0

آموزش کارگردانی (فیلمسازی)

 
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

آموزش کارگردانی (فیلمسازی)

سلام دوستان

در اینجا نگاهی خواهیم داشتم به حرفه فیلمسازی و اینکه چگونه کارگردانی کنیم. امیدوارم از نظرات خود بنده را مطلع نمایید

بخش اول:

کارگردان کیست؟!


کارگردان کسی است که بیشترین مسئولیت را در قبال تصویر و صدای فیلم دارد. او کسی است که ساخت فیلم را بر عهده دارد و معمولا فکر نهفته در فیلم و شکل نهایی اثر از اوست.

در سال های آغازین تاریخ فیلم سازی ، نقش کارگردان به اندازه ای که بعدها مهم و تاثیرگزار شد ، نبود ، زیرا ساختار فیلم ها بسیار ساده و به دور از هر گونه پیچیدگی بود. با گسترش سینما و توسعه فیلم سازی ، حضور شخصی که بر کل فیلم نظارت داشته باشد و آن را از جهت فنی و هنری رهبری کند ، بیشتر احساس شد و به این ترتیب کارگردان به چهره ای شاخص و فردی مهم در عرصه فیلم سازی بدل شد ، کسی که فکر ،دیدگاه و خلاقیت خود را در فیلم ها اعمال می کرد. چنین آزادی عملی می توانست به دستاوردهای ارزشمندی در فیلم سازی و پیشرفت هنر سینما منتهی شود ، کما اینکه پیش از اوج قدرت گیری استودیوها این گونه بود و بسیاری از تمهیداتی که امروزه به طور گسترده در فیلم ها می بینیم در همان سال های نخستین به کار گرفته شده اند ، و در آثار فیلم سازان بزرگی چون دیوید وارک گریفیث ( David Wark Grifith).

در دوران اوج نظام استودیویی ، میان سردمداران استودیوها و فیلم سازان منازعه ای دامنه دار بین پول و هنر به وجود آمد. از طرفی استودیوها تنها خواهان تولید انبوه فیلم های پر فروش بودند و برای تکنیک ها و تجربه شیوه های جدید ارزشی قائل نبودند و از طرف دیگر کارگردانان خوش ذوق و با استعداد می خواستند تا حد ممکن استقلال و آزادی عمل داشته باشند تا اثرشان را غنای بیشتری ببخشند. در این میان برخی از فیلم سازان با هوشمندی این محدودیت ها را کنار می زدند و فیلم های خود را می ساختند مانند آلفرد هیچکاک ( Alfred Hichcock) ، برخی سرانجام تسلیم این محدودیت ها شدند و برخی حاضر نشدند به این محدودیت ها تن دهند ، آنها تا حد ممکن مقاومت کردند ولی در نهایت یا زیر بار این فشارها از پا در آمدند ، در این میان به فیلم سازان بزرگی چون ارسن ولز ( Orson Wells) و اریک فن اشتروهایم ( Erich Von Stroheim) می توان اشاره کرد. در این دوران ، استودیوها کنترل بسیاری بر کار فیلم سازها اعمال می کردند و در واقع کارگردان به یکی از افراد دست اندر کار تولید فیلم بدل شده بود که انتظارات دیگران را بر آورده می کرد و در تدوین نهاپی فیلم اختیاری نداشت. نظام ستاره سازی و قدرت گیری ستاره ها نیز ابعاد تازه ای به این مسئله بخشید به گونه ای که انگار وظیفه اول فیلم ساز ، خلق فرصتی برای ابراز وجود ستاره هاست.

با مطرح شدن تئوری مولف ( Auteur Theory) در دهه 1950 از سوی منتقدان و تحلیل گران فرانسوی ، تمایل تازه ای برای بازشناسی فیلم ها و فیلم سازان مطرح شد ، و فیلم سازانی به نام مولف معرفی شدند که در کارهای خود شخصیت و خصوصیات خاصی را ابراز می کردند و در عین حال که نظام استودیویی را تحمل می کردند ، دیدگاه شخصی خود را هم بروز می دادند. به ویژه فیلم سازانی چون ، هاوارد هاکس (Howard Hawks) ، نیکلاس ری ( Nicholas Ray) ، الفرد هیچکاک ، ارسن ولز و برخی دیگر اعتبار وسیعی کردند.

کارگردان و کارگردانی (Direct)

به طور خلاصه ، کارگردانی شامل ، برنامه ریزی ساخت فیلم ، نظارت بر ساخت آن ، ارائه دستورالعمل به بازیگران و کلیه دست اندرکاران فنی تولید و ارائه تصویری هنری و فنی به فیلم از خلال امور این چنینی و مشابه آن است ، که توسط فردی به نام کارگردان صورت می گیرد.

در بهترین شرایط ، کارگردان است که باید قدرتمندترین فرد پشت دوربین باشد ، بینش ،هنر و دانش خود را به کار گیرد و از ابتدا تا انتهای تولید فیلم ، کنترل همه امور را در دست داشته باشد. البته او باید فیلمی بسازد که مخاطب داشته باشد ، چون به هر حال هزینه های تولید و پخش باید جبران شود.

کارگردان گاه خودش ، فکری برای به فیلم برگرداندن در اختیار دارد ( حتی ممکن است خودش فیلمنامه را نوشته باشد) و گاه طرف قرار داد تهیه کننده ای قرار می گیرد که می خواهد فیلم نامه ای را فیلم کند. کارگردان باید ، از همان ابتدا همکاری نزدیکی با فیلمنامه نویس برقرار کند و در نهایی کردن فیلم نامه هم نظر بدهد. او باید در تماس همیشگی با تهیه کننده باشد و اطمینان حاصل کند که آیا در چارچوب بودجه پیش می روند یا نه. همچنین او با بازیگران ارتباط دارد و در ارائه شخصیت پردازی درست از نقش ها به آنها کمک می کند ، با طراح صحنه و لباس همفکری می کند و تصمیم می گیرد کدام صحنه ها در کجا باید فیلم برداری شوند ( در داخل یا خارج استودیو ). او در تهیه برنامه فیلم برداری ، تهیه فیلم نامه مصور نیز نقش دارد. او بر کل فیلم برداری نظارت دارد و زاویه هر نما ، نوع حرکت و فاصله ها را تعیین می کند و در نوع نورپردازی صحنه با مدیر فیلم برداری همفکری می کند. تدوین نیز زیر نظر او انجام می گیرد ، موسیقی متن با موافقت او تهیه و ضبط می شود و در آخرین مرحله یعنی همگاه سازی صدا و تصویر نیز نقش تعیین کننده ای دارد.

این همه وظایف و مسئولیت را کارگردان به تنهایی انجام نمی دهد بلکه او یک گروه دارد که شامل دستیاران ، منشی صحنه و ... است. اما در نهایت اوست ، که نه تنها گروه خود بلکه کل فرایند فیلم سازی را هدایت و نظارت می کند.

آنچه در بالا گفته شد بخشی از مسئولیت های کارگردانی است ، اما معمولا سه وظیفه مهم کارگردان که نقش اصلی در ساختار فیلم و هویت سمعی و بصری آن دارد و علاوه بر تکنیک و همراهی با عوامل سایر بخش ها ، نیاز به ذوق هنری هم دارد به قرار زیر است :

*میزانسن
*عوامل کارگردانی
*دکوپاژ


ادامه دارد........

سه شنبه 23 مهر 1392  9:57 AM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon muhammad_mahdi AliFanoodi omegaa mghjkhhjiu hosseinbmi
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

پاسخ به:آموزش کارگردانی (فیلمسازی)

بخش دوم:


میزانسن چیست؟ اهمیت میزانسن, عناصر اصلی میزانسن


میزانسن ( Mise – En - Scene )

میزانسن ، اصطلاحی است فرانسوی ، در اصل متعلق به تئاتر و به معنای چیدن صحنه ، صحنه آرایی و به صحنه آوردن یک کنش. در تئاتر ، این اصطلاح به روش مرتب کردن صحنه توسط کارگردان نمایش نامه اطلاق می شد. این عبارت ابتدا در نقد فیلم رایج شد و معانی صریح و ضمنی متعددی یافت. در نهایت ، نظریه پردازان سینما ، این اصطلاح را به کارگردانی فیلم تعمیم دادند ، اما کاربرد آن در سینما حوزه وسیع تری را شامل می شود :
صحنه آرایی و ساخت و ساز عناصر داخل صحنه و مشخص کردن مکان قرار گرفتن هر یک از عناصر صحنه ، نورپردازی ، لباس ، آرایش و گریم بازیگران و رفتار و حرکت آنها و بعد از انجام این کارها ، ترکیب تصویری درون هر نما ، رابطه میان اشیاء و آدم ها در هر نما ، رابطه نور و تاریکی ، رنگ صحنه ، موقعیت دوربین و زاویه دید آن و نیز حرکت ها در هر نما. به این ترتیب ، در واقع کارگردان با کنترل میزانسن ، رویدادی را برای دوربین به روی صحنه می برد.

اهمیت میزانسن

از بین همه تکنیک های سینما ، میزانسن تکنیکی است که بیشترین آشنایی را با آن داریم. بعد از دیدن یک فیلم ممکن است قطع ها یا حرکات دوربین و ... را به خاطر نیاوریم ولی مطمئنا عناصر میزانسن را به یاد خواهیم داشت. برای مثال نمی توان لباس ها را در برباد رفته ( 1939- Gone With The Wind ) یا نورپردازی غمناک و سرد را در زانادو و در فیلم همشهری کین ( 1941 - Citizen Cane ) ، ساخته ارسن ولز ، فراموش کرد. خلاصه آنکه اغلب خاطره های ماندگار از فیلم ها در سینما ، مربوط به عناصر میزانسن هستند.



نکته بسیار مهم در میزانسن آن است که ، کارگردان می تواند با میزانسن هر فضایی را که می خواهد ترسیم کند. مثلا می تواند عناصر صحنه را به گونه ای بچیند که انگار همه چیز واقعی است و هر چیز همان طوری است که در دنیای واقعی وجود دارد و یا اصطلاحا رئالیستی است ، چون « زندگی واقعی اینگونه است ».

اما در عین حال این تکنیک نیروی آن را دارد که از مفاهیم عادی واقعیت فراتر رود. می توان با یک میزانسن حساب شده یک فضای کاملا انتزاعی ساخت در حالی که هیچ نمود عینی در جهان واقع نداشته باشد ، اما چنان تاثیرگذار که تماشاگر باور کند ، چنین فضایی می تواند وجود داشته باشد اگر حتی شده در خیال یا کابوس ، برای مثال در فیلم مطب دکتر کالیگاری ( 1918 - The Cabinet Of Dr. Caligari ) ، از نمونه ای ترین فیلم های اکسپرسیونیستی ، ساخته روبرت وینه ( Robert Wiene ) ، نماهایی را می بینیم که در آن ، خانه ها بسیار بلند و کاملا هندسی وار ( عمدتا مثلثی ) هستند ، پشت بام ها کنگره دار و دودکش ها اریبند ، بازیگران گریم های بسیار سنگین دارند ، حرکاتشان مصنوعی و غلو شده است ، نورپردازی سنگین و تضاد بین سیاهی و روشنی زیاد است و ... مطمئنا این خصوصیاتی که از فضای فیلم بر شمرده شد با تصور ما از واقعیت متعارف منطبق نیست. در واقع فیلم ساز قصد داشته برای نشان دادن یک فضای جنون آمیز که توسط یک دیوانه به وجود آمده همه چیز را انتزاعی کند و برای این کار قراردادهای نقاشی و تئاتر اکسپرسیونیستی را به خدمت گرفته و وظیفه القای تخیلات یک دیوانه را به عهده آنها گذاشته.

میزانسن ، قدمتی طولانی و تقریبا برابر با تاریخ سینما دارد ، چنانچه با نگاه به فیلم های ژرژ ملیس ( George Melies ) فرانسوی می بینیم. میزانسن او را قادر می ساخت که دنیایی سراسر خیالی در فیلم هایش بسازد.
ملیس کاریکاتوریست و شعبده باز ، مجذوب فيلمهای كوتاه برادران لومیر ( Lumiere ) شد و بعد از ساختن دوربینی شبیه دوربین لومیرها ، شروع به فیلم گرفتن از صحنه های عادی خیابان ها و لحظات زندگی روزانه مردم کرد. داستانی وجود دارد که روزی ، او در حال فیلم برداری از یک خیابان بود که درست در لحظه عبور یک اتوبوس ، فیلم در دوربین گیر کرد ، سعی کرد دوربین را درست کند ، ولی دیگر اتوبوس از خیابان رفته بود و حال یک نعش کش در حال عبور بود. وقتی ملیس فیلم را بر روی پرده انداخت به نظر می رسید که یک اتوبوس ناگهان مبدل به یک نعش کش شده و همین حادثه او را بر قدرت جادویی میزانسن آگاه کرده است. به این ترتیب او تصمیم گرفت که رویداد را برای دوربین طراحی و اجرا کند. او با استفاده از تجاربش در تئاتر ، یکی از نخستین استودیوهای سینمایی را ساخت. او نماها را پیشاپیش روی کاغذ می آورد ، صحنه ها و لباس ها را طراحی می کرد ، نیز به بازیگرانش نشان می داد که چگونه در هنگام فیلم برداری رفتار کنند و به گونه ای عمل می کرد که صحنه فیلم هایش را تا کوچک ترین جزئیات تحت کنترل داشته باشد.


