یکی از عناصر مهم در کادربندی «تعادل» است. شما باید با درنظر گرفتن وزن تصویری هر کدام از المان های تشکیل دهنده کادر به گونه ای ترکیب بندی کنید که تعادل در دو سویه قاب برقرار شود.
برای تشخیص یک ترکیب بندی درست باید در درجه اول به این نکته توجه کنید که هیچ عنصر تصویری در یک قاب به تنهایی حضور ندارد و همه عناصر تشکیل دهنده با هم مرتبط هستند. به همین خاطر باید تصویر را به گونه ای ترکیب بندی کرد که از نظر شیوه ادراک چشم – ذهن منطقی باشد.
یکی از عناصر مهم در کادربندی «تعادل» است. شما باید با درنظر گرفتن وزن تصویری هر کدام از المان های تشکیل دهنده کادر به گونه ای ترکیب بندی کنید که تعادل در دو سویه قاب برقرار شود.
«تعادل» به معنای تکنیکی یعنی اینکه شما وضعیت حرکتی و وزنی یک طرف را با اضافه کردن المان هایی به طرف مقابل جبران کنی به صورتی که این نیروهای دو سویه، در مرکز همدیگر را خنثی کنند. تصویر برداران می دانند وقتی که یک لنز بزرگ را بر روی دوربین سوار می کنند برای نصب دوربین بر روی سه پایه، باید نقطه اتصال دوربین به سه پایه را به گونه ای تنظیم کنند که وزن لنز و بدنه در دو طرف این نقطه اتصال به یک اندازه باشد وگرنه در هنگام فیلمبرداری دچار مشکل می شوند. آنها برای ایجاد تعادل باید وزن عناصری مثل مت باکس، ویوفایندر دوربین، میکروفون روی دوربین و... را هم در نظر بگیرند.
برای ایجاد تعادل لازم نیست که دو طرف هم وزن باشند، بلکه نزدیکی یا دوری هر کدام از اجزاء به نقطه اتکا یا مرکز نیز می تواند در ایجاد تعادل موثر باشد. در حقیقت یک بزرگسال می تواند با یک بچه کوچک بر روی یک الاکلنگ به تعادل برسند به شرط آنکه بچه کوچک در دورترین نقطه انتهای میله الاکلنگ بنشیند و بزرگسال در نقطه ای نزدیک به مرکز آن. یعنی دوری و نزدیکی آنها به نقطه اتکا می تواند کمی یا زیادی وزن را جبران کرده و تعادل ایجاد کند. به بیان دیگر هرچه شیء از نقطه اتکا دورتر شود به همان نسبت وزنش نیز اضافه می شود.
تعادل در تصویر هم با همین شیوه بدست می آید. تعادلی که برای ایجاد یک تصویر دلپذیر و جذاب نقش مهمی دارد. تعادل در ترکیب بندی بر مبنای وزن المان های تصویری موجود در آن بدست می آید. هر کدام از المان های تصویری موجود در کادر با توجه به رنگ، سایز، شکل، تیرگی و روشنی، جهت حرکت و نگاه، احساس و... دارای وزنی هستند که شکل چیدمان آنها در قاب می تواند ایجاد تعادل کند یا اینکه تعادل را به هم بزند.
تعادل ترکیب بندی می تواند به گونه ای انتخاب شود که مضمون و هدف کادر را تقویت کند چون تعادل می تواند توجه مخاطب را به المانی که برای شما اهمیت بیشتری دارد جلب کند.
تشخیص تعادل
دو عامل مهمی که تعادل را در قاب تعیین می کند وزن تصویر و جهت حرکت است. وزن هر المان تصویری مشروط به محل قرار گیری اش در کادر است. یک المان تصویری در مرکز یا نزدیک به نقطه اتکا وزن کمتری نسبت به المانی دارد که نزدیک به لبه کادر قرار گرفته است.
شیئ بلند در کادر، وزن بیشتری نسبت به شیئ کوتاهتر در همان کادر دارد. شیئ در سمت راست قاب – برای بیننده غربی- از نظر ترکیب بندی وزن تصویری سبکتری نسبت به شیئ در سمت چپ قاب دارد. این موضوع برای بیننده شرقی که از راست به چپ می نویسد برعکس است.
مانند مثال الاکلنگ که در بالا به آن اشاره کردم وزن یک تصویر با دور شدن آن از نقطه اتکا افزایش می یابد. البته باید توجه داشته باشید که در تصویر لزوماً نباید نقطه اتکا در وسط کادر باشد. یک المان تصویری کوچک در پس زمینه می تواند تعادل تصویر را با المانی به مراتب بزرگتر در پیش زمینه بهم بزند.
بنابر این تشخیص تعادل در ترکیب بندی و وزن تصویر، با توجه به کوچک و بزرگ بودن اِلمان تصویری و قرار گرفتن در مرکز یانزدیک لبه کادر سنجیده می شود. اگر یک عنصر تصویری بزرگ و سنگین وزن در ترکیب بندی در نقطه ای نزدیک به مرکز کادر قرار می گیرد، یک جزء سبکتر و کوچکتر می تواند در نقطه ای دورتر از مرکز قرار بگیرد و ایجاد تعادل کند.
همانطور که پیشتر هم گفتم وزن تصویر تنها به تفاوت سایز محدود نمی شود. خط، شکل، رنگ، تیرگی و روشنی و... در وزن المان تصویری موثر است.
تعادل و ابهام
«تعادل» یعنی مرتب کردن تصویر و واضح کردن آن. تصویر نا منظم و بدون تعادل، پیام را گنگ و نامفهوم می کند و مخاطب در درک فرم و گرفتن اطلاعاتی که تصویر می خواهد منتقل کند سردرگم می شود.
البته استمرار تصویر بهم ریخته و اینکه مخاطب از نظر ذهنی تلاش می کند تا از دل این تصاویر بهم ریخته یک خط سیر منطقی پیدا کند هر چند باعث خستگی ذهنی او می شود اما می تواند سرگرم کننده باشد. این یک شیوه متداول درساخت برخی برنامه های تلویزیونی علی الخصوص آنهایی که به موسیقی پاپ می پردازند است. معمولاً در این برنامه ها با خاموش روشن کردن چراغ ها، فلاش زدن و برش های تصویری سریع و بعضا بی ربط سعی می کنند تا درک مخاطب را اجزای صحنه پایین بیاورند و با این کار سرگرمی ایجاد کنند. اما چنین فضایی تنها مخاطب را سرگرم و در طولانی مدت عصبی می کند ولی نمی تواند هیچ پیامی به او منتقل کند.
ساخت موزیک ویدیوها با طی مراحل فنی سنگین و پرهزینه عمدتاً بر همین مبنا استوار است. این موزیک ویدئوها معمولاً مجموعه ای از تصاویر بی ربط، برش های تحریک آمیز و چند پلان خوب از نظر نور و رنگ است که هدفمندانه هیجانات تصویری را زیاد کرده و بیننده را جذب می کند.
برنامه سازان جوان با سو استفاده از توانایی های تکنولوژیکی مرتباً از دوربین های روی دست بهمراه حرکت های گرافیکی بر روی تصویر استفاده می کنند تا بتوانند غیر متجانس بودن تصویر را بپوشانند. اطلاعات بسیار اندک با گنگی و بهم ریختگی تصویر ادغام و مخاطب را جذب می کند.
تعادل ديناميكي
برای برقرار کردن «تعادل دینامیکی» یا تعادلی که در تصویر ایجاد انرژی و حرکت کند هم باید به محل قرار گرفتن هرکدام از اجسام در کادر، بزرگی و کوچکی، تیرگی و روشنی و... توجه کرد و هم باید به ارتباط میان المان ها در کادر تصویر توجه داشت.
بر مبنای قوانین تجربی قرار دادن اجسام خیلی بزرگ در بالای کادر و گذاشتن المان های خیلی کوچ در نقاطی نزدیک به لبه های کادر به آسانی ترکیب بندی را به سمت واژگونی و بی ثباتی سوق می دهد.
تعادل دینامیکی با ایجاد انرژی در قاب برای مخاطب جذابیت ایجاد می کند. این انرژی می تواند بوسیله خطوط مشابه، ایجاد کنتراست بین مجموعه های مختلف، تقابل رنگ ها و یا استفاده از لنزهای واید در گرفتن تصویر نزدیک از یک سوژه در حال حرکت ایجاد شود. حرکت دوربین با لنز واید در بین اشیایی با اندازه های یکسان – مثل درخت، ساختمان و... – تصاویری با تغییر سریع در سایز بوجود می آورد.
«تعادل» با المانهایی که به صورت ناگهانی در قاب دیده شوند بهم می خورد. اگر مخاطب مثلاً می داند که چیزی پشت در است و انتظار ورود آن را می کشد، طولانی شدن این انتظار حالت تعلیق در تصویر را بیشتر می کند. در این حالت مخاطب مرتب به این فکر می کند که سوژه مورد نظرش از کجا وارد می شود. ورود این سوژه از جایی که مخاطب انتظارش را داشته او را آرام می کند. اما می توان با اینکار ترس او را از بین برد سپس با یک ورود یا اتفاق غیر منتظره از سمتی که او انتظارش را نداشته غافلگیرش کرد.
کاراکتر یا حادثه ای که در خارج از قاب قرار دارد اما مخاطب از وجود آن آگاه است می تواند وزن تصویری زیادی ایجاد کند. در این حالت تخیل مخاطب بین آنچه نمایش داده می شود و آنچه را که نمی بیند ارتباط ایجاد می کند. خالی نگه داشتن قسمتی از کادر مخاطب را وادار به مشارکت و خلاقیت می کند او با ذهنش بخش های خالی را تصور کرده و پر می کند.
کادر های قوی و موثر در سینما با کمتر نمایش دادن تولید می شوند یعنی یک کادر هر چه کمتر نشان دهد بیشتر مخاطب را درگیر می کند. برای جلب توجه مخاطب و از بین بردن کسالت او نیاز به کادرهایی با دینامیک بالا و پشت سر هم است به طوریکه مخاطب نتواند لحظه ای از تصویر چشم بردارد. البته در این میان گرفتن یک تصویر باز از صحنه که همه عناصر را نشان دهد تاثیر را بسیار بیشتر می کند. با اینکار شما عناصر لازم را برای خلاقیت مخاطب در اختیار او قرار می دهید.
از استفاده از ترکیب بندی های یکنواخت در کادرهای پشت سرهم خودداری کنید. سعی کنید در نماهای پشت سرهم به تنوع در ترکیب بندی و تکراری نبودن توجه کنید البته این قانون را در ترکیب بندی نماهای یک گفتگوی دو نفره به کار نبرید و آن را استثناء کنید.