0

فزت و رب الكعبه ...

 
mahmoud313
mahmoud313
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 89
محل سکونت : تهران

فزت و رب الكعبه ...

می­دانی هم اینک چه چیز ذهنم را مشغول کرده است؟!

به یاد فرمایش امیرمؤمنان علیه­السلام افتاده­ام در محراب شهادت؛ درآن هنگام که شمشیر کین بر فرق عدالتش فرودآمد و صدای غریبانه­اش در گوش جهانیان پیچید؛ ندایی که فراموش نخواهد شد؛ ندایی از سینه­ی پرغصّه­ی مظلوم­ترین مرد عالم؛ قصّه­های پر غصّه­ی غربت علی علیه­السلام.

«فُزْتُ وَ رَبِّ الکعْبَة»: «به خدای کعبه رستگار شدم »؛

به خدای کعبه آسوده شدم از دست این نامردمانِ مردم­نما.

به راستی آنان با علی علیه­السلام چه کردند؟ آخر چه کردند با علی علیه­السلام که به جای فریاد استغاثه، فریاد راحتی برآورد؟!

دنیا با علی علیه­السلام چه کرده بود که صبر در آن برایش مانند خار بر چشم و استخوان بر گلو بود؛ صبری که تاریکی آن، کودکان را پیر و پیران را فرتوت کرده بود!

آسمان هم تاب دردهای علی علیه­السلام را نمی­آورد.

 چه سخت است غم تنهایی! و چه سخت است بی­یار و یاوری!

یار و یاور علی علیه­السلام نخل­های نخلستان بود و چاه­های کنده شده با دستان او!

 شب هنگام سر به نخلستان می­نهاد و تا کمر در چاه خم می­شد و درد دل به چاه می­گفت!

آن­کس که ظاهر قرآن بود و باطن آن؛

آن­کس که تفسیر و علم کتاب[1] نزد او بود؛

 همو که دروازه­ی علم رسول خدا بود؛

 همو که ندای «سَلُونی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونی» اش تمامی خلقت را در برابر عظمت و علمش به زانو درآورده بود!

برای بیست­و­پنج سال خانه­نشین گردید

و کسانی بر منبر رسول خدا تکیه زدند که حتی از آیات قرآن بی­خبر بودند؛

نامردمانی که برای رسیدن به اهداف شوم خود، دستِ بیعت به رسول خدا صلی­الله­علیه­وآله داده بودند و هم اینک مدّعیانه به مَسند جانشینی­اش تکیه زده بودند.

هان، ای زمین و آسمان! دیده را ترکنید از غریبی و مظلومیت علی علیه­السلام!

آخر اینان چه حقّی در جانشینی رسول خدا دارند؟ مگر با پیامبر صلی­الله­علیه­و­آله نبوده­اند؟! 

بی­گمان نبوده­اند!!

مگر می­شود در کنار رسول خدا صلی­الله­علیه­و­آله بود و از علی علیه­السلام نشنید؟! مگر می­شود با رسول خدا صلی­الله­علیه­و­آله بود و علی علیه­السلام را در آغوش پر مهر او ندید؟!

اما اینان بوده­اند؛ دیده­اند؛ شنیده­اند و امروز...

جای آن است که خون موج زند در دل لعل         زین تغابن که خزف می­شکند بازارش

آن هنگام باید شبانه دست کمیل را بگیرد و به بیرون از شهر ببرد و داد سخن سردهد که در سینه­ی خود علومی دارم که کسی را پذیرای شنیدن آن نمی­یابم؛ پس گوش­گیر به سخنانم و آن را جز با اهلش در میان مگذار!

ای آسمان و ای زمین! شما را چه شده است؟ چگونه تاب می­آورید؟ چگونه آن­هایی را که خون به دل مولایمان نمودند را بر روی خود تحمل می­کنید؟!

ای تاریخ! تو خوب می­دانی غم غربت را؛ تو دیده­ای مظلومیت علی علیه­السلام را؛

بی شک خوب به خاطر داری آن روز را که خانه­اش را آتش زدند و در مقابل چشمانش...

آن روز به چشم خود دیده­ای سند مظلومیت علی علیه­السلام را.

و بر مظلومیت علی علیه­السلام چه سندی محکم­تر از وصیت پاره­ی تنش، حضرت زهرا سلام­الله­علیها:

«علی جان! کسی را برای تشییعم خبر مکن!!»

اجازه مده آنان ­که بر من ظلم روا داشتند و دشمن خدا و رسول­اند بر جنازه­ام حاضر شوند!

علی جان! مرا شبانه غسل ده؛

شبانه کفن کن؛

شبانه به خاک بسپار...

[1]. رعد(13): 43: ﴿ وَ یقُولُ الَّذینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرسَلًا قُلْ كَفی باللهِ شَهیداً بَینی وَ بَینَكُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الكِتابِ ﴾: ﴿ و كسانی كه كافر شدند می گویند: تو فرستاده نیستی، (ای پیامبر!) بگو: كافی است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، میان من و شما گواه باشد.﴾ روایت شده مردی از علی بن ابی طالب علیهما السلام پرسید: بالاترین منقبت و فضیلت شما چیست؟ امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند:« (بالاترین منقبت من) گفتار خدای تعالی (و آیه­ی فوق را خواندند ) است، و منظور از كسی كه علم كتاب نزد اوست من هستم.» و این فضیلتی بس عظیم برای امیرمؤمنان علیه السلام است؛ زیرا در این آیه خداوند متعال، خود و امیر المؤمنین علیه السلام را شاهد صدق رسالت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم خوانده است.

یک شنبه 5 آبان 1392  4:55 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها