0

مسلمان و كتابی

 
mahmoud313
mahmoud313
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 89
محل سکونت : تهران

مسلمان و كتابی

مسلمان و كتابی

در آن ايام ، شهر كوفه مركز ثقل حكومت اسلامی بود . در تمام قلمرو كشور وسيع اسلامی آن روز ، به استثناء قسمت شامات ، چشمها به آن شهر دوخته‏ بود كه ، چه فرمانی صادر می‏كند و چه تصميمی می‏گيرد .
در خارج اين شهر دو نفر ، يكی مسلمان و ديگری كتابی ) يهودی يا مسيحی‏ يا زردشتی ) روزی در راه به هم برخورد كردند . مقصد يكديگر را پرسيدند . معلوم شد كه مسلمان به كوفه می‏رود ، و آن مرد كتابی درهمان نزديكی ، جای‏ ديگری را در نظر دارد كه برود . توافق كردند كه چون در مقداری از مسافرت‏ راهشان يكی است باهم باشند و بايكديگر مصاحبت كنند

 . راه مشترك ، با صميميت ، در ضمن صحبتها و مذاكرات مختلف طی شد . به‏ سر دو راهی رسيدند ، مرد كتابی با كمال تعجب مشاهده كرد كه رفيق‏ مسلمانش از آن طرف كه راه كوفه بود نرفت ، و از اين طرف كه او می‏رفت‏ آمد .
پرسيد : " مگر تو نگفتی من می‏خواهم به كوفه بروم ؟ " .
-" چرا " .
 " پس چرا از اين طرف می‏آئی ؟ راه كوفه كه آن يكی است " .
-" می‏دانم ،  می‏خواهم مقداری تورا مشايعت كنم. پيغمبر ما فرمود " هرگاه دو نفر در يك راه بايكديگر مصاحبت كنند ، حقی بريكديگر پيدا می‏كنند " . اكنون تو حقی بر من پيدا كردی . من به خاطر اين حق كه به‏ گردن من داری می‏خواهم چند قدمی تو را مشايعت كنم . و البته بعد به راه‏ خودم خواهم رفت "
- " اوه ، پيغمبر شما كه اين چنين نفوذ و قدرتی در ميان مردم پيدا كرد ، و باين سرعت دينش در جهان رائج شد ، حتما به واسطه همين اخلاق كريمه‏اش بوده " .
تعجب و تحسين مرد كتابی در اين هنگام به منتها درجه رسيد ، كه برايش‏ معلوم شد ، اين رفيق مسلمانش ، خليفه وقت علی ابن ابيطالب " ع " بوده . طولی نكشيد كه همين مرد مسلمان شد ، و در شمار افراد مؤمن و فداكار اصحاب علی - عليه‏السلام - قرار گرفت "

یک شنبه 5 آبان 1392  5:26 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها