تقریر کن، آب و عطش، تقریر کن، عشق و جنون
بنویس، جان من کجاست؟ آنجا ببین غرق به خون
بنویس: آبی تر شدم،نقاش سرگردان بکش
رنگ جنون را سبز کن، از آخرین دوران بکش
رود حضور را سرخ کن، با من بگو از شور مرگ
از فرصت خنجر بگو، از صبر آب و صبر مرگ
آن نیزه ی خونین شب، دارد هزاران جاذبه
این سینه ام مشتاق اوست، نفرین بر این فاصله
بنویس از سودای عشق، بنویس از شوق گناه
بنویس از ترس عدم، از قلب من این جان پناه
برخیز ای روح مسیح، از تن به نیزه تا فلک
تکرار کن ذکر عروج، همراه یار و با ملک
مستور کن برق شرف، شاید هویدایت کنیم
مجهول عشق من بمیر، شاید که پیدایت کنیم