0

مرغ معما - سهراب سپهری

 
king007
king007
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 698
محل سکونت : فارس

مرغ معما - سهراب سپهری

دير زمانی است روی شاخه اين بيد
مرغی بنشسته كو به رنگ معماست
نيست هم آهنگ او صدايی، رنگی
چون من در اين ديار، تنها، تنهاست
گرچه درونش هميشه پر زهياهوست،
مانده بر اين پرده ليك صورت خاموش
روزی اگر بشكند سكوت پر از حرف،
بام و در اين سرای می‌رود از هوش.
راه فرو بسته گرچه مرغ به آوا،
قالب خاموش او صدايی گوياست.
می‌گذرد لحظه‌ها به چشمش بيدار،
پيكر او ليك سايه – روشن رؤياست.
رسته ز بالا و پست بال و پر او
زندگی دور مانده: موج سرابی
سايه‌اش افسرده بر درازی ديوار
پرده ديوار و سايه: پرده خوابی
خيره نگاهش به طرح خيالی
آنچه در آن چشم‌هاست نقش هوس نيست
دارد خاموشی اش چون با من پيوند،
چشم نهانش به راه صحبت كس نيست
ره به دورن می‌برد حمايت اين مرغ:
آنچه نيايد به دل، خيال فريب است
دارد با شهرهای گمشده پيوند:
مرغ معما در اين ديار غريب است

پنج شنبه 11 مهر 1392  8:29 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها