0

کلام شهدا و خاطرات شهدا

 
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

شهيد غلامحسين صالحي

دنيا آزمايشگاهي بيش نيست نگاهي به کوله پشتي ات بينداز. شهيد غلامحسين صالحي

 

 با جمعي از رزمنده ها قرار گذاشته بودند که هر جا رزمنده اي داره غيبت کسي رو مي کنه ، بلند صلوات بفرستند. با اين کار هم طرف رو متوجه اشتباهش مي کردند و جلوي غيبت ديگران گرفته مي شد ، و هم ثواب صلوات رو مي بردند. لذا هر جا يه نفر داشت ميزد به جاده خاکي و غيبت مي کرد ، يه نفر مي گفت : بلند صلوات بفرست...

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

شنبه 20 مهر 1392  2:28 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

شهيد فريدون مقدوري

دنيا جاودانى نخواهد ماند، پس چه بهتر كه در راه اسلام از دنيا برويم. شهيد فريدون مقدوري

 

 رفتم اسم بنويسم براي اعزام به جبهه.گفتند سنّت کمه.يه کم فکر کردم.يه راهي به ذهنم رسيد...
رفتم خونه و شناسنامه خواهرم رو برداشتم،« ه » سعيده رو با دقت پاک کردم شد سعيد.اين بار ايراد نگرفتند و اعزامم کردند.هيچ کس هم نفهميد.از آن روز به بعد دو تا سعيد توي خونه داشتيم...

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

شنبه 20 مهر 1392  2:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

شهيد احمد احمديان

 دنيا را به اندازه ى يك ارزن دوست نداشته باشيد. شهيد احمد احمديان

 

 براي راضيه كلاس خصوصي گرفته بوديم معلمش يه آقاي خيلي خوب و مورد اعتماد خانواده بود.اين آقاي معلم بعد از كلاس به دليل اينكه هوا تاريك مي شد. بچه هاي كلاس را با ماشين شخصي اش به منزل مي رساند .
هر چي به راضيه اصرار مي كرديم اصلا حاضر نمي شد كه سوار ماشين آقاي معلم بشود.
مي گفتيم كه اين آقاي خوبي هست.مي گفت كه كار من با اين آقا فقط در حيطه ي اين كلاس هست .تا اينجاديگه لزومي نداره من ارتباط بيشتري داشته باشم.توي شب تاريك و سرد زمستون سوار اتوبوس مي شد و با مشقت خودش رو به خونه مي رسوند(شهيده راضيه کشاورز)

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

شنبه 20 مهر 1392  2:33 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
kefa313
kefa313
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 275
محل سکونت : -

پاسخ به:کلام شهدا و خاطرات شهدا

 نیاز دارم،
 
می خواهم نیاز خود را به کسی بازگو کنم...
 
همه ی ذرات وجودم در آتش نیاز می سوزد،
 
می خواهم معشوقی بیابم که تجسد خدا باشد و نیاز مرا قبول کند و مرا در آغوش خود بسوزاند و در فنا شدنم و در فنا شدنم مرا کمک کند...
 
می خواهم معشوقی بیابم که گوش خدا باشد و هنگاهی که با او راز و نیاز می کنم، مثل این باشد که با خدا راز و نیاز کرده ام...
 
می خواهم بر دامنش اشک بریزم و این اشک تقدیم به خدا باشد و او اشک مرا بپذیرد و به خدا برساند...
 
می خواهم قلب سوزان خود را تقدیمش کنم و او با مهر و محبت آن را بپذیرد و مقدس بدارد و همچون تجلی خدا آن را بپرستد...
 
می خواهم وجود خود را در قدومس بیندازم و او وجود مرا در قلب خود بپذیرد و مرا از قید حیات آزاد کند...
 
نیاز دارم همچون نوزاد به پستان مادر و همچون مرغ به هوا و ماهی به آب...
 
عطش نیاز، همچون آتش از وجودم زبانه می کشد، همچنانکه خورشید سوزان عشق بر کویر می تابد و شعله های حرارت از سینه کویر به اسمان بلند می شود....
 
نیاز دارم که بسوزم و دود شوم و در آسمان لامتنهاهی خدا محو و ناپدید گردم...
 
مناجاتی از شهید دکتر چمران
شنبه 27 مهر 1392  3:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

شهيد على شاكر

راهم را ادامه دهيد و اجازه ندهيد دشمن قرآن خوشحال شود. شهيد على شاكر

 

 گوني بزرگي را گذاشته بود روي دوشش و توي سنگرها جيره پخش مي کرد. بچه ها هم با او شوخي مي کردند.
- اخوي دير اومدي.- برادر مي خواي بکُشيمون از گُشنگي؟- عزيز جان ! حالا ديگه اول ميري سنگر فرماندهي براي خودشيريني؟گوني بزرگ بود و سرِ آن بنده ي خدا پايين. کارش که تمام شد. گوني را که زمين گذاشت همه شناختنش. او کسي نبود جز محمود کاوه ، فرمانده ي لشکر.

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

سه شنبه 14 آبان 1392  4:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

شهيد احمد کاظمي

دوست دارم روزي شهيد شوم که از شهادت خبري نيست. شهيد احمد کاظمي

 دستم رو کشيد ، برد گوشه ي حياط. گفت: « اين پاکت ها را به آدرس هايي که روي آنها نوشتم برسون.» بعد فهميدم محتواي پاکت ها ، همون پول هايي است که به عنوان کادوي عروسيش آورده بودند ، آنها رو تقسيم کرده بود. هر پاک براي يک خانواده نيازمند.

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

سه شنبه 14 آبان 1392  4:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
TANHA313
TANHA313
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 190
محل سکونت : ایران

پاسخ به:کلام شهدا و خاطرات شهدا

بسم الله الرحمن الرحیم

 

افسران - لبخند بزن بسیجی

 

مصاحبه گر :

ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بودروی زمین افتاد و زمزمه می کرد.
دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش داشت آخرین نفساشو میزد.

ازش پرسیدم:  این لحظات اخر چه حرفی برای مردم داری ؟

با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن ، عکس روی کمپوت ها رو نکنن .

گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو.
با همون طنازی گفت...

.

.

.

آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...

سه شنبه 12 آذر 1392  8:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014 moradi92
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

شهید محمد گرامی

 آن چه در این انقلاب مطرح است؛ انسان سازی است. هر چه انسان تر بشویم، انقلابی تر شده ایم و شهدای ما این اثر را داشته اند که ما را انسان تر کرده و می کنند. رئیس جمهور شهید محمدعلی رجایی

حاج محمد اهل امر به معروف و نهی از منکر بود، یعنی همیشه سعی در ارشاد و راهنمایی دیگران داشت، بخصوص در مورد نزدیکانش. یادم می آید یک بار من خیلی راحت در یک مجلس مهمانی شروع کردم به غیبت کسی. وقتی از مجلس برمی گشتیم، محمد گفت:"" می دانی که غیبت کردی. حالا باید برویم در خانه شان و تو بگویی این حرف ها را پشت سرش زده ای."" گفتم:"" این طوری که آبرویم می رود!"" گفت:"" تو که از بنده ی خدا این قدر می ترسی و خجالت می کشی، چرا از خدا نمی ترسی؟"" این حرفش باعث شد من دیگر نه غیبت کننده باشم نه شنونده ی غیبت.  شهید محمد گرامی
منبع : دل دریایی،ص70-

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

سه شنبه 18 شهریور 1393  4:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014 moradi92
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

شهید سیدمرتضی آوینی

من هرگز اجازه نمی دهم که صدای حاج همت در درونم گم شود. این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است. شهید سیدمرتضی آوینی

اوایل جنگ روی ارتفاعات بابا یادگار در غرب بودیم. دوشمن مرتب بمب خوشه ای می ریخت. هر چی داشت گذاشته بود وسط وبین ما به صورت برادرانه تقسیم می کرد ،تا لابد دعوا یمان نشود! بعضی اوقات که بمب ها زیر قولشان می زدند وعمل نمی کردند وبه لشکریان اسلام می پیوستند، نوار هایی در هوا معلقشان را به جدیدی ها نشان می دادیم و می گفتیم: نگا نگا ، خلبانشان داره میاد پایین خودشو تسلیم کنه . طفلی ها آنهایی که ساده تر بودند ، دهانشان باز می ماند وتا نوارها کاملا به زمین بیفتد به آسمان خیره می شدند وچون معمولا باما فاصله ی زیادی داشتند دست آخر هم گمان نمی کنم که می فهمیدند که قضیه چی است؟ 
منبع : منبع :(شوخ طبعی های جبهه)(صفحه ی 228)

