0

اتش

 
saeedzadeh
saeedzadeh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1389 
تعداد پست ها : 72
محل سکونت : خوزستان

اتش

خدا گفت: زمين‏ام سردش است، چه كسی می‏تواند زمين را گرم كند؟
ليلی گفت: من
خدا شعله‏ای به او داد، ليلی شعله را در سينه‏اش گذاشت. سينه‏اش آتش گرفت. خدا لبخند زد ليلی هم لبخند زد.
خدا گفت: شعله را خرج كن زمينم را به آتش بکش.
ليلی خودش را به آتش كشيد. خدا سوختنش را تماشا كرد
...
ليلی می‏ترسيد، می‏ترسيد آتش‏اش تمام شود
ليلی چيزی از خدا خواست، خدا اجابت كرد. مجنون سر رسيد، مجنون هيزم آتش ليلی شد. آتش زبانه كشيد، آتش ماند، زمين خدا گرم شد.
خدا گفت: اگر ليلی نبود، زمين من هميشه سردش بود...

سه شنبه 9 آذر 1389  11:13 AM
تشکرات از این پست
aoghnoom
aoghnoom
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آبان 1389 
تعداد پست ها : 105
محل سکونت : فارس

پاسخ به:اتش

مطالب خوبی بود دمتان گرم

چهارشنبه 10 آذر 1389  6:41 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها