امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه مشهورش بنام «بیان» که برخی از رخدادها و فتنه های آینده را ترسیم میکند، از جمله از خروج «سفیانی» خبر میدهد که فرازهایی از آن را می آوریم:
«… ألا! یا ویل لکوفانکم هذه… و ما یحل بها من السفیانی فی ذلک الزمان!!
یأتی الیها من ناحیة هجر، بخیل سباق تقودها أسود ضراغمة و لیوث قشاعمة أول اسمه شین….
فیا ویل لکوفانکم من نزوله بدارکم، یملک حریمکم و یذبح أطفالکم و یهتک نساءکم، عمره طویل و شره غزیر و رجاله ضراغمة….
ألا! و ان السفیانی، یدخل البصرة ثلاث دخلات، یذل فیها العزیز و یسبی فیها الحریم….
و علامة خروج السفیانی: اختلاف ثلاث رایات:
رایة من المغرب، فیا ویل لمصر و ما یحل بها منهم.
و رایة من البحرین من جزیرة أوال من أرض فارس.
و رایة من الشام.
فتدوم الفتنة سنة، ثم یخرج رجل من ولد العباس، فیقول أهل العراق: قد جاءکم قوم حفات أصحاب أهواء مختلفة، فیضطرب أهل الشام و فلسطین و یرجعون الی رؤساء الشام و مصر فیقولون: أطلبوا ولد الملک. (یعنی: السفیانی)
فیطلبونه، ثم یوافقونه بغوطة دمشق، بموضع یقال لها: -حرستا- فاذا حل بهم، أخرج أخواله: بنیکلب و بنیدهانة و یکون له بالوادی الیابس عدة (أی: جماعة) عدیدة.
ثم انه یجیبهم و یخرج مهم فی یوم الجمعة، فیصعد منبر دمشق و هو أول منبر یصعده، ثم یخطب و یأمرهم بالجهاد و یبایعهم علی أن لا یخالفوا أمره، رضوه أم کرهوه، ثم یخرج الی الغوطة و لا یلج بها حتی یجتمع الناس علیه.

فعند ذلک یخرج السفیانی فی عصائب أهل الشام، فتختلف ثلاث رایات:
فرایة الترک و العجم و هی سوداء.
و رایة للبربرین لابن العباس، صفراء.
و رایة السفیانی.
فیقتلون ببطن الأزرق قتالا شدیدا، فیقتل منهم ستون ألفا، ثم یغلبهم السفیانی، فیقتل منهم خلقا کثیرا و یملک بطونهم و یعدل فیهم حتی یقال فیه: «والله! ما کان یقال علیه الا کذبا.»
و الله! انهم لکاذبون، و لا یعلمون ما تلقی امة محمد صلی الله علیه و اله و سلم و لو علموا لما قالوا ذلک و لا یزال یعدل فیهم حتی یسیر، فأول سیره الی حمص و ان اهلها بأسوء حال، ثم یعبر الفرات من باب مصر، یسیر الی موضع یقال له: -قریة سبا- فیکون له بها وقعة عظیمة، فلا یبقی بلد الا و بلغهم خبره، فیدخلهم من ذلک و جزع فلا یزال یدخل بلدا بعد بلد….
ثم یرجع الی دمشق و قد دانت له الخلق، فیجیش جیشا الی المدینة و جیش الی المشرق، فیقتل بالزوراء سبعین ألفا و یبقر بطون ثلاثمأئة امرأة حامل!.
و یخرج الجیش الی کوفانکم هذه، فکم من باک و باکیة….
و أما جیش المدینة، فانه اذا توسط البیداء صاح به جبرئیل صیحة عظیمة، فلا یبقی أحد الا و خسف الله به الأرض الا رجلان… فیهرب قوم من أولاد رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم و هم أشراف -الی بلد الروم- فیقول السفیانی لملک الروم: ترد علی عبیدی!!
فیردهم الیه، فیضرب أعناقهم علی الدرج الشرقی لجامع دمشق، فلا ینکر ذلک علیه أحد.
ألا! و ان علامة ذلک تجدید الأسوار بالمدائن….
فقیل: «یا امیرالمؤمنین! أذکر لنا الأسوار؟»
فقال: «تجدد سور بالشام و العجوز و الحران یبنی علیهما سوران و علی واسط سور، و البیضاء یبنی علیها سور و الکوفة یبنی علیها سوران و علی شوشتر سور و علی ارمینیة سور و علی الموصل سور و علی همدان سور و علی الرقة سور و علی دیار یونس سور و علی حمص سور و علی مطر دین سور و علی الرقطاء سور و علی الرحبة سور و علی دیر هند سور و علی القلعة سور.
معاشر الناس! ألا! و انه اذا ظهر السفیانی تکون له وقایع عظام، فأول وقعة بحمص، ثمپت بحلب ثم بالرقة، ثم بقریة سبأ، ثم برأس العین، ثم بنصیبین، ثم بالموصل و هی وقعة عظیمة، یقتل منهم السفیانی ستین ألفا.
… و لا یزال السفیانی یقتل کل من اسمه: محمد و علی و حسن و حسین و فاطمة و جعفر و موسی و زینب و خدیجة و رقیة، بغضا و حنقا لآل محمد!!
و یرجع منهزما الی الشام… فاذا دخل الی بلده اعتکف علی شرب الخمر و المعاصی، و یأمر أصحابه بذلک، فیخرج السفیانی و بیده حربة و یأمر بالامراة فیدفعها الی بعض أصحابه فیقول له: أفجر بها فی وسط الطریق، فیفعل بها، ثم یبقر بطنها ویسقط الجنین من بطن أمه، فلا یقدر أحد أن ینکر علیه ذلک.
فعند ذلک تضطرب الملائکة فی السماوات ویأذن الله بخروج القائم من ذریتی و هو صاحبالزمان، ثم یشیع خبره فی کل مکان، فینزل -حینئذ- جبرئیل علی صخرة بیتالمقدس، فیصیح فی أهل الدنیا: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا.»
فیقول جبرئیل فی صیحة: «یا عبادالله! اسمعوا ما أقول: ان هذا مهدی آل محمد،خارج من أرض مکة فأجیبوه….» [۲] .
یعنی: بهوش باشید! وای بر کوفه! این شهر و دیار شما وآنچه در واپسین حرکت تاریخ و آخرالزمان در آستانهی ظهور مهدی، از سفیانی بر آن وارد میگردد.
او از ناحیهی «هجر» [۳] با سپاهی گران که سرکردهای قوی هیکل و درشتخو و سیاه پوست که حرف نخست نامش «شین» است و آن سپاه سفاک را فرماندهی میکند، وارد شهر شما میگردد.
وای بر کوفه! و از فرود او بر خانههای شما! او حریم شما را غاصبانه مالک میشود و کودکانتان را بیرحمانه سر میبرد و به زنانتان بیشرمانه اهانت روا میدارد. عمر او طولانی و شرارت او بسیار و جنگجویان او بسان شیر درنده و بیباکند.
آگاه باشید که سفیانی سه بار به بصره یورش میبرد و وارد آنجا میگردد. عزیزان آن سرزمین را به ذلت میکشد و زنانش را به اسارت.
نشانه ی خروج سفیانی، اختلاف سه پرچم و برخورد آنهاست:
پرچمی از مغرب که وارد مصر میگردد و در آنجا جنایات بسیاری مرتکب میشود.
و پرچمی از «بحرین» از جزیره «أوال» [۴] از سرزمین «فارس» به اهتزاز درمیآید.
و پرچمی از شام.
این فتنه، یک سال ادامه خواهد یافت و پس از آن مردی از فرزندان «عباس» خروج میکند و اهل عراق میگویند: «گروه پابرهنگان یا بیدادگران و اصحاب آراء مختلفه آمدند.»
اهل شام و فلسطین دچار دلهره میگردند و بسوی سردمداران شام و مصر روی میآورند و به آنان گفته میشود: «شما بروید و پسر فرمانروا، یعنی سفیانی را بخواهید و او را به یاری بطلبید.»
آنان سفیانی را دعوت میکنند و او با خواست آنان موافقت مینماید و در نقطهای از دمشق بنام «حرستا» [۵] فرود میآید و همهی داییها و بستگان فکری خویش را در آنجا گرد میآورد و در بیابان خشک که منطقهای از دمشق است، گروههای متعددی طرفدار دارد که به او میپیوندند.
سفیانی دعوت آنان را اجابت میکند و روز جمعه به همراه همهی آنان در دمشق به مسجد میرود و برای نخستین بار بر فراز منبر قرار میگیرد و در نخستین منبر خویش آنان را دعوت به جهاد میکند و آنا نیز با شنیدن سخنانش، با او دست بیعت میدهند که دستورات او را، خواه مطابق میل باشد یا نباشد، نافرمانی نکنند.
سپس به نقطهای بنام «غوطه» [۶] میرود و همهی مردم بر گرد او اجتماع میکنند و اینجاست که سفیانی در رأس گروههایی از مردم شام، خروج میکند و سه پرچم به اختلاف میپردازند:
۱- پرچمی از ترک و عجم که سیاهرنگ است.
۲- پرچمی زرد رنگ که پرچم فرزند عباس است.
۳- پرچمی از سفیانی و سپاه او.
در نقطهای بنام «بطن ارزق» پیکار سختی در میان آنان رخ میدهد و ۶۰ هزار کشته بر زمین میماند و سفیانی پیروز میگردد و مردم بسیاری را قتل عام میکند و سرزمین و مراکز قبایل را به تصرف درمیآورد و در میان آنان نخست عادلانه رفتار میکند به گونهای که میگویند: «هر آنچه از بیدادگری سفیانی به ما گزارش شده، بیاساس است.»
اما بخدای سوگند! آنان دروغ میگویند و نمیدانند که امت محمد صلی الله علیه و اله و سلم ازشرارت و شقاوت سفیانی، به فاجعه و بیدادی گرفتار میگردد. چرا که اگر میدانستند چنین پندار سادهلوحانهای در مورد او نداشتند و او را عدالتخواه نمیگفتند.
