صبحانه
روی میز صبحانه
چای و قند و نان هم هست
من ولی نخواهم زد
غیر تو به چیزی دست
می کنم دهانم را
با خود خود تو پر
مادرم که می بیند
باز می کند غرغر
تو شبیه یک فندق
مثل چشم آهویی
مثل تو که چیزی نیست
ای عزیز گردویی