«وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ» (فصلت/34)
و نيكى با بدى يكسان نيست [بدى را] آنچه خود بهتر است دفع كن آنگاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است گويى دوستى يكدل میگردد
سخن در این است که اولاً نیکی و بدی به هیچ روی باهم برابر نیستند چنانکه نور و ظلمت. بنابر این اگر ظلمتی بر آدمی روی آورد و رفتار ناصوابی که از جنس سیاهی است بر او وارد شود فرمان خرَد این است که آن ظلمت را به نور خوبی و زیبایی دور کند. آنگاه خواهد دید آن کس را که با او به دشمنی و سیه کاری برخاسته است در پرتو این نور مهربانی دگرگون می شود و دشمنی اش به دوستی بدل می گردد و چنان دوست می شود که گویی خویشاوند شماست چنان که اگر در اتاق تاریکی چراغی روشن کنند آن تاریکی چنان رخت می بندد که هیچ نشانی از خود بر جای نخواهد گذارد.
بهترین لعن تاریکی افروختن چراغ است.
سعدی ادب آن است که در حضرت خورشید گوییم که ما خود شب تاریک ندیدیم
اما این مقام که آدمی بتواند بدی را به نیکی پاسخ گوید کاری سهل نیست بلکه سالها صیقل روح می یابد تا چنین مقامی حاصل شود و چقدر لطیف و شوق برانگیز است این که خداوند می فرماید این کار از هر کسی بر نمی آید مگر آنکه او را بهره ای عظیم و شگرف عطا کرده باشند، چنانکه درّ گرانبهایی را گویند که هیچ کس توان خریدن ندارد مگر آن کس که ثروتی بی کران داشته باشد و به راستی که محبت ثروتی بی کران است که بدان ثروت می توان گناهان خویش و دیگران همه را باز خرید کرد.