او نخستین کسی بود که فیلم های تخیلی ساخت ، فیلم هایی مانند ، سفر به ماه ( 1902 - A Trip To The Moon ) و بیست هزار فرسنگ زیر دریا ( 1907 - Twenty Thousand Leagues Under The Sea ) که هر دوی این فیلم ها را بر اساس آثار ژول ورن ( Jules Verne ) ساخت ( سفر به ماه اولین فیلم علمی - تخیلی تاریخ سینما است ).

امروزه میزانسن یکی از مهم ترین وظایف کارگردان است که به نوعی نشان دهنده سبک و فرم کاری او نیز هست ، همچنین یکی از مهم ترین مسائلی است که می تواند به مقبولیت ، محبوبیت و ماندگاری فیلم کمک کند.

میزانسن چهار عنصر اصلی دارد ولی به ندرت اتفاق می افتد که یک عنصر به طور جداگانه حضور داشته باشد. هر عنصر معمولا با عناصر دیگر برای ایجاد یک سیستم ویژه در هر فیلم ترکیب می شود. اصول فرمال کلی یعنی وحدت ، پراکندگی ، مشابهت ، تفاوت و بسط ، راهنمای ما هستند برای اینکه ببینیم چطور عناصر ویژه میزانسن با هم کار می کنند؟ میزانسن به چه روش هایی توجه ما را جلب می کند ؟ چه چیزی نگاه ما را به یک قسمت از تصویر در یک لحظه خاص می کشاند؟ و ... .


عناصر اصلی میزانسن

می توان چهار حوزه کلی را که میزانسن از بابت آنها امکاناتی برای انتخاب و کنترل در اختیار کارگردان می گذارد نام برد :


• صحنه
• لباس و چهره پردازی
• حالات و حرکات عناصر صحنه
• نورپردازی

ادامه دارد......
   

 

چهارشنبه 24 مهر 1392  11:18 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon muhammad_mahdi omegaa mghjkhhjiu
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

پاسخ به:آموزش کارگردانی (فیلمسازی)

بخش سوم:


کارگردانی تلویزیون چیست؟ روش های عمده کاری کارگردان تلویزیون, جنبههای مختلف کارگردانی, دروس رشته کارگردانی تلویزیون, گرایش های کارگردانی تلویزیون, تواناييهاي لازم و موقعيت شغلي در ايران برای کارگردانی تلویزیون

**********


طبق آماري كه در سال 1993 گرفته شده است، نوجوانان آمريكايي تا پايان دبيرستان 19 هزار ساعت به تلویزیون نگاه ميكنند؛ يعني بيشتر از مدت زماني كه در كلاس درس حضور دارند، وقت خود را صرف تماشاي تلويزيون ميكنند. متأسفانه دركشور ما آمار دقيقي در اين زمينه وجود ندارد. اما تأثيرپذيري بسيار زياد نوجوانان و جوانان ما از شخصيتهاي تلويزيوني، بيانگر آن است كه جوانان، بخش عظيمي از وقت خود را صرف تماشاي تلويزيون ميكنند و در اين ميان تله تئاترها، فیلمها و سریالهای تلویزیونی كه در حيطة كار كارگردانان تلويزيون است، بيشترين مخاطب را دارند.

کار کارگردان تلویزیونی در هر قسمت سازمان تلویزیون متفاوت است . ولی تقریبا در همه جا در مورد تمام جنبههای برنامه ، از آغاز تا انجام مسئول است . در بعضی از برنامهها هم کارگردان موظف به خلق و ارائه موضوع برنامه است .
کارگردان به خاطر شغلش همیشه عامل کلیدی تولید محسوب میشود .
در هر برنامهای بسته به نوع آن کارگردان مسئولیت متفاوتی را به عهده دارد . گاهی ناچار است به سرعت تصمیم بگیرد و تصمیمش را با عجله انتقال دهد ، حوادث را بروشنی بیان کند و چیزی را از قلم نیاندازد .

کارگردان تلویزیونی به دو روش عمده زیر کار میکند

1- روش انتخابی : دراین روش کارگردان بیشتر هماهنگ کننده است . هر یک از طراحان هرکدام با ایدههای خود روش را از پیش میبرند. در برنامههایی که برنامه با عجله آماده و پخش میشود یا در برنامههای زنده این روش موثری است .
2- روش ابتکار و خلاقیت : در این روش کارگردان بر جزئیات فنی اعضا نظارت کرده و انتظار دارد که همه مسائل مورد نظر او را دنبال کنند .
جنبههای مختلف کارگردانی

۱- تجزیه و تحلیل : هدف برنامه را در نظر میگیرد ،چگونگی ارائه موضوع و پیش بینی تاثیر روی بیننده به عهده کارگردان است .
2- توضیح و توصیف برای گروه تولید توضیح میدهد که این برنامه به دنبال چیست و چگونه آنرا میتواند بدست بیاورد .
3- مشورت و برنامه ریزی فنی برای ضبط و تولید : بررسی و کنترل روشها ، فنون ، تجهیزات ، صحنهآرایی .
4- سازمان تولید : تنظیم بودجه و نیروی انسانی برای تولید ، تعیین بازیگرها ،مجریان و همچنین آماده کردن نوشتههایی از قبیل تصویرنامه برگهای سفارش و غیره
5- آماده سازی مقدمات تولید : تنظیم و آماده ساختن موارد تکمیلی مانند عنوانبندی ، گرافیک و غیره
6- راهنمایی گروه: راهنمایی و هدایت بازیگران و مجریان وهمچنین گروههای صدا، نور و دادن علامت های لازم به بازیگران و مجریان رفع مشکلات فنی.
7- هماهنگی: با شبکه های ویدیویی و فیلم و ...
8- ارزیابی: کنترل ارزشهای هنری کار ،بازیها ، اجرا ، کیفیت دوربین ، مدت زمان بخشهای برنامه
9- تدوین : سرهم کردن یا تدوین کردن قسمتهای مختلف .
10- تبلیغات : سازماندهی و تهیه مطالب لازم برای تبلیغات .

رشته ی کارگردانی تلویزیون

گرايش نمايش

كارگرداني تلويزيوني يك رشتة كاربردي است و هدف آن تربيت نيروي متخصص، متعهد و خلّاق برنامهساز در جهت سياستهاي سازمان صدا و سيما است؛ افرادي كه به ياري معلومات و مهارتهاي فني، تكنيكي، هنري و تحليلي، زمينة ساخت و توليد انواع برنامههاي تلويزيوني را فراهم ميآورند. در واقع كارگردان تلويزيون كسي است كه ذهنيت خود را با استفاده از آموزشهاي كلاسيك و آكادميكي كه در خصوص برنامهسازي تلويزيون در طول دوران تحصيل كسب كرده است، به تصوير ميكشد و با خلاقيت و نوآوري به توليد برنامههاي تلويزيوني ميپردازد. در اين ميان، دانشجويان گرايش نمايش، به مطالعه، پژوهش و تجربه در كارگرداني انواع برنامههاي داستاني تلويزيون اعم از سريالها، برنامههاي كوتاه و تلهتئاترها ميپردازند. به عبارت ديگر، دانشجويان اين گرايش، روشهاي طراحي و توليد يك برنامة داستاني از عرصة ايده تا ساخت در استوديو يا واحد سيار، پخش و ارزشيابي آن را فرا ميگيرند و در اين ميان با چگونگي نقد و تحليل برنامههاي تلويزيوني، تحولات اجرا، تصويرنامهنويسي، جلوههاي خاص، طراحي صحنه، شيوههاي بيان و نحوة ارتباط تنگاتنگ فرم و محتوا آشنا ميشوند.
گفتني است كه تمامي اين دروس همراه با فعاليتهاي عملي و كارهاي كارگاهي است تا دانشجويان با استفاده از امكانات و تجهيزات كاربردي دانشكده و سازمان صدا و سيما بتوانند، تجربه و مهارت لازم را براي ساخت و توليد برنامههاي داستاني تلويزيوني كسب نمايند.

درسهاي اين رشته در طول تحصيل
دروس مشترك در هر دو گرايش

مباني ارتباطات، مردمشناسي و رسانههاي تصويري، عكاسي، آشنايي با هنر در تاريخ، تاريخ تلويزيون و فناوري رسانههاي جديد، ارتباطات بصري، آشنايي با فلسفه، پژوهش و نگارش در تلويزيون، تلويزيون: زبان و ساختار، درك و بيان بصري، مخاطبشناسي تلويزيون، فلسفه هنر، ابزارشناسي توليد، شناخت عوامل نمايش، گونهشناسي فيلم، مباني برنامهسازي تلويزيوني، كارگاه تصوير و نور، مباني تدوين، مباني برنامهسازي تك دوربينه، گونهشناسي برنامههاي تلويزيوني، مباني كارگرداني نمايش، مستندشناسي، موسيقي در فيلم و تلويزيون، تدوين ديجيتال، جلوههاي خاص، كارگاه چند رسانهاي، طراحي و مديريت توليد، تلويزيون آموزشي، پروژه نهايي.

دروس تخصصي گرايش نمايش:
بازيگرداني و كارگرداني، برنامهسازي استوديويي، تصويرنامه نويسي، سمينار برنامهسازان تلويزيوني، واحد سيار، برنامهسازي تك دوربينه، كارگاه نمايش تلويزيوني.

گرايش مستند :

با اشتياق دوربين را به دست ميگيرد و شتابان در موج جمعيت، در بازارها، كنار رودخانهها و در حاشيه جنگلها به دنبال سوژه ميگردد. زماني از شقايقها و آلالههاي خفته در سينة كوهساران صحنههاي زيبايي مييابد. زماني ديگر از رازهاي نهفته در سينة كوهنشينان و كويرنشينان آگاهي مييابد و آيينها، آداب و رسوم و سور و سوگ مناطق مختلف ايران را به ياري عدسي دوربين خود به تصوير ميكشد تا تنوع فرهنگي و تعدد ميراثهاي فرهنگي را به نمايش گذارد.
اين، بخشي از دنياي كارگرداني مستند است؛ دنيايي كه حيطة بسيار گسترده و وسيعي دارد و از يك سو شامل گزارش خبري، ورزشي و اجتماعي ميشود و از سوي ديگر مستند مردمشناسي يا طبيعت را در برميگيرد.
در واقع مستند، خوراك بسيار مهمي براي تلويزيون است و خيلي از برنامههاي تلويزيوني؛ از جمله گزارشهاي اجتماعي، ورزشي، مردمشناسي يا مستندهاي طبيعت در اين حيطه قرار دارد. از همينرو، از سال گذشته مستندسازي به عنوان يكي از گرايشهاي كارگرداني تلويزيون در دانشكده صدا و سيما مطرح گرديده است و دانشجويان اين گرايش با آموزش دروسي از قبيل فرم و محتوا در مستند تلويزيوني، ژورناليسم تلويزيوني و مجله تلويزيوني، اطلاعات لازم را براي مستندسازي كسب ميكنند.

دروس تخصصي گرايش مستند:

مستند تلويزيوني: فرم و محتوا، نويسندگي براي مستند، مستندسازي، تاريخ و نقد فيلم مستند، ژورناليسم تلويزيوني، سمينار بررسي مستند سازان، مجله تلويزيوني.

تواناييهاي لازم

صدا و سيما از همة هنرها؛ از جمله موسيقي، معماري، ادبيات، نقاشي، طراحي، خطاطي و عكاسي بهره ميگيرد. به همين خاطر، دانشجوي كارگرداني تلويزيون بايد اطلاعات هنري گستردهاي در همه اين زمينهها داشته باشد.
اما متأسفانه گاه داوطلبان شركت‎كننده در مصاحبه حضوري اين دانشكده، از مهمترين و بديهيترين اطلاعات هنري بيخبر هستند. براي مثال هيچ اطلاعي از موسيقي كلاسيك و بزرگترين موسيقيدانهاي آن مثل باخ يا بتهوون ندارند. همچنين برخي از داوطلبان نمي‎توانند آنچه را كه ميخواهند، بگويند. چنين افرادي نميتوانند كارگردان موفقي شوند؛ چون كارگردان بايد بتواند با بازيگر يا فيلمبردارش بخوبي ارتباط برقرار كند و بگويد كه از او چه انتظاري دارد. همچنين دانشجويان اين رشته بايد روابط اجتماعي خوبي داشته و بتوانند يك گروه را بخوبي اداره كنند. از همينرو، افراد گوشهگير و منزوي و كساني كه منتظرند ديگران وظايفشان را به آنها گوشزد كنند، در اين رشته موفق نخواهند شد.
در كل داوطبان بايد بدانند كه در اينجا چيزي تزريق نمي‎شود تا يك نفر كارگردان، طراح يا برنامهساز شود. بلكه استادان دانشگاه فقط راه را نشان ‎نمي‎دهند و خود دانشجو بايد با تلاش بسيار و مطالعه فراوان به نتيجه برسد.
در اين رشته تسلط به زبان انگليسي نيز بسيار مهم است؛ چون دانشجويان بايد بتوانند از منابع و مآخذ درجه يك استفاده كنند؛ منابعي كه اكثر قريب به اتفاق آنها به زبان انگليسي است. و بالاخره اينكه هنر، يكي از واديهاي عشق است و فردي كه وارد آن ميشود، بايد عاشق باشد. كار هنري با فشارهاي عصبي و روحي بسياري همراه است و بيشتر اوقات نيز از شهرت و معروفيت در آن خبري نيست. براي مثال ميتوان به «ژرژ مليف» پدر سينماي داستاني اشاره كرد كه در اواخر عمرش در يكي از متروهاي پاريس در حال دستفروشي پيدايش كردند. ويژگي عالم هنر اين است كه وقتي آدمهاي جديد ميآيند، آدمهاي قديمي فراموش ميشوند. براي همين اگر كسي عشق و علاقة واقعي به هنر نداشته باشد، نميتواند در اين وادي دوام بياورد.
و در نهايت اين‎ كه يك مستندساز بايد فردي صبور، دقيق و تيزبين باشد. براي مثال، يك كارگردان مستند طبيعت، گاه لازم است كه ساعتها در گوشهاي بنشيند تا از پرندهاي كه ميخواهد در لانة خود به جوجهاش غذا بدهد، فيلمبرداري كند.

موقعيت شغلي در ايران

سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران رشتههايي را در دانشكدة صدا و سيما ارائه ميدهد كه دانشجويان آن پس از فارغالتحصيلي، شغل تعريف شدهاي نيز در سازمان داشته باشند. اما فرصتهاي شغلي فارغالتحصيلان، تنها به سازمان صدا و سيما محدود نميشود و فارغالتحصيلان كارگرداني تلويزيون ميتوانند در سازمانهاي دستاندركار توليد برنامه و مراكز برنامهسازي تبليغاتي، نهادهاي دولتي از قبيل كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، وزارت آموزش و پرورش، سازمان تبليغات اسلامي و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي فعاليت نمايند.
پنج شنبه 25 مهر 1392  8:49 AM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon muhammad_mahdi omegaa mghjkhhjiu
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

پاسخ به:آموزش کارگردانی (فیلمسازی)

بخش چهارم

پرسپکتیو چیست؟ پرسپکتیو صحنه و روابط فضایی اشیا, نکات مهم در پرسپکتیو
************************************************** ***


پرسپکتیو ( Perspective )

این واژه در سینما ، ناظر بر شیوه به نمایش در آمدن اشیا و روابط فضایی آنها با یکدیگر در سطح صاف و تخت پرده است ، به این معنی که تماشاگر باید دوری و نزدیکی اشیا و فاصله آنها از یکدیگر را در تصویری که می بیند ، حس کند. از آنجا که در سینما ، تصویر سه بعدی واقعی به تصویری دو بعدی بدل می شود ، فیلم ساز باید برای خلق توهم عمق صحنه و یک فضای سه بعدی ، مراقب پرسپکتیو باشد.

هر بیننده ای که تصویری را بر پرده سینما می بیند ، در ذهن خود برای آن عمق قائل می شود ، چون به این شیوه دیدن عادت کرده است ، اما فیلم ساز علاوه بر آنکه می تواند روی تخیل تماشاگر حساب کند ، در ضمن باید بکوشد که توهم عمق را در صحنه خلق کند و به آن حال و هوای واقعی بدهد.

پرسپکتیو صحنه و روابط فضایی اشیا عمدتا به عوامل زیر بستگی دارد :

فاصله دوربین از صحنه :

با توجه به فاصله دوربین از صحنه ، می توان پرسپکتیو صحنه را کم یا زیاد کرد. از طرفی نیز ، دوربین متحرک در موازات شخصیت ها به صحنه عمق می بخشد و در ضمن مستمرا چشم انداز تصویر و روابط فضایی اشیا را عوض می کند و به این ترتیب نوعی پرسپکتیو تداومی ایجاد می کند.



نوع عدسی مورد استفاده :

فاصله کانونی عدسی در پرسپکتیو تصویر بسیار موثر است. معمولا هر چه فاصله کانونی عدسی کمتر باشد ، پرسپکتیو تصویر بیشتر و هر چه فاصله کانونی بیشتر باشد ، پرسپکتیو کمتر می شود. عدسی های با فاصله کانونی کم ، اشیاء نزدیک را بزرگ تر و اشیاء دور را کوچکتر نشان می دهند و این خود بسیار به پرسپکتیو تصویر کمک می کند ، در حالی که عدسی های با فاصله کانونی زیاد ، اشیاء موجود در فاصله های دور را بزرگ تر و لاجرم نزدیک تر نشان می دهند و در عین حال اشیاء نزدیک را به عقب می کشند و به این ترتیب از پرسپکتیو تصویر می کاهند.


میزان باز بودن دیافراگم :

بر اثر تجربه ثابت شده است ، هر چه دیافراگم دوربین بسته تر باشد ، پرسپکتیو تصویر بیشتر می شود.


میزان نور :

از آنجا که نور زیاد سبب بسته شدن دیافراگم و درنتیجه افزایش پرسپکتیو می شود ، می توان آن را نیز به نوعی در تغییر پرسپکتیو موثر دانست. از طرفی نوع نورپردازی تصویر ، می تواند به نوعی در فضاسازی سه بعدی اثر بگذارد ، برای مثال نور پشتی سوژه را از پس زمینه جدا می کند و به این ترتیب در سه بعدی بودن تصویر موثر واقع می شود.



چند نکته مهم در پرسپکتیو

• هر گاه زاویه تصویر مورد نظر بسته باشد ، یعنی یکی از نماهای کلوزاپ ، مدیوم کلوزاپ یا اکستریم کلوزاپ ، باید پرسپکتیو تصویر را کم کرد. زیرا معمولا دلیل فیلم ساز برای استفاده از این گونه نماها ، جلب توجه بیننده ، تنها به قسمتی از صحنه بوده و پرسپکتیو به این مسئله کمک می کند و سبب برجسته سازی آن بخش می شود.

• هر گاه زاویه تصویر مورد نظر متوسط باشد برای مثال یکی از نماهای مدیوم شات و مدیوم لانگ شات ، باید پرسپکتیو صحنه را نیز متوسط انتخاب کرد تا هم سوژه و هم اندکی از اطراف ان دارای وضوح خوب و روابط فضایی قابل قبول باشند.

• هرگاه زاویه تصویر باز باشد مانند یکی از زوایای لانگ شات و اکستریم لانگ شات ، باید پرسپکتیو تصویر را زیاد کرد ، زیرا فیلم ساز به این دلیل از این نماها استفاده کرده که می خواسته توجه بیننده را به تمام صحنه جلب کند ، بنابراین باید پرسپکتیو را زیاد کرد تا همه عناصر موجود در قاب تصویر دارای وضوح خوب و ارتباط فضایی قابل قبول باشند.

پنج شنبه 25 مهر 1392  8:49 AM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon muhammad_mahdi mghjkhhjiu
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

پاسخ به:آموزش کارگردانی (فیلمسازی)

بخش پنجم:

نما ، شات ، پلان چیست؟ انواع نما, زاویه دوربین با سوژه , حرکت دوربین یا سوژه یا هر دو

***********************************

نما ، شات ، پلان ( Shot )

نما ، کوچک ترین جزء فیلم است و برابر است با ، هر بخش از فیلم که در آن ، دوربین بدون خاموش شدن ، یک برداشت مستمر داشته است. نما را نمی توان دقیقا برابر با برداشت دانست ، زیرا هر برداشت ممکن است دستخوش تدوین شود و دقیقا آن چیزی نباشد که بر پرده ظاهر می شود.
نماها را معمولا بر اساس موارد زیر دسته بندی می کنند :

فاصله میان دوربین و سوژه ( به ویژه شخصیت )

نمای خیلی دور ( Extreme Long Shot )
نمایی که از فاصله خیلی دور از سوژه فیلم برداری می شود و تصویری کلی از مکان رویداد ماجرا به دست دهد. چنین نمایی معمولا به عنوان نمای معرف به کار می رود.

نمای دور ، نمای عمومی ( Long Shot )
نمایی که از فاصله ای دور ، سوژه را نشان می دهد. در این حالت علاوه بر سوژه ، شخصیت ها و بخشی از محیطی که سوژه در آن قرار دارد ، نیز در این نما دیده می شود. این نما نگاهی کلی به موضوع دارد و موقعیت سوژه را در آن محیط و فضا نشان می دهد. در واقع نمای دور بیش از نمای نزدیک و متوسط ، درباره رابطه سوژه با محیط به ما اطلاعات می دهد. از این نما بسیار در شروع سکانس ها به ویژه سکانس آغازین استفاده می شود ، به عنوان آخرین نمای فیلم هم بسیار مورد استفاده قرار می گیرد.

نمای دور متوسط ، نمای نیمه دور ( Medium Long Shot )
نمایی در حد فاصل میان نمای دور و نمای متوسط. این نما ، گستردگی نمای دور را ندارد اما ، موضوع را کامل نشان می دهد.

نمای متوسط ( Medium Shot )
نمایی بین نمای دور و نمای نزدیک که شخص یا چند شخص را از مچ یا زانو به بالا و یا قامت آنها را به طور کامل در حالت نشسته نشان می دهد. این نما بیشتر برای نمایش روابط میان دو یا چند شخصیت و در عین حال ، ارائه اطلاعات کافی برای درگیر کردن تماشاگر مورد استفاده قرار می گیرد.

نمای نزدیک متوسط ، نمای نیمه نزدیک ( Medium Close-Up )
نمایی در حد فاصل میان نمای متوسط و نمای نزدیک که از سینه تا بالای شخصیت را نشان می دهد.

نمای درشت ، نمای نزدیک ( Close – Up )
نمایی که در آن چنین به نظر می رسد که دوربین به فاصله بسیار نزدیکی از سوژه رسیده است. در این نما ، صورت شخصیت ، یا نمای درشتی از چیزی ، پرده را پر می کند. نمای کلوزآپ برای رساندن احساسات ، واکنش ها و حالات روحی شخصیت به تماشاگر بسیار موثر است و بین تماشاگر و شخصیت درگیری احساسی زیادی خلق می کند و بیننده را وا می دارد تا فقط روی شخصیت و نه چیز دیگری تمرکز کند.

نماهای نزدیک از اشیا یا بخش هایی از اشیا ، برای جلب توجه تماشاگر به اطلاعات و جزئیات مهم ، خلق هیجان در اثر کاربرد آن شیء خاص ، و ارائه ارزش نمادین به آن ، انجام می شود.

نمای خیلی نزدیک ، نمای خیلی درشت ( Extreme Close-Up )
نمایی که از فاصله خیلی نزدیک به سوژه ، فیلم برداری می شود ، که در این صورت فقط جزئی از آن دیده می شود یا بخشی از آن بسیار بزرگ به نظر می آید. چنین نمایی اگر از بازیگری فیلم برداری شود ، فقط بخشی از چهره برای نمونه چشم یا دهان او را نشان می دهد.

قاب کامل ، فول شات ( Full Shot )
نمای دوری که تمام هیکل شخصیت را نمایش می دهد. در این حالت فرق سر او حدودا مماس با خط بالایی قاب و کف پای او مماس با خط پایینی قاب است.

نمای از زانو ( Knee Shot )
نمای متوسط از یک یا دو شخصیت که معمولا از زانو به بالا را شامل می شود.

نمای بسته ( Tight Shot )
نمایی که در آن شخصیت ها در فضای قاب محصور شده و فضای بیرونی کمی در آن به چشم می خورد. چنین نماهایی فاصله میان تماشاگر و شخصیت ها را کم می کند و حس همذات پنداری بیشتری ایجاد می کند.

نمای حاوی جزئیات ( Detail Shot )
نمایی که جسمی کوچک یا جزئی از آن را یا بدن شخصی را نشان می دهد. این نما درشت تر و حاوی جزئیات بیشتری از نمای درشت (کلوزآپ ) است.

زاویه دوربین با سوژه

نمای سربالا ( Low – Angle Shot )
نمایی که از زیر سطح مستقیم دید چشم و در حالی که انگار دوربین از پایین به سوژه می نگرد ، فیلم برداری شود. چنین نماهایی بر خلاف نمای سرپایین موجب می شوند که موضوع ( شخصیت ، شیء و سوژه ) مسلط ، عظیم و حتی تهدید کننده به نظر برسد. در این نماها معمولا سعی می کنند که پس زمینه را حذف کنند و یا به حداقل ممکن تقلیل دهند و شخصیت مورد نظر را بر زمینه آسمان یا سقف نشان دهند. همچنین حرکت شخصیت هایی که از این زاویه از آنها فیلم برداری می شود ، شتابدار به نظر می آید و بیننده خود را در مواجه با یک خطر حس می کند.

نمای خیلی سر بالا ( Extreme Low- Angle Shot )
نمایی که کاملا از زیر شخصیت گرفته شده و به نظر می رسد که شخصیت بر دوربین خیمه زده است. از این نما به ویژه برای نشان دادن ساختمان های بلند و هراسناک استفاده می شود.

نمای سر پایین ( High Angle Shot )
نمایی که از بالای سر سوژه و رو به پایین فیلم برداری می شود. در این حالت دوربین رو به پایین به سوژه نگاه می کند. این نما ، ارتفاع و ظاهر شخصیت ها را تغییر می دهد و حرکت آنها را کند جلوه می دهد ، به این دلیل چنین نمایی می تواند ، شخصیت مورد نظر را آسیب پذیر نشان دهد. برای مثال نمای سرپایین از شخصیتی که در بیابانی سرگردان است.

نمای خیلی سرپایین ( Extreme High-Angle Shot )
نمایی از بالای سر سوژه ( عمودی) ، که معمولا با بازو ، برج ، هلیکوپتر و... فیلم برداری می شود. در چنین تصاویری شخصیت ها نمود چندانی ندارند و فقط تصویری کلی از عرصه یا چشم انداز ماجرا به دست می آید.

نمای از بالای سر ( Overhead Shot )
نمایی که درست از بالای سر شخصیت یا از فضای بالای وقوع رخداد گرفته می شود. این نما برای نشان دادن اسارت شخصیت در محیطی کوچک یا سردرگمی و اغتشاش حاکم بر صحنه موثر است.

نمای هوایی ( Aerial Shot )
نمایی که از هوا و با کمک تجهیزات متصل به هلیکوپتر ، هواپیما ، بالن و غیره گرفته می شود. نمای هوایی هنگامی مورد استفاده قرار می گیرد که امکان استفاده از جرثقیل ممکن نیست و یا زمانی که نمایش محل ماجرا به طور همه جانبه لازم است. گرفتن نمای هوایی بسیار مشکل است اما جزء نماهای بسیار جذاب و تاثیرگذار است.

نمای ( دید) چشم پرنده ( Bird's – Eye View )
نمایی که از دوربینی که در فاصله ای دور ، از بالا به پایین نگاه می کند، فیلم برداری می شود. این نما معمولا با جرثقیل یا هلیکوپتر ، فیلم برداری می شود. چنین نمایی از این زاویه و با این فاصله ، بر شخصیت ها و اماکن خاصی تاکید ندارد ، بلکه تنها دیدی کلی و اطلاعاتی عمومی به تماشاگر می دهد.


زاویه کج ( Dutch Angle )
نمایی که در آن ، در تصویر حاصل بر پرده ، به نظر می رسد شخصیت ها و اشیا تا حدی کج شده اند و از زاویه معمولی عمودی منحرف شده اند. از این نماها برای نشان دادن رویا یا توهم شخصیتی ، برای ایجاد حس بی تعادلی و نا امنی استفاده می شود. همچنین این نماها ، می توانند معرف بروز حوادث ، خشونت یا هوای طوفانی باشند.

نمای سه رخ ( Three – Quarter Shot )
قرار دادن دوربین در زاویه و موقعیتی که 75 درصد سوژه را ضبط کند و به آن حس و حالی واقعی تر از تصویر از زاویه کاملا رو به رو بدهد.

حرکت دوربین یا سوژه یا هر دو

نمای تراولینگ ( Traveling Shot )
در این نما دوربین روی زمین ، با استفاده از پایه ای چرخ دار ، یا روی ریل حرکت می کند و ماجرا را تعقیب می کند ، یا تماشاگر را با خود به جایی می کشاند.


نمای جرثقیلی ، نمای کرین ( Crane Shot )
نمایی که از بالای جرثقیل و معمولا همراه با حرکت دوربین ، به واسطه حرکت کرین ، فیلم برداری می شود. در اینگونه نماها ، می توان شخصیت را در حرکتش به سوی بالای پله ها همراهی کرد ، با شخصیتی در فاصله های دور همگام شد ، بالای سر جمعیتی چرخ زد و روی شخص خاصی تمرکز کرد ، ارتفاع گرفت و ارتفاع را کم کرد و ... .

نمای تعقیبی ( Follow Shot )
نمایی که طی آن چنین به نظر می رسد که دوربین در تعقیب سوژه در حرکت است . ضبط چنین حرکتی یا به مدد تراولینگ امکان پذیر است که طی آن دوربین فیلمبرداری ، واقعا سوژه را تعقیب می کند یا به مدد عدسی زوم انجام پذیر است که دوربین بی حرکت است. در صورت استفاده از عدسی زوم ، وضوح اشیا ء محیط و نسبت سوژه به محیط دستخوش تغییر می شود.

نمای روی دست ( Hand – Held Shot )
نمایی که با دوربین سبک قابل حمل و گاه با کمک بندهای متصل به بدن که به فیلم بردار امکان حرکت می دهد ، فیلم برداری می شود . چنین نماهایی معمولا در فیلم های مستند و گزارش های خبری تلوزیونی به کار می آیند. اگر نما های روی دست ، بدون ابزای مانند استدی کم فیلم برداری شود ، تکان دارد و می لرزد و گاه به عمد در فیلم های داستانی استفاده می شود ، تا به آن حس و حال مستند ببخشد.

نمای از روی شانه ( Over-The – Shoulder Shot )
نمایی که از روی شانه بازیگر فیلم برداری شود و معمولا پشت سر ، گردن و شانه او ممکن است در قاب دیده شود. این نما معمولا در گفت و گوها و برای نشان دادن واکنش شنونده به کار می رود ، دوربین دائما چهره دو طرف گفت و گو را نشان می دهد تا تماشاگر متوجه واکنش های هر دو نفر شود.

نما با چرخش افقی ( Pan Shot )
نمایی که در آن ، دوربین به طور افقی به چپ یا راست ،حول محور ثابتی می چرخد. این حرکت دوربین معمولا به دلایل زیر انجام می شود :
1- تصویری کلی از محل صحنه به تماشاگر بدهد.
2- توجه تماشاگر را به ماجرای خاصی جلب کند و در عین حال ، او را از روابط اجزای صحنه آگاه کند.
3- حرکت شخصیت یا وسیله نقلیه ای را در چشم انداز وسیع افقی تعقیب کند.
4- دیدی کلی از آنچه شخصیت می بیند ، ارائه کند.

حرکت افقی واکنشی ( Reaction Pan )
حرکت افقی از کنش شخصی به واکنش شخصی دیگر نسبت به کنش آن شخص. این تکنیک برای نشان دادن تضاد میان دو نما استفاده می شود و حس خنده داری خلق می کند.

نما با چرخش عمودی ( Tilt Shot )
نمایی که طی آن دوربین ، در موقعیتی ثابت ، حول محور عمودی ، حرکتی رو به بالا یا پایین انجام دهد. چنین نمایی می تواند معرف دیدگاه ذهنی شخصیتی باشد که مکانی را از بالا به پایین و یا برعکس برانداز می کند. همچنین ، این نما می تواند حرکت موضوع را برای تماشاگر تعقیب کند و او را از محیط آگاه تر سازد.

نمای قوسی ( Arc Shot )
نمایی که طی آن دوربین دایره ای کامل یا ناکامل را دور موضوع می پیماید. از این نما می توان برای ایجاد حالتی سرگیجه آور استفاده کرد.

نمای نقطه نظر ( Point - Of – View Shot )
نمایی ذهنی که صحنه ای را عینا از دید و نقطه نظر یک شخصیت نشان می دهد ، بر چشم انداز او تاکید می کند و ما را به جای او می گذارد. در فیلم ها معمولا چنین نمایی با نماهای عینی ، که نمایشگر همان شخصیت در صحنه ای است تلفیق می شود. این نوع نماها به ویژه در فیلم های پلیسی و ترسناک حس تعلیق فیلم را افزایش می دهد ، چون به این ترتیب تماشاگر هم به نوعی جزئی از شخصیت می شود.

نمای عقب کشی ( Pull – Back Shot )
هر نمایی که با عقب کشیدن از سوژه همراه باشد. هدف از این عقب کشیدن ، بزرگ کردن میدان دید و ارائه اطلاعات بیشتر ، نمایش شخصیت یا شیئ دیگری و یا نشان دادن بخش بزرگ تری از محل است.

نمای رو به دوربین و پشت به دوربین ( Head – On , Tail – Away Shot )
نمایی از چیزی که به طور مستقیم رو به دوربین حرکت کند و آنقدر جلو می آید ، که تمام قاب را پر کند و سپس به تدریج در جهت مخالف از دوربین فاصله می گیرد ، تا دوباره در حد کانونی شدن قرار گیرد. این تکنیک معمولا برای نشان دادن گذشت زمان یا تغییر مکان به کار می رود.

تعداد شخصیت ها

این نما تعریف خاصی ندارد و به تعداد شخصیت هایی که در نما حضور دارند بستگی دارد ، برای مثال نمای یک نفره ، نمای دو نفره ، یا نمای گروهی و ...
 
 
ادامه دارد.....
جمعه 26 مهر 1392  8:50 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon muhammad_mahdi omegaa mghjkhhjiu
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

پاسخ به:آموزش کارگردانی (فیلمسازی)

بخش ششم:

کمپوزیسیون تصویر چیست؟ اهمیت کمپزیسیون, کمپوزیسیون مطلوب
***********************************

کمپوزیسیون ( Composition )

کمپوزیسیون در لغت به معنای ترکیب و ترکیب بندی است. در سینما و در تصویر ، کمپوزسیون به معنای چگونگی قرار گرفتن عناصر موجود در صحنه از جمله دکورها ، اشیا ، نور ، رنگ ها و شخصیت ها در کنار یکدیگر است ، و به عبارت کلی ، ترکیب کلی صحنه ای که قرار است فیلم برداری شود.با توجه به آنچه درباره کمپزسیون گفته شد ، می توان دریافت که اصولا تمام اجسام قابل رویتی که در زاویه دید انسان یا دوربین قرار می گیرند ، دارای کمپزسیون هستند ، ولی شاید کمپزسیون یا ترکیب بندی آنها خوب و مطلوب نباشد.



اهمیت کمپزیسیون

هر تصویر و هر نمایی ، باید هم به صورت تکی و هم در کنار تصاویر و نماهای دیگر ترکیب بندی مناسبی داشته باشد. کمپوزسیون بر شیوه درک هر بیننده از تصاویر ، بر واکنش احساسی او نسبت به شخصیت ها و رخدادهای فیلم و در نهایت بر خوش آمدن یا خوش نیامدنش از فیلم اثر خاص و ناخودآگاهی دارد. در واقع باید گفت که کمپوزسیون مطلوب به تماشاگر کمک می کند تا چشمانش از دیدن فیلم لذت ببرند و یا به عبارتی جاذبه های بصری فیلم بیشتر و مطلوب تر شود.

ترکیب بندی هر قاب باید همچون هر اثر نقاشی در قالب شکل ها ، خطوط ، رنگ ها ، بافت نور ، توازن و هماهنگی ارزیابی شود. ترکیب بندی مطلوب می تواند بر دو بعدی بودن فایق شود و به تصویر عمق بدهد و مهم تر از همه ، توجه بیننده را به عملکردهای پس زمینه ، میان زمینه و پیش زمینه جلب کند.
کمپوزسیون مطلوب ، عناصر با اهمیت درون قاب را به تماشاگر گوشزد می کند و همچنین به تشدید بار احساسی نما کمک می کند.


کمپوزیسیون مطلوب

در واقع نمی توان کمپزسیون خوب و مطلوب را تعریف و تشریح کرد ، اما برخی نکات هستند که توجه به آنها ، تا حد ممکن از کمپزسیون نامطلوب جلوگیری می کند. در این جا به دو نکته اساسی اشاره می کنیم :

• باید از قرینه سازی در تصویر جلوگیری کرد ، مگر آنکه فیلم ساز به عمد و برای منظور خاصی قصد داشته باشد از آن استفاده کند. برای پرهیز از این قرینه سازی ، نباید دوربین در مکانی قرار گیرد که تصاویر طرفین دوربین ، قرینه یکدیگر شوند. برای مثال در یک خیابان نباید دوربین در وسط قرار گیرد و زاویه دید آن مستقیم به سوی ابتدا یا انتهای خیابان باشد ، زیرا چراغ های برق نصب شده در اطراف خیابان یا درخت های موجود در دو راستای خیابان نسبت به دوربین حالت قرینه پیدا می کنند و این در ترکیب بندی تصویر حالتی نامطلوب است. در این گونه موارد که امکان جابه جایی عناصر صحنه وجود ندارد ، باید مکان و زاویه دوربین را تغییر داد ، در این حالت معمولا دوربین را به یکی از طرفین صحنه می برند و زاویه آن را طوری تنظیم می کنند که کل صحنه را تحت پوشش قرار دهد و سپس فیلم برداری می کنند.

اما اینکه چرا قرینه سازی نامطلوب است ، آن است که تصاویری که دارای قرینه هستند ( عناصر مختلف و مجزای آن به گونه ای قرار گرفته اند که موجب قرینه سازی شده اند ) ، چشم ما را اذیت می کنند ، به ویژه اگر در طرفین تصویر حرکتی نیز قرینه وار انجام شود ، تداوم و تکرار این قرینه ها ، در ما حس سرگیجه و خستگی ایجاد می کنند.

همان طور که پیش از این گفته شد ، گاه فیلم سازان برای القای مفهوم خاصی ، به عمد از قرینه سازی استفاده می کنند برای مثال گاه در فیلم برداری ازصحنه ، رژه رفتن سربازان یا ماموران حکومتی ، از قزینه سازی استفاده شده ، تا به این ترتیب بر قدرت موجود در انها بیشتر تاکید شود و تماشاگر به دلیل و قرینگی دچار حس ترس و آسیب پذیری از ناحیه آنها شود.


• جز در موارد خاص نباید عناصری که دارای رنگ های یکسان هستند ، در گوشه ای از کادر انباشته شوند. زیرا این انباشتگی رنگ ، چشم را اذیت می کند. از سوی دیگر پراکندگی رنگ ها در صحنه ، جلوه آنها را بیشتر کرده و بر شادابی صحنه می افزاید. البته گاه فیلم سازها برای تاکید بر عنصر خاصی ، در نقطه ای از تصویر تجمع رنگ ایجاد می کنند.
توجه داشته باشید ، این مسئله در مورد رنگ غالب در صحنه صادق نیست ، بلکه فقط در مورد انباشتگی رنگ در یک نقطه است.

با توجه به آنچه گفته شد ، فیلم ساز نباید از ترکیب بندی نماها غافل شود و با یک کمپوزسیون نامطلوب فیلمش را از نظر بصری تنزل دهد.
 
ادامه دارد .....
شنبه 27 مهر 1392  9:06 AM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon muhammad_mahdi omegaa mghjkhhjiu
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

پاسخ به:آموزش کارگردانی (فیلمسازی)

بخش هفتم:

توازن چیست؟ اهمیت توازن در چیست؟ نکات مهم در مورد توازن
********************************************

توازن ( Balance )

حالتی از تصویر است که اگر ، کادر را به دو بخش تقسیم کنیم ، اشیاء و اجسام قرار گرفته در هر قسمت ، با اشیاء و اجسام قرار گرفته در قسمت دیگر ، حالت موازنه داشته باشد ، به این معنی که در تصویری که تماشاگر بر پرده می بیند ، به نظر نمی رسد که در بخشی از آن ازدحام زیاد است و در بخش دیگر ، کادر خالی و تهی است.


اهمیت توازن

کارگردان باید تلاش کند تا تصویری که بر پرده نقش می بندد تا حد ممکن از نظر بصری زیبا و جذاب باشد و در عین حال متناسب با فیلمی که می سازد و مفهومی که در آن مستتر است ، باشد. در این میان توازن کمک می کند تا تصویر پیش روی تماشاگر منسجم به نظر برسد و این گونه نباشد که گویی کفه قسمتی از کادر از قسمت دیگر سنگین تر است.

در حالتی که تصویر نامتوازن است ، توجه تماشاگر ناخوداگاه تنها به قسمتی که ازدحام دارد جلب می شود و گویی بخش دیگر وجود ندارد و به این ترتیب نیمی از کادر به هدر می رود.


چند نکته مهم

توازن به معنای ازدحام نیست، برای مثال صحنه ای از یک بیابان خشک و برهوت دارای توازن است ، اما ممکن است صحنه ای از یک جنگل دارای توازن نباشد.

• توازن یک صحنه علاوه بر نوع چینش اشیاء (سعی شود ، به صورتی متوازن در صحنه پخش شوند ) ، به محل قرار گرفتن دوربین و زاویه ای که با سوژه دارد نیز بستگی دارد. به این معنی که ممکن است از یک زاویه ، یا از یک موقعیت به صحنه نگاه کنیم و همه چیز متوازن به نظر برسد ، ولی وقتی از موقعیت یا زاویه دیگر نگاه کنیم متوازن نباشد.

• در حالتی که سوژه متحرک و دارای مسیر مشخصی است ، می توان قسمتی از کادر را که در مسیر حرکت سوژه است خالی گذاشت تا تماشاگر آگاهی یابد که سوژه به طرف چه چیزی در حال حرکت است و یا قصد انجام چه کاری را دارد. در این حالت همچنین وقتی سوژه به محل مورد نظر برسد ، فضای کافی برای عملی که می خواهد انجام دهد دارد.


• اگر جهت دید سوژه مشخص باشد ، می توان قسمتی از کادر را که در مسیر دید اوست خالی گذاشت تا تماشاگر برای یافتن چیزی که سوژه به آن نگاه می کند فضای بهتری در اختیار داشته باشد. گاهی نیز برای نشان داده در خود فرو رفتن کاراکتر از فضایی نسبتا خالی در جلوی دیدگانش استفاده می کنند ، تا نگاه او به این فضای خالی ، این حس را بهتر و بیشتر ایجاد کند.


• در صحنه هایی که به یک باره بخشی از تصویر خالی می شود ، برای مثال ، در سمت چپ کادر حادثه ای رخ می دهد که همه شخصیت ها را به سمت خود جلب می کند و به این ترتیب موجب می شود که قسمت راست کادر خالی شود ، دوربین باید به سرعت موضع خود را تغییر دهد ( عمدتا زاویه دوربین را تغییر می دهند و برای این کار دوربین را با حرکت شخصیت ها از سمت راست به چپ همراه می کنند ). البته این تغییر موضع دوربین ممکن است علاوه بر برقراری توازن برای تعقیب ماجرا نیز صورت گیرد.

ادامه دارد...........
دوشنبه 29 مهر 1392  12:06 AM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon omegaa mghjkhhjiu
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

پاسخ به:آموزش کارگردانی (فیلمسازی)

بخش هشتم:

خط فرضی چیست؟ اهمیت خط فرضی, نکات مهم در مورد خط فرضی و انتخاب آن
***********************************************

خط فرضی ( Imaginary Line )

خطی فرضی که با توجه به موقعیت و عملکرد کاراکترها ، کشیده می شود و دوربین باید در یک سوی این خط قرار بگیرد و نباید این خط ، توسط دوربین شکسته شود. شکسته نشدن این خط توسط دوربین به این معنی است که وقتی قرار باشد از یک صحنه چند نما گرفته شود ، باید در هنگام گرفتن هر نما ، دوربین در همان سمتی از خط فرضی قرار گیرد که در نمای اول از این صحنه قرار داشته.

اهمیت خط فرضی

رعایت نکردن خط فرضی و شکستن آن ، موجب می شود که ، وقتی چند نما از چند فاصله یا زاویه مختلف به هم پیوند می خورند ، در دید بیننده اخلال ایجاد شود ، برای مثال وقتی از دو نفری که روبه روی هم هستند و به هم نگاه می کنند و یا در حال گفت و گو با یکدیگر هستند ، دو نما گرفته شود و در گرفتن این دو نما خط فرضی توسط دوربین شکسته شود ، به نظر می رسد هر یک از آنها به یک سوی دیگر نگاه می کنند و با یکدیگر گفت و گو نمی کنند ، همچنین شکستن خط فرضی در حالتی که سوژه در حال حرکت است ، موجب می شود در دو نمای پی در پی از آن سوژه ، حرکت در نمای دوم معکوس و یا در جهتی دیگر از نمای اول به نظر برسد.

رعایت خط فرضی در صحنه هایی که تعداد شخصیت ها در آن زیاد است ، برای مثال چند نفر در حال تعامل و گفت و گو با هم هستند دشوار است. در این حالت کارگردان جزئیات هر نما و محل قرار گرفتن دوربین را به منشی صحنه می گوید ، که دقیقا بنویسد ، تا در هنگام فیلم برداری از نمای بعدی ، ناخواسته خط فرضی را نشکند.


چند نکته

• در حالتی که تنها یک شخصیت در صحنه وجود دارد ، خط فرضی جهت نگاه او است. حتی اگر سرش به سمت دیگری بچرخد و جهت نگاهش عوض شود ، خط فرضی همان جهت نگاه اوست.

• در صورتی که سوژه ای غیر از شخصیت در صحنه باشد ، برای مثال یک ماشین که حرکت می کند ، خط فرضی جهت حرکت آن سوژه است.

• در حالتی که دو سوژه در صحنه وجود دارد که یا روبه روی هم هستند و یا پهلوی هم ، برای مثال دو شخصیت که با هم گفتو گو می کنند ، یا دو شخصیت که در کنار هم در صندلی جلوی یک ماشین نشسته اند ، خط فرضی خط واصل بین آنهاست.

• در حالتی که بیش از دو شخصیت در صحنه داریم ، برای گرفتن هر نما از دو به دوی آنها ، یک خط فرضی بین آن دو که همان خط واصل بین آنهاست رسم می شود.

• در حالتی که یک نفر یا دو نفر ، یا بیشتر ( در یک قاب ) طرف گفت و گوی یک نفر یا دو نفر ، یا بیشتر ( در یک قاب دیگر ) قرار می گیرد ، باز خط فرضی خط واصل بین آن یک نفر یا دو نفر یا ... با آن یک نفر یا دو نفر یا ... است.

• در همه این موارد ، برای گرفتن چند نما از یک صحنه ، باید دوربین همواره در یک جهت خط فرضی ، یعنی همان جهتی که در نمای اول دوربین قرار داشته قرار بگیرد ، زیرا در غیر این صورت خط فرضی شکسته شده و در تصویر اخلال ایجاد می شود.


• در صورت نیاز می توان از روی خط فرضی عبور کرد ، به شرط آنکه بین پلان اول و دوم پیوستگی و تداوم وجود داشته باشد ، به این معنی که در حین فیلم برداری بدون قطع دوربین و قطع نما از روی خط فرضی عبور کرده و به طرف دیگر آن برویم. در این حالت چون تماشاگر در حین شکسته شدن خط فرضی با فیلم بردار همراه بوده اخلالی در تصویر حس نمی کند.

• روش دیگر برای عبور از خط فرضی نشان دادن جسمی و یا صحنه ای خارج از اشخاصی که گفتگو می کنند در بین دو یا چند شخصی که گفتگو می کنند. این کمک می کند که بیننده خط فرضی قبلی را فراموش کند و با محل دوربین جدید فیلم را همراهی کند. نشان دادن این صحنه می تواند بسیار کوتاه باشد. مانند نشان دادن کسی که در کنار افراد مورد نظر به گفتگو گوش می دهد یا نسبت به مکانی که فیلمبرداری می شود شیئی از آن محل را نمایش داد مثلآ نشان دادن کتری در آشپزخانه.

ادامه دارد....
دوشنبه 29 مهر 1392  10:52 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon omegaa mghjkhhjiu
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

آموزش فیلمسازی بخش هشتم

خط فرضی چیست؟ اهمیت خط فرضی, نکات مهم در مورد خط فرضی و انتخاب آن
***********************************************

خط فرضی ( Imaginary Line )

خطی فرضی که با توجه به موقعیت و عملکرد کاراکترها ، کشیده می شود و دوربین باید در یک سوی این خط قرار بگیرد و نباید این خط ، توسط دوربین شکسته شود. شکسته نشدن این خط توسط دوربین به این معنی است که وقتی قرار باشد از یک صحنه چند نما گرفته شود ، باید در هنگام گرفتن هر نما ، دوربین در همان سمتی از خط فرضی قرار گیرد که در نمای اول از این صحنه قرار داشته.

اهمیت خط فرضی

رعایت نکردن خط فرضی و شکستن آن ، موجب می شود که ، وقتی چند نما از چند فاصله یا زاویه مختلف به هم پیوند می خورند ، در دید بیننده اخلال ایجاد شود ، برای مثال وقتی از دو نفری که روبه روی هم هستند و به هم نگاه می کنند و یا در حال گفت و گو با یکدیگر هستند ، دو نما گرفته شود و در گرفتن این دو نما خط فرضی توسط دوربین شکسته شود ، به نظر می رسد هر یک از آنها به یک سوی دیگر نگاه می کنند و با یکدیگر گفت و گو نمی کنند ، همچنین شکستن خط فرضی در حالتی که سوژه در حال حرکت است ، موجب می شود در دو نمای پی در پی از آن سوژه ، حرکت در نمای دوم معکوس و یا در جهتی دیگر از نمای اول به نظر برسد.

رعایت خط فرضی در صحنه هایی که تعداد شخصیت ها در آن زیاد است ، برای مثال چند نفر در حال تعامل و گفت و گو با هم هستند دشوار است. در این حالت کارگردان جزئیات هر نما و محل قرار گرفتن دوربین را به منشی صحنه می گوید ، که دقیقا بنویسد ، تا در هنگام فیلم برداری از نمای بعدی ، ناخواسته خط فرضی را نشکند.


چند نکته

• در حالتی که تنها یک شخصیت در صحنه وجود دارد ، خط فرضی جهت نگاه او است. حتی اگر سرش به سمت دیگری بچرخد و جهت نگاهش عوض شود ، خط فرضی همان جهت نگاه اوست.

• در صورتی که سوژه ای غیر از شخصیت در صحنه باشد ، برای مثال یک ماشین که حرکت می کند ، خط فرضی جهت حرکت آن سوژه است.

• در حالتی که دو سوژه در صحنه وجود دارد که یا روبه روی هم هستند و یا پهلوی هم ، برای مثال دو شخصیت که با هم گفتو گو می کنند ، یا دو شخصیت که در کنار هم در صندلی جلوی یک ماشین نشسته اند ، خط فرضی خط واصل بین آنهاست.

• در حالتی که بیش از دو شخصیت در صحنه داریم ، برای گرفتن هر نما از دو به دوی آنها ، یک خط فرضی بین آن دو که همان خط واصل بین آنهاست رسم می شود.

• در حالتی که یک نفر یا دو نفر ، یا بیشتر ( در یک قاب ) طرف گفت و گوی یک نفر یا دو نفر ، یا بیشتر ( در یک قاب دیگر ) قرار می گیرد ، باز خط فرضی خط واصل بین آن یک نفر یا دو نفر یا ... با آن یک نفر یا دو نفر یا ... است.

• در همه این موارد ، برای گرفتن چند نما از یک صحنه ، باید دوربین همواره در یک جهت خط فرضی ، یعنی همان جهتی که در نمای اول دوربین قرار داشته قرار بگیرد ، زیرا در غیر این صورت خط فرضی شکسته شده و در تصویر اخلال ایجاد می شود.


• در صورت نیاز می توان از روی خط فرضی عبور کرد ، به شرط آنکه بین پلان اول و دوم پیوستگی و تداوم وجود داشته باشد ، به این معنی که در حین فیلم برداری بدون قطع دوربین و قطع نما از روی خط فرضی عبور کرده و به طرف دیگر آن برویم. در این حالت چون تماشاگر در حین شکسته شدن خط فرضی با فیلم بردار همراه بوده اخلالی در تصویر حس نمی کند.

• روش دیگر برای عبور از خط فرضی نشان دادن جسمی و یا صحنه ای خارج از اشخاصی که گفتگو می کنند در بین دو یا چند شخصی که گفتگو می کنند. این کمک می کند که بیننده خط فرضی قبلی را فراموش کند و با محل دوربین جدید فیلم را همراهی کند. نشان دادن این صحنه می تواند بسیار کوتاه باشد. مانند نشان دادن کسی که در کنار افراد مورد نظر به گفتگو گوش می دهد یا نسبت به مکانی که فیلمبرداری می شود شیئی از آن محل را نمایش داد مثلآ نشان دادن کتری در آشپزخانه.

ادامه دارد....

شنبه 4 آبان 1392  10:55 PM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon omegaa mghjkhhjiu
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

بخش نهم: ترانزیشن چیست؟

ترانزیشن چیست؟ اهمیت ترانزیشن, انواع ترانزیشن و استفاده آنها
********************************************

ترانزیشن ( Transition )

ترانزیشن یا انتقال ، عبارت است از هر تکنیکی که در تغییر صحنه و ایجاد ارتباط ، به ویژه از صحنه ای به صحنه دیگر مورد استفاده قرار گیرد که معمولا معرف تغییر در زمان یا مکان است. باید توجه داشت منظور از ارتباط ، چیزی به جز خط سیر داستان است ، یعنی برقراری ارتباطی جذاب و بدون ایجاد پرش در ذهن تماشاگر.


اهمیت ترانزیشن

برای انتقال از صحنه ای به صحنه دیگر ، آسان ترین کار آن است که آن دو صحنه را بدون هیچ تمهید اضافه ای به هم وصل کنیم ، اما این کار ممکن است در ذهن تماشاگر اصطلاحا پرش ایجاد کند. حال اگر در فیلمی بدون توجه به کارکرد و اثرگذاری آن ، تنها از این روش برای انتقال و اتصال بین صحنه ها استفاده شود ، تماشاگر ممکن است ، از دیدن آن فیلم پشیمان شود ، زیرا دائما ذهنش دچار پرش می شود و او را از درگیری با ماجرای فیلم باز می دارد و در نتیجه از ادامه تماشای فیلم منصرف می کند.
از طرف دیگر ، استفاده ار تمهیدات مختلف برای انتقال صحنه ها یکی از عناصری است که در جذابیت فیلم اثر می گذارد. لازم است بدانید که ترانزیشن یکی از مسائل بسیار مهم برای داوران و منتقدان سینمایی است ، زیرا ترانزیشن کار ساده ای نبوده و احتیاج فراوانی به تجربه و ذوق هنری فیلم ساز دارد.


انواع ترانزیشن

فیلم سازان ممکن است برای انتقال صحنه ها از روش های مختلف و گاه ابداعی خود استفاده کنند ، اما معمولا روش های زیر در کنار اتصال معمولی صحنه ها ، متداول و پرکاربرد هستند.


ترانزیشن به وسیله نماهای میانی

در این حالت برای اتصال دو نما از یک نمای کوتاه میانی و مرتبط استفاده می شود. مثلا شخصی قصد دارد از تهراه با هواپیما به اصفهان برود. در صحنه اول او را در راه فرودگاه تهران می بینیم و در صحنه دوم ، او درحال صدا کردن یک تاکسی در نزدیکی فرودگاه اصفهان است. در این حالت این دو صحنه را با یک نمای میانی از ، برخاستن یک هواپیما از روی زمین به یکدیگر متصل می کنیم. به عنوان مثالی دیگر در صحنه اول ، یک شخصیت انجام کاری را آغاز می کند ، مثلا کشیدن یک تابلوی نقاشی و در صحنه دوم می بینیم که تابلوی نقاشی آماده شده است ، این دو نما را با یک نمای میانی از ساعتی دیواری که گذشت زمان را نشان می دهد به یکدیگر مرتبط می کنیم.


ترانزیشن به وسیله رنگ

در این روش ، انتهای صحنه اول و ابتدای صحنه دوم ، از اجسام و عناصری فیلم برداری می شود که از رنگ یکسان یا مشابه برخوردار باشند. برای مثال شخصی در یک خیابان در حال حرکت است و یک کیف قرمز به همراه دارد و قرار است به یک موزه نقاشی برود. پس صحنه اول حرکت این شخص در خیابان و صحنه دوم تمرکز او بر یک تابلوی نقاشی ( رنگ غالب و اصلی این تابلوی نقاشی قرمز است ) در موزه است. برای اتصال این دو صحنه ، در انتهای صحنه اول دوربین را آنقدر به کیف آن شخص نزدیک می کنند که رنگ قرمز آن کاملا در صحنه آشکار باشد و ذهن تماشاگر را جلب کند. در صحنه دوم نیز آنقدر دوربین را به تابلوی نقاشی نزدیک می کنند که رنگ قرمز آن کاملا به چشم آید و سپس از صحنه دوم فیلم برداری می کنند. در این حالت اتنصال این دو صحنه به هم ، خوب و جذاب به نظر می سد. البته توجه داشته باشید اگر آن کیف نقش کلیدی ندارد ، نباید بیش از حد بر آن کیف تاکید شود ، زیرا تماشاگر ممکن است ، گمان باطل بکند ، مثلا تصور کند که شاید این شخص شیء خاصی برای مثال یک اسلحه در کیف دارد و قصد دارد که تابلوی نقاشی را بدزدد.


ترانزیشن به وسیله نور

در این روش ، ترانزیشن به وسیله کم و زیاد کردن نور و یا قطع و وصل شدن آن انجام می شود. مثلا یک گروه دزد ، قصد سرقت از یک جواهر فروشی را دارند. برای قطع کردن دزد گیرها ، یکی از اعضای گروه باید برق جواهر فروشی را از کنتور اصلی قطع کند ، سپس در جواهر فروشی اعضای دیگر گروه ، باز کردن گاوصندوق را آغاز می کنند. پس دو صحنه داریم ، یکی قطع کردن برق در محلی که کنتور قرار دارد و دیگری صحنه ای که دزدها دست به کار بازکردن یک گاوصندوق می شوند. صحنه اول را با قطع برق و تاریک شدن صحنه تمام می کنیم و صحنه دوم را با روشن شدن چراغ قوه ای که دست یکی از دزدهاست. به این ترتیب اتصال این دو صحنه با موفقیت انجام می شود.


ترانزیشن به وسیله دیالوگ

در این روش با استفاده از دیالوگ دو صحنه را به یکدیگر اتصال می دهند. برای مثال شخصی در حال تعریف کردن یک ماجرا برای شخص دیگری است. در این حالت درحالی که او موضوع را تعریف می کند در جای حساسی از دیالوگ های او ( برای مثال « وقتی اون اینو گفت می دونی چی کار کردم ؟» ) به یکباره صحنه قطع شده و به داخل همان ماجرا می رویم و ادامه ماجرا را خودمان می بینیم. به عنوان مثال دیگری ، دو شخص مورد بازجویی هم زمان از یک ماجرای واحد قرار گرفته اند و فیلم ساز می خواهد بازجویی آن دو را پشت سر هم نشان دهد. در صحنه اول از متهم اول یک سوال پرسیده می شود و در صحنه دوم متهم بعدی به سوال پاسخ می دهد.


استفاده از افه های تصویری

ادامه دارد...........


 

سه شنبه 7 آبان 1392  7:40 AM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon omegaa mghjkhhjiu
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

افه های تصویری

بخش دهم:

افه های تصویری

افه های تصویری چیست؟ مهم ترین افه های تصویری و نحوه استفاده آنها
********************************************

افه های تصویری ، حالت هایی از تصویر هستند که به وسیله دوربین ، فیلم برداری می شوند و یا در لابراتوار ایجاد می شوند و فیلمساز از آنها برای انتقال مفهومی خاص به بیننده استفاده می کند.

در فیلم ها با دو مسئله مهم زمان و مکان رو به رو هستیم.
زمان ما برای یک فیلم سینمایی حداکثر سه یا چهار ساعت است ، در حالی که موضوع فیلم به گونه ای است که ممکن است دوره زمانی چندین سال را به نمایش بگذارد ، برای مثال داستان زندگی مردی از کودکی تا پیری اش یا ماجرایی که در طول یک سال از تابستان تا زمستان تداوم دارد. در این حالت نمی توان به یک باره از تصویر یک جوان به تصویر پیری او رفت و یا از یک تصویر که در آن زمین خشک ، چهره ها سوخته و ... به تصویری که در آن زمین پوشیده از برف است رفت. در این حالت باید تمهیدی اندیشید که این گذر زمان به خوبی به بیننده نشان داده شود. درباره تغییر مکان نیز به همین صورت است ، نمی توان به یک باره از چین به آمریکا رفت بدون اینکه تماشاگر را آگاه کرد. در این حالت ها آسان ترین روش آن است که نماها را به سادگی به یکدیگر پیوند بزنیم و با یک زیر نویس که زمان یا مکان را نشان می دهد مشکل را حل کنیم ، ولی این روش ممکن است چندان جذاب نباشد. در این حالت استفاده از تمهیدات دیگر یا افه های تصویری ممکن است مناسب تر باشد.
علاوه بر رفع مشکل زمان و مکان می توان از افه های تصویری برای نشان دادن هم زمان دو رویداد ، نشان دادن کنش و واکنش به طور هم زمان و ... استفاده کرد. در هر حال کارگردان ها ممکن است از افه های تصویری در موقعیت های مختلف استفاده کنند و یا اصلا استفاده نکنند و تمهیدی دیگر بیندیشند.


مهم ترین افه های تصویری

افه های تصویری محدود نیستند ولی مهم ترین آنها هشت مورد است که عبارت اند از :

فید – این ، آشکار شدن تدریجی ( Fade - In )

روشی تدریجی برای شروع صحنه ، که در آن تصویر با تاریکی و یا سفیدی شروع می شود ، و به تدریج صحنه ظاهر شده و کاملا واضح می شود.
این تمهید را به ویژه در صحنه هایی که در آن ، شخصی که از هوش رفته در حال به هوش آمدن است ، دیده اید. همچنین گاهی از این تمهید برای شروع فیلم و یا شروع یک سکانس استفاده می کنند.
علامت اختصاری این روش F-I است.


فید – اوت ، محو تدریجی ( Fade - Out )

روشی تدریجی برای پایان دادن به یک صحنه ، که در آن تصویر به تدریج در سیاهی یا سفیدی فرو می رود تا کاملا محو شود.
از این تمهید ، با محو در سیاهی برای نشان دادن گذشت زمان و با محو شدن در سفیدی برای نشان دادن از هوش رفتن یکی از شخصیت ها استفاده می شود. همچنین گاهی از این روش برای پایان فیلم و یا پایان یک سکانس نیز استفاده می شود.
علامت اختصاری این روش F-O است.


فوندو ( Fondo )

در این روش ابتدا تصویر به تدریج محو می شود تا کاملا ناپیدا شود و بلافاصله بعد از محو کامل ، به تدریج تصویر و صحنه دیگری آشکار می شود تا کاملا واضح شود. به عبارت دیگر فوندو یک فید – اوت و یک فید – این به دنبال هم است.
از این تمهید برای انتقال از یک صحنه به صحنه دیگر استفاده می شود.
علامت اختصاری این روش F-D-O است.



دیزالو ، هم گذاری

روشی در انتقال از صحنه ای به صحنه دیگر ، که در آن صحنه اول به تدریج محو می شود و صحنه دیگر جای آن را می گیرد. از این روش علاوه بر انتقال صحنه ، برای نشان دادن گذشت زمان ، تغییر چهره ، فلاش بک و فلاش فوروارد نیز استفاده می شود.
برای نشان دادن گذشت زمان. دیزالو سریع بین دو صحنه ، تضادی دراماتیک خلق می کند و برای نمایش گذشت زمان مناسب است. دیزالو کندتر ، تضادی ظریف تر ایجاد می کند و گذشت زمان را تدریجی تر نشان می دهد.
امروزه به نسبت دهه های پیشین کمتر از دیزالو استفاده می شود و فیلم سازان از روش های ظریف تری برای تغییر و انتقال صحنه استفاده می کنند.
علامت اختصاری این روش D-S-O است. گاهی از علامت اختصاری O-L نیز استفاده می شود.


سوپرایمپوز ، بر هم نمایی ( Superimpose )

سوپرایمپوز عبارت است از تداخل یا در هم رفتن دو تصویر بدون آنکه هیچ یک از آن دو در حال محو یا ظاهر شدن باشد.
از سوپرایموپوز برای به یاد آوردن خاطرات گذشته ، ماجراهایی که هم زمان در چند نقطه در حال وقوع است نمایش گذر زمان ، رخدادهای ماورای طبیعی چون حضور ارواح و ایجاد شباهت یا تضاد بین دو تصویر ، استفاده می شود.
علامت اختصاری این روش S-I است.


وایپ ، روبش ( Wipe )

انتقال از صحنه ای به صحنه دیگر ، به این ترتیب که ، صحنه جدید به تدریج ظاهر می شود و با فشار یا روبش ، صحنه قبلی را بیرون می راند و چنین به نظر می رسد که خطی حد فاصل دو صحنه ، صحنه قدیمی را می روبد. این خط می تواند از حالت کانونی خارج باشد یعنی محو باشد یا کاملا روشن و شفاف باشد. همچنین روبش می توان افقی ( از چپ به راست یا از راست به چپ ) ، عمودی ( از بالا به پایین یا از پایین به بالا ) قطری ، مارپیچی و انواع مختلف دیگر باشد.
روبش در دهه های 1930 و 1940 محبوبیت زیادی داشت ، اما امروزه کمتر مورد استفاده قرار می گیرد ، مگر آنکه فیلم ساز بخواهد حال و هوای آن دوران را زنده کند.
از وایپ برای نشان داده گذشت زمان و همچنین ارتباط دو صحنه از فیلم استفاده می شود.
گاهی وایپ به طور کامل انجام نمی شود و در اواسط حرکتش توقف نموده و ثابت می شود ، به طوری که ما دارای دو تصویر مختلف در کنار هم هستیم ، به این حالت وایپ ثابت گفته می شود و موارد استفاده آن ، تصویرهای دوگانه برای مثال نشان دادن هم زمان دو طرف یک مکالمه تلفنی است.
علامت اختصاری وایپ W-P است.


آیریس ( Iris )

در این حالت نقابی مدور به کار می آید و به آن حالتی شبیه عنبیه می دهد. علاوه بر نقاب های دایره ای ، ممکن است از نقاب های بیضوی ، مستطیلی و ... هم استفاده شود. دو نوع آیریس وجود دارد :

آیریس این ، ظهور عنبیه ای ( Iris In )

حالتی که در آن تصویر عنبیه ای کوچکی ، در صفحه ایجاد می شود و به تدریج بزرگ می شود تا اینکه تصویر قبلی را پاک می کند و تمام کادر را پر می کند.
از این حالت در سکانس های سخنرانی ، ربط دو صحنه که از نظر زمانی فاصله چندانی از هم ندارند و خلق جلوه نمایشی یا کمیک بر روی شخصیت یا یک شیء و بعد بسط دادن تصویر به نحوی که معلوم شود شخصیت یا شیء مزبور در چه وضعیتی گیر افتاده است ، استفاده می شود.
علامت اختصاری این تمهید I-I است.


آیریس اوت ، خروج عنبیه ای ( Iris Out )

در این حالت تصویر به صورت عنبیه ای ، شروع به کوچک شدن می کند ، تا جایی که کاملا کوچک و محو می شود و تنها تصویر زیر آن دیده می شود.
از این حالت برای انتقال دو صحنه مرتبط یا جلب توجه تماشاگر به شخصیت یا یک شیء استفاده می شود.
علامت اختصاری این تمهید I-O است.

آیریس به ویژه در دوره سینمای صامت بسیار استفاده می شد ، اما امروزه کاربرد چندانی ندارد.

ادامه دارد......
چهارشنبه 8 آبان 1392  11:17 PM
تشکرات از این پست
mghjkhhjiu
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

بخش یازدهم: دیدگاه در کارگردانی

بخش یازدهم:

دیدگاه در کارگردانی
سلسله مباحث کارگردانی از دیدگاه ریاضی, اصول نگاه چشم انسان و دوربین, تکنیکها برای استفاده بهتر از سینمای دو بعدی
*******************************************

اندازه اشیا در طبیعت متناسب با مجذور فاصله ای که از ما دارند، کوچک می شوند. بدین سان تا آنجا که به چشم ما مربوط می شود مردی در شش متری ما چهار برابر کوچکتر از مردی است که سه متر با ما فاصله دارد در حالی که در دوازده متری ما شانزده برابر کوچکتر به نظر خواهد رسید. اما آنچنان که در روانشناسی نشان داده شده است ما پیامی را که از راه عصب بینایی خویش دریافت می داریم، به طور غریزی تصحیح می کنیم. در نتیجه به طور روانی از اختلافات موجود در تناسب و اندازه ای که بر شبکه چشممان ثبت شده است کاسته می شود. چنانچه ما واکنش فوری چشممان را بپذیریم. بعد طبیعی در عمل بسیار اغراق آمیزتر خواهد شد، اما ذهن ما اشیا را در تناسب معکوس نسبت به فاصله می بیند. به طور مثال مردی را در فاصله دوازده متری یک چهارم مردی در فاصله سه متری می بینیم. هم چنین او را در شش متری به اندازه نصف اندازه مردی می بینیم که در سه متری ما است.
این تصحیح ذهنی و فکری نتیجه تجربه طولانی ما است از اندازه نسبی اشیای خارجی ما.
عادت کرده ایم که هر چه را می بینیم از طریق یک سیستم به اندازه منطقی و معقول در آوریم. بنابراین آنچه ذهن ما می بیند با آنچه که چشم ما می بیند تفاوت دارد. این اصل را دانشمندان تاثیر ثابت می نامند و همان پدیده ای است که به تماشاگر قدرت می بخشد تا خود را با اندازه پرده از مکانهای متفاوت سالن سینما تطبیق دهد.
عدسی دوربین بعد را در همان اندازه ای ثبت میکند که چشم ماست. بنابراین قانون مجذور فاصله بر پرده نیز حکم می کند. بطور مثال مردی در حال اشاره به دوربینی از او عکس گرفته شده دستی غول آسا دارد که از سرش نیز بزرگتر است.
حال هنگامی که در سینما هستیم و بر پرده آن می نگریم آنچه را یاد کردیم بدان سان می بینیم. چون نمی توانیم آنچنان که در دنیای واقعی قادریم این تغییر شکل را تصحیح کنیم، به همین جهت فقدان بعد در سینما تصویری دو بعدی از اجسام سه بعدی ایجاد می کند. انتخاب زاویه درست، اندازه کادر مناسب و نور پردازی دقیق ابزاری هستند که به کمک آنها می توان دنیای دو بعدی سینما را به دنیای سه بعدی واقعی نزدیکتر ساخت.


ارتفاع دوربین

تغییر ارتفاع دوربین نسبت به موضوع تاثیری شگرف در آناتومی و ابعاد اجسام و اشیا بر جای میگذارد.
معمولآ فیلم برداری از ارتفاع پایین به بالا برجستگی قدرت و ابهت خاصی را به موضوع می بخشد. این کار بارها و بارها در فیلمهای تبلیغاتی-سیاسی به کار بسته شده است. مانند نماهای بی شماری از استالین موسولینی و هیتلر هنگام سخنرانی. از این زاویه فیلمبرداری بارها در فیلمهای داستانی برای نمایش تسلط به کار گرفته شده است.

همانطور که با فیلمبرداری از ارتفاع بالا به سوی پایین برای نمایش حقارت، ناچیزی، پستی و خواری سود جسته اند. زاویه فیلمبرداری عادی در واقع از نظر بار دراماتیکی خنثی است و تاثیر مستقیمی در موقعیت روانی شخصیت فیلم ندارد.
در طول تاریخ سینما اغلب مسطح و دو بعدی بودن تصویر بر روی پرده سینما را یکی از بزرگترین نقایص دانسته اند. مخترعینی همواره کوشیده اند تا با وسایل مکانیکی این عیب را بر طرف سازند از کوششهای اولیه لومیر تا سینمای سه بعدی همه نتیجه تلاش در این جهت بوده است.

اما با این وصف هنوز سینمای دو بعدی قادر است از طریق راههای گونا گون و با استفاده از خطای باصره طرحی سه بعدی ایجاد نماید. به همین جهت دستاوردهای تکنیکی تا این زمان نتوانسته اند به مصاف با سینمای دو بعدی و غلبه بر آن بر آیند. ویژگیهای تکنیکی که فیلمساز با استفاده از آنها توانسته است سینمای دو بعدی را یکه تاز میدان بسازد عواملی هستند که در اینجا به اختصار به چند نمونه از آنها اشاره می شود:


•با استفاده از عدسی های گوناگون و دیافراگمهای مختلف: عمق میدان وضوح را میتوان افزایش یا کاهش داد.
•از طریق نور پردازی: نورپردازی از پهلو برجستگی را افزایش می دهد و از رو به رو شئ را صاف و مسطح می سازد. هم چنین با استفاده از نور پردازی نقطه ای و یا نور پردازی تخت بر یک امر تاکید می کنند و یا بالعکس.
•با استفاده از زوایای گوناگون دوربینی: زاویه های اریب و مایل ژرفا و عمق را بیشتر می سازند.
•با تاکید بر تضاد اندازه و مقیاس و یا پرهیز از آن: میتوان فاصله اجسام و افراد را در عمق تصویر تداعی نمود.
•با استفاده از میزانسن تخت و یا میزانسن دارای عمق: میتوان بر عمق میدان تاکید و یا از آن پرهیز کرد.
•با استفاده از حرکت بازیگران به عمق و از عمق به جلو و یابر عکس حرکت آنان در سطح پرده: میتوان بر عمق صحنه تاکید داشت و یا از عمق آن کاست.

ادامه دارد...
شنبه 11 آبان 1392  8:05 AM
تشکرات از این پست
mghjkhhjiu
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

آموزش کاگردانی ( دکوپاز صحنه ورود و خروج: - تغییر مسیر- )

تغییر مسیر مورد به خصوصی است که از آن می توان برای ورود یا خروج استفاده کرد. نما در حالی آغاز می شود که دوربین با فاصله ای دورتر از شخصیت یا شخصیت هایی که راه می روند تنظیم شده است. دوربین با آنها حرکت می کند و آنها را در کادر نگه می دارد. تقریبا در پایان نما کاراکتر ها بر می گردند و به سمت دوربین حرکت می کنند در حالیکه سرعت حرکت دوربین به تدریج تا ایست کامل کاهش می یابد.


در هنگام استفاده از این تکنیک برای وارد کردن کاراکتر یا کاراکترها به صحنه باید اجازه دهید تا آنها در آن موقعیت قرار گیرند و مکالمه را شروع کنند یا عملی انجام دهند. این نوع ورود زمانی بهترین نتیجه را در بر دارد که ما از قبل کاراکترها را می شناسیم و یک فصل جدید از فیلم، یا یک صحنه جدید آغاز شده باشد.
در هنگام استفاده از این تکنیک برای خروج، کاراکتر باید به راه رفتن ادامه دهد و از مقابل دوربین بگذرد. این تکنیک روشی نیست که خروج نهایی را تداعی کند، بیشتر به این معناست که کاراکترها در حال رفتن به محلی دیگرند و به زودی دوباره آنها را خواهیم دید.


ابتدا پایان نما را با کاراکترها در موقعیت پایانیشان تنظیم کنید. این شما را قادر می سازد که ارتفاع و زاویه دوربین را تنظیم کنید به این معنا که حرکت دیگری جز تعقیب کاراکترها توسط دوربین وجود ندارد. حالا ابتدای نما را تنظیم کنید و موقعیت بازیگران را طوری تعیین کنید که درون کادر قرار بگیرند. ممکن است هنگام فیلمبرداری برای کادر بندی درست به تغییرات جزئی در زاویه دوربین نیاز پیدا کنید، اما جهت اصلی حرکت باید همان جهت حرکت اولی باشد.

زمان بندی این نوع حرکت می تواند دشوار باشد، بنابراین قبل از فیلمبرداری چند بار تمرین کنید. این تکنیک بهترین نتیجه را در صحنه های دیالوگ دار (اگر از میکروفن بی سیم استفاده می کنید) خواهد داشت، اما اگر دیالوگی وجود نداشت، استفاده از آن را به حد اقل برسانید.

شنبه 11 آبان 1392  8:13 AM
تشکرات از این پست
rasekhoon_weblog mghjkhhjiu
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

پاسخ به:آموزش کارگردانی (فیلمسازی)

بخش دوازدهم:

حرکت در فیلم
حرکت در فیلم چگونه است؟ انواع حرکت دوربین, لنز و بازیگر و ترکیب حرکتی آنها در فیلم
************************************************

امکانات حرکت و تغییرات جهت زاویه دوربین در فیلم نامحدود بوده و استفاده و بهره برداری که یک کارگردان میتواند از این تغییرات بنماید بسیار متنوع و زیاد است. در این قسمت سعی بر آن است تا برخی از این نمونه ها و طرق استفاده از آنها را مورد مطالعه قرار دهیم.

کارگردان فیلم دونوع حرکت عمومی را در اختیار دارد:
حرکت دوربینی و حرکت موضوع. از این دو حرکت حرکت اول بستگی تامی به حرکت دوم دارد.
به عنوان یک قاعده کلی استفاده از حرکت دوربینی در یک فیلم بایستی در حداقل نگه داشته شود و تنها هنگامی باید از آن استفاده شود که حرکت موضوع استفاده از آن را باعث شود. دوربین هنگامی Pan , Tilt, Traveling مینماید که دلیل حرکتی برای آن وجود داشته باشد و آن دلیل هم حرکت موضوع است.

به طور کلی حرکت در فیلم به منظور های زیر طراحی و اجرا می گردد:

•تغییر اندازه نما از Longshot به Closeup و یا بالعکس.
•تغییر و انتقال توجه از یک موضوع به موضوعی دیگر.
•تغییر کمپوزیسیون که خود ناشی از تغییر موقعیت موضوع از یک نقطه به نقطه دیگر می شود.

معمولا بازیگران در فیلم یا به طرف دوربین حرکت می کنند و یا اینکه از آن دور می شوند. این حرکت ممکن است در یک خط مستقیم بوده و یا زاویه ای را با دوربین تشکیل دهد.
هر گاه فرضاً بازیگر در یک خط مستقیم از یک لانگ شات به یک کلوز آپ حرکت کرده و به سوی دوربین نزدیک شود، میتوان این نما را معمولاً بدون تغییر فاحش دوربین، فیلم برداری نمود. اما متداول تر آن است که شخص با یک زاویه به طرف دوربین حرکت نموده یا از آن دور شود.
در این حالت دوربین معمولاً با حرکت پان و یا تراولینگ و یا تراک که همراه با حرکت موضوع و به منظور حفظ کمپوزیسیون و کادر فیلم انجام میشود، به تعقیب موضوع مبادرت می ورزد.

عموماً حرکت بازیگر در فیلم به اشکال متنوعی صورت می گیرد. در اینجا به چند شکل حرکتی اساسی بازیگر اشاره میشود. توضیح اینکه با تلفیق این اشکال با یکدیگر به تعداد نا محدودی حرکت و تغییر اندازه بر روی پرده سینما و یا صحنه تلویزیون دسترسی پیدا می کنیم. این اشکال عبارتند از:


•تعقیب یک موضوع به منظور نشان دادن و تمرکز بر روی موضوع دیگر: به این شکل که در ابتدا دوربین موضوع را تعقیب نموده ولی در همان حال موضوع جدیدی از جلوی صحنه و یا از پس زمینه در صحنه حاضر می شود. دوربین در حالی که موضوع اصلی از صحنه خارج می شود موضوع جدید را در مرکز توجه خود قرار می دهد.(از یک نفر به نفر دیگر)


•تعقیب یک موضوع به منظور نشان دادن موضوع های بیشتر: این روش همانند روش قبلی است با این تفاوت که در این حالت موضوع اصلی از صحنه خارج نمی گردد. در این حالت از یک بازیگر به یک دسته بازیگران می رسیم.(از یک نفر به چند نفر)


•انتقال از یک گروه به یک نفر: در این شکل یک بازیگر از بین یک گروه حرکت کرده و به طرف دوربین نزدیک می شود. گروه اصلی که موضوع از بین آنها خارج شده است، از فوکوس خارج شده و توجه و تمرکز دوربین بر روی فردی که به دوربین نزدیک می شود قرار می گیرد.


•تعقیب یک موضوع به منظور خارج کردن یک گروه از کادر: در ابتدای این نما گروهی از افراد قرار دارند. یکی از آنها از بقیه دور می شود و دوربین بوسیله حرکت او را تعقیب نموده و در نتیجه بقیه اشخاص از صحنه خارج می شود.


•حرکت به منظور حفظ کمپوزیسیون و تعادل کادر: در این روش ابتدا مثالی مطرح می شود. فرض کنید بازیگر بر روی صندلی نشسته است، او از روی صندلی بلند می شود. حال برای اینکه بتوانیم او را در Truckback و یا حرکت کادر تصویر نگه داشته و تعادل کادر را حفظ نمائیم، دوربین با بازیگر حرکت Tilt up انجام می دهد.

تغییر جهت موضوع Subject Reversing
این روش همانند آنچه که در برش نمای ریورس نامیده میشود، میباشد با این تفاوت که در اینجا به وسیله حرکت موضوع به عکس جهت اولیه موضوع می رسیم.

حرکت دوربین به طرف بازیگر و بالعکس
در حالت اول دوربین به سوی بازیگر حرکت می کند. استفاده از آن در فیلم محدود می شود به متمرکز نمودن توجه بیننده به یک شخص معین و یک شی معین و در حالت دوم دوربین از بازیگر و یا موضوع دور می شود.

حرکت موضوع به طرف دوربین و بالعکس
در حالت اول از این روش به منظور تغییر یک نمای باز به یک نمای متوسط و یا بسته استفاده می شود و در آن بازیگر یا موضوع به دوربین نزدیک می شود و در حالت دوم با حرکت دور شونده موضوع از یک نمای بسته به یک نمای بازتر می رسیم.

حرکت موضوع و حرکت دوربین به همرا ه یکدیگر
موضوع و دوربین هر دو در حال حرکت هستند و کمپوزیسیون در تمام مدت و در طول نما ثابت می ماند. بررسی و مطالعه اشکال متفاوت حرکت نشان می دهد که اولآ تمام این حرکات به یکدیگر نزدیک و شبیه هستند و در واقع به یکدیگر پیوسته اند و دومآ ما با استفاده ترکیبی از آنها می توانیم مجموعه ای سازمان یافته و در جهت ارتقا و بیان بصری ایده فیلم به دست آوریم. سوم اینکه نکته مشترک در بحث حرکت توجه به همزمانی و مطابقت حرکت موضوع و دوربین است.
به طور کلی حرکت دوربین باید به گونه ای صورت گیرد که مطابق با حرکت موضوع باشد. به گونه ای که بیننده تا حد امکان متوجه حرکت دوربین نشود.

هنگامی که موضوع حرکت می کند، دوربین نیز حرکت مینماید و وقتی موضوع متوقف می شود، دوربین هم از حرکت باز می ایستد.
هماهنگی بین این دو به انتقال بهتر ریتم درونی نما نرمش و زیبایی بیان بصری و تاثیر بهتر مفهوم مورد نظر در هر نما و در مجموعه کلی آن یعنی یک فیلم کمک شایانی می نماید.

ادامه دارد..........
دوشنبه 13 آبان 1392  8:08 AM
تشکرات از این پست
rasekhoon_weblog mghjkhhjiu
mehrad90
mehrad90
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : خرداد 1390 
تعداد پست ها : 3997
محل سکونت : 'گلستان

بخش سیزدهم:زاویه دید

بخش سیزدهم:

زاویه دید
تفاوت و شباهت های زاویه دید چشم انسان و دوربین, راه هایی برای ساختار سه بعدی و استفاده ی عمق در فیلمبرداری دو بعدی
**************************************************

عدسی دوربین در مقایسه با چشم انسان ابزاری است ناکامل و دارای کاستی که نه همانند چشم انسان نیروی برجسته بینی (سه بعدی) را دارد و نه نیروی وضوح دوباره و پیاپی از چیزی به چیز دیگر را.
هم چنانکه از تغییر پیاپی زاویه سازگار ساختن یا تطبیق دادن خود با روشنایی محیطهای متفاوت ناتوان می باشد به همین دلیل فیلم حتی از لحاظ بصری تنها یک بیان تقریبی و نا کامل از دنیای واقعی را به ما نشان می دهد.

با توجه به دو بعدی بودن سطح پرده های نمایش همچنین نمایش دو بعدی از اجسام اشیاء و آدمها بر روی پرده، به منظور حفظ تداوم بصری و انعکاس عینی و درست از اشیاء (به همانگونه که کارگردانان در نظر داشته اند) می بایست زاویه فیلم برداری (محل قرار گرفتن منابع نور) به گونه ای انتخاب شود تا حد اکثر تاثیر مورد نظر را از موضوع بر روی پرده سینما منتقل نماید. به عنوان مثال حتی هنگام فیلمبرداری از یک شئ ساده مانند مکعب نیز باید زاویه فیلمبرداری و نورپردازی درستی را بر گزینیم. در دنیای واقعی ما می توانیم به مکعب نور یا نزدیک شویم پهلوهایش را بشماریم با آنچه در پیرامونش هست و یا با خودمان مقایسه اش کنیم ودر نهایت مکان وموقعیت آن را در فضا نسبت به اجزاء دیگر پیرامونش بسنجیم. اما در سینما تماشاگر نه تنها از چار چوب فضای چیزهای که در فیلم می بیند بیرون است بلکه بی حرکت نیز می باشد و دوربین یا شئ باید به جای او حرکت نماید.
اگر مکعب را درست از مقابل فیلمبرداری کنیم وجوه متفاوت مکعب دیگر دیده نخواهد شد و تبدیل به یک مربع می شود. برای پرهیز از بروز چنین مواردی لازم است تا زاویه درستی برای انتقال صحیح و بهتر موضوع مورد نظر اتخاذ نماییم. هم چنانکه یک نور پردازی درست از شئ می تواند به آن بر جستگی بخشیده و یا عمق آن را از بین ببرد.

تماشاگر هنگام تماشای فیلم چنانچه در آن نبیند، در تعیین اندازه واقعی اجسام دچار اختلال می شود. به همین جهت وجود مقیاس در نماهای فیلم عامل موثری در تشخیص اندازه و ابعاد اجسام است.
اما هنگام ساخت یک فیلم، مشکل تنها تشخیص اندازه یک شئ و یا دست یافتن به خصوصیات مادی آن نیست. در مورد فیلمبرداری از یک ساختمان مجسمه یا یک فرد زاویه فیلمبرداری را می توان برای نمایان ساختن و برجسته تر کردن طبیعت بنیادی و اصلی آنها به کار برد و یا بالعکس.
شیوه ای که کارگردان توسط آن به انتخاب زاویه مناسب دست می زند، در واقع با موقعیت شخصیت فیلم و عملی که در حال انجام است در ارتباط می باشد.

همچنین نوع مخاطب نیز در تعیین شیوه پرداخت یک موضوع واحد دخالت دارد. بطور مثال اگر قرار باشد عده ای دانشجوی پزشکی شاهد جزئیات یک عمل جراحی باشند، باید فیلم به گونه ای باشد که بتواند با تاکید بر جزئیات تشریحی به عنوان یک ناظر و راوی جزئیات علمی عمل جراحی را به خوبی و با دقت ضبط نموده سپس بازگو نماید. از طرفی یک بیننده غیر پزشکی نیازی ندارد تا با جزئیات عمل جراحی در یک فیلم داستانی آشنا شود، بلکه در اینجا برای او هیجان ناشی از عاقبت عمل و سرنوشت بیمار مطرح است.

ادامه دارد.....

چهارشنبه 15 آبان 1392  8:43 AM
تشکرات از این پست
mghjkhhjiu
دسترسی سریع به انجمن ها