چانه زدن؟؟؟؟
در روم باستان ، عده ای غیبگو با عنوان سیبیل ها جمع شدند
.و آینده امپراتوری روم را در نه كتاب نوشتند
.سپس كتابها را به تیبریوی عرضه كردند
امپراطور رومی پرسید : بهایشان چقدر است؟
سیبیل ها گفتند : یكصد سكه طلا
تیبریوس آنها را با خشم از خود راند
سیبیل ها سه جلد از كتابها را سوزاندند
.و بازگشتند و گفتند: قیمت همان صد سكه است
...تیبریوس خندید
گفت : چرا برای چیزی كه شش تا و نه تایش یك قیمت دارد بهایی بپردازم؟
سیبیل ها سه جلد دیگر را نیز سوزاندند و با سه كتاب باقی مانده برگشتند
.و گفتند : قیمت هنوز همان صد سكه است
.تیبریوس با كنجكاوی تسلیم شد و تصمیم گرفت كه صد سكه را بپردازد
اما اكنون او می توانست فقط قسمتی از آینده امپراطوریش را بخواند
.استاد می گوید : قسمت مهمی از درس زندگی این است كه با موقعیتها چانه نزنیم