0

اقسام نگرش هاى فمينيستى

 
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

اقسام نگرش هاى فمينيستى

فمينيسم جنش فكرى يگانه اى نيست . تمام فمينيست ها معتقدند كه بايستى فرودستى زنان را فهميد و زنان را آزاد كرد، اما در مورد دلائل اين فرودستى يا چگونگى رسيدن به آزادى ، توافق ندارند. در اين نوشتار، چهار نظريه فمينيستى مورد مداقه قرار مى گيرند: (378) 1) نظريه ليبرالى يا اصلاح طلب ؛ 2) فمينيسم ماركسيستى ؛ 3) نظريه فمينيستى راديكال يا انقلابى ؛ 4) فمينيسم سوسيالستى .

نظريه ليبرالى يا اصلاح طلب

به طور تاريخى ، فمينيسم ليبرالى به بحث درباره حقوق برابر براى زنان - يعنى برخوردار شدن زنان از حقوق شهروندى مردان - مربوط بوده است . بنابر استدلال آنان ، زنان انسان اند و مانند مردان از همان حقوق طبيعى لاينفك برخوردارند. جنس زن به حقوقش ارتباط ندارد.

زنان از قابليت قدرت تعقل كامل برخوردارند و از اين رو استحقاق تمام حقوق انسانى را دارند. در جامعه شناسى ، مساله مورد توجه فمينيست هاى ليبرال ، اثبات اين امر بوده است كه تفاوت هاى در خور توجه ميان دو جنس ذاتى نيستند، بلكه نتيجه اجتماعى شدن و شرطى سازى نقش جنسى اند.

با پسرها و دخترها، تقريبا از لحظه تولد، با شيوه هاى متفاوتى رفتار مى شود كه احتمالا زنان را از پرورش تمامى استعدادشان به عنوان انسان ، باز مى دارد. اين نوع تحقيق ، با نظرات مردانه در مورد اين كه كدام مسايل عمده بايد مورد تحقيق قرار كيدند، به اندازه كافى مخالفت نمى كند و مباين نگرش هاى نظرى موجود را دست نخورده باقى مى گذارد.

فمينيسم ماركسيستى

اين نگرش ، حاصل كوشش هاى زنان براى گسترش نظريه ماركسيستى است . به نحوى كه براى فرودستى و استثمار زنان در جوامع سرمايه دارى توضيح بسنده اى را ارايه دهد. مشكل بزرگى كه فمينيست هاى ماركسيست با آن مواجه اند، اين است كه خود ماركس ، به وضع زنان در جامعه سرمايه دارى توجهى نداشت .

اما طرفداران اين نگرش ‍ مى خواهند تحليل ماركسيستى از جوامع سرمايه دارى را با ادغام تبيينى براى فرودستى زنان در آن ، حفظ كنند. اما براى شيوه هاى ستم مردان بر زنان ، به اندازه كافى اهميت قايل نيستند.

اينان دليل عمده ستمديدگى زنان را باز داشتن زنان از توليد عمومى مى دانند و معتقدند كه مبارزه زنان براى رهايى ، جزء لاينفك پيكار پرولتاريا طبقه كارگر براى سرنگونى سرمايه دارى است . اما در اين نگرش توجه ندارند كه ميان منافع مرد سالارى و سرمايه دارى ، هيچ وجه مشترك ضرورى و اجتناب ناپذير وجود ندارد.

نظريه فمينيستى راديكال يا انقلابى

اعتقاد اصلى فمينيست هاى راديكال اين است كه نابرابريهاى جنسيتى ، حاصل نظام مستقل مرد سالارى و شكل اصلى نابرابرى اجتماعی اند. آنان مى گويند تقسيم جنسى كار كه تحريك كننده و تقويت كننده نظام سلطه مردانه بوده ، همواره وجود داشته است . مرد سالارى ، نظامى جهانى است كه در آن مردان بر زنان مسلط اند.

فمينيسم راديكال ، اساسا جنبشى انقلابى براى رهايى زنان است . طرفداران آن مى گويند كه هيچ حوزه اى از جامعه ، از تبيين مردانه بركنار نيست و در نتيجه ، بايد در هر جنبه اى از زندگى زنان ، كه هم اكنون طبيعى تلقى مى شود، ترديد كرد و براى انجام امور، شيوه هاى جديدى يافت .

سه مساله اصلى اين نظريه عبارت اند از:

اول : رابطه ميان سياست هاى فمينيستى و رفتار جنسى فردى ؛ اين پرسش اساسى مطرح است كه آيا زنان مى توانند به زندگى با مردان ادامه دهند، يا جدايى ضرورى است ؟

دوم : آيا تفاوت هاى جنسى ، به طور زيستى پديد مى آيند، يا به طور اجتماعی؟؛

سوم : كدام راهبرد اساسى را بايد اتخاذ كرد: كناره گيرى يا دگرگونى ؟

از اولين مفسران اين نگرش ، فايرستون در كتاب ديالكتيك جنس 1974 است كه معتقد است ، فرو دستى زنان ، نه تنها در زمينه هاى آشكارى مثل قانون و اشتغال ، بلكه در روابط شخصى نيز وجود دارد. تفاوت دو جنس ، كل زندگى را سازمان مى دهد.