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

سه شنبه 18 شهریور 1393  4:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014 moradi92
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

شهيد مجتبي كاظمي

از شما مي خواهم كه در مرحله اوّل خود را بسازيد و بعد ديگران را. شهيد مجتبي كاظمي

یه شب بارونی بود. فرداش حمید امتحان داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن ظرفها . همین طور که داشتم لباس میشستم دیدم حمید اومده پشت سرم ایستاده. گفتم اینجا چیکار میکنی؟ مگه فردا امتحان نداری؟ دو زانو کنار حوض نشست و دستهای یخ زدمو از تو تشت بیرون اوردو گفت: ازت خجالت میکشم .من نتونستم اون زندگی که در شان تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه باباش با ماشین لباسشویی لباس میشسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه ... حرفشو قطع کردمو گفتم : من مجبور نیستم . با علاقه این کار رو انجام میدم. همین قدر که درک میکنی . میفهمی . قدر شناس هستی برام کافیه.  شهید سید عبدالحمید قاضی میر سعید
منبع : نشریه امتداد شماره 11

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

سه شنبه 18 شهریور 1393  4:12 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014 moradi92
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

شهید ایرج بائوج لاهوتی

بارالها، مرگ مرا زندگی برای دیگران ساز، برای ملتم! دینم، برای آن سیاه دربند! برای آن ضعیف بی‌چیز! برای آن فقیر غمین! برای آنان که جز اشک،‌ سلاحی و جز ذکر تو دوایی ندارند. شهید ایرج بائوج لاهوتی

همراه دایی سعید برای گرفتن شام به فاو رفتیم. موقع برگشتن، دشمن دیوانه وار منطقه رو زیر آتش گرفت. به پایگاه موشکی که رسیدیم بچه ها رو برای گرفتن غذا صدا زدم. بین سنگر محمود و گروهان بهشتی ایستادم و گفتم: «بیایید بیرون عمو صدام داره بلیت بهشت پخش میکنه». محمود و مهدی کنار سنگر خودشون نشسته بودند و به کارهای من می‌خندیدند. همه با قابلمه دور ماشین ایستاده بودند. بالای باربند رفتم و با صدای بلند فریاد زدم: «اگر با کشته شدن من، پایگاه موشکی پا بر جا می‌ماند، پس ای خمپاره ها مرا دریابید!» در همین لحظه یه خمپاره ۱۲۰ زوزه کشان در کنار ما منفجر شد! همگی خوابیدند. من هم از روی باربند خودم رو به کف جاده پرت کردم. بلند شدم خودم رو تکاندم و گفتم: «آهای صدامِ الاغِ زبون نفهم! شوخی هم سرت نمی‌شه؟ شوخی کردم بی پدر مادر!» 
منبع : منبع: وبلاگ "گلستان شهدا

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

سه شنبه 18 شهریور 1393  4:13 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014 moradi92
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

شهید علی قوچانی

بعضی اوقات انسان خود را در راهی می بیند كه در آن راه یا باید كشته شدن در راه خدا را انتخاب كند یا سر تعظیم در برابر غیر خدا فرود آورد، مردان خدا اولین راه را انتخاب می كنند. شهید علی قوچانی

لباس من و خانومم ساده باشد به هيچ عنوان سر و صدا راه نيفته ماشين هم گل كاري نشه اينها شرطهاي مجلس عروسيش بود. ميگفت:رفقام شهيد شدند،اصلا نمي توانم بخودم اجازه دهم مجلس سرور و شادي راه بيندازم!!! حتي نگذاشت بوق بزنيم.گفت:اگر بوق بزنيد پياده ميشوم!!!  شهيد احمد اسدي
منبع : شيرين تر از زندگي،ص70

