انتظار و اقتصاد، ترسيمگر گوشهاي از آداب و رسومي است که انسانهاي برگزيدة هستي، يعني معصومين عليهم السلام، در کسب روزي به آن پايبند بودهاند و يک منتظر نيز بايد چنين باشد. در اين شماره، عنصر «اعتدال» ـ که يکي ديگر از لوازم فعاليت اقتصادي است ـ توضيح داده ميشود. ما در همه چيز اعتدال را دوست داريم. دوست داريم غذايمان نه شور باشد و نه بينمک. دوست داريم نوشيدنيهايمان نه آنقدر گرم باشد که عطش، را رفع نکند و نه آنقدر سرد و يخ، که دندانهايمان درد بگيرد. دوست داريم لباسهايمان نه آنقدر گشاد باشد که چند نفر ديگر هم در آنجا بشوند و نه آنقدر تنگ و چسبان، که اعصاب پوست و استخوانهايمان خرد شود! دوست داريم در سخن گفتن، نه آنقدر بلند حرف بزنيم که مخاطبمان، گوشش را بگيرد و نه آنقدر آهسته که چند گوش ديگر هم براي شنيدن قرض کند! نميخواهم بيش از اين مثال بزنم؛ زيرا از هر پنجرهاي که به زندگي نگاه کنيم، ميبينيم اعتدال زيباترين است. البته شعار دادن و دوست داشتن، ملاک نيست؛ بلکه آنچه اهميت زيادي دارد عمل کردنهاست.
اعتدال يعني دوري از کندي و تندي؛ يعني با ملاکهاي انساني زيستن، نه آنقدر آهسته بروي که انرژي و سوختت تمام شود و نه آنقدر تند و با عجله، که پايت بشکند. اعتدال يعني نرفتن به مسير خاکي، نگذشتن از خط قرمزها و حرکت در وسط جادة زندگي.
در اين نوشتار، قصد داريم که اعتدال را در امور اقتصادي و کسب روزي بررسي کنيم.
بيکاري و بيگاري
من به عنوان نانآور خانه چه وظيفهاي دارم؟غذايي که به فرزندم ميدهم، از چه راهي بايد تأمين بشود؟ تا چه اندازه لازم است به دنبال روزي بروم؟
برخي آنقدر سست و بيکار و بيحالند که تفاوتي با مردههاي آرميده در قبرستانها ندارند، جز اين که تکاني به خود ميدهند تا بدنشان نگندد. حتي پيامبر ما، حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم، هم نميتواند به آنها حرفي بفهماند و پيامي برساند، که Nمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِM.[1] آنها بر تخت بيغيرتي نشستهاند و بر طبل بيکاري ميکوبند و ميگويند که اين هم عالمي دارد! آنها با اين قدّ و قوارههايشان خيال ميکنند که هنوز کودکند و نياز به خواب دارند، منتظرند تا همانند دوران بچگي کسي پيدا شود و پستانکي به دهانشان بگذارد و برايشان لالايي بخواند!
برخي هم از آن طرف افتادهاند. خواب و بيداريشان، حرف زدن و سکوتشان، نشست و برخاستشان، همه، بوي کار ميدهد. بيچارهها آنقدر از خود بيگاري ميکشند که شب و روز، خانه و محلکار و... برايشان فرقي ندارد.
وقتي پا به خانه ميگذارند از نيمههاي شب گذشته است. بيچاره دخترکاني که به جاي پدر و آغوش گرمش، عکس او را در بغل ميگيرند و ميخوابند و همسراني که در کنار سفرهاي که چند ساعت از پهن شدنش ميگذرد، انتظار آمدن شوهرشان را ميکشند!
و بالاخره شوهر از راه ميرسد. بر سر سفره، لقمهاي نان ميخورد و بعد، سرش را زير لحاف ميبرد تا فردا دوباره قبل از اينکه چشم بچهها از خواب شبانه باز شود و حتي قبل از اينکه آفتاب، مهمان خانهشان شود از خانه بيرون بزند و باز به دنبال کار برود...
البته برخي نانآورها زودتر به خانه ميآيند و جيبشان پرتر از بقيه است؛ اما دريغ از چند دقيقه نشستن کنار بچهها و خانواده!
چرا که مکالمههاي طولاني با تلفن و خيره شدن به تلويزيون و تورق روزنامهها، عملاً وقتي براي جويا شدن احوال زن و فرزندان و پرداختن به مسائل تربيتي خانواده باقي نميگذارد.
چرا برخي زندگيها به اين سمت و سو کشيده ميشود؟! چرا برخي خانهها همانند اردوگاهي ميشود که چند نفري را به زور و اجبار، زير سقف آنجا دادهاند؟! چرا برخي، حق روح خود و بچههايشان را فراموش ميکنند؟!
آنچه من ميخواهم
حقيقت اين است که نيازها چند نوعاند: برخي واقعياند و خداوند به ما امر کرده است که آنها را از راه صحيح و عاقلانه تأمين کنيم. مثل نياز به خورد و خوراک، پوشاک، مسکن، ازدواج، آسايش و آرامش و...
و البته آن بخشي از کار و تلاش ما مُهر عبادت ميخورد و اجر و ثواب به همراه دارد، که خرج پاسخگويي به نيازهاي حقيقي و واقعي شود.
اما برخي نيازها، نياز واقعي و انساني ما نيستند؛ بلکه شيطان و سربازانش، آنها را در نظر ما مهم کردهاند. چيزهايي که نبودنشان لطمهاي به آسايش و حيات معقول ما نميزند؛ بلکه برعکس، وجودشان باعث تنوعطلبي و فاصله گرفتن از زندگي انساني خواهد شد. اما شيطان و تبليغات شيطاني، آنها را آنچنان در نظر ما ضروري جلوه ميدهد که احساس ميکنيم زندگي بدون آنها امکان ندارد! مثل هزاران نيازي که کار و تلاش اضافه ما براي تأمين آنهاست؛ غافل از آن که با اين کار، اعتدال خانواده را در معرض تخريب قرار دادهايم.
ظروف مختلفي که در آشپزخانه افتادهاند و بعضي، سالي يک بار هم استفاده نميشوند، دکوراسيون منزل، تابلوها و گلدانهاي بيروحي که عکس چند حيوان يا انسان بزک کرده روي آنها نقش بسته است، کمد لباس و البسه متنوعي که گاهي با يک بار پوشيدن، تاريخ مصرفشان پايان ميپذيرد، و همة تجملاتي که خواسته يا ناخواسته جزء زندگي ما شدهاند، شاهدي گويا بر تأييد اين مسئله هستند.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم اين لغزشها را در ميان امتش ميديد که ميفرمود: «اتقوا الله و اجملوا في الطلب»؛[2] حواستان باشد و به هوش باشيد. مواظب باشيد مستي ريال و دلار، شما را نربايد. در کسب و کار و پاسخگويي به نيازهايتان معتدل باشيد. در همة امور اعتدال را رعايت کنيد؛ زيرا بخشي از انسانهايي که در دام شيطان افتادهاند، به جهت اسراف و تبذير و افراط و تفريطشان بوده است.[3]
دلسوزي پيامبر رحمت ما، او را واداشته تا به هر روشي، پيروانش را به سوي اعتدال رهنمون کند و اين کلام دلنشين اوست که ميفرمايد: «چه نيک و زيباست اين که زندگي کسي سرشار از اعتدال باشد؛ هنگامي که زير منگنة فقر گرفتار شده، از اعتدال خارج نشود، و هنگامي که اموالش رو به افزايش است از جادة ميانهروي خارج نشود و هنگام عبادت نيز اعتدال را رعايت کند.»[4]
آري؛ شيطان، بيکار ننشسته و با تمام ادوات و تجهيزاتش براي اسير کردن ما انسانها، دامهاي بسيار و متنوعي گسترده است. اما پيامبر رحمت صلي الله عليه و آله و سلم در مقام مبارزه با مکرهاي شيطان ميفرمايد: «يکي از راههايي که شما را از خطر انحراف نجات ميدهد، ميانهروي و پرهيز از افراط و تفريط در همه حال است، چه دارايي و چه فقر».[5]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سوره فاطر/ 22، «و تو نميتواني سخن خود را به گوش آنان که در گور خفتهاند برساني».
[2] . بحارالانوار، ج 5، ص 148، ح 13.
[3] . سوره اسراء/27.
[4] . الجامع الصغير، ج 2، ص 480، ح 7792.
[5] . کافي، ج 4، ص 53، ح 5.