0

داستاهای من و بابام قسمت شانزدهم(سیگار آتش بازی)

 
mehrgan59
mehrgan59
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 1893

داستاهای من و بابام قسمت شانزدهم(سیگار آتش بازی)

نمي دانم چرا بعضي از اين بزرگترها براي بچه ها اسباب بازيهاي بد و خطرناك درست مي كنند! يكي از اين اسباب بازيها هم يك جور سيگار آتشبازي بود كه من يكي از آنها را خريده بودم.

كار بد من هم اين بود كه آن سيگار آتشبازي را بردم و به بابام دادم.

بابام داشت روزنامه مي خواند. سيگار را گرفت. آن را آتش زد و مشغول كشيدن سيگار شد. من هم همان جا نشستم تا ببينم كه صداي آتشبازي سيگار چه وقت بلند مي شود.

چيزي نگذشت كه سيگار، مثل فشفشه، شروع كرد به فش فش كردن. بعد هم، مثل ترقه، صداي ترسناك ترق ترق كردن آن بلند شد.

من از سر و صداي سيگار خيلي لذت مي بردم. بابام هم آن قدر سرگرم خواندن روزنامه اش بود كه توجهي به سر و صداي سيگار نداشت. ناگهان ديدم كه بابام اول توي دود سفيد و بعد هم توي دود سياه ناپديد شد. آن قدر دلم براي بابام سوخت كه از غصه  گريه ام گرفت. فكر مي كردم كه بابام سوخته است. همان طور اشك مي ريختم و بابام را صدا مي كردم كه ديدم دود تمام شد. خدا را شكر كردم كه بابام عيبي نكرده بود.

بابام آن قدر سرگرم روزنامه خواندن بود كه نفهميده بود من چه بلايي به سرش آورده بودم. پشيمان شدم و توبه كردم كه ديگر از اين كارهاي بد نكنم.

سه شنبه 23 مهر 1392  11:55 AM
تشکرات از این پست
ahmadfarm
ahmadfarm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1390 
تعداد پست ها : 7792
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:داستاهای من و بابام قسمت شانزدهم(سیگار آتش بازی)

آخ آخ آخ!!!!!!!!!

   

تنها امید خلق جهان یابن فاطمه   ای منتهای آرزوی اولیاء بیا

بالا گرفته ایم برایت دو دست را  ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا

                                     

           برای ظهورش صلوات........ اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

 
 
سه شنبه 23 مهر 1392  12:10 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها