ديدن يک فيلم سياه و سفيد که در بردارنده تصاوير يک مرد پير لاغر اندام مبتلا به سرطان و در آستانه مرگ و در حال تمرين حرکات رزمي در خانه اي مسکوني در هنگ کنگ بود ،وون کار واي کارگردان موج نويي و نوگرايي اين کشور تحت قيمومت چين را تشويق به ساخت فيلم استاد بزرگ کرد که يک اپيک رزمي و در عين حال فيلمي احساس برانگيز و شخصي و عاطفي است . وونگ کارواي 57 ساله و هميشه مبتکر ، بيشتر به خاطر درام هاي ملايم خانوادگي و اجتماعي اش همچون قطار اکسپرس چونگ کينگ و در خط عشق شهرت دارد ولي ديدن فيلمي که وصف آن آمد و آن را ايپ من استاد بزرگ کونگ فوي هنگ کنگ چند روز قبل از مرگش در سال 1972 ساخت و از خود بر جاي گذاشت ، به شدت بر او تاثير گذار بود و چون مقاصد و انگيزه هاي آن مرد برايش جالب و غير متعارف بود ، تصميم به ساخت فيلم استاد بزرگ گرفت تا آن چه را که تاثير آن مرد بزرگ بر وي است به گونه اي به معرفي بحث عمومي بگذارد و رايزني ديگران را در اين خصوص موجب شود. وي هنوز و در حالي که در اوايل پاييز 2013 بسر مي بريم ، مي گويد : همچنان از خودم مي پرسم که چرا آن مرد پير آن فيلم را ساخته و چه چيزي را جستجو مي کرده است ، برايم توضيح دادند که چيني ها در مورد هنرهاي رزمي و حتي مسايل ديگر زندگي نوعي ضرب المثل و پيام سعي دارند که مي گويد آتش درون تان را هميشه حفظ و به آيندگان منتقل کنيد و لابد حرکات تمريني آن کونگ فوکار پير روبه موت در همين راستا صورت مي پذيرفته است. من در راه او حرکت کردم که انتقال پيام هاي وي و نظاير آن به نسل هاي بعدي و حفظ اشتياق هاي دروني آدم ها است . روش هاي کار او با فيلمي که ساخت ، تا حدي و به طور کامل و تام و تمام به سايرين آموزش داده و فرهنگ او تبليغ مي شود و من نيز براي او و قصه مورد نظر خودم همين روش عمل را برگزيدم.
لقبي که ستانده شد
استاد بزرگ که به تازگي در آمريکاي شمالي به نمايش در آمده به طور حتم کوشش وونگ کارواي براي بسط و اشاعه آن فرهنگ و افسانه ها به سايرين و نسل هاي کنوني و بعدي است.اضافه بر آن ، اين فيلم داستان زندگي ايپ من هم هست. هماني که مربي و تمرين دهنده بروس لي بازيگر افسانه اي و جوانمرگ شده فيلم هاي حادثه اي رزمي دهه 1970 بود ولي لقب وي به عنوان استاد بزرگ در ناملايمات سياسي و تحولات جنگ جهاني دوم از او ستانده شد . وونگ کار واي در فيلم جديدش و براي انتقال مفاهيمي که گفته شد، از همکار معوف خود در تعدادي ديگر از فيلم هايش يعني توني ليونگ سود جسته و به واقع ايفاي رل اين استاد ورزش هاي رزمي را به وي سپرده است. فيلم به سه بخش تقسيم شده است و دوران کودکي ، سپس جواني و ميانسالي او در جنوب چين طي دهه 1930 و سرانجام تبعيد شدن اين استاد هنرهاي رزمي به هنگ کنگ در پي انقلاب فرهنگي چين در سال 1949 را به تصوير مي کشد .
با روش هايي تازه
داستان زندگي ايپ من که در سال 1893 در منطقه فوشان چين بدنيا آمد ، در سال هاي اخير به جز فيلم جديد وونگ کار واي در آثار هنري ديگري تشريح شده است. از آن دست است يک فيلم زندگي نامه اي ديگر در سال 2008 و همچنين يک ميني سريال تلويزيوني که چندي پيش در کشورهاي شرق آسيايي و حتي مرکز اين قاره پخش شد. ام کارواي کوشيده است فيلم او با موارد مشابه و کارهاي قبلي فرق داشته باشد و يکي از راههاي اين تغيير ، تکيه وي بر مهارت هاي رزمي رشي کون فو و به ويژه شيوه اجرايي موسوم به وينگ چون و به نمايش گذاشتن اين روش ها در طول اين فيلم و در دل قصه آن بوده است. خود وونگ کارواي مي گويد: من مي خواستم اين قصه با روش تازه اي گفته شود و ارزش هاي کونگ فو و هنرهاي رزمي چين و شرق آسيا به درستي و به طور کامل تشريح و ترسيم شود. قرار نبود ما کاري را ارائه بدهيم که در همان خط گذشته باشد و در نقطه مقابل جديت در قصه گويي و پرهيز از سطحي گويي جزء ثابت و از پايه هاي کار ما بود. اين جديت به حدي بود که در جريان فيلمبرداري و در ايام ساخت فيلم دوبار بازو و ساعد دست توني ليونگ شکست و هر بار وقفه اي از اين طريق در کار ما و در امر توليد فيلم و براي بازيابي سلامتي وي افتاد.
حرکت در مسيرهاي خطرناک
اما روش وينگ چون تنها روش رزمي به تصوير کشيده شده در اين فيلم نيست و مي توان هنرهاي موسوم به باجي و زينجي را هم نشان کرد که آنها نيز مبتني بر حرکات سريع و فني است و استفاده درست از عامل تحرک اند. آن چه وجه تمايز The Grand Master با ساير فيلم هاي پرشمار مشابه است ، تم هاي دلخواه کار واي در زمينه علايق ناتمام ماند ، حرکت در مسيرهاي خطرناک اجتماعي ، داستان گويي اپيزوديک و نه چندان قصه مدار و البته فيلمبرداري متفاوت و جذاب فيليپ لوسورد فرانسوي است . بعد از خاکسترهاي زمان محصول 1994 که فروش چنداني نداشت ، استاد بزرگ اولين مانوور وونگ کارواي در عرصه فيلم هاي رزمي-اپيک به حساب مي آيد و او در اين حد فاصل بيشتر به سوژه هاي اجتماعي و فرهنگي و علايق شخصي پرداخته بود . در فيلم جديد او آشنايي کاراکتر ايپ با زني به نام گونک ار که دختر يک استاد ديگر کونگ فو است و رل او را ژانگ ژي اي بازي مي کند، نيز به تصوير کشيده مي شود اما اين يک ارتباط خيالي و سينمايي است و در حقيقت براي ايپ من رخ نداده بود . ما حتي شاهد تقابل ها و مسابقاتي بين ايپ و گونگ ار در طول فيلم هستيم اما کارواي بيشتر انتقال وجوهي ديگر از کاراکتر ايپ توسط اين موضوع و کامل تر کردن قصه خود را جستجو مي کرده است تا چيزي ديگر را.
تاثيرپذيري از يک تهاجم
کارواي مي گويد : وجه فيزيکي و کيفيت اين مبارزات مهم نيست و آن چه اهميت بيشتري دارد و منظور نظر من هم بوده ، نشان دادن فرهنگ ها و تبادل آنها است و بيش از آن که ما يک خط رمانتيک عادي را دنبال کنيم ، در پي تشريح فرهنگ هاي مبارزه اي در چين هستيم و آن چه انسان ها را طي تمامي اين سال ها به يکديگر نزديک نگه داشته است ، هر دو کاراکتر اصلي اين قصه از تهاجم ژاپن به سرزمين چين تاثير مي پذيرند و از ماجرايي که در 1937 حادث شد ، مي گريزند ولي در دهه 1950 به صورت مهاجران در هنگ کنگ از نو به هم پيوند مي خورند و البته در زماني که اعضاي خانواده شان در چين سال هاست که در تلاطم هاي شديد سياسي آن کشور جان باخته اند.باز از زبان کارواي بشنويم که مي گويد:کاراکتر گونگ ار هماني است که ايپ در وجود و حرکات وي گذشته از دست رفته خودش و کشورش را مي يابد و به همين سبب است که به سمت آن مي شتابد به اين مثابه بهشت گمشده است !!