زنان نه تنها از مردان متمايزند، بلكه زير دست آنان اند. مرد، دشمن اصلى است . وظيفه نظرى بايد فهميدن نظام جنس - جنسيت (379) و وظيفه سیاسی بايد پايان دادن به آن باشد. فايرستون معتقد است كه تفاوت ميان مردان و زنان ، مبنايى زيستى دارد.

زنان به دليل فيزيولوژى تناسلى شان و به اين دليل كه ناگزيرند از نوزاد انسان مراقب كنند، از لحاظ جسمى ، ضعيف تر از مردان اند. به نظر او اين امر، روابط  اجتماعی را ايجاب كرد كه باعث شد زنان براى تامين امنيت جسمانى به وابستگى به مردان تن دهند.

نهادهاى اجتماعی ، به ويژه آداب جنسى و پرورش كودك كه سلطه مردانه را تقويت مى كنند، بر اين ضرورت زيستى اضافه شده اند. با اين همه ، به نظر او چون پيشرفت هاى تكنولوژى باردارى ، از بين بردن مبناى زيستى فرودستى زنان را ميسر ساخته اند، سلطه مردانه ديگر ضرورتى ندارد.

بيش تر فمينيست هاى راديكال جديد، اين نظر كه فرودستى زنان به فرودستى زيستى زنان مربوط است ، را قبول ندارند. (380) آنان اين عقيده را كه قربانى زن مقصر است ، رد مى كنند.

آنان مى گويند تقصير از زيست شناسى مردانه است . مردان به طور طبيعى خشن اند و از خشونت شان براى تسلط يافتن بر زنان براى مثال در مورد تجاوز استفاده مى كنند.

كريستين دلفى و مونيك وينيگ دو تن از فمينيست هاى معروف فرانسوى ، معتقدند كه زاييد، فرآيندى زيستى كه طبيعت مقرر كرده باشد، نيست ، بلكه ساختار اجتماعی    - تاريخى توليد اجارى forced productio است . آنان مى گويند كه اين زايمان است كه برنامه ريزى مى شود و اين زنان اند كه براى زاييدن ، به تبعيت از برنامه ريزى اجتماعی(اجتماعی شدن) وادار مى شوند.

جامعه حول اين عقيده ساخته مى شود كه هر دو جنس مخالف ضد هم ، مرد و زن وجود دارند. آنان معتقدند كه نظريه هاى زيست شناختى در مورد تفاوتهاى جنسى ، مفاهيم اجتماعی اند كه در خدمت منافع گروه از لحاظ اجتماعی مسلطاند. زنان به خودى خود طبقه يى هستند، زيرا مقوله يى سیاسی و اقتصادى است .

آنچه ضرورت دارد، از بين بردن خود تمايز جنسى است . هدف مبارزه ما، سركوب مردان به عنوان طبقه ، نه از طريق نسل كشى ، بلكه از راه مبارزه سیاسی است . هرگاه طبقه مردان از بين برود، طبقه زنان نيز از بين خواهد رفت ، زيرا بدون ارباب ، هيچ برده اى وجود ندارد.

مساءله اصلى توجه فمينيستهاى راديكال ، آشكار كردن اين موضوع است كه چگونه قدرت مردانه در تمام حوزه هاى زندگى و روابط شخصى ، مانند پرورش كودك ، خانه دارى و ازدواج و در تمام انواع اعمال جنسى ، از جمله تجاوز، فحشا مزاحمت جنسى و نزديكى جنسى ، اعمال و تقويت مى شود در اين نگرش ، فرودستى زنان ، مساله اى جهانى و اساسى است ، چون صرف نظر از زمان و مكان ، تغيير چشم گيرى نكرده است .

و به نظر اين ها مردان ، فرهنگ زنان ، دانش زنان و توان ذهنى زنان را تماما انكار مى كنند، لذا مى خواهند شيوه توليد دانش را چنان دگرگون سازند كه درك ذهنى زنان از زنان را تماما انكار مى كنند، لذا مى خواهند شيوه توليد دانش را چنان دگرگون سازند كه درك ذهنى زنان از نو ارزيابى شود.

 

 

مساءله زن ، اسلام و فمينيسم (در دفاع از حقوق زنان )

دكتر محمد منصور نژاد

منبع: غدیر

شنبه 30 شهریور 1392  10:19 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها