خوبان سلام
1179 سال از عمر یک انسان کامل می گذرد!
و عمر ما برای «او» شاید لحظه ای هم نباشد!
هم برای «او» بودن و هم برای با «او» شدن!
ولی از اینهمه به انتظار نشستن اش، موهایمان سپید می شود!
عمرمان تباه می شود ؛ جانمان بر لب آخرین لحظه های ماندنش، بی تاب می شود!
که شاید «او» بیاید!
افسوس که ما، لحظه های عمرمان را برای «او» نخواسته ایم !
اگر قرار ما خواستن «او» بود !
«او» حتماً می آمد!
و اینچنین است این داستان غم انگیز مردمی که؛ مردی 1179 ساله را ؛
تنها و غریب و ...«او» را با تمام تک تک سلول و هایشان نخواستند!
و افسوس «ما» یی که برای «او» ثانیه ها را نیز از دست داده ایم.
و خوشا به حال آنانی که میهمان «او» شدند و لحظه های عمرشان را برای «او» گذشتند.