0

حافظ شیرازی

 
nazarianali
nazarianali
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1442
محل سکونت : خراسان رضوی

حافظ شیرازی

خواجه شمس‌الدين محمد، حافظ شيرازي، يكي از بزرگ‌ترين شاعران نغزگوي ايران و از گويندگان بزرگ جهان است كه در شعرهاي خود «حافظ» تخلص نموده‌است. در غالب مأخذها نام پدرش را بهاءالدين نوشته‌اند و ممكن است بهاءالدين _علي‌الرسم_ لقب او بوده‌باشد.
محمد گلندام، نخستين جامع ديوان حافظ و دوست و همدرس او، نام و عنوان‌هاي او را چنين آورده‌است:

مولاناالاعظم، المرحوم‌الشهيد، مفخرالعلماء، استاد نحاريرالادباء، شمس‌المله‌والدين، محمد حافظ شيرازي.

شنبه 4 آبان 1392  11:01 PM
تشکرات از این پست
yarabyarabyarab rashon a_sadri
nazarianali
nazarianali
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1442
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:حافظ شیرازی

غزل شماره 1

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها   که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید   ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم   جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید   که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل   کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر   نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ   متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

 

تفسیر و معنای برخی لغات
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها    که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها : ساقیا پیمانه ای به گردش در آور و بر ما بپیمای

 


به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید    ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

به بوی : به امید . به انتظار

نافه : کیسه کوچک مشک است با گلوی گره خورده

طره : موی پیشانی

جعد : موی مجعد

 

 


مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم    جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

منزل : جایگاهی است در ضمن سفر که قافله بار خود را بر زمین می گذارد و باز از آنجا حرکت می کند .محل فرود آمدن.

جرس : در آی و زنگ . مراد زنگی است که به گردن شتر کاروانیان را از حرکت کاروان آگاه کند و آهنگ حرکت را اعلام دارد.

محمل : کجاوه . کاروان


به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید    که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

پیر مغان : پیر آتش پرستان و به کنایه پیر دلیل و خضر طریق و رهبر روحانی است.

سالک : رونده راه حق

 


شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل    کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر    نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ    متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها :هر وقت به کسی که دوستش داری برخوردی دنیا را واگذار و آنرا نادیده بگیر

 

شنبه 4 آبان 1392  11:04 PM
تشکرات از این پست
yarabyarabyarab faramarztm rashon
rashon
rashon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 1310
محل سکونت : هویزه

پاسخ به:حافظ شیرازی

شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پا برجاست نام وی نیز جاودان خواهد بود.

با وجود شهرت والای این شاعران گران مایه در خصوص دوران زندگی حافظ بویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاعات دقیقی در دست نیست ولی در حدود سال 726 ه.ق در شهر شیراز به دنیا آمد است.

یک شنبه 5 آبان 1392  11:27 AM
تشکرات از این پست
nazarianali
nazarianali
nazarianali
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1442
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:حافظ شیرازی

غزل شماره 2
صلاح کار کجا و من خراب کجا   ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس   کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را   سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد   چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست   کجا رویم بفرما از این جناب کجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است   کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال   خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست   قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
 
 
تفسیر و معنای برخی لغات
صلاح کار کجا و من خراب کجا    ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

خراب : فاسد و گناهکار و گاهی در معنی مست و لا یعقل آورده شده است.

 


دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس    کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

صومعه : در اصل عبادتگاه عیسویان است که در بالای کوه و تپه واقع شده باشد. معادل دیر و خانقاه

خرقه : پاره قطعه ای از جامه است و در اصطلاح صوفیه عبارتست از جامه ایپشمین که غالبا از پاره های به هم دوخته فراهم آمده است.

سالوس : چرب زبان . ریا کاری

دیر : کلیسا . دیر مغان کنایه از دنیا


چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را    سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

رند : زیرک . لا ابالی

سماع : آواز خوش و آهنگ دل انگیز

نغمه : صدای خوش لحن یا آواز

رباب : در تداول رباب سازی است رشته ای که با کمانه (آرشه) نواخته می شود و یکی از انواع ان کمانچه است.صورت تکامل یافته آن ویان امروزی است.


ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد    چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست    کجا رویم بفرما از این جناب کجا

کحل : کوبیده سنگ سیاه رنگی است که برای تقویت به چشم می کشیده اند

بینش : رویت و در بیت به معنای چشم آمده است.

جناب : درگاه . آستان

 


مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است    کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

زنخدان : چانه

سیب زنخدان : چانه ای زیبا مثل سیب

چاه زنخدان : گودی میان لب زیزین و چانه

 


بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال    خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

کرشمه : اشاره با چشم و ابرو . غمزه

عتاب : ملامت و سرزنش


قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست    قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

 

چهارشنبه 15 آبان 1392  4:03 PM
تشکرات از این پست
nazarianali
nazarianali
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1442
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:حافظ شیرازی

غزل شماره 3
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را   به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت   کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب   چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است   به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم   که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم   جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند   جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو   که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ   که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
 
 
تفسیر و معنای برخی لغات
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را    به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

ترک : سمبل معشوق زیباست و ترک شیرازی یعنی زیبا روی شیرازی.

خال هندو : دو معنی دارد : یکی خال که به رسم هندوان بر گونه می گذارند و دیگر خالی که مثل هندو سیاه است و بیشتر همین معنی مراد است.

سمر قند و بخارا : از شهرهای عمده ترکمنستانند که در دوران های اسلامی به آبادانی و ثروت و داشتن مردم خوبروی شهرت داشتند.

 


بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت    کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

می باقی : باقیمانده می

رکناباد : رکن آباد . آب رکناباد . آب رکن الدوله .قناتی در حدود ده کیلومتری شیراز که احداث آنرا به رکن الدوله دیلمی در سال 338 هجری قمری نسبت می دهند.

گلگشت مصلا : تفرجگاهی در شیراز


فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب    چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است    به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم    که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم    جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند    جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو    که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ    که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

 

چهارشنبه 15 آبان 1392  4:04 PM
تشکرات از این پست
nazarianali
nazarianali
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1442
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:حافظ شیرازی

غزل شماره 4
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را   که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا   تفقدی نکند طوطی شکرخا را
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل   که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر   به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست   سهی قدان سیه چشم ماه سیما را
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی   به یاد دار محبان بادپیما را
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب   که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ   سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
 
 
تفسیر و معنای برخی لغات
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را    که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

شکرفروش که عمرش دراز باد چرا    تفقدی نکند طوطی شکرخا را

غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل    که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر    به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست    سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی    به یاد دار محبان بادپیما را

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب    که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ    سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

 

چهارشنبه 15 آبان 1392  4:05 PM
تشکرات از این پست
nazarianali
nazarianali
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1442
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:حافظ شیرازی

غزل شماره 5
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را   دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز   باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون   نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل   هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت   روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است   با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند   گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند   اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی   کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد   دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر   تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند   ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود   ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
 
 
 
 
 
تفسیر و معنای برخی لغات
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را    دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز    باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون    نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل    هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت    روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است    با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند    گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند    اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی    کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد    دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر جام می است بنگر    تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند    ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود    ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

 

چهارشنبه 15 آبان 1392  4:06 PM
تشکرات از این پست
nazarianali
nazarianali
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1442
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:حافظ شیرازی

غزل شماره 6
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را   که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم   مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت   ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی   تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی   به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی   دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز   که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
 
 
تفسیر و معنای برخی لغات
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را    که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم    مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را

مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت    ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا

دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی    تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی    به پیام آشنایان بنوازد آشنا را

چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی    دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را

به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز    که دعای صبحگاهی اثری کند شما را

 

شنبه 25 آبان 1392  9:02 AM
تشکرات از این پست
nazarianali
nazarianali
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1442
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:حافظ شیرازی

غزل شماره 7
صوفی بیا که آینه صافیست جام را   تا بنگری صفای می لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس   کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
عنقا شکار کس نشود دام بازچین   کان جا همیشه باد به دست است دام را
در بزم دور یک دو قدح درکش و برو   یعنی طمع مدار وصال دوام را
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش   پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند   آدم بهشت روضه دارالسلام را
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است   ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
حافظ مرید جام می است ای صبا برو   وز بنده بندگی برسان شیخ جام را
 
 
تفسیر و معنای برخی لغات
صوفی بیا که آینه صافیست جام را    تا بنگری صفای می لعل فام را

راز درون پرده ز رندان مست پرس    کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

عنقا شکار کس نشود دام بازچین    کان جا همیشه باد به دست است دام را

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو    یعنی طمع مدار وصال دوام را

ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش    پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند    آدم بهشت روضه دارالسلام را

ما را بر آستان تو بس حق خدمت است    ای خواجه بازبین به ترحم غلام را

حافظ مرید جام می است ای صبا برو    وز بنده بندگی برسان شیخ جام را

 

شنبه 25 آبان 1392  9:03 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها