امید بسته ام به بهار ...
در ولوله ی پر رفت و آمد آرزوهای دلم،
درچینش دوباره ی رۆیاهای تازه ی سال،
هر چه می کنم آرزوی تو می آید اول صف!
مقدّم المأمول (1) هستی دیگر...
منجی جان!
برای سالی که می آید خسته ام!
برای آزمون های سختی که در راه است،
برای دامهای تازه تنیده ی دشمنان از هر سو،
برای مردودی کسانی که باورمان نمی آید، ولی می شود،
برای جنگهای تازه،
برای دجالهای بی پایان،
برای بهت های تردید،
برای ترسهای بی ایمان،
برای پیشگویی هایی که می آید،
تنها امید بسته ام به تو!
که اگر امید تو نبود و آرزوی آمدنت،
لحظه،
برای تاب آوردن،
ابدیت بود!
اگر تو نبودی و قلب صبورت،
چه کسی یادمان می داد صبوری را؟
منجی جان! برای سالی که می آید خسته ام! برای آزمون های سختی که در راه است، برای دامهای تازه تنیده ی دشمنان از هر سو، برای مردودی کسانی که باورمان نمی آید، ولی می شود، برای جنگهای تازه، برای دجالهای بی پایان، برای بهت های تردید، برای ترسهای بی ایمان، برای پیشگویی هایی که می آید، تنها امید بسته ام به تو!
اگر تو نبودی و تنهاییت،
چه کسی معلّم تنهایی هایمان می شد؟
اگر تو نبودی و لبخندت،
باور کن صاحب جان!
لبخند یادمان می رفت.
امام جان!
سال تازه می آید با:
شکوفه های سپید و سرخ،
سبزه های قد برافراشته،
نفسهای درخت،
پرحرفی های ماهی های قرمز،
دیدار های تازه،
آرزوهای نو!
در این زیبایی دل نواز،
امید می بندم به دلنواز!
در دیدارهای پر لبخند،
آرزو می کنم دیدار را!
در این بهار،
دل خوش می کنم به بهار! (2)
پی نوشت:
1.مقدم المأمول یعنی نخستین آرزوها! از صفات حضرت قائم (عج) در زیارت آل یس.
2.اشاره به ربیع الانام از اسمای زیبای حضرت حجت (عج)