بـه عقيده ما پديد آمدن مهر نتيجه تدبير ماهرانه اى است كه در متن خلقت و آفرينش براى تعديل روابط زن و مرد و پيوند آنها به يكديگر به كار رفته است .
مـهـر از آنـجـا پـيـدا شـده كـه در مـتـن خلقت نقش هر يك از زن ومرد در مساءله عشق مغاير نقش ديـگـرى اسـت . عـرفـا اين قانون را به سراسر هستى سرايت مى دهند، مى گويند قانون عـشق و جذب و انجذاب بر سراسر موجودات و مخلوقات حكومت مى كند با اين خصوصيت كه مـوجـودات و مـخـلوقـات از لحاظ اينكه هر موجودى وظيفه خاصى را بايد ايفا كند متفاوتند؛ سوز در يك جا و ساز در جاى ديگر قرار داده شده است .
مـا در مـقـاله چـهارده از اين سلسله مقالات ، آنجا كه تفاوتهاى زن و مرد را بيان مى كرديم گـفـتـيـم كـه نـوع احـسـاسـات زن و مـرد نـسـبـت به يكديگر يك جور نيست . قانون خلقت ، جـمـال و غـرور و بـى نـيـازى را در جـانـب زن ، و نـيـازمـنـدى و طـلب و عـشـق و تـغـزل را در جـانـب مـرد قـرار داده اسـت . ضـعـف زن در مقابل نيرومندى بدنى به همين وسيله تعديل شده است و همين جهت موجب شده كه همواره مرد از زن خـواسـتـگـارى مـى كـرده اسـت . قـبـلا ديـديـم كه طبق گفته جامعه شناسان ، هم در دوره مادرشاهى و هم در دوره پدرشاهى ، مرد بوده است كه به سراغ زن مى رفته است .
دانشمندان مى گويند: مرد از زن شهوانى تر است . در روايات اسلامى وارد شده كه مرد از زن شـهـوانـى تـر نـيـسـت بـلكـه بـرعـكـس اسـت ، لكـن زن از مـرد در مـقـابـل شهوت تواناتر و خوددارتر آفريده شده است . نتيجه هر دو سخن يكى است . به هـر حـال مرد در مقابل غريزه از زن ناتوان تر است . اين خصوصيت همواره به زن فرصت داده اسـت كـه دنـبـال مرد نرود و زود تسليم او نشود و بر عكس ، مرد را وادار كرده است كه بـه زن اظـهـار نياز كند و براى جلب رضاى او اقدام كند. يكى از آن اقدامات اين بوده كه براى جلب رضاى او و به احترام موافقت او هديه اى نثار او مى كرده است .
چرا افراد جنس نر هميشه براى تصاحب جنس ماده با يكديگر رقابت مى كرده اند و به جنگ و ستيز با يكديگر مى پرداخته اند اما هرگز افراد جنس ماده براى تصاحب جنس نر حرص و ولع نشان نداده اند؟ براى اينكه نقش جنس نر و جنس ماده يكى نبوده است . جنس نر همواره حـالت و نـقـش مـتـقاضى را داشته نه جنس ماده ، و جنس ماده هرگز با حرص و ولع جنس نر به دنبال او نمى رفته است ، همواره از خود نوعى بى نيازى و استغنا نشان مى داده است .
مهر با حيا و عفاف زن يك ريشه دارد. زن به الهام فطرى دريافته است كه عزت و احترام او به اين است كه خود را رايگان در اختيار مرد قرار ندهد به اصطلاح شيرين بفروشد.
همينها سبب شده كه زن توانسته با همه ناتوانى جسمى ، مرد را به عنوان خواستگار به آسـتـانـه خـود بـكـشـاند، مردها را به رقابت با يكديگر وادار كند، با خارج كردن خود از دسـتـرسـى مـرد عـشـق رمـانـتـيـك بـه وجـود آورد، مـجـنـون هـا را بـه دنبال ليلى ها بدواند و آنگاه كه تن به ازدواج با مرد مى دهد عطيه و پيشكشى از او به عنوان نشانه اى از صداقت او دريافت دارد.
مى گويند در بعضى قبايل وحشى دخترانى كه با چند خواستگار و عاشق بى قرار مواجه مـى شـده انـد، آنـهـا را وادار به (دوئل ) مى كرده اند؛ هر كدام كه ديگرى را مغلوب مى كرده يا مى كشته ، شايستگى همسرى با آن دختر را احراز مى كرده است .
چـنـدى پـيـش روزنـامـه هـاى تـهران نوشتند كه يك دختر دو پسر خواستگار خود را در همين تـهـران به (دوئل ) وادار كرد، آنها را در حضور خود با اسلحه سرد به جان يكديگر انداخت .
از نـظـر كـسـانـى كـه قـدرت را فقط در زور بازو شناسند و تاريخ روابط زن و مرد را يكسره ظلم و استثمار مرد مى بيند، باورى نيست كه زن ، اين موجود ضعيف وظريف ، بتواند ايـنـچـنـيـن افـراد جنس خشن و نيرومند را به جان يكديگر بيندازد، اما اگر كسى اندكى با تـدابـيـر مـاهـرانـه خلقت و قدرت عجيب و مرموز زنانه اى كه در وجود زن تعبيه شده آشنا باشد، مى داند كه اين چيزها عجيب نيست .
زن در مـرد تـاءثـير فراوان داشته است . تاءثير زن در مرد از تاءثير مرد در زن بيشتر بـوده اسـت . مرد بسيارى از هنرنمايى ها و شجاعتها و دلاوريها و نبوغها و شخصيتهاى خود را مـديـون زن و خـودداريـهـاى ظـريـفـانـه زن اسـت ، مـديـون حـيـا و عـفاف زن است ، مديون (شيرين فروشى ) زن است . زن هميشه مرد رامى ساخته و مرد اجتماع را. آنگاه كه حيا و عـفـاف و خـوددارى زن از مـيـان بـرود و زن بـخـواهـد در نـقـش مـرد ظـاهـر شـود، اول بـه زن مـهر باطله مى خورد و بعد مرد مردانگى خود را فراموش مى كند و سپس اجتماع منهدم مى گردد.
هـمـان قـدرت زنـانـه كـه تـوانـسـتـه در طـول تـاريـخ شـخـصـيـت خـود را حـفـظ كند و به دنـبال مرد نرود و مرد را به عنوان خواستگار به آستان خود بكشاند، مردان را به رقابت و جـنـگ بـا يكديگر درباره خود وادارد و آنها را تا سرحد كشته شدن ببرد، حيا و عفاف را شعار خود قرار دهد، بدن خود را از چشم مرد مستور نگه دارد و خود را اسرار آميز جلوه دهد، الهام بخش مرد و خالق عشق او باشد، هنرآموز و شجاعت بخش و نبوغ آفرين او واقع شود، در او حس (تغزل ) و ستايشگرى بوجود آورد و او به فروتنى و خاكسارى و ناچيزى خـود در مقابل زن به خود ببالد، همان قدرت مى توانسته مرد را وادار كند كه هنگام ازدواج عطيه اى به نام (مهر) تقديم او كند.
مـهـر مـاده اى از يـك آيـيـن نـامـه كلى كه طرح آن در متن خلقت ريخته شده و با دست فطرت تهيه شده است .
مهر در قرآن
قرآن كريم مهر را به صورتى كه در مرحله پنجم گفتيم ابداع و اختراع نكرد، زيرا مهر به اين صورت ابداع خلقت است . كارى كه قرآن كرد اين بود مهر را به حالت فطرى آن برگردانيد.
قـرآن كـريـم بـا لطـايـف و ظـرافـت بـى نـظـيرى مى گويد: و آتوا النساء صدقاتهن نحله يعنى كابين زنان را كه به خود آنها تعلق دارد (نه به پدران يا برادران آنها) و عطيه و پيشكشى است از جانب شما به آنها، به خودشان بدهيد.
قرآن كريم در اين جمله كوتاه به سه نكته اساسى اشاره كرده است :
اولا بـا نـام (صـدقـه ) (بـضـم دال ) يـاد كرده است نه با نام (مهر).صدقه از ماده صـدق اسـت و بـدان جهت به مهر صداق يا صدقه گفته مى شود كه نشانه راستين بودن عـلاقـه مـرد اسـت . بـعـضـى مـفـسـرين مانند صاحب كشاف به اين نكته تصريح كرده اند؛ هـمـچنانكه بنا به گفته راغب اصفهانى در مفردات غريب القرآن علت اينكه صدقه (بفتح دال ) را صدقه گفته اند اين است كه نشانه صدق ايمان است . ديگر اينكه با ملحق كردن ضـمـيـر (هن ) به اين كلمه مى خواهد بفرمايد كه مهريه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر؛ مهر مزد بزرگ كردن و شير دادن و نان دادن به او نيست . سوم اينكه با كلمه (نحله ) كـامـلا تـصـريـح مـى كـنـد كه مهر هيچ عنوانى جز عنوان تقديمى و پيشكشى و عطيه و هديه ندارد.
نظام حقوق زن در اسلام/مرتضي مطهري