رسم بد عهدی
داغ ها بر دل نهادیم از گزند روزگار تلخ چونان چون هلاهل، زهرهمچون زهر مار
این قرار ما نبود اما به ما تحمیل شد سیل تهمت،هجمه، توهین، بر سر یار آن نگار
گویی همچون تخته پاره بر دل موجی عظیم رفت بالا و تنزل کرد پایین ، بی قرار
این دل غمدیده و اندوهگین ما ، که بود کشتی طوفان زده بر تارک موجی سوار
تا گذر کردیم از امواج طوفان زای شوم خستگی نگرفته افتادیم در قلب شرار
سوختیم اما سکوت ژرف و بهت آلوده ای مهر بر لب میزد ای یاران سکوت اینک قرار
نیست جایی بر تعجب نیست جایی بر شگفت رسم تاریخ است در قرنی ز سر گیرد کرار
آنچه دیدیم و شنیدیم و شگفت انگیز بود هیچ نبود غیر یک مسجد که نامش شد ضرار
طلحه ها و رسم بد عهدی،زبیر و بو تراب بازگشت اینک در این عهد این فضای پر غبار
لیک این بر ما شده فرض ای عزیز در زمانی که د و رنگی نفاق است و نقار
خویشتن را در دل طوفان زنیم هر چه بادا باد ما جان بر کف و فرمان یار آتنا س م
http://dolate8sale.blogfa.com/ http://atenasm.persianblog.ir/