خاطره اولین روز مدرسه رفتنتان را بنویسید.(کدام یک از حالات عکس بالا را داشتید)

روز اول مدرسه ظهری بودم. تا ظهر دل تو دلم نبود. کچلم کرده بودن و و از نظر خودم کلی بدشکل و قیافه شده بودم. اون روز از صبح خونه ی مادربزرگم بودیم و موقع ظهر که شد دائیم داوطلب شد منو برسونه مدرسه. خیلی ریلکس نشستم ترک موتورش و راهی مدرسه شدم. به خیال اینکه دائی جان مثل همه ی اونایی که به عنوان همراه اومده بودن می مونه و تا مشخص شدن کلاسم همراهیم میکنه. اما زهی خیال باطل...............

سال اوّل دبستان : 

سال دوم دبستان : 

سال سوم دبستان : 

سال چهارم دبستان : 

سال پنجم دبستان :

سال اوّل راهنمایی : 

سال دوم راهنمایی : 

سال سوم راهنمایی : 

سال اوّل دبیرستان : 

فردا بهتون می گم ولی به احتمال زیاد این طوری : 

برای من بهترین دوران ، دوران راهنمایی بود :))) فک کنم همه چیز متعادل بود دبستان که اصن درسی وجود نداره :D دبیرستانم که باید فقط درس بخونی :|

پس فک کنم دبستان : 

راهنمایی :   

دبیرستان : 

من اشتباها"روزاول مدرسه درصف کلاس دوم قرارگرفتم ووقتی کلاس رفتم ومعلم درسوتوضیح می داد ازشون پرسیدم:

اینکه میگین یعنی چه؟

معلم هم گفت یادآوری کلاس اوله

منم گفتم : آخه من میرم کلاس اول

معلم گفت: ازدوم میری به اول؟

خیلیهااینکاررومی کنندچو اول آسونتره؟

گفتم: نه خانم معلم  اصلا"من بایداول باشم

معلم : اتنشاء الله درتمام مراحل زندگیت اول خواهی شد

سپس ناظم مدرسه ازدرب کلاس منوصدازدوگفت :یکی ازدانش آموزان اولی اشتباها"اومده این کلاس

معلم گفت: اشرفی تویی؟ چرازودترنگفتی

منم چهره حق به جانب گرفتم وگفتم: ازساعات اولیه می خواستم موضوع روبهتون بگم امانشد

این بودخاطره روزاول دبستان من

چهره ام هم این شکلی بود:

با سلام

اولین روز مدرسه برای همه دوستان خاطره است

بنده هم به  همراه مادرم به مدرسه رفتم و مثل بقیه دوستان گریه کردم

جاتون خالی انقدر سر صف روز اول گریه کردم البته به دو دلیل اول اینکه مدیر مدرسه وقتی صف بندی ها رو انجام دادن گفتن که بریم سر کلاس بنده هم انقدر گریه کردم که ایشون اجازه بده قبل از اینکه

همه برن سرکلاس بنده سر صف شعر بخونم پشت تریبون انم شعر رفتم دم رودخونه

بعد اینکه شعر رو خوندم دوباره گریه کردم که من بدون مامانم سرکلاس نمیرم و بله از انجا بچه بامزه ای بودم و شیرین زبان مدیر اجازه دادن که مامانم هم با من بیاد سرکلاس البته به همینجا موضوع ختم نشد و مامان جان بنده به مدت 3 ماه میامدن و پشت درکلاس میاستادن و من سرکلاس بودم از پشت شیشه کلاس ایشون رو نگاه میکردم و به علم آموختن مشغول میشدم ووای به روزی که مامانم رو نمیدیدم از کلاس میرفتم بیرون

بنده کلا سرتاسر مدرسه از ابتدایی تا دبیرستان همیشه برام خاطره هست و بگذارید پایانش رو هم بگم که دوران دبیرستان به خاطر اینکه خیلی شلوغ بودم از مدرسه اخراج شدم البته بگم درسم خیلی خوب بود ولی خوب دیگه شلوغ بودم

بنده در کل مقاطع تحصیلی قیافه ام اینطوری بود

سال اول ابتدایی من در سال 58 بود یادم می آید با یونیفرم سرمه ای رنگ به مدرسه شهید میر محمدی تهران رفتم خیلی با حال بود .من که خوشحال بودم ولی دو سه نفر از بچه ها گریه میکردنند .ضمنا بگم که اونوقتا یه 2 تومانی پدر خدا بیامرزم بهم داده بود که با آن یه دفتر 60 برگ و یه مداد سوسمار و یه پاکن دورنگ پلیکان و یه تراش آهنی آلمانی خریدم یه چیزی هم تش ماند خوراکی خریدم از اون نقلهای رنگی کوچک . یادش بخیر

حالا که مدرسه رفتن خیلی خوب شده بچه ها رو با جشن و ناز و نوازش مبرند سر کلاس

من وقتی رفتم مدرسه یادمه که ناظم (معاون) مدرسه با یک ترکه چوبی بچه ها رو به صف میکرد و معلم کلاس پنجم با شلنگ ازمون پذیرایی می کرد

مثل این بود که وارد پادگان آموزشی شدیم نه محیط آموزشی

من روز اول مدرسم رو درست یادم نیست چه سالی بود ولی خوب بود. چون توی اون روز خیلی دوست پیدا کردم

ولی کلا سال های خوبی رو تو مدرسه داشتم

ولی بهترین دوران تحصیلیم دبیرستان بوده. خیلی باید درس بخونی ولی خوش گذرونیش و اینا هم خیلی زیاده  :D

سلام.روز اولی که من به مدرسه رفتم برخلاف اکثر بچه ها که گریه می کردند،من خیلی هم شاد بودم.نفر اول صف ایستادم و مدیر مدرسه هم که این شور و شوق رو دید،من رو مبصر کلاس و مسئول صف کرد...!!

باور کنید اون روز اینقدر خوشحال شدم که مهر و محبت مدرسه تا الآن هم تو دلمه......یادش بخیر

سال اول :

سال دوم : 

سال سوم:

سال چهارم:

سال پنجم:

با سلام اولین روز ورودم به مدرسه در سال 62 بود در روز اول مهرماه مدیر مدرسه ما خانم بود بقیه چیزها یادم نمیاد

روز اول مدرسه کلاس اول دبستان برای من معنی رنگ صورتی رو داره!

آخه کیف و دفتر صورتی خوشرنگ بغل دستیم منو بدجور محو خودش کرده بود!

یادش بخیر

واقعیتشو بخاین یادم نمیاد !!!

اما با این شناختی که از خودم دارم باید گریه کرده باشم !!

خیلی دوست داشتم برم مدرسه روز اول دویدم تو مدرسه بابام گمم کرد منم تا ظهر اصلا یادم رفت باید برم خونه. همه که رفتن خونه من تنها دنبال بابام میگشتم.

من نمیدونم چرا احساس میکنم چیزی یادم نمیاد از روز اول مدرسه