0

جلسه ای که امام رضا ( ع ) در آن به پرسش های مأمون در خصوص آياتي که به ظاهر بر عدم عصمت پيامبران دلا

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

جلسه ای که امام رضا ( ع ) در آن به پرسش های مأمون در خصوص آياتي که به ظاهر بر عدم عصمت پيامبران دلا

صدوق در عيون اخبار الرضا گويد : تميم بن عبد الله بن تميم قرشی ونيز پدرم ازحمدان بن سليمان نيشابوری از علی بن محمد بن جهم حديث کردند که گفت : در مجلس مأمون حضور داشتم . امام رضا ( ع ) نيز نزد او بود . مأمون از آن حضرت پرسيد : ای پسر رسول خدا ( ص ) آيا يکی از اعتقادات تو اين نيست که پيامبران معصوم هستند ؟ فرمود : بلی . پرسيد : پس معنای اين سخن خداوند عزوجل چيست که فرمود : پس آدم پروردگارش راسر پيچيد پس گمراه شد ؟ امام پاسخ داد : خداوند تبارک و تعالی به آدم گفت : تو و همسرت در بهشت سکنی گزين و از آن هر چه
می خواهيد برخوردار شويد ولی به اين درخت نزديک مشويد و به آنان درخت گندم را نشان داد و گفت پس از ستمگران خواهيد شد .
حال انکه به آنان نفرمود از اين درخت نخوريد نه از درختی که همجنس آن باشد . آن دو به آن درخت نزديک نشدند بلکه از درختی  غير آن درخت خوردند ، چرا که شيطان آنان را وسوسه کرد و گفت : " پروردگارتان شما را از اين درخت نهی نکرد " بلکه او شما را از غير اين درخت منع کرد و شما را از خوردن آن باز نداشت مگر آن که شما دو فرشته شويد يا در زمره جاودانگان درآييد و برای آنان قسم ياد کرد که از خيرخواهان است " .
و آدم و حوا پيش از اين ماجرا نديده بودند که کسی به دروغ به خداوند سوگند بخورد . " پس شيطان آن دو رابه فريب و دروغ راهنمايی  کرد " و آن دو از آن درخت خوردند آنان به سوگند دروغ شيطان به خدا اعتماد کردند و اين ماجرا پيش از نبوت آدم بوده و جزو گناهان کبيره ای به حساب نمی آيد که آدم رامستحق عذاب کند . بلکه اين از گناهان صغيره ای بود که پيامبران پيش از بعثت مرتکب آن می شوند و خدا هم از آن در می گذرد . چون خداوند آدم را برگزيد و او را پيامبر قرارداد ، ديگر مرتکب گناه ، چه صغيره يا کبيره ، نشد و خداوند عزوجل فرموده است : " و آدم پروردگارش را سر پيچيد پس گمراه شد سپس پروردگارش او را برگزيد پس آدم توبه کرد و آنگاه هدايت يافت " و خداوند نيز فرموده است :
" همانا خدا آدم و نوح و آل ابراهيم عمران را بر جهانيان برگزيد . "
مأمون پرسيد : پس معنای اين سخن خداوند چيست که فرمود : " پس چون به آن پدر و مادر فرزندی صالح عطا شد او را شريکان خود در آنچه به آنها عطا گرديد قرار دادند " امام رضا ( ع ) به او فرمود : حواء فرزندی  برای آدم آورد و آدم و حواء با خداوند عهد بستند و گفتند : " اگر به ما فرزند صالحی دهی از سپاسگزاران خواهيم بود پس چون خداوند فرزند صالحی به آنان عطا کرد که خلقتی نيکو و به دور از آفت داشت . آنچه خداوند به آن دو داد دو صنف بود يکی مذکر و ديگری  مونث . پس آن دو صنف را برای خداوند تعالی قرار داد و خدا را در آنچه به آن دو داده بود ، شريک قرار دادند و مانند يک پدر و مادر خدا را سپاس نگزاردند . خدا هم فرمود : " پس خدای برتر است از آنچه به او شرک می  ورزند " مأمون با شنيدن
اين پاسخها گفت : گواهی می دهم که تو به حقيقت فرزند رسول خدايی . اينک از اين فرمايش خداوند عزوجل در حق ابراهيم که گفت : " پس چون شب او را فرا گرفت ستاره ای ديد و گفت : اين پروردگار من است " امام رضا ( ع ) فرمود : ابراهيم با سه گروه برخورد کرد .
گروهی زهره و گروهی ماه و گروهی ديگر خورشيد را می  پرستيدند . اين برخورد هنگامی  رخ داد که ابراهيم از نهانگاه خود بيرون آمده بود ، و وقتی شب فرا رسيد و زهره را ديد بر سبيل انکار و استخبار گفت : اين پروردگار من است . چون ستاره افول کرد ابراهيم گفت : من افول کنندگان را دوست نمی دارم . زيرا افول از صفات محدث است نه قديم . سپس چون ماه را ديد که نور می افشاند گفت : " اين پروردگار من است " . بر سبيل انکار و استخبار و چون ماه نيز افول کرد گفت : " اگر پروردگارم مرا هدايت نکند از گروه گمراهان خواهم شد " . سپس چون صبح فرا
رسيد و خورشيد را ديد که نور می افشاند گفت : " اين پروردگار من است اين بزرگ تر است " . يعنی بر وجه انکار و استخبار گفت اين خورشيد که از ماه و زهره بززگ تر است پروردگار من است . سخن ابراهيم اخباری  و در حقيقت اقرار به خدايی  خورشيد و ماه و زهره نبود . چون خورشيد هم افول کرد : ابراهيم به هر سه گروه گفت : " ای قوم ! من از آنچه شريک می گيريد بيزارم همانا من با ايمان خالص روی  خود را به سوی کسی متوجه کردم که آسمانها و زمين را بيافريد و من از مشرکان نيستم " ابراهيم بدانچه گفت می خواست بطلان دين آن سه گروه را روشن سازد و به آنان ثابت کند که عبادت شايسته زهره و ماه و خورشيد نيست . بلکه لايق آفريننده آنها و آفريننده آسمانها و زمين است . احتجاج ابراهيم بر قومش ، از الهامات خدا بر او بود چنان که خداوند خود فرمايد : " و اين حجت ماست که آن را به ابراهيم بر قومش داديم " .
مأمون گفت : خدا در تو خير و برکت نهد ای ابوالحسن ! اينک از اين فرمايش خداوند تعالی که فرمود : " و موسی مشتی سخت بر آن مرد نواخت که بدان ضربت
بمرد . موسی گفت : اين از کردار شيطان بود " برايم سخن بگو .امام رضا ( ع ) فرمود : موسی بی خبر وارد يکی از شهرهای تحت سلطه فرعون شد . ورود او در زمانی  ميان مغرب و عشا بود . پس در آن شهر دو نفر را ديد که با يکديگر جنگ می کردند يکی از هواخواهان او بود و ديگری از دشمنانش . آن که از هواخواهان موسی بود از وی کمک خواست .
پس موسی به کمک وی شتافت و به حکم خداوند ضربتی  بر آن مرد زد و وی را از پای  در آورد . سپس موسی گفت اين جنگ و جدل ميان آن دو نفر از کردار شيطان بود نه آنچه موسی انجام داده بود . و سپس در دنبال گفتار خود آورد که شيطان دشمن گمراه کننده آشکار است . مأمون پرسيد پس معنای  اين سخن موسی چيست که گفت : " پروردگام ! من به خود ستم کردم پس مرا پنهان کن " . امام ( ع ) پاسخ داد : من با آمدن به اين شهر خود را در بد جايگاهی  گرفتار ساخته ام پس مرا از چشم دشمنانت مخفی کن تا بر من دست نيابند و مرا نکشند و در دنبال آيه است که
" خدا هم او را آمرزيد که او پنهان کننده مهربان است " . موسی گفت : پروردگارا به سبب اين نعمتی که به من داده ای ، يعنی نيرويی  که با يک ضربت آن مرد را از پای در آوردم ، من هرگز ياور مجرمان نخواهم شد " . بلکه با اين نيرو در راه تو تلاش می کنم تا خشنود گردی . پس موسی در آن شهر صبح کرد در حالی که ترسان وبيمناک بود که ناگهان آن کس که ديروز موسی را به ياری طلبيده بود ، باز او را به دادخواهی فرا خواند موسی به وی گفت تو سخت گمراهی . تو ديروز جنگيدی و امروز نيز سر جنگ داری اينک تو را ادب می کنم و خواست به او حمله آورد که آن
مرد گفت : " ای موسی آيا چنان که ديروز يکی را کشتی  می خواهی مرا هم بکشی تو جز گردن کشی در زمين قصد ديگری نداری و نمی خواهی  از مصلحان باشی " . مأمون گفت : خداوند به تو از سوی انبيا بهترين پاداش دهد . معنای قول موسی به فرعون که گفت : " آنگاه چنين کردم در حالی که از گمراهان بودم " چيست ؟ امام رضا ( ع ) فرمود : وقتی که موسی نزد فرعون آمد فرعون به وی گفت : " و آن فعل زشت از تو سر زد و به خدايی ما کافر بودی " ؟ موسی پاسخ داد : " آنگاه چنين کردم که راه را گم کردم و وارد يکی از شهرهای تحت حکومت تو شدم . پس به خاطر ترسی 
که از شما داشتم گريختم پس خداوند به من حکمتی  عطا کرد و مرا از پيامبران قرار داد " .
خداوند عزوجل نيز به پيامبر تو محمد ( ص ) فرموده است : " الم يجدک يتيما فاوی " يعنی آيا تو را يگانه و تنها نيافت پس مردم را به سوی تو پناه داد و " وجدک ضالا " يعنی تو را نزد قومت بی نام و نشان ديد " فهدی " پس آنان را به شناخت تو هدايت کرد و " وجدک عائلا فاغنی " يعنی با مستجاب قرار دادن دعايت تورا بی نياز ساخت . مأمون گفت : ای فرزند رسول خدا ! خداوند در تو برکت بنهد پس معنای اين سخن خداوند عزوجل چيست که گفت : چون موسی به ميقات ما آمد و پروردگارش با وی سخن گفت ، موسی گفت : پروردگارا خود را به من نشان ده تا به سويت بنگرم . خدا فرمود : " مرا هرگز نخواهی ديد ... " چگونه موسی بن عمران نمی دانست که خداوند قابل ديدن نيست و از او چنين درخواستی کرد ؟ امام رضا ( ع ) فرمود : قطعا موسی بن عمران می دانست که خداوند تعالی بی نياز از آن است که به چشم ديده شود ، اما وقتی که خداوند عزوجل با وی سخن گفت و نجوا کرد به سوی قوم بازگشت و به آنان خبر داد که خداوند عزوجل با وی سخن گفته و او را به خود نزديک داشته و با او نجوا کرده است . قومش گفتند : ما به تو ايمان نياوريم مگر آن که صدايش را بشنويم چنان که تو شنيدی  . آن قوم هفتصد هزار نفر بودند موسی از آنان هفتاد هزار و سپس هفت هزار و سپس هفتصد و آنگاه هفتاد نفر انتخاب کرد تا آنان را به ديدار پروردگارشان برد . موسی به همراه آنان به سوی طور رفت و از خدا خواست که با وی سخن بگويد و صدايش را به آن جمع بشنواند . پس خدا با موسی سخن گفت و آن جمع کلامش را از بالا و پايين و راست و چپ و پشت و جلو شنيدند زيرا خداوند آن صدا را در درخت زيتونی ايجاد کرده بود و آن صدا از درخت بيرون می آمد به طوری  که همگان آن را از هر طرف می شنيدند . آن جمع گفتند : ما باور نداريم که آنچه شنيديم کلام خدا باشد مگر آن که خدا را آشکارا ببينيم . چون اين سخن بزرگ را گفتند و بنای سرکشی و استکبار رانهادند خداوند عزوجل صاعقه ای بر آنان فرستاد و آن صاعقه به سبب ظلمی که آنان کرده بودند ، همشان را در بر گرفت و آن عده مردند . موسی گفت : خدايا اگر به سوی بنی اسرائيل بازگردم چه بگويم ؟ آنان خواهند گفت : تو ايشان را بردی و کشتی زيرا آنچه ادعا کرده بودی ، دروغ بود . پس خداوند آنان را دوباره زنده و با موسی روانه شان کرد .آنان به موسی گفتند : ای کاش تو از خدا بخواهی که خودش را به تو نشان دهد تا به او بنگری ، خدا خواسته تو را جواب می دهد آنگاه تو به سوی ما بازگرد و از چگونگی او ما را آگاه کن ، تا او را چنان که بايد بشناسيم . موسی پاسخ داد : قوم ! خداوند به چشم ديده نمی شود و کيفيت و چگونگی  ندارد و او فقط از طريق آيات و نشانه هايش دانسته می شود . آن قوم گفتند : ما به تو ايمان نياوريم مگر آن که از او اين حاجت را بخواهی . پس موسی گفت : خدايا تو سخنان بنی اسرائيل را شنيدی و تو خود به صلاح ايشان بهتر آگاهی . آنگاه خداوند تعالی به موسی وحی  کرد که ای موسی آنچه از تو
خواسته اند از من بخواه . من تو را به خاطر نادانی  ايشان بازخواست نمی کنم . در اين جا بود که موسی گفت پروردگارا ! خودت را به من بنمای تا به سوی تو بنگرم . خدا فرمود : مرا هرگز نخواهی ديد اما به کوه بنگر اگر بر جای خود برقرار بماند تو نيز مرا خواهی ديد . پس چون پروردگارش بر کوه تجلی کرد آن را متلاشی  ساخت و موسی بی هوش افتاد و چون به هوش آمد گفت : منزهی تو ! به سويت باز گشتم و من نخستين ايمان آورندگانم . يعنی من از جهل تو به شناخت خود از تو باز گشتم و من اولين کس از آنانم که ايمان آوردم تو ديدنی نيستی . مأمون گفت : آفرين ای ابو الحسن ! اينک مرا از اين فرمايش خدا آگاه کن که فرمود : و زليخا آهنگ يوسف کرد و يوسف آهنگ زليخا را اگر نديده بود برهان پروردگارش را . امام رضا ( ع ) فرمود : آن زن به طرف يوسف آمد و اگر يوسف هم برهان پروردگارش را نديده بود حتما به سويی آن زن می شتافت لکن او معصوم بود و معصوم آهنگ گناه می کند اماآن را انجام نمی دهد .پدرم از پدرش صادق ( ع ) حديث کرد که فرمود : آن زن آهنگ آن گناه را کرده بود و يوسف آهنگ آن داشت که آن کار را نکند .
مأمون گفت : آفرين ای ابو الحسن اينک مرا از فرمايش خداوند عزوجل که گفت : " و ياد آر ذا النون را هنگامی که از قوم خويش خود غضبناک رفت " خبر ده ! امام رضا ( ع ) فرمود : او يونس بن متی ( ع ) بود که قوم خويش را غضبناک رها کرد و رفت . " فظن ان لن نقدر عليه " يعنی يقين کرد که ما روزی را بر او تنگ نمی  گيريم مثل قول خداوند عزوجل که فرمود : "و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه زرقه " يعنی وقتی که روزی را بر او تنگ گيريم پس در تاريکی  شب و تاريکی شکم ماهی  بانگ برداشت که معبودی جز تو نيست ، منزهی تو همانا من از ستمگران بودم . به رها کردن چنين عبادتی که امکان آن را در شکم ماهی  برايم ميسر ساختی ، پس خداوند دعای او را اجابت کرد و فرمود : " اگر او از تسبيح کنندگان نمی بود همانا تا قيامت در شکم ماهی می ماند ".
مأمون گفت : خدا جزايت دهد ای ابو الحسن ! اينک از اين فرمايش خداوند عزوجل برايم بگو که فرمود : " تا آنجا که پيامبران نا اميد شدند و گمان کردند که وعده نصرت خدا خلاف خواهد شد ؟ " امام رضا ( ع ) فرمود : خداوند می گويد : هنگامی که پيامبران از قومشن نااميد گشتند و قومشان گمان کردند که پيامبران دروغ گفته اند ياری ما به پيامبران رسيد . مأمون گفت : آفرين ای  ابو الحسن ! اينک مرا از اين سخن خداوند عزوجل آگاه کن که فرمود : " تا خداوند بيامرزد گناهان گذشته و آينده ات را " ؟ امام رضا ( ع ) فرمود : هيچ کس در نزد مشرکان مکه ، گناهکارتر از رسول خدا ( ص ) نبود . زيرا آنان به جز خداوند سيصد و شصت بت می پرستيدند هنگامی که پيامبر به سوی آنان مبعوث شد و ايشان را به توحيد دعوت کرد ، اين امر بر آنان گران آمد و گفتند : " آيا او چندين خدای ما را منحصر به يک خدا کرد اين امر شگفت آوری است و گروهی از سران قوم چنين رای دادند که بايد طريقه خود را ادامه دهيد و در پرستش خدای خود بر همين بتان ثابت قدم باشيد . اين کاری  است که مراد همه است . اين سخن را در آخرين دين هم نشنيده ايم و اين جز ياوه و دروغ چيز ديگری نيست .
چون خداوند برای پيامبرش ( ص ) فتح مکه را ميسر کرد ، به او فرمود : " ای محمد همانا ما تو را به فتح مکه آشکاری فيروز گردانديم تا خداوند گناهان گذشته و آينده تو را بيامرزد" . يعنی گناهانی که نزد مشرکان مکه داشتی زيرا آنان را در گذشته به توحيد فرامی خواندی و نيز گناهان آينده ات را می آمرزم زيرابرخی از مشرکان مکه اسلام آوردند و برخی ديگر از مکه خارج شده بودند و کسانی هم که در مکه مانده بودند قدرت انکار توحيد را نداشتند . بدين ترتيب گناه پيامبر پيش مشرکان مکه را با پيروزی آن حضرت بر ايشان آمرزيد . مأمون گفت : خدايت جزای 
خير نيکو دهد ای ابو الحسن ! اکنون مرا از اين سخن خداوند آگاه فرما که گفت : " خدا از تو در گذشت چرا که به ايشان اجازه دادی  " ؟ امام رضا ( ع ) پاسخ داد :
اين فرمايش از باب " تو را قصد می کنم وای همسايه تو بشنود " می باشد . خداوند پيامبر را خطاب کرده ولی در حقيقت امت آن حضرت را منظور نظر داشته است . و مثل اين است اين فرمايش خداوند که اگر تو شرک ورزی عملت را تباه کند و از زيانکاران می شوی و نيز اگر تو را استوار نمی گردانيديم نزديک بود اندکی بديشان مايل شوی مأمون با شنيدن اين پاسخ گفت : درست می گويی ای  فرزند رسول خدا...
صدوق گويد : اين حديث شگفت آوری است که از طريق علی بن محمد جهم ، با وجود دشمنی و کينه وی به اهل بيت ( ع ) ، روايت شده است .
در مناقب ابن شهر آشوب آمده است که ابن سنان گفت مأمون روزهای دوشنبه و پنج شنبه در ديوان مظالم می نشست و امام رضا( ع ) نيز در سمت راست او جای  می گرفت . روزی صوفيی از مردم کوفه را به جرم سرقت نزد وی آوردند . مأمون آن وفی را احضار کرد و چهره اش را زيبا و نکو ديد . پس گفت : آيا چنين کسی با اين چهره نيکو دست بدين کار زشت می آلايد ؟ مرد پاسخ داد: اين کار را از روی  اجبار و نه اختيار مرتکب شدم و خداوند نيز فرموده است : " پس هرگاه کسی در ايام سختی از روی اضطرار نه به قصد گناه چيزی از آنچه حرام شده مرتکب شود گناهی 
بر او نيست . " مرا از خمس و غنايم محروم کرده اند . مأمون پرسيد : حق تو از خمس و غنايم چيست ؟ صوفی پاسخ داد : " بدانيد هر غنيمتی که می گيريد پنچ يک از آن برای خدا و رسول و خويشاوندان و يتيمان و مسکينان و در راه ماندگان است "
حق مرا دريغ داشته اند در حالی که من از مسکينان و در راه ماندگان و از حاملان قرآنم . هر سال از من دويست دينار ، به فرمايش پيامبر ( ص ) ، دريغ داشته اند . مأمون گفت : من به خاطر اين ياوه ها به هيچ احدی از حدود الهی و هيچ حکمی از احکام او را در مورد دزد تعطيل نمی  کنم . صوفی پاسخ داد : پس اول از نفس خويشتن بياغاز و آن را پاک کن و سپس به پاک کردنديگری همت گمار و حدود خدا را اول بر نفست جاری ساز و سپس بر ديگران اقامه کن .
راوی گويد : مأمون به امام رضا ( ع ) نگاه کرد و پرسيد : منظور اين مرد چيست ؟ امام ( ع ) فرمود : می گويد : او مورد سرقت قرار گرفته و برای همين به سرقت دست زده است . مأمون در خشم شد و گفت : به خدا گردنت را قطع می کنم . صوفی  گفت : گردن مرا می زنی در حالی که تو بنده منی  . مأمون گفت : وای بر تو چه می گويی ؟ گفت : مگر بنده ات از پول فی ء خريداری  نشده است ؟ پس تو بنده هر مسلمانی که در مشرق و مغرب زندگی می کنند مگر آن که تو را آزاد سازد . من نيز يکی از مسلمانانم و تو را هنوز آزاد نکرده ام . ديگر آنکه نجس ، نجسی را
پاک نمی سازد بلکه پاک ، پاک کننده است و کسی که بايد مورد اجرای حد قرار گيرد ، خود حد اجرا نمی کند مگر آن که اول بر خودش حد جاری سازد . آيا نشنيده ای  که خداوند می فرمايد : " آيا مردم را به نيکی  امر می کنيد و خودتان را از ياد برده ايد ، در حالی که کتاب آسمانی می خوانيد ، آيا پس نمی انديشيد ؟ "
مأمون به امام رضا ( ع ) نگريست و گفت : نظر شما چيست ؟ امام ( ع ) فرمود : خداوند عزوجل به پيامبرش ( ص ) فرمود : " بگو پس حجت رسا از آن خداست . " حجت بالغه ، حجتی است که به جاهل می رسد و او را از ناداني اش باخبر می کند چنان که عالم به علم خود آن را در می يابد . دنيا و آخرت بر حجت پايدارند و اينک اين مرد حجت آورده است .
راوی گويد : پس مأمون دستور آزادی آن صوفی را صادر کرد و در نهان بر امام رضا ( ع ) خشم گرفت . اين روايت را شيخ صدووق نيز در عيون اخبار الرضا به سند خود از محمد بن سنان نقل کرده است .

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

دوشنبه 18 شهریور 1392  1:50 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها