0

خواب امين

 
nona66
nona66
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 765
محل سکونت : تهران

خواب امين

نجبر: ميز که خيلي بدنش زخمي و خط خطي شده بود ناراحت و گريه کنون گفت: اي بابا از دست اين بچه هاي مدرسه، انگار نه انگار اين همه سال دفتر و کتاباشو نو روي من گذاشتن و نوشتن، ببين چي به سرم اومده.

صندلي که يه پايه اش شکسته بود خنديد و گفت: فکر کردي فقط خودت خراب شدي؟ به من نگاه کن ببين چطوري يه پايه مو شکستن؟

تخته سياه که حالا گوشه کلاس نشسته بود و به جاش يه تخته سفيد جا خوش کرده بود سرفه اي زد و با اهن و اهون و صداي کلفتش گفت: چقدر غر مي زنين! من گرد گچ خوردم و اون ابر زبر رو تنم راه رفته، شماها ناراحتين؟ ببينين خط خطي شدم.

يه دفعه تخته سياه، سياه تر شد امين که حسابي ترسيده بود و مي خواست از کلاس فرار کنه از خواب پريد و دور و برشو نگاه کرد نه از ميز و نيمکت خبري بود نه تخته سياه و صندلي.

واسه همين نفس راحتي کشيد و به خودش گفت: قول مي دم ديگه روي ميز خط نکشم و پايه صندلي رو هم نشکنم.
 

شنبه 6 آذر 1389  2:08 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها