بقیه ا... ، امروز جمعه است ،
روز موعود ، روز فرا رسیدن
، از راه رسیدن و دل های هزاران عاشق را مزین کردن ،
آرزوی هر پیر و جوانی ، خرد و کلان ، دیدن چهره ی نازنین توست .
ای کاش می شد ، همچون پرستو های عاشق
، در دل تاریک شب پرواز کرد
، ای کاش می شد در کویر سینه ها آلاله ها را کاشت و درمیان
شوق هستی با دل های دیوانه ساخت و ای کاش می شد مهربانی ر
ا به قدر ارزانی در میان عاشقان زندگی ،
از ورای ابرهای تیرگی ، بر فراز خانه ها پرواز داد.
مهربانم
امروز روزی است که باید اندوخته های قلب و روحم را به تو ابراز کنم
و تو سخاوت کنی و از لغزش های من چشم بپوشی
و در برابر من قدری بیشتر ایثار کنی
. همین امروز باید که در ترنم تحسین و همدردی بر زبان جاری ساخت .
میدانی ؟ بزرگی و شأن انسان در بزرگی و شأن
حقیقتی است که بر زبان می آورد ،
در بینش و درکی است که بدان دست می یابد و در یاری و مساعدتی است
که بر زبان می آورد . من در خیال مقصودی را می جویم
که دستهای مهربان تو می تواند مرا در راه رسیدن به مقصود یاری کند.
من بر این باورم که در جهانی چنین دردمند و بی ترحم که
مهربانی و عشق را بهایی نیست می توان واژه ها را به کمک گرفت
و دردهای مانده در دل را که به عظمت روح لطیف من و به
سنگینی غم های
ناگفته ی ماست ، بیان کرد.