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

سه شنبه 18 شهریور 1393  4:14 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014 moradi92
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

شهید اکبر چمنی

انشاالله در آینده‌ای نزدیک قدس نیز از طریق کربلا به دست نیروهای اسلام درخواهد آمد. شهید اکبر چمنی

زمان خواندن خطبه عقد مادرم به ايشان گفت:قول ميدهد كه سيگار هم نكشد!!! خانمش گفت:مجاهد في سبيل ااه كه سيگار نمي كشد،سيگار كشيدن دور از شان شماست!!! وقتي رفنيم خانه رفت جيبهايش را گشت؛سيگارهايش را در آورد و له كرد و برد ريخت توي سطل آشغال و گفت:تمام شد ديگر هيچ كس دست من سيگار نمي بيند!! همين هم شد. خانمش مي گفت:يكي دو سال از ازدواجمان ميگذشت رفتم پيشش گفتم اين بچه گوشش درد ميكند اين سيگار را بگير يك پك بزن دودش را فوت كن توي گوشش! گفت:نمي تونم قول دادم ديگه سيگار نكشم. گفتم:بچه دارد درد ميكشه!گفت:ببر همسايه بكشه تو گوشش فوت كنه ديگه هم به من نگو!!  شهيد محمد ابراهيم همت
منبع : به مجنون گفتم رنده بمان،ص202و203

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

سه شنبه 18 شهریور 1393  4:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014 moradi92
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

شهید علی شبانی شوكت آباد

از برادران همسنگرم در پایگاههای مقاومت بسیج تقاضا دارم، همانگونه كه اسماً پاسدار خون شهدا هستید، عملاً هم باشید. و نگذارید خون گرم شهدا از جوشش بیافتد. و اسلحه‏ی شهدا بر زمین بماند. شهید علی شبانی شوكت آباد

صبح شروع عملیات با شهید زین الدین قرار داشتیم. مدتی گذشت اما خبری نشد. داشتیم نگران می‌شدیم كه ناگهان یك نفربر زرهی، پیش رویمان توقف كرد و آقا مهدی پرید بیرون. با تبسمی‌ بر لب و سر و رویی غبار آلود. ما را كه دید، خندید و گفت: «عذر می‌خواهم كه شما را منتظر گذاشتم. آخر می‌دانید، ما هم جوانیم و به تفریح احتیاج داریم. رفته بودم خیابانگردی ...» گفتم: «آقا مهدی . كدام شهر دشمن را می‌گشتی؟» قیافه جدی‌تری به خود گرفت و ادامه داد: «از آشفتگی‌شان استفاده كردم و تا عمق پنجاه كیلومتری خاكشان پیش رفتم. برای شناسایی عملیات بعدی.» سپس گردنش را كمی‌ خم كرد و با تبسم گفت: «ما كه نمی‌خواهیم اینجا بمانیم. تا كربلا هم كه راه الی ماشاء الله است.»  شهید مهدی زین الدین
منبع : راوی:محمد جواد سامی

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

سه شنبه 18 شهریور 1393  4:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014 moradi92
mohsen_alavi
mohsen_alavi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 8348
محل سکونت : تهران

شهید صفرعلی طاهری

وحدت خود را حفظ نموده و از تفرقه در بین خودتان جلوگیری کنید و با وحدتتان ابرقدرتها و منافقین را از پای درآورید. شهید صفرعلی طاهری

از جبهه برگشته بود برای مرخصی. دیر وقت بود که رسید خانه.زمستان بود و هوا هم سرد.کلید در حیاط را داشت ولی در ورودی هال از پشت قفل بود. رفته بود توی زیرزمین و همان جا روی خاک ، توی سرما و بدون پتو خوابیده بود. نمی خواست کسی را بیدار کند.  شهید مسعود دارابی
منبع : فهمیده های کلاس - روایت هایی کوتاه از زندگی دانش آموزان شهید

 

وبلاگ شیعه 12 امامی

 

خواهد آمد مرهم زخم علی(ع) در کوچه ها

 

دوشنبه 31 شهریور 1393  10:42 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها