همه انسانها با الهام فطرى، لزوم وفا به عهد و زشتى پيمانشكنى را درك مىكنند و هر كس به قضاوت وجدان و فطرت خويش مىيابد كه وقتى با كسى عهد بست، بايد به آن وفا كند و اگر تخلّف كرد خود را مقصّر مىداند و در ضمير باطن خود احساس شرم مىكند. همچنين از كسى كه با او پيمان بسته توقّع دارد، به عهدش وفا كند و اگر از او تخلّف ببيند، حسّ مىكند كه او بد كرده است، در نتيجه ديگر به او اعتماد نخواهد كرد. حتّى كودكان خردسال نيز كه با مسايل علمى و عقلى سر و كار ندارند، به راهنمايى فطرت، لزوم وفا به عهد را درك مىكنند و بدون آن كه از كسى بياموزند از پدر، مادر و ديگران انتظار دارند، كه به وعده خود وفا كنند.
همه اين نشانهها بيانگر اين واقعيّت است كه وفادارى به وعده و پيمان ريشه در سرشت و فطرت انسانها داشته و نيازمند آموزش و فراگيرى نيست و تعاليم انبيا و ديگر مربّيان الهى، تلاشى در جهت پرورش و شكوفاسازى اين استعداد و بيان قوانين و حدود آن و پيامدهاى بىوفايى و پيمانشكنى است.
وفا به عهد در اسلام وفا به عهد و پيمان يكى از اساسىترين شرايط زندگى دستهجمعى است و بدون آن هيچ گونه همكارى اجتماعى ممكن نيست و بشر با ازدستدادن آن از زندگى اجتماعى و آثار و بركات آن محروم خواهد شد. به همين دليل، وفاى به عهد در منابع اسلامى مورد تأكيد زياد واقع شده و شايد كمتر حكمى را بتوان يافت كه دامنه اجراى آن تا اين اندازه گسترش داشته باشد. خداوند متعال، در قرآن كريم از سويى خود را باوفاترين باوفايان عالم معرّفى مىكند:
«وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ» «1» آداب معاشرت 146 پيمانشكنى و پيامدهاى آن ص : 145 چه كسى به پيمانش پاىبندتر از خداست؟
و كمترين احتمال پيمانشكنى را نسبت به خود قاطعانه مردود مىشمارد:
«فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ» «2» خداوند هرگز پيمانشكنى نمىكند.
از سوى ديگر، بارها بندگان مؤمن خويش را به وفادارى و پاىبندى به تعهّداتشان دعوت كرده، از نقض عهد و بىوفايى باز مىدارد.
خداوند در آيهاى ضمن بيان نشانههاى اولواالالباب (خردمندان حقّجو) قبل از هر چيز، روى وفا به عهد و ترك پيمانشكنى آنان انگشت نهاده مىفرمايد:
«الَّذينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْميثاقَ» «3» آنها كسانى هستند كه به عهد الهى وفا مىكنند و پيمان را نمىشكنند.
عهد الهى معناى وسيعى دارد، هم شامل عهدهاى فطرى و پيمانهايى كه خداوند به مقتضاى فطرت از انسانها گرفته، مىشود (همانند فطرت توحيد، حقدوستى و عدالتخواهى) و هم شامل پيمانهاى عقلى، يعنى آنچه انسان با نيروى تفكّر، انديشه و عقل از حقايق هستى و مبدأ و معاد درك مىكند و هم پيمانهاى شرعى يعنى تعهّداتى كه پيامبر از مؤمنان در رابطه با اطاعت از دستورات خداوند و ترك معصيت گرفته است:
روشن است كه وفا به پيمانهايى كه انسانها با يكديگر مىبندند نيز به يك معنا وفا به عهد الهى است. زيرا خداوند فرمان داده كه اين پيمانها محترم شمرده شوند، بلكه هم جزو پيمانهاى شرعى است و هم جزو پيمانهاى عقلى.
خداوند حكيم در آيه ديگرى طىّ يك دستور كلّى، وفادارى به هر پيمانى را از مؤمنان مىخواهد:
«يا ايُّهَا الَّذينَ امَنُوا اوْفُوا بالْعُقُودِ» «1» اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به پيمانها وفا كنيد.
«الْعُقُود» به اصطلاح ادبى «جمع محلىَّ به أل» بوده و افاده عموم مىكند.
يعنى شامل همه پيمانها اعمّ از الهى، انسانى، سياسى، اقتصادى، نظامى، اجتماعى و ... مىشود و مفهوم بسيار وسيعى دارد كه ناظر به تمام جنبههاى اعتقادى و عملى زندگى انسان است.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز وفا به عهد را از شرايط اساسى ايمان مىداند و تخطّى از آن را در حكم بىدينى و بىايمانى شمرده، مىفرمايد: «لا دينَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ» «1» آن كس كه به پيمانش وفادار نيست، دين ندارد.
امير مؤمنان عليه السلام در فرمان خود به مالك اشتر، به اهمّيّت اين مسأله در اسلام و جاهليّت اشاره كرده، آن را مهمترين و عمومىترين قانون اجتماع مىشمرد و تأكيد كرده كه حتّى مشركان نيز به آن پاىبند بودهاند:
«اگر با دشمن پيمانى بستى تا او را در پوشش پناه خويش بگيرى، به پيمان خويش وفادار بمان و ذمّهات را با امانت كامل پاس دار و جان خود را سپر عهد و پيمان خويش قرار ده كه در ميان واجبات الهى، هيچ موضوعى همانند وفا به عهد در ميان مردم جهان، با تمام اختلافاتى كه با هم دارند. مورد اتّفاق عمومى نيست، تا آنجا كه مشركان نيز پيش از مسلمانان در روابط خود بدان پاىبند بودند، چرا كه از پيامدهاى پيمانشكنى خاطرات تلخى داشتند.» «2» اسوههاى وفادارى برجستهترين و زيباترين نمودهاى وفادارى را مىتوان در ميان پيامبران و رهبران الهى يافت. اين بزرگمردان هم خود بر وفادارى به عهد و پيمان سخت پاى مىفشردند و هم پيروان خود را به سوى اين فضيلت بزرگ فرامىخواندند. قرآن كريم، يكى از آنان را چنين توصيف مىكند:
«وَاذْكُرْ فِى الْكِتابِ اسْمعيلَ انَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ» «3»
در اين كتاب، اسماعيل را ياد كن، همانا او در وعدهاش راستگو و باوفا بود.
در تفسير اين آيه از امام صادق عليه السلام نقل شده كه حضرت اسماعيل با شخصى قرار ملاقات گذاشت، ولى او در وعدهگاه خود حاضر نشد. آن حضرت مدّت زيادى در آنجا به انتظار نشست، به طورى كه غيبت طولانى او موجب نگرانى پيروانش گرديد.
سرانجام فردى كه بر حسب اتّفاق از آنجا مىگذشت، حضرت را مشاهده كرده، گفت: «اى پيامبر خدا، ما بر اثر نبودن شما ناتوان شدهايم.» حضرت فرمود: «من با فلان كس در اينجا وعده ديدار دارم، ولى او نيامده است و تا او نيايد من از اينجا نمىروم.» آن مرد جريان را به مردم خبر داد و آنها به سراغ شخص مزبور رفته، او را خدمت آن حضرت آوردند. مرد ضمن عذرخواهى عرض كرد: «اى پيامبر خدا؛ من قرار ملاقات با شما را فراموش كردم.» ايشان فرمود: «اگر نيامدهبودى، من همچنان در اينجا مىماندم.» «1» پيامبر بزرگوار اسلام نيز روزى كنار سنگى با شخصى وعده ديدار داشت.
آفتاب بالا آمد، هوا گرم شد، ولى او نيامد. ياران آن حضرت به ايشان عرض كردند: «خوب است از آفتاب به سايه بياييد.» حضرت فرمود: «من با او در اينجا وعده ديدار دارم و تا او نيايد از اينجا حركت نخواهم كرد.» «2» امامان معصوم (ع) نيز در احترام به پيمان و وفاى به عهد ميان انسانها نظير نداشتند.
زمانى امام سجّاد عليه السلام، از يكى از ياران خويش دههزار درهم قرض خواست كه هر وقت قادر باشد، بپردازد. او از آن حضرت رهن طلبيد. امام نخى از عباى خود كشيد و به او داد و فرمود: «اين وثيقه من است تا موقع اداى دين نزد شما باشد.» گرچه قبول چنين وثيقهاى در برابر دههزار درهم براى قرضدهنده دشوار است، ليكن او با توجّه به شخصيّت امام آن را پذيرفت.
مبلغ را به ايشان تقديم كرد و نخ را در قوطى كوچكى جاى داد. پس از چندى امام پول را تهيّه كرد و نزد طلبكار آورد و فرمود: «پولت حاضر است. وثيقه مرا بياور.» مرد كه به نخ عبا اهمّيّت نمىداد، اظهار داشت: «من نخ عبا را گم كردهام.» حضرت فرمود: «در اين صورت طلب خود را از من نمىگيرى، تعهّد با شخصى مثل مرا نبايد ناچيز انگاشت.» مرد به ناچار قوطى مزبور را آورد و نخ را به امام پس داد. امام نخ را گرفته و دور انداخت و بدهى خود را پرداخت نمود «1» و با اين عمل به آن شخص و ديگران آموخت كه يك نخ ممكن است به تنهايى ارزشى نداشته باشد، ولى وقتى نشانه تعهّد و التزام به يك پيمان باشد، آنقدر ارزنده است كه مىتواند وثيقه و پشتوانه مبالغ هنگفتى درهم و دينار گردد.
هر پيمانى محترم است، حتّى پيمان با كافران.
وفاى به عهد و پيمان تنها در محدوده روابط داخلى جامعه اسلامى خلاصه نمىشود، بلكه مسلمانان موظّفند در برابر بيگانگان، كافران و دشمنان نيز به تعهّدات خويش وفادار باشند.
امام صادق عليه السلام فرمود:
«ثَلاثَةٌ لا عُذْرَ لِأَحَدٍ فيها: أَداءُ الْامانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفاجِرِ وَ بِرُّ الْوالِدَيْنِ بَرَّيْنِ كانا أَوْ فاجِرَيْنِ» «1» در سه چيز هيچ بهانهاى از كسى پذيرفته نيست (و همه بايد به آنها عمل كنند): اداى امانت به صاحبش چه نيكوكار باشد و چه بدكار، وفا به پيمان در برخورد با نيكوكار و بدكار و نيكى به پدر و مادر چه نيكوكار باشند، چه بدكار.
روشن است كه لزوم وفا به پيمانهاى دوجانبه، تا زمانى است كه از يكطرف نقض نشده باشد، امّا اگر پيمانى از يك طرف شكسته شد، ديگر طرف مقابل ملزم به وفادارى نيست.
پيمانشكنى و پيامدهاى آن به همان اندازه كه در مورد وفادارى به عهد و پيمان تأكيد شده، از پيمانشكنى و بىوفايى نكوهش شده است. قرآن كريم بيشترين زيان ناشى از پيمانشكنى را متوجّه شخص پيمانشكن مىداند و مىفرمايد:
«فَمَنْ نَكَثَ فَانَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ» «2» هر كس پيمانشكنى كند، در حقيقت به زيان خويش پيمانشكنى كرده است.
سلب اعتماد عمومى، آفت ديگر پيمانشكنى است؛ احساس اعتماد متقابل، پشتوانه محكمى براى فعّاليّتهاى هماهنگ اجتماعى و همكارى هاى وسيع مردمى است و روزى كه وفاى به عهد از ميان جامعه بشرى رخت بربندد و پيمانها يكى پس از ديگرى شكسته شود، سرمايه بزرگ اعتماد عمومى به غارت خواهد رفت و جامعه به ظاهر متشكّل، به اجزايى پراكنده و ناتوان تبديل خواهد شد، حضرت على (ع) فرمود:
«لا تَعْتَمِدْ عَلى مَوَدَّةِ مَنْ لا يُوفى بِعَهْدِهِ» «1» بر دوستى كسى كه به عهد و پيمان خود وفا نمىكند، اعتماد مكن.
پير پيمانهكشِ من كه روانش خوش باد گفت پرهيز كن از صحبت پيمانشكنان «2» شخ آداب معاشرت 154 عوامل افشاى راز ص : 151 ص پيمانشكن علاوه بر اينكه در دنيا از ارزش و اعتبار خود مىكاهد و طورى خوار مىشود كه نه دشمن از او حساب مىبرد و نه دوست مىتواند روى پيمانهاى او حساب كند، در آخرت نيز گرفتارىهاى بزرگى در پيش دارد و جايگاه ويژهاى در جهنّم در انتظار اوست. حضرت على عليه السلام فرمود:
«انَّ فِى النَّارِ لَمَدينَةٌ يُقالُ لَهَا الْحَصينَةُ، أَفَلا تَسْئَلُونى ما فيها؟ فَقيلَ لَهُ ما فيها يا أَميرَ الْمُؤْمِنينَ؟ قالَ فيها أَيْدِى النَّاكِثينَ» «3»
همانا در جهنّم شهرى است كه به آن حصينه (دژ مستحكم) مىگويند. آيا از من نمىپرسيد كه در آن شهر چيست؟ سؤال شد، اى امير مؤمنان در آن شهر چيست؟ فرمود: دستهاى پيمانشكنان! شايد اشاره به «دستها» در سخن آن حضرت اشارهاى باشد به اينكه اغلب پيمانها با قرارگرفتن دستهاى طرفين در يكديگر منعقد مىشود.
خلاصه
زيبايى وفا به عهد و زشتى بىوفايى و پيمانشكنى از امور فطرى بوده و با سرشت اوّليّه انسانها عجين است.
خداوند متعال خود، باوفاترين موجود بوده و كمترين گمان بىوفايى به خود را مردود دانسته است.
پيامبران و اولياى الهى نيز هر يك اسوه وفاپيشگان بودهاند.
عهد و پيمان با كافران و دشمنان نيز از نظر اسلام محترم است و تا زمانى كه طرف مقابل آن را نقض نكرده، ما نبايد آن را بشكنيم.
پيمانشكنى كار ناشايستى است و كمترين ثمره آن سلب اطمينان عمومى و عدم اعتماد متقابل افراد به يكديگر است.