0

داستان پنجم : ایبانچو (UBUNTU)

 
taghvimi
taghvimi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1390 
تعداد پست ها : 231
محل سکونت : اذربایجان شرقی

داستان پنجم : ایبانچو (UBUNTU)

 

گاهی یک حکایت و یا جمله کوتاه می تواند جهان را ما را دگرگون کند ،امیدوارم این نگاه کوتاه ، الهام بخش زندگی شما باشد و طرز فکرتان را کمی تغییر دهد. این داستان در یک قبیله آفریقایی رخ داده است .
 

UBUNTU-2

 

داستان پنجم : ایبانچو (UBUNTU)

یک انسان شناس در یک قبیله آفریقایی ، یک بازی را به کودکان قبیله پیشنهاد داد  . او با قرار دادن یک سبد پر از میوه در نزدیکی یک درخت به بچه ها  گفت که هر کس زودتر به درخت برسد میوه های شیرین از آن او خواهد شد .هنگامی که او به آنها گفت که بدوند، همه آنها دست هم را گرفتند و به سمت سبد دویدند ، بعد با هم نشستند و از میوه ها لذت بردند .

هنگامی که او از آنها پرسید که چرا این کار را کردند ،درحالی که یک نفر می توانست همه میوه ها را برای خودش داشته باشد ، گفتند:" UBUNTU، چگونه  یکی از ما می تواند خوشحال شود  در حالی که دیگران غمگین هستند؟ "
"UBUNTU' در فرهنگ بومی به معنی اینست : "من هستم چون ما هستیم"

 

چهارشنبه 3 مهر 1392  4:23 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها