وضع داد و ستد امروز تمامش ضرر است
کاسبی درد سر است
حجره واکردن ما هم به خدا بی ثمر است
کاسبی درد سر است
کار و بار کسبه گشته در این دوره کساد
رفته سرمایه به باد
تاجر از وضع تجارت به حقیقت پکر است
کاسبی درد سر است
نسیه بر کرده مرا مفلس و بیچاره ولات
واجب الخمس و زکات
مالک پر طمع از ذلت من بی خبر است
کاسبی درد سر است
گشته اجناس مغازه همه ناجور و گران
مشتری ها نگران
آن که راضی بود از بنده همان نسیه بر است
کاسبی درد سر است
هر براتی که رسد می کنم از وعده نکول
خاطرم گشته ملول
صندوق حجره تهی یکسره از سیم و زر است
کاسبی درد سر است
حجره ام گشته دگر خالی و با ریش دراز
می دوم بهر دو قاز
دائم از فکر طلبکار به جانم شرر است
کاسبی درد سر است
منشی حجره من در اثر فطرت نیک
گشته در حجره شریک
دخل مشروع وی از نفع خودم بیشتر است
کاسبی درد سر است
بعد از این ترک تجارت بنمایم به یقین
بشوم خانه نشین
تا بدانی که مرا خاطر از این رهگذر است
کاسبی درد سر است
خوش بود زندگی راحت و بی فکر و خیال
بی غم و رنج و ملال
خوردن و خفتن و تن پروری آسوده تر است
کاسبی درد سر است
بازار تجارت را، تنها ضررش مونده
باورنکنی بنگر از حجره درش مونده
از کاسبی امروزه، خیر و برکت رفته
یک زحمت بیهوده، با درد سرش مونده
در غصه بود زارع، از زور ملخ خواری
حاصل ز کفش رفته، یک گاو نرش مونده
کارخانه نخ بافی امسال شود دایر
ماشین اومده گویا، چرخ و فنرش مونده
اوضاع وطن یکسر، در حالت بهبودی است
از وضع بد سابق، یک مختصرش مونده
همسایه اگر با ما، دارد سر بی لطفی
صد حیله درآورده، رنگ دگرش مونده
از بس که شود وارد، اجناس فرنگی ها
از کارگر ایران، امروزه گرش مونده
روزنامه امید 1/6/1309 به نقل از روزنامه اطلاعات 27/5/88