فقه سیاسی و تجربه مدیریت جامعه
فقه سیاسی شیعی در سدهی گذشته با چالشها و پرسشهایی روبهرو بوده است و با نظر به ظرفیتها و توانمندیهایش توانسته به نقطهای حساس و جایگاهی مطلوب برسد. برپایی نظام جمهوری اسلامی و تجربهی مدیریت جامعه بر اساس آموزههای این دانش، موفقیتی کمنظیر است که آن را با فضاهایی نو و پرسشهایی اساسی و نقدهایی جدی روبهرو ساخته است. این دانش وارد میدان هماوردی و مبارزه شده است.
این امر به چالاکی و تمرین و ممارست، بازخوانی، نقادی و ارائهی توانمندیهای فقه نیاز دارد و تلاش برای بازآفرینی، نوآوری و کارآمدی آن دارای اهمیت است. برکنار ماندن از صحنه، چیزی جز انفعال و حرکت واکنشی در پی نخواهد داشت. لذا بر حاملان و متفکران فقیه و کارشناسان علوم اسلامی است تا واقعبینانه و بجدّ در جهت نظریهپردازی گام بردارند و هر روز بر فربهی و حضور قدرتمند، پویا و کارگشای آن بیفزایند و در مسیری فعال در تداوم شیوهی پیشینیان به توانمندی آن بیفزایند.
منشأ دگرگونی، اجتهاد تحولآفرین و فقه تولیدگر است. در این نگرش، مجتهد منتظر نیست تا از او سؤال کنند یا دیگران ساحتهای تأمل و تفکر را برای او بگشایند یا تحمیل کنند، بلکه خود در نگاهی پویا به چیزی فراتر از آنچه که هست، میاندیشد. فقیه آگاه به زمان و مکان، پیرو خواستههای مطلوب یا نامطلوب جامعه نیست، بلکه میکوشد که نقش رهبری داشته باشد.
سید محمدباقر صدر از آیندهی فقه و دین سخن گفته که در نظریهپردازی و نظامسازی برای فقه سیاسی، نقش کلیدی دارند. وی در این وادی بر چند امر تأکید دارد؛ از جمله:
- موضعگیرى در برابر سازش و کنار آمدن با واقعیتهاى ناشایست و موضعگیرى مجاهدانه براى دگرگون ساختن واقعیت فاسد و به دست دادن گزینهای بدیل از دیدگاه اسلام
- از میان رفتن کوتهبینی نسبت به شریعت و قانون در مفهوم حرکت اجتهاد
- سترده شدن نشانهها و بازتابهای کوتهبینی از جستوجوهای فقهی و اصولی و ذهنیت فقهی
- دگرگونی درک ما از نصوص دینى
-در نظر گرفتن همهی جوانب شخصیت پیامبر اکرم صلواتاللهعلیهوآله و ائمه علیهمالسلام
- فهم و شناخت پایگاه و زمینهی اجتماعى نصوص، زیرا هر نصّى همراه با مفهوم اجتماعى خود، معنایى دارد که در بسیارى مواقع از معناى لغوى آن وسیعتر است.
- حرکتی مجاهدانه برای عرضهی اسلام به صورت یک کل و مجموعه با نفی برکنار ماندن دین از صحنهی اجتماع
- توجیه مردم در خصوص ضرورت تطبیق زندگی بر اساس اسلام در همهی جوانب زندگى
فقه و نظریهپردازی
در نگاهی کلی میتوان گفت که «نظریه» دارای ویژگیهایی است؛ مانند یک منظومهی منسجم و هدفمند که تعمیمپذیر و فراگیر و توضیحدهندهی پدیدهها و دادههای مربوط در شبکهای علّی و معلولی است و قابلیت صدق و کذب دارد و تغییر و دگرگونی ایجاد میکند.
بنابراین نظریه بستر و زمینهای را به وجود میآورد تا بتوان پاسخ دقیق و توانمند به پرسشهای فراوان و گوناگون داد. از سوی دیگر، نظریه به انسان کمک میکند تا مجموعهای از مطالعهها و دادهها را در کنار هم قرار دهد و نگاهی کلان به مسئله داشته باشد و پاسخی دقیق برای آن ارائه کند. نظریه همچنین هدایتگر تحلیل است. یعنی قضایایی که از نظریه به وجود میآید، محور اصلی تحلیل دادهها قرار میگیرد.
