هر چه سلام دارم تقدیم می کنم به جاودانگیِ یک اتفاق؛ از خلف وعده تا انتظار!
سلام آقا.
دلخوشیَم تنها به همین مستحبیست که پاسخ آن واجب است.
این منم؛
که بعد از وقفه ای، توفیق شد تا دوباره به محضرتان دست به قلم شوم.
و دیدم چه بسیارســـــت حرف های ناگفته و واژه هایی که دوست دارند در این چند خط، فدایت شوند.
آرامش نگاهم! عزیز وجودم!
خودمانیم، روزگار چه سخت می گذرد بـــــی تو.
حالم اصلا خوب نیست...
حوصله ام تنگ شده...
پشت این خنده های تصنّعی،بغضی از دلواپسی تو موج می زند.
چه بگویم از انتظاری که طول کشید و هزار و چند سالیســــــت نیامدی!
نیامدی وهنوز کبودیِ یاس ها، در خم و کوچه های غربت تکرار می شوند.
نیامدی و همه ساله محرم سرخ می شود و کربُ بلا در مظلومیت خود،به دور غریبی حسین(ع) چرخ می زند.
نیامدی و کبوتران دل، با بال هایی ساییده به قبرستان بقیع، سر بر پنجره ی فولاد می نهند و غزل فراق می خوانند.
و نیامدی و دنیا خودش را با همه ی بیداری به خواب زده ست.
ما هم در تعدّد دلمشغولی ها، حضورت را کمرنگ دیدیم.
و چه غافل شدیم از اینکه همیشه بیادمان هستی و حتی لحظه ای ما را به حال خودمان رها نکرده ای.
ببخش آقا!
این دعاهای بی رمق و گاهی کم گذاشتن برای شما را می گویم!
همه را به حساب کوچکیمان بگذار و به بزرگیت ببخش.
نکند از ما دلگیر شوی! تو را از دست دهیم چه کنیم؟! آخر همه ی دارو ندارما دوست داشتن شماست.
فدای تو!
کودک درونم می گوید: شما را 10 تا دوست دارد...
و تو بهتر،از عمق علاقه اش باخبری.
دعا می کنم خدا هرچه زودتر تو را به ما برساند.
تو هم دعامان کن.دعا کن تا در غبار زمان گم نشویم و باشیم روزی که می آیی و لبخند را به لب هامان هدیه می دهی.
دیر نکنی آقا....منتظریم.