پول نان
یک اتفاق افتاد
خوردم زمین و گم شد
پولی که مادرم داد
آن پول، پول نان بود
قِل خورد و رفت در جو
من ماندم و دوچرخه
با درد و زخم زانو
ای کاش مثل دیروز
می آمدم پیاده
شرمنده ام من امروز
در جمع خانواده