میدانی هم اینک چه چیز ذهنم را مشغول کرده است؟!
به یاد فرمایش امیرمؤمنان علیهالسلام افتادهام در محراب شهادت؛ درآن هنگام که شمشیر کین بر فرق عدالتش فرودآمد و صدای غریبانهاش در گوش جهانیان پیچید؛ ندایی که فراموش نخواهد شد؛ ندایی از سینهی پرغصّهی مظلومترین مرد عالم؛ قصّههای پر غصّهی غربت علی علیهالسلام.
«فُزْتُ وَ رَبِّ الکعْبَة»: «به خدای کعبه رستگار شدم »؛
به خدای کعبه آسوده شدم از دست این نامردمانِ مردمنما.
به راستی آنان با علی علیهالسلام چه کردند؟ آخر چه کردند با علی علیهالسلام که به جای فریاد استغاثه، فریاد راحتی برآورد؟!
دنیا با علی علیهالسلام چه کرده بود که صبر در آن برایش مانند خار بر چشم و استخوان بر گلو بود؛ صبری که تاریکی آن، کودکان را پیر و پیران را فرتوت کرده بود!
آسمان هم تاب دردهای علی علیهالسلام را نمیآورد.
چه سخت است غم تنهایی! و چه سخت است بییار و یاوری!
یار و یاور علی علیهالسلام نخلهای نخلستان بود و چاههای کنده شده با دستان او!
شب هنگام سر به نخلستان مینهاد و تا کمر در چاه خم میشد و درد دل به چاه میگفت!
آنکس که ظاهر قرآن بود و باطن آن؛
آنکس که تفسیر و علم کتاب[1] نزد او بود؛
همو که دروازهی علم رسول خدا بود؛
همو که ندای «سَلُونی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونی» اش تمامی خلقت را در برابر عظمت و علمش به زانو درآورده بود!
برای بیستوپنج سال خانهنشین گردید
و کسانی بر منبر رسول خدا تکیه زدند که حتی از آیات قرآن بیخبر بودند؛
نامردمانی که برای رسیدن به اهداف شوم خود، دستِ بیعت به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله داده بودند و هم اینک مدّعیانه به مَسند جانشینیاش تکیه زده بودند.
هان، ای زمین و آسمان! دیده را ترکنید از غریبی و مظلومیت علی علیهالسلام!
آخر اینان چه حقّی در جانشینی رسول خدا دارند؟ مگر با پیامبر صلیاللهعلیهوآله نبودهاند؟!
بیگمان نبودهاند!!
مگر میشود در کنار رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود و از علی علیهالسلام نشنید؟! مگر میشود با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود و علی علیهالسلام را در آغوش پر مهر او ندید؟!
اما اینان بودهاند؛ دیدهاند؛ شنیدهاند و امروز...
جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف میشکند بازارش
آن هنگام باید شبانه دست کمیل را بگیرد و به بیرون از شهر ببرد و داد سخن سردهد که در سینهی خود علومی دارم که کسی را پذیرای شنیدن آن نمییابم؛ پس گوشگیر به سخنانم و آن را جز با اهلش در میان مگذار!
ای آسمان و ای زمین! شما را چه شده است؟ چگونه تاب میآورید؟ چگونه آنهایی را که خون به دل مولایمان نمودند را بر روی خود تحمل میکنید؟!
ای تاریخ! تو خوب میدانی غم غربت را؛ تو دیدهای مظلومیت علی علیهالسلام را؛
بی شک خوب به خاطر داری آن روز را که خانهاش را آتش زدند و در مقابل چشمانش...
آن روز به چشم خود دیدهای سند مظلومیت علی علیهالسلام را.
و بر مظلومیت علی علیهالسلام چه سندی محکمتر از وصیت پارهی تنش، حضرت زهرا سلاماللهعلیها:
«علی جان! کسی را برای تشییعم خبر مکن!!»
اجازه مده آنان که بر من ظلم روا داشتند و دشمن خدا و رسولاند بر جنازهام حاضر شوند!
علی جان! مرا شبانه غسل ده؛
شبانه کفن کن؛
[1]. رعد(13): 43: ﴿ وَ یقُولُ الَّذینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرسَلًا قُلْ كَفی باللهِ شَهیداً بَینی وَ بَینَكُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الكِتابِ ﴾: ﴿ و كسانی كه كافر شدند می گویند: تو فرستاده نیستی، (ای پیامبر!) بگو: كافی است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، میان من و شما گواه باشد.﴾ روایت شده مردی از علی بن ابی طالب علیهما السلام پرسید: بالاترین منقبت و فضیلت شما چیست؟ امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند:« (بالاترین منقبت من) گفتار خدای تعالی (و آیهی فوق را خواندند ) است، و منظور از كسی كه علم كتاب نزد اوست من هستم.» و این فضیلتی بس عظیم برای امیرمؤمنان علیه السلام است؛ زیرا در این آیه خداوند متعال، خود و امیر المؤمنین علیه السلام را شاهد صدق رسالت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم خوانده است.