاسف بار مثل کنار زدن مولای متقیان از اداره امور مسلمین، شهادت ایشان، صلح تلخ امام حسن (ع) و در نقطه اوج این حوادث، جریان خونبار کربلا اتفاق نمی افتاد. ما در حال حاضر در دوره ای زندگی می کنیم که حاکمیت ولایی در جامعه شکل گرفته و باید توجه داشته باشیم که تهدیدات دشمنان ادامه دارد و ما باید با بصیرت در مقابل هجمه های دشمنان ایستادگی کنیم و اگرمثل کوفیان نباشیم که دم از حمایت امام زدند و در هنگامه عمل مرعوب دشمن شدند و یزید را بر امام بر حق خویش ترجیح دادند. مردم نیاز دارند تا هر روز با ابعاد تازه کربلاآشنا شوند.کربلا سرشار از درس های الهام بخش برای انسانهاست و اگر بخواهیم رستگاری و سعادت دنیا و آخرت را دریابیم باید که هر روز و هر لحظه، کربلا را نو به نو ببینیم.
* در طی سال های اخیر شاهد رواج عرفان های دروغین هستیم که متاسفانه هر روز به زبانی و رنگی تازه بروز می کنند، به عقیده شما بازخوانی فرهنگ عاشورا می تواند راه حلی برای مبارزه با این افکار موهوم باشد؟
** قطعا همین طور است و اگر ابعاد بلند عرفانی نهضت عاشورا به نسل های نو بازنمایی و بازخوانی شود، هرگز به سراغ این عرفان های پوچ نخواهند رفت. در طی سال های اخیر، افراد بی بند و باری که عقیده ای به خدا و خاندان عترت ندارند به دنبال این عرفان های کاذب هستند. این افراد تلاش می کنند ایثارگری های بزرگ عاشورا را تحت تاثیر این افکار موهوم به ورطه فراموشی نزدیک کنند. در این شرایط اندیشمندان کشورمان باید آموزه های تربیتی و عرفانی عاشورا را هر روز عرضه کنند و این مفاهیم بلند را در محدوده ماه های محرم و صفر محصور نکنند. چرا که در مکتب امام حسین (ع) انسان های آزاده ای جان در طبق اخلاص گذاشتند که تمام عرفای جهان در مقابل عرفان این افراد زانوی ادب به زمین گذاشته اند.

 

****


گزارشی از ساخت ضریح جدید امام حسین (ع) در قم ؛ اینجا کربلای قم است

احمد عبدا... زاده مهنه:جا انداختن کلمه «قلم زنی» در صحبتهای یک مسؤول، این خبر را برای اصحاب رسانه و مردم به ارمغان می آورد که: «کار ساخت ضریح جدید سیدالشهداء (ع) در قم پایان یافت». با زمینه این خبر، راهی آشیانه آل محمد (ص) می شوم تا حال و هوای ضریح زیبای اباعبدا... (ع) را برای محرم امسال سوغات بیاورم.
زیارت از پشت در
پشت در مدرسه علمیه معصومیه، محل کارگاه ساخت ضریح مطهر امام حسین (ع)، تابلویی به این مضمون می بینم که «به دلیل مسائل فنی، زیارت ضریح مطهر تا اطلاع ثانوی برای شیفتگان اباعبدا... (ع) میسر نیست». یک خانواده افغانی مقیم استرالیا برای زیارت آمده اند که با پاسخ منفی نگهبان رو به رو می شوند: «شرمنده ام؛ برای من مسؤولیت دارد.» زائران بامعرفت، ادب می کنند و مقاومتی به خرج نمی دهند، ولی مطمئنم زیارتشان قبول شده است. «حاج ممد»، که بعداً می فهمم نام خانوادگی اش «معماریان» است، با شرمندگی می گوید: «اگر اجازه بدهم بیایند، برای من مسؤولیت دارد. از طرفی دلم نمی آید کسی را ناامید برگردانم.» سفره کرامت سیدالشهداء (ع) آن قدر گسترده است که هر کسی بر سر آن برای خود رزقی می یابد. از من که به بهانه این گزارش، به زیارت این ضریح روح افزا مشرف می شوم تا سربازان مستقر برای حفاظت از کارگاه که روزی چند بار به دیدار ضریح یار نائل می شوند و شیرین ترین خاطرات سربازی را در عالم با خود به همراه خواهند برد.


شش گوشه ای در قم
در میانه اذان مغرب، با هماهنگی «محمود پارچه باف»، مدیر پروژه ساخت ضریح امام حسین(ع)، وارد شبستان مدرسه علمیه معصومیه می شوم. سلام نماز، به شوق و هیجانم برای بوسه بر ضریح، پایان می دهد. بوسه باران اشک افشان ضریح در یک طواف کامل، شش گوشه ای را مهمان چشمانم می کند که توفیق طراحی آن، مثل ضریح امام رضا (ع)، باز هم نصیب استاد «محمود فرشچیان» شده است. استاد گاه به گاه برای نظارت بر ساخت ضریح، زائر قم می شود و همین چند هفته پیش هم به کارگاه ساخت ضریح سر زده است. بالای سر ضریح مبارک، 4 محراب و پیش رو و پشت سر، هر یک 5 محراب دارد که در مجموع و بدون محاسبه قسمت پایین پا، که مثل ضریح کوچک تری به بدنه اصلی چسبیده است، 14 محراب را تشکیل می دهند. ضریح از نظر رعایت جهت قبله، دقیقاً مثل خود حرم سیدالشهداء (ع) نصب شده است و همین، حال و هوای حرم حسینی را بیشتر در دل زنده می کند.
زیارت در پایین پا
قرار این گزارش دو- سه بار بالا و پایین شده است تا سرانجام، دیدار ضریح یار در شب جمعه، شب زیارتی امام حسین (ع)، روزی ام می شود. در فرورفتگی پایین پا، وعده گاه روضه های علی اکبر (ع) و همان جا که گوشه های پنجم و ششم ضریح را تشکیل می دهد، رو به قبله می نشینم و زیارت عاشورا را زمزمه می کنم.
چکش هنرمندان هم با هر صدای تق و تق، همراه من بر حسین (ع سلام می دهند. دارم آخرین قطرات اشک زیارت عاشورا را می افشانم که «حاج ممد» پتویی می آورد و با شرمندگی می گوید: «روی زمین ننشینید، حاج آقا!» هق هق ام اوج می گیرد، وقتی به یاد بدن برهنه ارباب می افتم که سه روز بر روی خاک کربلا بی کفن مانده بود و زمزمه می کنم: «زینت دوش نبی! روی زمین جای تو نیست/ خار و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست»
حاج ممد لطف می کند و چای روضه را هم می آورد. چیزی نمانده به نزدیکان پیامک بفرستم که «تا به حال در کنار ضریح سیدالشهداء (ع) چای خورده اید؟!»
قمی ها زرنگی کردند
در پشت سر ضریح مبارک، بر روی بنری بزرگ، توصیه های مراجع عظام درباره ساخت ضریح جدید به چشم می خورد. از فرمایش آقا که «قمی ها زرنگی کردند و گل سرسبد را چیدند» تا تأکید آیة ا... سیستانی که «دیگران هم درخواست انجام این کار را داشتند، ولی ما نخواستیم به آنها واگذار کنیم» و «خوشحالیم که این کار به دست ایرانی ها انجام می شود». فرمایش آیة ا... بهجت (ره) هم چشم نواز است که «اگر بدانید هر چه آن خسرو کند، شیرین بود» و توصیه ایشان و نیز آیة ا... سیستانی که «شش گوشه بودن ضریح، به خاطر وجود قبر مطهر علی اکبر (ع)، حفظ شود». آیة ا... صافی گلپایگانی هم ساخت ضریح جدید امام حسین (ع) را «صدقه جاریه» خوانده است.
این ضریح منحصر به فرد است
گویا قرار بوده است که این شب جمعه در کنار ضریح مطهر، تنها به زیارت اباعبدا... (ع) بگذرد، چون مشغله های کاری مدیر پروژه، قرار ما را به فردا موکول می کند.
ظهر روز جمعه، تازه از زبان آقای پارچه باف می شنوم که منظور آن برادر مسؤول، اتمام عملیات قلم زنی ضریح جدید، و نه پایان کل کار، بوده است. پارچه باف به دلیل پیش آمدن همین خطای لفظی و نیز معذوریت های اداری و ساختاری، از قبول مصاحبه عذر می خواهد، اما اجازه می دهد از مصاحبه های قبلی اش در این گزارش استفاده کنیم. آقای پارچه باف، توضیح درباره تاریخچه ساخت ضریح جدید و چگونگی محول شدن آن به قم و ... را به سایت ضریح مطهر (ir.zarih) حواله می دهد که البته در سایت، چیزی در این باره پیدا نمی کنم!
مدیر پروژه ساخت ضریح امام حسین(ع) درباره ویژگی های ضریح جدید می گوید: « اگر چه گروه سازنده ما، همان گروه سازنده ضریح مطهر امام رضا (ع) است، ولی چون ضریح سیدالشهداء (ع) مشابه قبلی نداشته و منحصر به فرد است، نمی توان از تجارب قبلی چندان استفاده کرد. تک تک گل ها و شاخ و برگ های این ضریح معانی و مفاهیم متعالی دارد که در کنار خوشنویسی هنرمند نام آشنای این عرصه، یعنی استاد «حسینی موحد»، به تکامل می رسد و روح مشتاق زائر را به خاکبوسی آستان حضرت اباعبدا... (ع) فرا می خواند. تا آنجا که من اطلاع دارم، در هیچ یک از ضریح های معصومین (ع) تا این حد از هنر خطاطی استفاده نشده است.»
هر که دارد هوس کرببلا بسم ا...
بخش اعظم کار ساخت ضریح مطهر امام حسین (ع) به پایان رسیده است، اما برای ادامه کار و نیز از آنجا که به گفته آقای پارچه باف، «پروژه ساخت ضریح شهدای کربلا هم توسط تولیت حرم حسینی» به همین مجموعه واگذار شده است، شیفتگان اباعبدا... (ع) همچنان می توانند از طریق حساب سیبای بانک ملی ایران به شماره 0106225536002 نام خود را در دفتر خادمان حضرت به ثبت برسانند. نشانی «قم- صندوق پستی 194-37155» نیز به دریافت کمک های غیر نقدی، از جمله طلا، اختصاص داده شده است. شرکت پست جمهوری اسلامی ایران، طلای اهدایی را به صورت رایگان بیمه می کند و ستاد ساخت ضریح مبارک، وصول آن را از طریق تلفن به اطلاع اهدا کننده می رساند.پارچه باف در همین زمینه توضیحی را می افزاید: «بنا به پیشنهاد حضرت آیة ا... جوادی آملی که جزو اولین متبرعین طلا به ضریح مطهر بودند، هیأت امناء تصویب کرد که تا زمان تأمین نشدن برآورد اولیه طلای مورد نیاز ضریح مطهر، همان طلاهای اهدایی، عیناً در کار استفاده شود. برآورد اولیه ما 120 کیلوگرم طلای 18 عیار بود که این میزان به طور کامل اهدا شده است. بنابراین، به عزیزانی که قصد اهدای طلا دارند اعلام می کنیم که طلای اهدایی، فروخته شده و بهای آن صرف ساخت ضریح مطهر خواهد شد.»
مدیر پروژه ساخت ضریح امام حسین(ع) همچنین وعده می دهد که «پس از تکمیل نهایی ضریح مطهر و قبل از اعزام آن به کربلا، از طریق رسانه ملی و دیگر رسانه ها، مردم را برای زیارت این ضریح دعوت خواهیم کرد و مدت زمان مناسبی را به این کار اختصاص خواهیم داد».
دست خالی؟!
اگر چه برای یک خبرنگار، مصاحبه نگرفتن آن هم پس از طی این همه راه، مساوی با دست خالی برگشتن است، اما توفیق زیارت حضرت فاطمه معصومه (س) و گریه با زیارت عاشورا در پایین پا و زیارت وارث در بالای سر ضریحی که قرار است بزودی کربلایی شود، همه این دلگیری ها را از بین می برد.پیش از آن که از شبستان مدرسه معصومیه بیرون بیایم، آخرین درد دل ها را هم با ضریح یار زمزمه می کنم: در کنار تو، با دلی شکسته نمازم را شکسته خواندم. تا کی دیدارها در کربلا تازه شود و باز هم در کنارت بایستم؛ در کنار تو که می توان نماز را تمام خواند. خداحافظ، که درد این جدایی را باید فقط به شبکه های ضریح امام رضا (ع) گره زد.

 

****


دیدگاه  ؛ امت بی حسین(ع)

ترجمه: احمد عبدا... زاده مهنه : قیام امام حسین(ع)، الگوی تمام آزادگان جهان است و هر کس با دیده انصاف به کربلا بنگرد، سیدالشهدا(ع) را مظهر فضیلت و حق جویی می بیند و راه او را درمان درد تمام رنج دیدگان عالم می داند. دکتر «ظفر بنگاش»، متفکر برجسته اهل سنت پاکستانی و رئیس «مؤسسه اندیشه اسلامی معاصر» (ICIT) در این نوشتار به بررسی حرکت امام حسین(ع) از این دیدگاه و درس های قابل استفاده آن برای امروز امت اسلام پرداخته است. «امت بی حسین»، آه افسوسی بر شهادت چراغ هدایت است که روزگاری نه چندان دور، با ظهور آخرین ذخیره الهی، به تبلور امید بدل خواهد شد.
ریشه دردهای امت اسلام
تراژدی واقعی امروز امت اسلام وقوع کربلایی دیگر در عراق یا فلسطین نیست، بلکه درد اصلی مسلمانان، وجود این همه یزید و نبود یک امام حسین(ع) در میان ماست. در ماه محرم امسال نیز همچون سال های پیش، مسلمانان سر تا سر جهان در مراسم بزرگداشت فداکاری این امام بزرگ شرکت می کنند و حتی بعضی حاکمان مسلمان در این مراسم حضور می یابند تا ایستادگی امام حسین(ع) در برابر ظلم را گرامی بدارند؛ اما همین حاکمان نه تنها با ظلم دست سازش می دهند، بلکه هر روز در جوامع خود به آن دامن می زنند. ریشه درد و رنج امروز مسلمانان، همین نفاق است. در حالی که خداوند در قرآن ما را از نفاق برحذر داشته است: «ای اهل ایمان! چرا چیزی را می گویید که خود به آن عمل نمی کنید؟ این که سخن بگویید و خلاف آن عمل کنید، خدا را بسیار سخت به خشم و غضب می آورد» (صف: 3-2)
راز فداکاری امام حسین(ع)
امروز مسلمانان در همه جای دنیا تحت شکنجه، آزار، تحقیر و کشتار قرار می گیرند و با این حال، به انواع جنایات متهم می شوند. پیش از آن که به مقایسه دردهای امروز مسلمانان و فاجعه کربلا بپردازیم، باید علت فداکاری امام حسین(ع) را به روشنی دریابیم. امام حسین(ع) بر سر قدرت و ثروت جنگ نداشت، بلکه می دانست که اگر در برابر خواسته یزید سر فرود آورد، اسلام از بین خواهد رفت. او در برابر دوست و دشمن اعلام کرد: «و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید» اگر این امت گرفتار سرپرستی مثل یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند. امام حسین(ع) با یزید بیعت نکرد، اما اهل توطئه و پنهان کاری نبود، بلکه آشکارا از بیعت با یزید سرباز زد. امام حسین(ع) مرگ در غربت و از دست دادن تقریباً تمام افراد خانواده و یاران را بر سازش با ظلم ترجیح داد و وقتی از او خواستند که با یزید بیعت کند، فرمود: «مثلی لایبایع مثله» مانند منی با مانند یزید بیعت نخواهد کرد.
نبود رهبر دینی
مسلمانان امروز از چنین صراحتی در عقیده، هدف و تعهد بی بهره اند و همین مایه اوضاع اسفبار ما شده است؛ البته مسلمانان مخلص و مشتاق هجرت به سوی خدا کم نیستند. ولی امام حسینی نیست که آنها را رهبری کند. جهان اسلام تحت سلطه یزیدهایی است که به فرعونهای امروزین سرسپرده اند. وضعیت امروز مسلمانان از این جهت دشوارتر شده است که قدرتی خارجی به نام آمریکا ظهور کرده است که برای حقوق و جان دیگران هیچ حرمتی قائل نیست. حرص، تکبر و احساس شکست ناپذیری، آمریکا را به سمتی سوق داده است که خواسته های خود را به همه تحمیل می کند.
قیامی در برابر توجیه دینی ظلم
تقابل حق و باطل قدمتی به درازای تاریخ بشر دارد. وقتی ابلیس از فرمان الهی سجده بر آدم سرپیچی کرد، نبرد بین اطاعت و مخالفت آشکار شد. باید دقت داشت که شیطان مشرک نبود، بلکه تکبر او را به خودبرتربینی در برابر آدم(ع) کشاند. در روزگار ما چند تن از حاکمان جهان اسلام دارند پا جای پای شیطان می گذارند؟ بله، آنها اسماً مسلمانند و در برخی ظواهر و ژست ها اسلام را رعایت می کنند، ولی در واقع به اردوگاه شیطان تعلق دارند. همین نبرد حق و باطل در دوران پیامبر دیگر تا رسول خدا(ص) ادامه یافت. ممکن است صحنه جنگ تغییر کند، اما ماهیت نبرد، همان است. در بیشتر این موارد، باطل به پیروزی ظاهری دست می یابد، و یا پیروزی نهایی از آن جبهه حق است. یزید و لشکریانش از نظر نظامی در کربلا پیروز شدند، اما امروز کدام مسلمان «پیروزی» او را جشن می گیرد؟ کدام مسلمان دارای عقل سلیم می تواند حق را به یزید بدهد؟ امام حسین(ع) به شهادت رسید، اما پیروزی نهایی از آن او بود. او با تسلیم نشدن در برابر یزید، توجیه دینی ظلم و ستم حاکمان مسلمان آینده را دشوار یا ناممکن کرد.
ظلم پذیری عالم نمایان
متأسفانه حاکمان بعدی تاریخ اسلام از معیارهای پیامبر(ص) فاصله گرفتند. در همین حال، بسیاری از علما در برابر فشار حاکمان تسلیم شدند و برای جا انداختن سیاست های غلط آنان، استدلال های عقلی تراشیدند. امروز هم ما مسلمانان در همان شرایط ناگوار به سر می بریم، چون راه ورود سازش کاری های بی حد و حصر را به ساحت سیاست اسلام بازگذاشته ایم. یکی از این منفذها، که به یکی از عقاید محکم دینی بدل شده است، این است که مسلمان نباید در برابر حاکم خود، حتی حاکم نامشروع، قیام کند، زیرا این قیام جامعه را به هرج و مرج می کشاند. این استدلال در دوران های گذشته مورد حمایت شدید حاکمیت جامعه اسلامی قرار گرفت و عالم نمایان مدافع آن از عناوین و مناصب گوناگون بهره مند شدند. این عقیده تا به امروز باقی مانده است و تأثیر خود را در میان مسلمانان نشان می دهد.
طبیب امت
امام حسین(ع) درد امت زمان خود را درست تشخیص داد. درد آن روزگار، حکومت نامشروع و غصب حاکمیت توسط افراد ناشایست بود، او در برابر این درد، صدای اعتراض خود را بلند کرد، ولی با کمال تأسف بسیاری از مسلمانان حاضر نشدند جان خود را در راه اسلام فدا کنند اما امام حسین(ع) از راه خود بازنایستاد و جان خود را فدا کرد تا اصول اسلام از بین نرود.
یزیدهای امت
امروز صدای مسلمانان مظلوم از شکنجه گاه های اسرائیل، سلول های گوانتانامو، دره ها و کوه های افغانستان، خیابان های به خون آغشته کشمیر، کوچه های خاکی اردوگاه های آوارگان فلسطینی و شهرها و روستاهای عراق به گوش می رسد. به این فهرست باید شکنجه گاه های حاکمان اردن، عربستان و الجزایر را هم افزود. جهان اسلام در سیطره حاکمیت امثال یزید است که با دشمنان اسلام متحد شده اند.
* ظفر بنگاش

 

****


نگاهی به جایگاه امام حسین(ع) در عرفان اسلامی، در گفتگوی قدس با دکتر غلامرضا اعوانی؛ مودّت اهل بیت(ع) راه به کمال رسیدن ماست

سید حسین امامی: در نگرش عرفا به عاشورا، نظرها و مقامهای عرفانی مورد توجه قرار گرفته و همه ارکان و مؤلفه های عرفان در این مورد تبیین شده است. در این صحنه، هر یک از افراد عاشورا، هم به عنوان مصداق یک مؤلفه عرفانی اند و هم به عنوان نماد آن، به گونه ای که تمامی عناصر مؤثر در سلوک عرفانی مورد توجه قرار گرفته است. عرفا از هر دین و مسلک و مذهبی امام حسین (ع) را به عنوان قطب عرفان و سایر بزرگواران را در قالب نقشهای دیگر، مورد توجه قرار داده اند. مولانا نیز جزو عارفانی است که هم به مدح و ثنای امام حسین(ع) پرداخته و هم درباره آن نظریاتی داده است. از نظر او، امام حسین(ع) عاشق وارسته ای است که جان خود را بر طبق اخلاص نهاده است. به اعتقاد وی، نخستین صفت عاشق راستین آن است که باید آماده باشد تا خود را برای حق قربانی کند و چون امام حسین(ع) آماده شهادت در راه حضرت حق بود، از نظر مولوی مصداق بارز عشق و عاشقی است که آن را در صحرای کربلا محقق ساخت. او در تشبیهی، حسین(ع) را مرکز و دل حقیقت می داند و طرف مخاصم او یعنی یزید را فرسنگها از حقیقت دور دانسته و به فراق و هجران تشبیه کرده است. در گفتگو با دکتر غلامرضا اعوانی، رئیس هیأت مدیره انجمن حکمت و فلسفه ایران، رئیس انجمن بین المللی فلسفه اسلامی، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی و عضو هیأت مدیره فدراسیون بین المللی انجمنهای فلسفه جهان، به بررسی دیدگاه عرفای اسلامی به امام حسین(ع) نشستیم. همراه ما باشید.