به هر حال او کوتاه مدتی با آنان خوشرفتاری میکند و عدالت را پیشه میسازد، آنگاه نخستین حرکت او آغاز میگردد که بسوی «حمص» [۷] که مردم آن در سختترین شرایط، روزگار میگذرانند، میرود، از فرات عبور میکند و به دروازهی مصر میرسد و به نقطهای که «قریه سبا» قرار دارد. در آنجا رخداد عظیم و پیکار سهمگینی خواهد داشت که خبر آن همه جا منتشر میگردد و دلها از خشونت و شقاوت او لبریز از ترس و دلهره میگردد و شهرها یکی پس از دیگری، در برابر او سقوط میکند.
سپس مستانه و مغرورانه به دمشق باز میگردد و مردم به او نزدیک میشوند و او سپاهی گران بسوی مدینه گسیل میدارد و سپاهی دیگر بسوی مشرق، در بغداد ۷۰ هزار نفر را قتل عام میکند و شکم ۳۰۰ زن باردار را میشکافد. و آنگاه سپاه او به کوفه میرسد، چه اشکها از چشمان مرد و زن، جاری میشود.
اما سپاهی را که بسوی مدینه گسیل داشته است، هنگامی که به بیابان خشک و سوزانی میرسد، با خروش سهمگین جبرئیل روبرو میگردد و همهی آنان جز دو تن را، زمین به فرمان خدا فرو میبرد.
گروهی از شریفترین فرزندان پیامبر از شرارت او به «روم» میروند و سفیانی از رهبر روم میخواهد که بردگان او را، به کشورش بازگشت دهد و او نیز آنان را دستگیر و بازگشت میدهد و سفیانی دستور میدهد گردن آنان را در گذرگاه شرقی مسجد جامع دمشق بزنند… و کسی هم بر این دستور بیدادگرانه، چون و چرا نمیکند.
آگاه باشید که از نشانه ی آن، تجدید حلقهها و دیوارهای حفاظتی بر دورشهرهاست.
پرسیدند: «چگونه؟»
فرمود: «دیوار دفاعی شام تجدید ساختمان میگردد، بر دور شهر «عجوز» و «حران» [۸] و بر شهر «واسط» [۹] و «بیضاء» دیوار دفاعی ساخته میشود. بر اطراف کوفه زنجیرهای از دو دیوار دفاعی بنیاد میگردد. همینگونه بر «شوشتر»، «ارومیه»، «موصل»، «همدان»، «رقه»، [۱۰] سرزمین «تونس»، «حمص» و… هر کدام دیوار دفاعی یا پایگاههای نظامی و امنیتی ایجاد میگردد.
هان ای مردم! بهوش باشید، آنگاه که سفیانی ظاهر گردد رخدادهای سهمگینی روی خواهد داد. نخستین رخداد در «حمص» خواهد بود، به دنبال آن در «حلب»، سپس در «رقه» آنگه به ترتیب در «سبا»، «رأس العین»، [۱۱] «نصیبین» [۱۲] و «موصل»، [۱۳] رویدادهای عظیمی روی میدهد.
سفیانی ۶۰ هزار نفر از مردم را به خاک و خون میکشد. او همواره به کشتار خویش ادامه میدهد، بویژه هر آنکس که نامش محمد، علی، حسن، حسین، فاطمه، جعفر، موسی، زینب، خدیجه و رقیه باشد، باشد و نشانی از دوستی خاندان وحی و رسالت در او دیده شود، بیرحمانه و بخاطر کینه و عداوتی که این عنصر تجاوزکار از خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در دل پرکینهاش دارد، کشته میشود، سپس به شام برمیگردد.
در نقطهای برای نوشیدن شراب و ارتکاب گناه و معصیت مینشیند و یاران و پیروان خویش را نیز به انجام گناه و جنایت فرمان میدهد. از مجلس گناه بر میخیزد و در حالیکه در دست سلاحی دارد دستور زنا میدهد و به یارانش میگوید با زنان مرتکب فحشا گردند، آنگاه شکم زنان را پاره کنند و کودکانشان را از رحمها بیرون میکشند. و آنها مرتکب چنین شقاوتها میگردند و هیچ کس توان بازداشتن آنان از این پلیدیها و شقاوتها را در خود نمیبیند.
اینجاست که فرشتگان، پریشان حال میشوند و خدا فرمان ظهور قائم آل محمد و صاحبالزمان را که از نسل من میباشد، صادر میکند. بیدرنگ خبر ظهور او در سراسر گیتی پخش میگردد و جبرئیل در آن هنگام بر فراز صخرهای در بیتالمقدس فرود میآید و خطاب به جهانیان ندا میدهد که:
«جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا.» [۱۴] .
یعنی: حق آمد و باطل و بیداد نابود گردید، راستی که باطل، نابود شدنی بود.
و میگوید: «بندگان خدا! آنچه میگویم به گوش جان بسپارید.»
مردم! این اصلاحگر بزرگ جهانی که ظهور کرده است، مهدی آل محمد است و اینک از مکه حرکت کرده است و ندای جهانی و آسمانی او را بشنوید و دعوتش را پاسخ گویید.»
زیرنویس