بحث آخر دربارهی نظریه این است که نظریه انسان را به نقاط چالشبرانگیز هدایت میکند؛ آن نقاطی که هر آن احتمال دارد مورد غفلت واقع شود. در واقع نظریه آشفتگی را برداشته و به جای آن سامانمندی را میگذارد، جزئینگری را برداشته و به جای آن کلینگری را قرار میدهد.
مخصوصاً نظریهپردازی در فقه سیاسی شیعه که فردینگری را برداشته و به جای آن جامعهنگری و سیاستمحوری -به معنی اندیشهی سیاسی- را جایگزین میکند. این وضعیت به فقه سیاسی شیعه کمک میکند تا بتواند در دنیای امروز نفس بکشد.
اگر فقه از واقعیتها دور شود ...
نظریهپردازی در فقه سیاسی به معنی دقیق و ژرفاندیشانهاش آن هنگامی رخ میدهد که دانش فقه و فقه سیاسی شیعه، دانشی تولیدکننده باشد؛ دانشی فعال و تولیدگر که بتواند فهمندهی متن و نظریهپرداز را در عرصههای بنیادین اجتماع یاری دهد و الگویی برای اصلاح امور جامعهی مسلمین ارائه کند و در جهت جامعهی مطلوب، برنامهریزی نماید.
همچنین برخی از دیگر بسترهای لازم برای رسیدن به ساحت مطلوب در نظریهپردازی فقه سیاسی را میتوان این گونه بیان کرد که فقه سیاسی توانمندی و ظرفیت آن را دارد تا از صرف تولید احکام فردی و رسالهی عملیهی فردی بیرون آید و «مهندسی اجتماعی» را مورد بررسی قرار دهد. بحث دیگر تعامل و پیوند درگیرانهی فقه سیاسی با واقعیتهای اجتماعی است.
هنگامی که واقعیت به فقه رویآور میشود، با تمام مسائل، خواستهها، مشکلات و پرسشهایی که دارد؛ فقه نیز با اجتهاد و نگرشهای خود به واقعیت روی میآورد و زندگی سیری شتابان به خود میگیرد که به آن استواری، توانایی و تحرک میبخشد. پس هنگامی که فقه از واقعیت دور شود، این دانش استواری و توانایی خود را از دست میدهد.
مجتهدی که منتظر نمیماند
منشأ دگرگونی، اجتهاد تحولآفرین و فقه تولیدگر است. در این نگرش، مجتهد منتظر نیست تا از او سؤال کنند یا دیگران ساحتهای تأمل و تفکر را برای او بگشایند یا تحمیل کنند، بلکه خود در نگاهی پویا به چیزی فراتر از آن چه که هست، میاندیشد. فقیه آگاه به زمان و مکان، پیرو و مطیع خواستههای مطلوب یا نامطلوب جامعه نیست، بلکه میکوشد که نقش رهبری داشته باشد.
بستر دیگر تکیه بر همهی ظرفیتها و داشتههای بومی و روش انتقادی است. ویژگی نظریه، طراحی حرکت هر جامعه به سوی خواستهها و مطلوبیتهای آن جامعه است. در هر نظام فکری-سیاسی، چگونگی توزیع قدرت و ثروت، گسترش فرهنگ، هنجارها و ارزشهای انسانی و فرایند مطلوب گذر جامعه به سوی رفاه و سعادت طراحی میشود و این امر باید با توجه به روش بومی هر جامعه انجام بگیرد.
نظریهپردازی در فقه سیاسی، روشی بومی را میطلبد و طبعاً کلیت این فرایند و تأیید و تثبیت یا انکار و ردّ برخی مبانی فکری مکاتب جدید و تلاش برای رسیدن به دیدگاهی منطقی و سنجیده با تکیه بر داشتههای بومی، از عهدهی روش اجتهاد برمیآید.
اجتهاد ظرفیتهای انعطافپذیری و تحول را در فرایندی معقول به سرانجام میرساند و میتواند آن اصول بنیادین و جاودانه را با شرایط متغیر و جزئی هماهنگ سازد. به تعبیر استاد شهید مطهری: اجتهاد یعنی کشف و تطبیق اصول کلی ثابت به موارد جزئی و متغیر. لذا اگر اجتهاد خردورز و زمانآگاه در فقه سیاسی و عرصههای فهم دین، حضوری فعال داشته باشد، میتواند مسیری دیگرگون و سازنده را پیش روی پژوهشگران اندیشهی سیاسی بگشاید.
حجتالاسلام والمسلمین سید کاظم سیدباقری، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی
منبع: پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای (مدظلهالعالی)