*آقای دکتر! برای ورود به بحث، در ابتدا لازم به نظر می رسد جایگاه ولایت در دین اسلام را تبیین کنید.
**دین یک خطاب الهی به انسان است، پس «دین» برای دین بودن خود، باید وجه الهی داشته باشد و دارای جنبه ای باشد که از آن به جنبه «یا للحقی» یا «ید الحقی» تعبیر می کنند. اصلاً بدون خداوند که دین معنایی نخواهد داشت. جنبه یا للحقی را «ولایت» می گویند و دینی که جنبه یا للحقی نداشته باشد، دین نیست. ولایت یعنی وجهی از دین که انسان را به خدا می رساند. ولایت مایه تقرب بنده به خداوند است. بنابراین، هر دین الهی، نمی تواند از وجه ولایت جدا باشد. این امر اختصاص به اسلام ندارد، چنانچه که عرفا و حکما در این باره بحثهای بسیاری مطرح کرده اند. ولایت حقیقت دین است؛ یعنی هر رسولی اولاً و بالذات ولی است، ولی علاوه بر ولایت نبوت و رسالت را هم داراست. اگر ولایت نداشت، اصلاً نمی توانست نبی و رسول باشد. با مطالعه در ادیان مختلف به این نتیجه رسیدم که ولایت نه تنها در اسلام باطن دین است، بلکه در هر دینی الهی، ولایت درک و حقیقت دین است. دین بدون ولایت، دین نیست. حضرت رسول(ص) ختم نبوت هستند، اما این پایان راه دین اسلام نیست، چون ولایت باقی است، بعد از حضرت رسول(ص) دوره آغاز ولایت است و باطن نبوت که ولایت است، بر ظهور دور ولایت است.
*ولایت در عرفان اسلامی چه جایگاهی دارد؟
**به نظر بنده، عرفان و تشیع، هر دو بر مسأله ولایت تأکید می کنند. عرفان هم مبتنی بر ولایت است. هیچ عارفی نیست که مسأله ولایت را در رأس عرفان خود قرار ندهد. تشیع نیز همین گونه است و از این لحاظ عرفان و تشیع به واسطه اصل مشترک ولایت، به هم نزدیک هستند، اما اختلافهای جزئی هم دارند. اهل سنت بر خلافت تأکید می کنند. کسی که به هر ترتیب خلیفه شد، او را خلیفه می دانند، در حالی که تشیع و عرفان به درستی در مسأله ولایت تأکید می کنند و اعتقاد دارند جانشین و وارث پیامبر باید وارث علم ایشان باشد. جانشین پیامبر باید آن معارف و حقایقی را که بر پیامبر نازل شده ارث ببرد و روح آن معارف باید در جانشین او باشد. جانشین پیامبر(ص) باید ولی باشد و ولایت داشته باشد، چون وراثتی که از پیامبر(ص) می ماند، ولایت است. چون با ختم نبوت، دیگر نبوت به ارث برده نمی شود. طبق حدیث مشهور «العلماء ورثة الانبیاء» علما هم باید ولایت داشته باشند تا وارث انبیا باشند. عالمی که وارث پیامبر(ص) است باید جنبه ولایت الهی در او قوی باشد. بنابراین، اعتقاد شیعیان بر این است که پس از رسول خدا(ص) و پایان یافتن ختم نبوت، آن کسی که وصی ایشان بود و شایستگی این را داشت که جانشین ایشان باشد، باید ولی باشد و صفت ولایت او محفوظ باشد و ولایت هم باطن نبوت است. ولایت است که می تواند وارث حقیقی پیامبر(ص) باشد چون روح او نزدیک ترین روح به پیامبر(ص) است، برای اینکه ولایت الهی ایشان را دارد و این شخص، تنها شخص امیرالمؤمنین(ع) است که از نظر عرفا و تشیع ایشان ولی کامل است و مظهر اسمای حسنا و روح همه انبیا و اولیاست، چون حضرت رسول(ص) ختم نبوت بودند، ختم ولایت هم بودند، اما جنبه ولایت در ایشان پنهان بود، به جهت رسالت برای تشریع و کسی که وارث رسول ا... (ص) است، وارث همه انبیا(ع) هم است.
*از دیدگاه عرفا، ولی اعظم و نخستین ولی بعد از حضرت رسول(ص) کیست؟
**از حضرت رسول(ص) منقول است که فرمودند: «من أراد أن ینظر الی نوح فی عزمه و موسی فی علمه و عیسی فی ورعه فلینظر الی علی بن ابیطالب(ع)؛ اگر کسی بخواهد به نوح(ع) در تصمیمی (شکست ناپذیر) که داشت و به موسی(ع) در علمش و به عیسی(ع) در ورعش بنگرد، علی بن ابیطالب(ع) را ببیند». یعنی ایشان جامع نبوت و ولایت همه اولیا و انبیاست یا به تعبیری که ابن عربی دارد، فبعد رسول ا...(ص) علی بن ابیطالب(ع) امام العالمین و سر الانبیاء اجمعین است و این مقام همه ائمه(ع) و اولیاست، بعد از ائمه(ع) علما هستند که اگرچه به حد آنها نیستند، ولی ولایت دارند.
*عاشورا چه جایگاهی در میان عرفای اسلامی دارد و آنها از چه زاویه ای به این مسأله نگاه می کنند؟
**عاشورا، جایگاه خیلی عظیمی در تاریخ اسلام دارد و در واقع خوابی که حضرت ابراهیم(ع) دیدند که حضرت اسماعیل(ع) را به قربانگاه می برند و همین کار را هم انجام دادند و ایشان را به قربانگاه بردند، اما این خواب تعبیر نشد. تعبیرش در امام حسین(ع) انجام شد و طبق نظر بعضی از مفسران، آیاتی از قرآن به این معنی دلالت دارد، آنجا که داستان حضرت اسماعیل (ع) را بیان می کند و می فرماید: «وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیم» و او را در ازای قربانی بزرگی که مراد همان گوسفندی باشد که حضرت ابراهیم(ع) قربانی کرد، فدا دادیم. «این آزمایش بزرگی برای حضرت ابراهیم(ع) بود» اما در ادامه آیه آمده است: «این را برای دیگران باقی گذاشتیم». به این علت، مفسران می گویند این آزمایش برای امام حسین(ع) واقع شد و ایشان از این امتحان الهی سربلند بیرون آمدند. در ظاهر، این امر مقامی بوده که خداوند برای حضرت امام حسین(ع) حفظ کرده است. شهادت، مقام عظیمی است که فقط خواص به این درجه می رسند. به این دلایل است که به حضرت امام حسین(ع) «ذبیح ا...» می گویند. به هر تقدیر، این مسأله مهمی است که باید به آن توجه کرد.
*امام حسین(ع) به مقام فناء فی ا... رسیدند، امام با رسیدن به این مقام چه جایگاهی در میان عرفای اسلامی داشت؟
** حضرت امام حسین(ع) دین اسلام را احیا کردند و به حقیقت محمدی برگرداندند؛ به حقیقتی که در زمان حضرت رسول(ص) بود، چنانکه امام علی(ع) هم این کار را انجام دادند و دین را به اصل خود برگرداندند و از انحرافها جلوگیری کردند. در واقع، هر امامی این کار را کردند که آنها وارثان به حق حضرت رسول(ص) و قرآن مجسم و ناطق بودند این کار را انجام دادند و قرآن و دین را احیا کردند. عرفا این را قبول دارند. ببینید مثلاً مولانا چه اشعاری درباره امام حسین(ع) دارد که برخی از آنها به صورت سرود تهیه شده و از صدا و سیما پخش می شود که شاید مردم تصور نکنند این اشعار متعلق به مولاناست. عرفا، هم به مقام امام حسین(ع) توجه دارند و هم به اینکه ایشان محیی بوده؛ یعنی واقعاً ایشان را محی دین می دیدند که عارف به ا... به معنی حقیقی است که انجام قیام عاشورا و ایستادگی و شهادت این گونه، فقط از یک انسان کامل ساخته است. ایشان در مظهر انسان و ولی کامل هستند که فقط انسان کامل می تواند دین را احیا کند. ایشان در واقع وارث به حق رسول ا...(ص) و وارث به حق ایشان و عالم حقیقی دین است، نه تنها ارث جسمانی از حضرت رسول(ص)، بلکه جسم روحانی و معنوی هم از ایشان بردند و وارث ولایت و وارث حقیقی ایشان بودند و البته همه ائمه(ع) ما این گونه بودند و عرفا اینها را قبول دارند؛ چنانکه مولانا در اشعارش آورده است. همچنین، عطار در تذکرة الاولیا کلام خود را با امام صادق(ع) و امام باقر(ع) شروع می کند و می گوید ولایت متعلق به اینهاست، اینها عرفای حقیقی بودند. این اعتقاد در میان عرفا و اندیشمندان و نویسندگان اسلامی فراوان دیده می شود. شاید در بسیاری از آثار این امر پیدا نباشد، اما در باطن همه آنها هست.
*بیشترعرفای اسلامی مانند مولانا، با وجود اینکه جزو اهل سنت هستند، چنین دیدگاهی را به امام حسین(ع) داشتند!
**اینها سنی به معنای متعارف نیستند، برای اینکه قایل به ولایت هستند. اهل سنت قایل به ولایت نیستند، بلکه قایل به خلافت هستند و هر کسی که خلیفه شود و زمام امور را به دست گیرد، از او پیروی می کنند. اهل سنت غیر از عرفا هستند. عرفا قایل به ولایت و به شیعه خیلی نزدیک هستند، اما شیعه کلامی نیستند. اگر باطن شیعه ولایت باشد، همه عرفا قایل به ولایت و سالک راه ولایت هستند. بنابراین ائمه(ع) را نمونه اعلای ولایت می دانند. همه عرفا این گونه هستند.
مثلا کتاب فتوحات ابن عربی را ببینید که در مورد ائمه(ع) ما چه می گوید در بسیاری از جاهای کتاب به امام جعفر صادق(ع) و ... اشاره دارد. در تفسیر حدیث «سلمان منا أهل البیت(ع)»، در مورد اهل بیت(ع) و مقام آنها مفصل صحبت می کند. ابتدا در مورد مقام و علوم سلمان صحبت می کند و بعد می گوید این سلمان از اهل بیت(ع) است. پس مقام اهل بیت(ع) تا کجاست؟! در مورد سلمان می گوید ایشان دارای علم لدنی و ... است که کس دیگری این مقام و علم را ندارد و در پایان بحث می گوید: ای مسلمانان، ببینید! اگر کسی که منسوب به اهل بیت(ع) است این مقام را دارد، خود اهل بیت(ع) چه مقامی دارند؟!
ابن عربی در این بخش، تمام آیاتی را که شیعه معتقد است در مقام اهل بیت(ع) نازل شده آورده و تفسیر می کند. آیه «قُل لا أَسأَلُکم عَلَیه أَجرا الا الْمَوَدةَ فِی الْقُرْبَی» را می آورد و به تفصیل در این مورد صحبت می کند و می گوید پیامبر(ص) یک چیز از ما خواسته و آن ولایت و دوستی اهل بیت(ع) است و تأکید می کند که ما باید این خواسته رسول ا...(ص) را که در واقع خواسته خداوند بوده و از زبان حضرت رسول(ص) بیان شده، اجابت کنیم: «قُلْ مَا سأَلتکم منْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ: بگو هر مزدی که از شما خواستم آن از خودتان» این ولایت برای به کمال رساندن ماست. پس ما باید برای رضای حضرت رسول(ص) هر کاری را برای محبت اهل بیت(ع) انجام دهیم.عرفایی که خدمتتان عرض کردم، کلامی نیستند تا مباحث را کلامی ببینند، بلکه آنها ولایت عرفانی یعنی سلوک ولایت نه قول به ولایت را معتقدند. انسان باید سالک باشد تا همان راهی را برود که ائمه(ع) می روند.
*دیگر عرفای اسلامی در مورد ائمه(ع) چه دیدگاهی دارند؟
**شیخ علاء الدوله سمنانی نقل می کند که از او پرسیدند شما چگونه مقایسه می کنید بایزید بسطامی را با امام جعفر صادق(ع). او جواب داده است با اینکه بایزید خیلی مقام داشته، اما اگر در زمان امام جعفر صادق(ع) بود، کفش ایشان را جفت می کرد یا اینکه خودش را شایسته نمی دید کفش آن حضرت را جفت کند. این گونه است صاحبان مقام ولایت. این چیزی که بعضی از عوام به عرفا نسبت می دهند، درست نیست؛ این بهتان و افتراست و بهتان و افترا در دین پسندیده نیست. عرفا خیلی به ائمه و اهل بیت(ع) احترام دارند، اما دوران زندگی آنها، زمان و دوره خاصی بوده و نمی توانستند مسائل را بگویند و افشا کنند. در دوره تعصب بوده است، مثلاً دو بار قصد جان ابن عربی را کردند. به هر تقدیر، همه عرفا در باطن خود ارادت خاصی به اهل بیت(ع) داشتند و نه تنها قایل به ولایت بودند، بلکه عرفان، سلوک ولایت و معرفتی است که از طریق سلوک اطوار ولایت حاصل می شود.
ولایت علم آور است و معرفت می آورد. در حدیث آمده است که خداوند هیچ ولی را جاهل قرار نداده است، در واقع، ولی عارف است و به نور الهی می بیند. حضرت رسول(ص) می فرماید: «اتقوا فراسة المؤمن فغنه ینظر بنور ا...: از فراست مؤمن بترسید که چیزها را با نور خدا می نگرد.» تا چه برسد به ولی خدا که ولایت اطوار عالیه ایمان است و ولی همه چیز را به نور خدا می بیند و از هوای نفس برخاسته و صفات و وجود او الهی شده است و به نور حق می بیند. بنابراین، عرفا با نور دیگری ائمه(ع) را می بینند و به صورت اشاره در کتابهای آنها هست؛ اشاراتی که کاملا بیان می کند آنها چه احترامی به اهل بیت(ع) داشتند.
*نگاه امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) به حادثه عاشورا چه نگاهی است؟
**قرآن کریم اشاره دارد که وقتی بر سر افرادی بلایی نازل شود فرار می کنند، تا زمانی که نعمت و رحمت نازل می شود آنها اینها را به خودشان و اعمالشان نسبت می دهد و خداوند را پرستش می کنند. معمولا انسان در تنگنا به یاد خداوند می افتد؛ اما نگاه امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) به حادثه عاشورا متفاوت است. کسی که در برابر این مصیبت که مصیبت عظیمی بوده است این طور ایستادگی و مقاومت می کند و در واقع شادی و مصیبت برای او بی تفاوت است، هدف رضای خداوند است، یعنی شرایط برای او فرقی نداشته باشد و در همه شرایط همان طور خداوند را عبادت کند و دوست داشته باشد و صبر و توکل و رضا داشته باشد و هیچ حادثه و عملی در حال او تأثیر نکند و همواره تسلیم امر خداوند باشد. در این حالت است که عیار ایمان انسان مشخص می شود. گفتن برای انسان خیلی راحت است، اما در عمل و اجرا واقعا سخت است. من پشت میز نشستم و برای شما اینها را بیان می کنم، اما در روز عاشورا بیش از 70 تن از نزدیکان و فرزندان آن حضرت کشته شدند و ایشان تا این حد، رضا بودند و در ذکر و فکر و نماز و تسلیم و رضای او خللی وارد نشد. «تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به ]سبب[آنچه به شما داده است شادمانی نکنید»، بلکه برعکس رضای مطلق باید وجود داشته باشد؛ یعنی این حوادث عاشورا و اطمینان قلبی و آرامش حضرت در مقام ولایت ایشان مشخص می شود. ایشان واقعا اثبات کردند که «امام»، چه مقامی است و حقیقت امام چیست؟! این کار واقعا خیلی عظیم است و می توان از ابعاد مختلف زندگی حضرت امام حسین(ع) و دیگر ائمه(ع) را بررسی کرد. درسهای عبرت زیادی را می توان از آنها گرفت.
*بر همین اساس بود که حضرت زینب(س) فرمودند «ما رأیت الا جمیلا»؛ واقعاً چون کار کردن برای خداوند زیباست!
**از دختر حضرت فاطمه(س) و امام علی(ع) غیر از این انتظار وجود ندارد. ایشان هم در این روز مصیبت زیادی را تحمل کردند، اما در برابر یزید این حرف را می زنند. این حرف عظیمی است، البته به این معنا نیست که ایشان چیزی برخلاف آنچه می دیدند و باور داشتند، به زبان آوردند. ایشان تنها این طور نگفتند، بلکه واقعاً این گونه دیدند. ما از ایشان نقل قول می کنیم و می گوییم «ما رأیت الا جمیلا» بلکه ایشان واقعا این گونه می دیدند. دشمن می خواست ایشان را خفیف و خوار کند، اما پاسخ دشمن شکنی شنید. این در واقع همان داستان هابیل و قابیل است که ادامه داشته است؛ داستان دشمنی بنی امیه با بنی هاشم. دشمن می خواست بنی هاشم را خفیف کند، اما ایشان چه جوابی دادند؟ البته این پاسخی بود که اگر این سؤال را هم نپرسیده بودند، ایشان در دلشان آن را مد نظر داشتند. دشمن سؤال سخیف را از حضرت زینب(س) پرسید، اما اگر این سؤال را نکرده بود، حالت ایشان واقعا همین گونه بوده است نه اینکه خواستند تظاهری کنند و یا فقط بخواهند به دشمن جواب دشمن شکنی بدهند.
*واقعا چه درسهایی می توان از زندگی ائمه(ع) گرفت و ما چه راحت از کنار اینها رد می شویم!
**زندگی حضرت امام سجاد(ع) را بخوانید. در یکی از کتابهای مرحوم ملامحسن فیض کاشانی، به داستانی برخوردم که بسیار جالب است. روایتی از أصمعی نقل شده است که می گوید: «در شبی مهتابی، اطراف خانه خدا طواف می کردم. صدای زیبا و غم انگیزی گوش مرا نوازش داد. به دنبال صاحب صدا رفتم تا اینکه جوانی را دیدم که دست در پرده خانه کعبه افکنده و چنین مناجات می کند: ای پروردگار من، چشمهای بندگان در خواب فرو رفته و ستارگان آسمان یکی پس از دیگری سر به افق مغرب گذاشته و از دیده ها پنهان گردیده اند و تو خداوند زنده و قیومی هستی که هرگز خواب تو را فرا نمی گیرد. در این دل شب پادشاهان درِ قصرهای خود را بسته و نگهبان گمارده اند و تنها دری که برای نیازمندان گشوده است درِ خانه توست. و من اکنون، با تهیدستی به درگاه تو امید بسته ام...» أَصمعی گوید: «آن قدر این جوان مناجات کرد که بی هوش شد و به روی زمین افتاد. چون نزدیک او رفتم و به دقت به صورتش خیره شدم، متوجه شدم او زین العابدین امام سجاد(ع) است». أصمعی گفت: از ایشان پرسیدم مگر شما فرزند حضرت رسول(ص) و علی(ع) و فاطمه(س) و حسین(ع) نیستی، ایشان در پاسخ فرمودند: مگر نشنیدی که خداوند می فرماید: «فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ» روز قیامت نسب معنی ندارد، من چه جوابی برای اعمالم دارم؟! ببینید، امامی به درجه ایشان این پاسخ را دادند، فکر نمی کردند چون فرزند ائمه(ع) و حضرت رسول(ص) هستند، همان مقام و درجه و وراثت را دارند. این درس خیلی مهمی برای ماست که با اعمال کوچک خود غره نشویم، آنهایی که به این درجه های معنوی رسیدند، این حرفها را زدند.
*با توجه به مقام والای امام حسین(ع) که بیان شد، ما در عزاداری آن حضرت هم کوتاهی کرده ایم. شما چه آسیبهایی را در عزاداریهای معاصر می بینید؟
**حب اهل بیت(ع)، مقام بزرگی است. همان طور که در آیه مودت آمده است، حب اهل بیت(ع) مقام بزرگی است که خداوند آن را نصیب هر کسی نمی کند. باید درک کنیم امام حسین(ع) برای چه امری شهید شدند. ایشان برای احیای دین و احیای فضایل و کمالات، برای احیای قرآن قیام کردند و ما باید در واقع محب آنها برای این امور باشیم. غایتی که ایشان برای آن امر شهید شدند، احیای دینی بود که دچار خدشه شده بود و ما باید این پیام را مدنظر داشته باشیم؛ هم محبت اهل بیت(ع) و هم کمال آنها در احیای دین و قرآن. بنابراین، باید عزاداریها و رفتار عزادارها آسیب شناسی شود و به گونه ای باشد که هر فرد عزادار در تمام طول سال اعمال و رفتار خود را با حرکت حسینی تطبیق دهد. تمام زندگی ما باید در جهت حب الهی و اهل بیت(ع) به معنای واقعی و پا به پای آنها و در جهت احیای مکارم اخلاق و معرفت باشد نه اینکه انسان کاری کند که مرضی آنها نباشد.

انتهاي خبر/ قدس آنلاين / کد خبر: 22375
کليدواژه ها
 

 

چهارشنبه 8 آبان 1392  4:50 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها