جیم شریدان کارگردان برجسته اهل ایرلند جنوبی که 6 بار کاندیدای جایزه اسکار برترین کارگردانی شده، می گوید هالیوود چنان دچار دغدغه پولسازی و معروف و اسیر مسایل اقتصادی است که مدتی است فیلم های دارای موضوعات سطحی و تاریخ مصرف کوتاه ولی پرفروش را بر کارهای دراماتیک و باارزش و غنی ارجح می دارد و به دنبال آثار سنگین نیست و این امر فیلم های مبتنی بر وقایع درام و معناگرا را به سایر مدیوم ها و به ویژه شبکه های تلویزیونی و ماهواره ای ارجاع کرده است.
جیم شریدان کارگردان برجسته اهل ایرلند جنوبی که 6 بار کاندیدای جایزه اسکار برترین کارگردانی شده، می گوید هالیوود چنان دچار دغدغه پولسازی و معروف و اسیر مسایل اقتصادی است که مدتی است فیلم های دارای موضوعات سطحی و تاریخ مصرف کوتاه ولی پرفروش را بر کارهای دراماتیک و باارزش و غنی ارجح می دارد و به دنبال آثار سنگین نیست و این امر فیلم های مبتنی بر وقایع درام و معناگرا را به سایر مدیوم ها و به ویژه شبکه های تلویزیونی و ماهواره ای ارجاع کرده است. وی که اخیراًبه هجدهمین فستیوال بین المللی فیلم بوسان کره جنوبی، یکی از بزرگترین جشنواره های شرق آسیا سفر کرده بود و آن جا با استقبال زیادی مواجه شد، می افزاید: «هالیوود آن قدر به پولسازی و جواب دادن اقتصادی محصولاتش فکر می کند که از ساختن فیلم های سنگین و رنگین و ادبی و درام های غنی غافل مانده و هرچند آثاری از این دست هم می سازد اما جزو اولویت های کارش نیست و در درجه اول می خواهد بازارهای بین المللی را راضی و فیلم های دلخواه آنان را تامین کند و کارهای دراماتیک درجه اول از جمله این محصولات نیست. بنظر می رسد که هدف اصلی آنها فیلمسازی برای امثال چین و برزیل و هند و روسیه باشد. کارهایی که به فراخور سلایق آنها باشد و خوب بفروشد. مضمون و کیفیت این کارها هم برایشان مهم نیست و فقط کافی است در گیشه ها موفق باشند. کشورهایی که هالیوود به عنوان بازار فروش به آنها چشم دارد، معمولاً درام ها و کارهای سنگین را نمی خواهند آنها فیلم های اکشن و سرراست و فضایی و ماوراالطبیعه را می پسندند. کارهایی که سریعاً بتوان با آنها ارتباط برقرار کرد، ذهن ها را خسته نکند و ادبی و سنگین نباشد. این چنین است که سوژه های درام که تا 10 سال پیش از مضامین اصلی کارهای هالیوودی بود حالا کمیاب شده و به آثاری بجز فیلم های استودیوهای بزرگ کوچ کرده و در نقاط و آثار دیگری و آن هم به قلت یافت می شوند.»
شاید هالیوود به لحاظ اقتصادی حق دارد به دلخواه چینی ها فیلم بسازد زیرا پرنفوس ترین کشور جهان اینک با اشتهای چشمگیری آثار هنری را هم می بلعد و بازار فیلم آن هر سال به طور متوسط 10 درصد رشد تولید دارد و کفه توزیع فیلم آن نیز دائماً بالاتر می رود. این پیش بینی کارشناسان امر است که چین سال پیش حدود 8/2 میلیارد دلار بابت خرید و فروش فیلم ها در گیشه هایش تردد پول و گردش سرمایه داشت و شاید این با درآمد 8/10 میلیاردی هالیوود در همین مقطع زمانی برابری نکند و با آن بسیار متفاوت باشد ولی در سطح جهان از بیشترین ها است و تخمین اکثر کارشناسان این است که پولسازی سینمایی در بازارهای چین تا 2020 از همه جای دیگر دنیا حتی از هالیوود جلو بزند و به سطحی بی سابقه برسد.
در این میان آمریکایی ها و استودیوهای آن فقط به ساخت آثاری که دلخواه چینی ها و سایر کشورهای موردنظرشان باشد، اکتفا نمی کنند و حتی تعداد کاراکترها و سوژه های چینی و امثال آن نیز در فیلم هایشان بالاتر رفته است. به عنوان مثال «Pacific Rim» یکی از پرفروش ترین فیلم های تابستان امسال که در شرق آسیا نیز توفیق چشمگیری داشت، چندین و چند کاراکتر چینی دارد و قسمتی از وقایع آن هم در شرق آسیا روی می دهد. آدم ها و صحنه هایی که اگر به کشورهایی بجز چین و شرق آسیا هم تعلق داشتند و یا به کلی حذف می شدند، به جایی بر نمی خورد. فایده این گونه اقدامات محبوب تر شدن فیلم های هالیوودی در این نقطه از جهان و افزایش فروش شان است و استودیوهای معروف آمریکایی چون فقط و ابتدا پول را می بینند حتی در سوژه ها و کاراکترها و آدم های قصه های خود دست می برند تا منظور نظر شرق آسیایی ها که بازار فروش فوق العاده ای دارند، حاصل آید.
شریدان که پیشتر از سفرش به بوسان گفتیم، تنها ایرلندی مسافر به آن سامان (شهری در جنوب کره جنوبی) نبود و چهار فیلمساز دیگر هموطن او نیز به کره جنوبی رفتند تا در بخشی از فستیوال که متمرکز بر کارهای ادبی و رمانتیک سالهای اخیر سینما بود، شرکت کنندو کارهایشان در آن جا پخش شود و روی آن ها صحبت کنند، دیگر کارگردانی که بخصوص در این مورد می توان نامش را آورد نیل جوردن است که امثال «بازی گریه» و «مونالیزا» را ساخته و با اولی اسکار برترین فیلمنامه سال (1992) را نیز برده است. شریدان هم که با فیلم مشهور سال 1989 خود به نام «پای چپ من» اسکارهایی را برای بازیگران اصلی آن یعنی دانیل دی لوییس و برندا فریکر صید کرد و «به نام پدر» را نیز باز با حضور دی لوییس در 1994 ساخته و «Field» هم با بازی ریچارد هریس از دیگر کارهای اوست، در بوسان در مورد نحوه نگرش و کارها و ایده هایش برای حاضران سخن گفت و به عنوان عضوی شاخص از جامعه فیلمسازی بریتانیا به کره ایها قول داد که درهای جامعه ایرلند را به روی هنرمندان آنها بگشاید و در نقطه مقابل هموطنان خود را بیش از پیش به کار در شرق آسیا تشویق و وسایل این کار را فراهم آورد.
شریدان در بوسان گفت: «عملا چیزی به نام جامعه فعال و بسیط سینمایی در آمریکا و در بسیاری از کشورهای غربی باقی مانده زیرا آنها بر اساس ژانرها و نگرش ها فیلم نمی سازند و دیدگاه و پایه اقدامات شان فقط اقتصادی است. این امر سبب شده هر فیلمی هم که رو می شود وجه اقتصادی آن در اولویت باشد. درست است که آنها هر سال چند فیلم غنی و خوب هم برای اسکار و سایر مناسبات و ادعاهای خود می سازند اما فیلم و سینما برایشان ابتدا یک مقوله اقتصادی است و به این فکر می کنند که چطور می توان با آن تجارت کرد و مخاطبان شان کجا و چه کسانی هستند. این چنین است که تعداد سینماروها در غرب لااقل در قشر بالای 25 سال پیوسته کمتر می شود زیرا آنها فیلم های نوجوانانه و پرضرب و اکشن نمی خواهند و طالب فیلم های غنی و ادبی و درام های وزین هستند و این متاع اینک بیشتر در ماهواره ها و کانال های کابلی و در کلامی صریح تر و وسیع تر در تلویزیون ها یافت می شوند و برای آن باید در خانه ماند و نیازی به رفتن به سالن های سینما نیست. این به معنای مرگ سینما است. البته اگر نخواهیم تعارف تحویل یکدیگر بدهیم. وقتی این همه فیلم می سازید که از درام اصیل و دیالوگ های ارزشمند تهی است و فقط حرکت دارد و مقداری اسپشیال افکت و صحنه های چشمگیر و قصه ها کم ارزش است، آیا تعبیری به جز این هم می توان داشت؟