0

مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

 
r42507
r42507
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 21
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

خیلی عالیست 

خوب است فعالیت های بیشتری در زمینه های مذهبی داشته باشیم

دنیای فیزیک

www.physic123.rasekhoonblog.com

یک شنبه 10 شهریور 1392  12:13 AM
تشکرات از این پست
taghvimi hoseinh1990
aboalfazlm
aboalfazlm
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مرداد 1388 
تعداد پست ها : 323
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

 چهل حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام

چهل حدیث درباره اهمیت و فضیلت نماز و نتایج سبک شمردن نماز و برآورده شدن حاجات بوسله نماز و ...

نماز آخرین توصیه انبیاء
1. أحَبُّ الأعمَالِ إلَی الله - عز وجل - الصَّلوةُ و هِی آخَر وَصَایا الأنبِیاء
نماز، بهترین کارها نزد خداوند و آخرین وصیت های پیامبران الهی است.

میزان الحکمة، ج 5، ص 397

نماز و خدمت
2.  إنَّ طَاعَةُ الله خِدمَتُه فِی الأرضِ فَلَیس شَیءٌ مِن خِدمِته یَعدِلُ الصَّلاة
پیروی و اطاعت از پروردگار، خدمت کردن به او در زمین است و هیچ چیز در خدمت به پروردگار معادل نماز نیست.

میزان الحکمه، ج 5، ص 318

بهترین اعمال در قیامت
3.  إنَّ أفضَل الأعمالِ عِندَالله یَومَ القِیامة، الصَّلوة
همانا بهترین عمل نزد خداوند، در روز قیامت، نماز است.

مستدرک الوسائل، ج 3، ص 7

آخرین سفارش پیامبر (صلی الله علیه و آله)
4.  عَلَیکَ بِالصَّلاة! فَإنَّ آخَر مَا اُوصِی بِه رَسُولُ الله و حَثَّ عَلَیه، الصَّلاة
بر تو باد به نماز! زیرا آخرین چیزی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به آن سفارش و بر انجام آن تاکید نمود، نماز است.

بحار الانور، ج 84، ص 236

ارزش نماز
5.  إذا قَام المُصَلِّی إلَی الصَّلاة، نَزَلَت عَلَیه الرَّحمَة مِن أعنَانِ السَّماء إلی أعنانِ الأرضِ و حُفَّت بِه المَلائِکة و نَاداهُ مَلَکٌ لَو یَعلَم هَذا المُصَلِّی مَا فِی الصَّلاة مَا انفّتَل
هنگامی که انسان به نماز ایستد، رحمت خدا ازآسمان بر او نازل می شود و ملائکه اطرافش را احاطه کرده و فرشته ای می گوید: اگراین نمازگزار ارزش  نماز را می دانست هیچ گاه از نماز منصرف نمی شد.

اصول کافی، ج 3، ص 265

علامت عامل دین
6.  قَال لُقمان لإبنِه: لِکُلِّ شَیءٍ عَلامَةٌ یُعرَفُ بّها و یُشهَد عَلیها و أنَّ لِلدِّینِ ثَلاث عَلاماتٍ: العِلم و الإیمان و العَمَل بِه، (إلی أن قال) ولِلعَامِل ثَلاث عَلاماتٍ: الصَّلوة و الصِّیام و الزَّکوة
حضرت لقمان به فرزندانش فرمود: برای هر چیزی علامتی است که به وسیله آن علامت شناخته می شود و به او شهادت داده می¬شود. به درستی که برای دین سه علامت است: علم، ایمان و عمل به ایمان؛ تا آنجا که فرمود: برای عامل به دین سه علامت است: نماز، روزه و زکات.

مستدرک الوسائل، ج 1، ص 183

باقیات صالحات
7.  سَئَلتُ أبا عَبدِالله (علیه السلام) عَنِ البَاقِیاتِ الصَّالِحات، فَقَال: هِی الصَّلواة فَحَافِظُوا عَلَیها
ادریس قمی می گوید از امام صادق (علیه السلام) در مورد کارهای نیک ماندگار سؤال کردم، امام فرمود: آن نماز است، پس محافظت بر نماز کنید.

مستدرک الوسائل، ج 1، ص172

برتری نماز
8.  أمّا أنَّهُ لَیسَ شَیءٌ أفضَل مِن الحَجّ إلّا الصَّلاة
به درستی که هیچ عملی بالاتر از حج نیست، مگر نماز.

وسائل الشیعه، ج3، ص 26

دو رکعت نماز و بخشش گناهان
9.  مَن صَلَّی رَکعَتَینِ یَعلَم مَایَقُول فِیهِما إنصَرَف و لَیس بَینَه و بَینَ الله - عز وجل- ذنب إلا غَفَرَه لَه
هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه می گوید، از نماز فارغ می شود، در حالی که میان او و میان خدای عزوجل گناهی نیست، مگر این که خداوند برای او می بخشاید.

بحارالانوار، ج84، ص240

مراقبت در وقت نماز
10.  إمتَحَنُوا شِیعتَنَا عِند ثَلاثٍ: عِند مَواقِیتِ الصَّلاة کَیفَ مُحافِظَتُهم عَلَیها، و عِند سِرارِهِم کَیف حفظَهُم لَها عِند عَدُوِّنا وإلی أموالِهِم کَیفَ مُواسَاتِهم لإخوانِهِم فِیها
شیعیان ما و پیروان ما را به سه مساله امتحان کنید:1- دراهمیت دادن به اوقات نماز، که آیا اول وقت نماز را برپا می دارند یا خیر؟2- حفظ أسرار، یعنی در حفظ اسرار و مسائل محرمانه کوشا هستند یا خیر؟3- و از حیث  توانمندی های مالی، یعنی آیا در مال خود برای برادران دینی سهمی قائلند و دست  آنها را می گیرند یا خیر؟

خصال صدوق، ج 1، ص 103

کمک ملائکه به نمازگزار هنگام مرگ
11.  إنَّ مَلکَ المَوت یَدفَع الشَّیطان عَنِ المُحافِظ عَلَی الصَّلاة و یَلقنه شَهادة أن لا اله الله و أنّ مُحمداً رسُول الله فِی تِلک الحالة العَظِمیة
همانا "ملک الموت" شیطان را در دم مرگ از کسی که حافظ نماز است، دور می کند و شهادت بر وحدانیت خدا و رسالت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در هنگام هولناک مرگ به او تلقین می کند.(توفیق شهادتین پیدا می کند).

وسائل الشیعه، ج 3، ص 19

تأثیر دو رکعت نماز مقبول
12.  مَن قَبَّلَ الله مِنهُ صَلاة واحِدة لَم یُعَذِّبه
اگر خداوند از کسی دو رکعت نمازش را قبول کند، او را عذاب نمی کند.

وسائل الشیعه، ج 3، ص 22

تمسک به نماز برای رفع مشکل
13. کَانَ عَلِیٌّ (علیه السلام) إذا أمَالَهُ أَمرٌ فَزَع قَامَ إلَی الصَّلاة ثُمَّ تَلا هِذِه الآیة "واستَعِینُوا بِالصَّبر والصَّلاة "
شیوه علی (علیه السلام) چنان بود که چون مشکل مهمی برای او پیش می آمد، به نماز می ایستاد و این آیه را می خواند: "... واستعینوا بالصبر و الصلاة".

تفسیر درالمنثور، ج 1، ص 67

نماز و برطرف شدن اندوه
14.  مَا یَمنَع أَحَدُکُم إذا دَخَل عَلَیه غَم مِن غُمُومِ الدُّنیا أن یَتَوضَّأ ثُمَّ یَدخُل المَسجِدُ فَیَرکَعُ رَکعَتَین یَدعَوالله فِیهِما، أما سَمِعتَ الله تعالی یَقُول: "واستَعِینُوا بِالصَّبرِ و الصَّلاة "
چه مانعی  دارد که چون یکی از شما غم و اندوهی از غم های دنیا بر او درآمد، وضو بگیرد و به مسجد رفته و دو رکعت نماز بخواند و برای  رفع  اندوه خود، خدا را بخواند. مگر نشنیده ای که خدا می فرماید:"واستَعِینُوا بِالصَّبرِ و الصَّلاة".

وسائل الشیعه ج 5، ص 263

نشانه قبولی نماز
15. مَن أحَبَّ أَن یَعلَمَ أقبَلت صَلاتُه أَم لَم تَقَبَّل فَلیُنظُر هَل مَنَعتَه صَلاتُه عَنِ الفَحشاءِ و المُنکَر فَبِقدرِ ما منَعتَه قُبِلَت مِنه
هرکس دوست دارد بداند نمازش قبول شده یا نه، ببیند که آیا نمازش او را از گناه و زشتی باز داشته یا نه؟ پس به هر قدر که نمازش او را از گناه باز داشته  به همان اندازه نمازش قبول شده است.

بحار الانوار، ج82 ص 198

حاجت خواستن بعد از نماز
16.  أنَّ الله فَرَضَ عَلیکُم الصَّلواتِ فِی أحَبِّ الأوقاتِ إلیه، فَاسئَلواالله حَوائِجَکُم عَقیِب فَرائِضَکُم
به درستی که خداوند نمازهای واجب را در بهترین و محبوب ترین اوقات واجب کرد، پس حاجات خود را بعد از نمازهایتان بخواهید.

بحار الانوار، ج 85 ،ص 324

نماز و عطر
17.  رِکعَتانِ یُصَلِّیها المُتَعطَّر، أفضَل مِن سَبعِین رِکعَة یُصَلِّیها غَیرَ مُتَعطَّرٍ
دو رکعت نماز با عطر بهتر است از هفتاد رکعت نماز کسی که عطر نزده است.

مکارم الاخلاق، ص 42

رکوع و سجود طولانی
18.  و عَلَیکُم بِطُول الرُّکُوع و السُّجود فَإنَّ أحَدکُم إذا طَال الرُّکوع و السُّجود یهتفُ إبلِیس مِن خَلفِه، فَقال یا وَیلَتاه! أطاعُوا وعَصَیتُ و سَجَدُوا و أَبِیتُ
بر شما باد به طول رکوع و سجده، که هرگاه یکی از شما رکوع و سجودش طول بکشد، شیطان به دنبال او فریاد می زند: وای بر من! او اطاعت کرد و من معصیت کردم، او سجده کرد و من سر باز زدم.

بحار الانوار، ج 78، ص 199

سجده نزدیکترین حالت
19. أَقرَبُ ما یَکُون العَبد إلَی الله و هَو سَاجِدٌ، قال الله: "وَاسجُد و اقتَرِب"
نزدیکترین حالت بنده به خداوند بزرگ وقتی است که در سجده است خداوند فرمود: "سجده کن وتقرب جوی".

روضة المتقین، ج 2، ص 38

معنای سلام
20. مَعنی السَّلام فِی کُلِّ صَلوةٍ الأمان، أی مَن أدّی أمرُالله و سُنَّة نَبِیِّه - صلی الله علیه و آله - خاشِعاً مِنه قَلبَه فَلَه الأمانُ مِن بَلاءِ الدُّنیا و برائَة مِن عَذابِ الآخِرة
معنی "سلام" در پایان نماز، امان است، یعنی هر کس که امرخدا و سنت پیامبرش را با خشوع قلب به جای آورد، از بلای دنیا در امان، و ازعذاب آخرت برکنار است.

مصباح الشریعه، باب سلام

خشوع در نماز
21.  إذا کُنتَ فِی صَلاتِکَ فَعَلَیک بِالخُشُوع و الإقبال عَلی صَلاتِک فَإنَّ الله تعالی یقول: "الَّذِین هُم فِی صَلاتِهم خاشِعون"
هرگاه در حال نمازبودی، بر تو باد به خشوع و توجه کامل به نماز، چون خداوند در قرآن می فرماید: "اهل ایمان کسانی هستند که در نماز خشوع می ورزند".

میزان الحکمه، ج5، ص379

خشوع امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نماز
22. و کان علی (علیه السلام) إذا قَامَ إلَی الصَّلوةِ فَقال: "وَجَّهت وَجهِی  لِلَّذِی فَطَر السَّمواتِ و الأرض" تَغَیَّر لَونُه حَتَّی یُعرَف ذلک فِی وَجهِه
هنگامی که علی (علیه السلام) به نماز می ایستاد، این آیه شریفه را می خواند: "رو می آورم با تمام وجودم به کسی که آسمان ها و زمین را آفرید" و رنگ مبارک حضرتش تغییر می کرد، به طوری که تغییر حالت و دگرگونی از صورت مبارکش بخوبی مشاهده می گشت.

میزان الحکمه، ج 5، ص 381

ملاک قبولی نماز
23. قَال الله تبارک و تعالی: إنَّما أقبَل الصَّلاةُ لِمَن تَواضَع لِعَظَمَتِی، و یَکُفُّ نَفسَه عَنِ الشَّهواتِ مِن أجلِی و یَقطَع نَهارَهُ بِذِکرِی و لایَتَعاظَمُ عَلَی خَلقِی و یُطعِم الجَائِع و یَکسُو العَارِی، و یَرحَم المُصاب و یُؤوِی الغَریب ...
خداوند متعال فرمود: نماز کسی را می پذیرم که:1- درمقابل عظمت من خاضع باشد.2- از خواسته های نفسانی به خاطر من خود را دور کند.3-روزش را با یاد من به پایان برد.4- بر بندگانم بزرگی نفروشد.5- به گرسنه غذا دهد.6- برهنه را بپوشاند.7- به مصیبت دیده مهربانی کند.8- غریب راپناه دهد.

میزان الحکمه، ج 5، ص 386

کوتاهی در نماز مانع قبولی نماز
24. والله إنَّکُم لِتَعرَفُون مِن جِیرانِکُم و أصحَابِکُم مَن لَو کَان یُصَلِّی لِبَعضِکُم مَا قَبَّلَهَا مِنهُ لإستِخفَافِه بِها، أن الله لایُقبَل إلّا الحَسن، فَکَیفُ یُقبَل مایَستَخَفَّ بِه؟
قسم به خدا، شما از همسایگان و دوستان خود کسانی را می شناسید که اگر برای بعضی از شما نمازی بخوانند، به علت کوتاهی وبی اعتنایی هایی که بر آن روا داشته، از او قبول نخواهیدکرد، همانا خداوند چیز نیکو و شایسته را فقط می پذیرد، پس چگونه بپذیرد عبادتی راکه به آن بی توجهی شده است؟

میزان الحکمه، ج 5، ص387

خشم بر والدین، مانع قبولی نماز
25. مَن نَظَر إلَی أبَوَیهِ نَظَرمَاقِتٍ، و هُما ظَالِمان لَم یَقبَل الله لَه صَلاة
هر کس به پدر و مادرش نگاه تند و خشم آلود کند، اگر چه به وی ستم کرده باشند، خداوند نمازش را نمی پذیرد.

جامع السعادات، ج 2، ص 351

محرومان از شفاعت
26.  لایَنالُ شَفَاعَتُنا مَنِ استَخَفَّ بِالصَّلاة
هر کس نماز را سبک بشمارد، به شفاعت ما دست نخواهد یافت.

فروع کافی، ج 3، ص270،حدیث 15

سبک شمردن نماز و توجه به حاجات
27. إذا قَامَ العَبد فِی الصَّلاة فَخَفَّفَ صَلاتُه قَال الله تعالی لِمَلائِکَتِه: أما تَرَونَ إلَی عَبدِی کَأنَّهُ یَری أنَّ قَضَاءُ حَوائِجِهِ بِیَدِ غَیرِی، أما یَعلَمُ أنَّ قَضَاء حَوائِجُه بِیَدی
وقتی بنده برای نماز به پا خیزد و نمازش را سبک ادا کند، خداوند به فرشتگانش می فرماید: آیا به بنده من نمی نگرید که گویا برآوردن حاجت هایش را به دست دیگری غیر از من می بیند! آیا نمی داند که برآوردن حوایج او به دست من است؟

محجة البیضاء، ج 1، ص341

حضور در مساجد
28. عَلَیکُم بإتیانِ المَساجِد فَإنَّها بُیُوتِ الله فِی الإرض مَن أتاهُ مُطَهَّراً طَهَّرَهُ الله مِن ذُنُوبِه و کَتَب مِن زُوّارِه
بر حضوردر مساجد مواظبت کنید! چرا که مساجد، خانه های خداوند در زمین است. کسی که باحالت طهارت وارد مسجد شود، خداوند او را از گناهانش تطهیر می نماید و نام وی رادر زمره زائرین خویش می نویسد.

وسائل الشیعه، ج 1، ص 267

محبوبیت نماز اول وقت
29. أَفضَلُ الأعمَالِ إلَی الله الصَّلاة لِوقتِها و بِرُّ الوالِدَین و الجَهادُ فِی سَبِیل الله
بهترین اعمال نزد خداوند، نمازاول وقت است. پس از آن نیکی بر پدر و مادر، و سپس جهاد در راه خدا است.

بحار الانوار، ج 3، ص 85

ثواب نماز صبح در اول وقت
30. فَإذا صَلّی العَبد صَلاةُ الصُّبح مَعَ طُلُوعِ الفَجر أثبَتَت لَهُ مَرَّتَین تَثبِتها مَلائِکة اللَّیل و مَلائِکة النَّهار
پس هرگاه بنده خدا، نماز صبح را با طلوع فجر به جای آورد دو مرتبه برای  او نوشته می شود، هم فرشته صبح و هم فرشته شب می نویسند.

ثواب الاعمال، ص 62

تأثیر گفتن اذان و اقامه
31. مَن صَلَّی بِأذان و إقامةٍ صَلَّی خَلفَه صَفّانِ مِنَ المَلائِکَة و مَن صَلَّی بِإقامَةٍ بِغَیرأذان صَلّی خَلفَهُ صَفٌّ واحِد مَا بَین المَشرِق والمَغرِب
هر کس که نماز را با اذان و اقامه بخواند، دو صف از فرشتگان در پشت سرش نماز می گذارند، و کسی که نماز را با اقامه تنها بخواند یک صف از فرشتگان در پشت سرش نماز می خوانند و اندازه صف به قدر میان مشرق ومغرب است.

محجة البیضاء، ج 1، ص338

اذان با صدای بلند
32.  کَان رسُول الله (صلی الله علیه واله) یَقُول لِبَلال إذا دَخَل الوَقتُ یَا بَلال أعِل فَوقَ الجِدار و أرفَع صَوتَک بِالأذان
رسول خدا (صلی الله علیه واله) هنگامی که وقت نماز فرا می رسید به بلال می فرمود: بالای دیوار (مسجد)برو و اذان را با صدای بلند بگو.

وسائل الشیعه، ج 4، ص 624

وضو پیش و بعد از غذا
33. الوُضُوء قَبلَ الطَّعام و بَعدَه یَذهَبان الفَقر
وضو پیش از غذا و بعد از غذا، فقر را از بین می برد.

وسائل الشیعه، ج 1، ص 256

ثواب اقتدا به عالم
34. الصَّلاة خَلفُ العَالِم بِألف رَکعَة
نماز در پشت سر یک عالم برابر هزار رکعت است.

بحارالانوار، ج 88 ،ص 5

عوامل رستگاری
35.  المُنجِیّات: إطعامُ الطَّعام و إفشَاءِ السَّلام والصَّلاة بِاللَّیل والنَّاسُ نِیام
عوامل رستگاری چند چیزاست: اطعام کردن، آشکارا سلام کردن، نمازشب خواندن در
حالی که مردم آرمیده اند.

محاسن البرقی، ص387

رفع بلا به وسیله نماز گزار
36.  أنَّ الله یَدفَعُ بِمَن یُصَلِّی مِن شِیعَتِنا عَمَّن لایُصَلِّی مِن شِیعَتِنا ولَوأجمَعُوا عَلی تَرکِ الصَّلوة لَهَلَکُوا
همانا خداوند به وسیله شیعیانی که نماز به جا می آورند، از شیعیان بی نماز (بلا) را دفع می کند، ولی اگر همه تارک نماز بودند، هر آینه همه هلاک می شدند.

مستدرک الوسائل، ج 1، ص 184

ملاقات پروردگار
37. هَذِه الصَّلوات الخَمس المَفرُوضات مَن أقَامَهُنَّ و حَافَظ عَلَی مَواقِیتِهّنَّ لَقی الله یَوم القِیامَة
کسی که نمازهای پنج گانه را به پا داشته و محافظت از اوقات آن نماید، روز قیامت، پروردگار را ملاقات می کند.

ثواب الاعمال، ص 70

اثر کار نیک برای میت
38. یَدخُل عَلَی المَیِّتِ فِی قَبرِه الصّلاة و الصَّوم و الحَجّ و الصَّدقة و البِّر و الدُّعاء، و یَکتُب أجرَهُ لِلَّذِی یَفعَلَه و لِلمَیِّت
نماز و روزه و صدقه و نیکی و دعا برای میت در قبر او داخل می شود، و اجر و پاداش این امور برای میت و آن کسی که آن را انجام می دهد، نوشته می شود.

بحار الانوار، ج 82 ،ص 62

سؤال از نمازهای پنج گانه
39. إذا لَقِیت الله بِالصَّلواتِ الخَمس المَفرُوضَات لَم یَسألُکَ عَمَّا سِوی ذَلِک
هنگامی که خداوند را با نمازهای پنج گانه واجب ملاقات کردی، سؤال از شما نمی شود، مگر از نمازهای پنج گانه.

وسائل الشیعه، ج3، ص 5

نشانه شیعه بودن
40.  شِیعَتنُا أهلُ الوُرَع و الإجتِهاد و أهل الوَفاء و الأمانَة و أهل الزُّهد و العِبادَة و أصحَاب الإحدَی و خَمسِین رِکعَة فِی الیَوم واللَّیلَة
شیعیان ما اهل تقوی و پاکدامنی و کوشش و جدیت اند و مردمی  باوفا و امین اند و اهل زهد و عبادت اند و کسانی هستند که در شبانه روز پنجاه و یک رکعت نماز می خوانند.

بحار الانوار، ج68 ص 167

یک شنبه 10 شهریور 1392  11:52 AM
تشکرات از این پست
taghvimi hoseinh1990
agayempor
agayempor
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1389 
تعداد پست ها : 271
محل سکونت : اردبیل

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

نماز یاد خداست

از امام جعفر صادق (ع) روایت است كه هر كس این نماز را در بعدازظهر پنجشنبه بخواند و در آخر نماز در حالی كه به سجده رفته است حاجت خود را از خداوند بخواهد حاجتش حتی اگر جابجا شدن كوهها هم باشد برآورده خواهد شد. در مقام و حكمت این نماز هر چقدر بگوییم كم گفته ایم و برای درك بهتر مقام این نماز در نزد خدواند متعال به این روایت از امام جعفر صادق (ع) اكتفا می كنیم كه فرموده اند: هر كس این نماز را بخواند و چیزی از خدا نخواهد رواست كه خداوند بر او غضبناك خواهد شد.


 و اما نكاتی كه باید در خواندن این نماز جهت دستیابی به اجر واقعی به آن توجه كرد:


1 _ این نماز را با حضور قلب واقعی بخوانید.

2 _ نحوه ی خواندن این نماز را در طول هفته تمرین كنید تا بتوانید بدون هیچگونه اشكالی آن را بخوانید.


3 _ قبل از خواندن این نماز در بعدازظهر پنجشنبه حتماً نماز واجب ظهر و عصر را خوانده باشید.

4 _ بهترین زمان برای خواندن این نماز حدود یك ساعت بعد از اذان ظهر می باشد.


5 _ برنامه روز پنجشنبه خود را طوری تنظیم كنید كه استراحت كافی داشته باشید و به هنگام خواندن این نماز هیچگونه احساس خستگی و كسالت در شما نباشد تا بتوانید نماز را كامل و بدون هیچ اشتباهی بخوانید.

6 _ در تعداد سوره ها دقت كنید و از خواندن بیشتر یا كمتر سوره ها جهت احتیاط خودداری كنید.


 نحوه خواندن نماز:

 این نماز در اصل از دو نماز دو ركعتی و اعمال بعد از نماز تشكیل شده است كه در نیت هر دو نماز باید چنین بگویید: دو ركعت نماز حاجت روز پنجشنبه به جا می آورم قربتً الی الله
بهتر است بین دو نماز و همچنین بین نماز دوم و اعمال بعد از نماز فاصله نیفتد و از سخن و عمل اضافی خودداری كنید.


نماز اول:
در ركعت اول بعد از نیت یكبار سوره ی حمد را بخوانید و 11 مرتبه سوره ی توحید و سپس همانند نماز های معمولی به ركوع و سجود بروید.
در ركعت دوم یكبار سوره ی حمد را بخوانید و 21 مرتبه سوره ی توحید و بعد از آن قنوت نمازهای معمولی را بخوانید و سپس به ركوع و سجود بروید و بعد از  سجده دوم تشهد و سلام بگویید و نماز اول را تمام كنید.


نماز دوم:
در ركعت اول بعد از نیت یكبار سوره ی حمد را بخوانید و 31 مرتبه سوره ی توحید و سپس همانند نماز قبل به ركوع و سجود بروید.
در ركعت دوم یكبار سوره ی حمد را بخوانید و 41 مرتبه سوره ی توحید را تلاوت كنید و سپس قنوت بخوانید و بعد از آن به ركوع و سجود بروید و بعد از سجده دوم تشهد و سلام بخوانید و نماز را تمام كنید.


 بعد از دو نماز:
 بعد از سلام نماز دوم اعمال زیر را به جا آورید:
در حالت نشسته “ 51 مرتبه” سوره توحید را تلاوت كنید و بعد از آن “ 51 صلوات” بفرستید و سپس به سجده رفته و در حالت سجده صد مرتبه “یا الله ” بگویید و بعد از آن در همان حالت سجده حاجت خود را خداوند متعال بخواهید.


 سه چیز از خدا بخواهید:
شما در سجده آخر هر چه دوست دارید می توانید از خدا بخواهید اما بهتر آنست كه حاجات خود را به ترتیب زیر از خداوند طلب كنید و مطمئن باشید حاجات شما برآورده خواهد شد:


اول: تعجیل در ظهور آقا امام زمان (عج) از از خداوند طلب كنید.
(به دلیل آنكه این نماز در بعدازظهر پنجشنبه خوانده می شود)


 دوم: دعایی در حق عزیزی و هر آنكه محتاج دعای شماست بكنید.
(زیرا دعای آدم ها در حق یكدیگر زودتر مستجاب می شود)


 سوم: هرآنچه برای خود می خواهید از خداوند طلب كنید ضمن اینكه یادتان باشد بهترین دعا عاقبت به خیری است.


یادمان باشد كه این نماز نمازی مستحبی است و همانطور كه می دانید لازمه ی دستیابی به اجر واقعی مستحبات ادای اعمال واجب است و همچنین لازمه ی دستیابی به اجر واقعی این نماز خواندن نماز های پنجگانه واجب است و باید حتماً بر خواندن نمازهای واجب خود پایبند باشیم. و همچنین شرط استجابت دعا تلاش خود انسان است. تا انشاء الله همه ی حاجات ما مستجاب شود و حتی اگر حاجتی از ما مستجاب نشد مطمئن باشیم كه حكمتی در آن است كه مصلحت ما را در پی دارد.
 منبع :  كتاب درمان فقر _ روح الامین كلباسی

یک شنبه 10 شهریور 1392  11:56 AM
تشکرات از این پست
taghvimi hoseinh1990 mohsen_alavi
maryamr
maryamr
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 321
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

شرايط قبولي نماز از زبان امام صادق عليه السلام

 

قسمت اول: راه‏هاى تقويت ارتباط با خدا قال الصادق عليه السلام «يا ابن جندب قال اللّه جل و عزّ فى بعض ما اوحى: انما اقبل الصلاة ممّن يتواضع لعظمتى و يكف نفسه عن الشهوات من اجلى و يقطع نهاره...

قسمت اول: راه‏هاى تقويت ارتباط با خدا

قال الصادق عليه السلام «يا ابن جندب قال اللّه جل و عزّ فى بعض ما اوحى: انما اقبل الصلاة ممّن يتواضع لعظمتى و يكف نفسه عن الشهوات من اجلى و يقطع نهاره بذكرى و لايتعظم على خلقى و يطعم الجائع و يكسو العارى و يرحم المصاب و يؤوى الغريب فذلك يشرق نوره مثل الشمس اجعل له فى الظلمة نورا و فى الجهالة حلما اكلأه بعزتى و استحفظه ملائكتى يدعونى فالبّيه و يسألنى فاعطيه فمثل ذلك العبد عندي كمثل جنّات الفردوس لا يسبق اثمارها و لاتتغير عن حالها.»1

اي جندب خداوند فرمود نماز کسي را مي پذيرم که در پيشگاه عظمت من خشوع کرده و خويش را از شهوات بخاطر من باز دارد و روزش را با ياد من سر کند و بر مخلوقات من تکبر نورزد و گرسنگان را سير و برهنگان را بپوشاند و بر گرفتاران لطف نمايد و آوارگان را پناه دهد. براي چنين آدمي نوري در تاريکيها و بردباري در نادانيها قرار مي دهم و با عزت خود دربرش مي گيرم و فرشتگانم او را حفاظت مي کنند و اگر مرا خواند اجابتش مي کنم و اگر چيزي بخواهد مي دهم و چنين بنده اي نزد من بسان باغهاي بهشت است که حالشان هيچگاه دگرگون نمي شود.

انسان براى پيمودن را صحيح تكامل و سعادت بايد از يك‏سو، رابطه خود را با خدا و از سوى ديگر، با خلق خدا تقويت نمايد. بهترين راه تقويت رابطه با خدا، نماز است. البته، مسأله عمل به تكاليف دينى و از جمله اقامه نماز و پرداخت زكات، بحثى است و رسيدن به مراتب عالى كمال بحثى ديگر. نماز و زكات يك ظاهر و مرتبه‏اى دارد كه انجام آن موجب اسقاط تكليف مى‏شود؛ يعنى انسان با عمل به آن از عذاب الهى نجات مى‏يابد. اما اين بدان معنا نيست كه لزوما موجب سعادت اخروى گردد. رسيدن به مقام قرب الهى از طريق گزاردن نماز، مستلزم رعايت نكات خاصى است كه با صِرف عمل به تكليف، آن هم از روى عدم توجه به مفاهيم بلند آن، محقق نمى‏گردد.

امام صادق عليه‏السلام در اين کلام خود با بيان حديثى قدسى، برخى از شرايط قبولى نماز را يادآور مى‏شوند:

اولين شرط اين است كه نمازگزار در هنگام نماز، عظمت خدا را به ياد آورد و به اين نكته توجه داشته باشد كه هر چه بيش‏تر موفق به درك عظمت خدا گردد، خود را در برابر آن كوچك و ناچيز شمارد: «يا ابن جندب، قال اللّه جل و عزّ فى بعض ما أوحي انما اقبل الصلاة ممّن يتواضع لعظمتى.»

نماز کسي را مي پذيرم که در پيشگاه عظمت من خشوع کرده و خويش را از شهوات بخاطر من باز دارد و روزش را با ياد من سر کند و بر مخلوقات من تکبر نورزد و گرسنگان را سير و برهنگان را بپوشاند.
در اين‏جا براى درك بهتر عظمت خدا، داستانى را از زمان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل مى‏كنيم. در زمان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، زنى زندگى مى‏كرد به نام زينب عطاره كه به شغل عطرفروشى اشتغال داشت. آن زن عطرهاى خوبى را كه تهيه مى‏كرد، ابتدا خدمت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏آورد و حضرت نيز آنها را خريدارى مى‏كردند. آن زن يك روز از پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خواست تا عظمت خدا را برايش تشريح نمايند. حضرت فرمودند: تو نمى‏توانى عظمت

خدا را درك كنى، مگر اين‏كه ابتدا به عظمت مخلوقات خدا پى ببرى. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله درباره عظمت آفرينش آسمان و زمين فرمودند: اين زمين پهناور با تمام درياها و كوه‏ها و شهرهاى بزرگى كه دارد، نسبت به آسمان اول به مانند حلقه‏اى است كه در يك بيابان بى‏كران افتاده باشد. همين‏طور نسبت آسمان اول به آسمان دوم تا برسد به آسمان هفتم، و آسمان هفتم نيز نسبت به عرش خدا، همچون حلقه‏اى است در يك بيابان بسيار وسيع.

امروزه كيهان‏شناسان، كهكشان‏هايى را كشف كرده‏اند كه ميلياردها سال نورى با كهكشان ما فاصله دارند؛ يعنى كل منظومه شمسى با همه عظمتش در برابر كهكشان راه شيرى و نيز اين كهكشان در برابر كهكشان‏هاى ديگر بسيار ناچيز هستند. حضرت به زينب عطاره فرمودند: وقتى به اين مسائل خوب بينديشى،

نمازگزار، بايد روز خود را با ياد خدا سپرى كند. هستند كسانى كه هميشه و در تمام حال به ياد خدا هستند و هرگز از ياد خدا غافل نمى‏شوند.

متوجه مى‏شوى كه تازه در برابر عظمت مخلوق خدا هيچ به حساب نمى‏آيى تا چه رسد به عظمت خدا. وقتى انسان با چنين ديدى به اين مسائل بنگرد، خودش را در برابر عظمت بى‏نهايت خداوند بسيار كوچك مى‏شمارد و حالت تواضع براى او پيش مى‏آيد.

هستند كسانى كه هميشه و در تمام حال به ياد خدا هستند و هرگز از ياد خدا غافل نمى‏شوند.
شرط دوم از شرايط قبولى نماز اين است كه نمازگزار به خاطر خدا از هوا و هوس‏هاى باطل خود دست بردارد؛ يعنى بگويد: خدايا! به خاطر اين‏كه تو را دوست دارم، دنبال شهوترانى و گناه نمى‏روم. همان‏طور كه انسان به خاطر دوستان خود از برخى خواسته‏هايش صرف‏نظر مى‏كند، به خاطر خدا هم، بايد از شهوات نامشروع خود چشم بپوشد. بين نمازِ خوب خواندن و دنبال شهوات نامشروع رفتن نسبت معكوس وجود دارد؛ به اين معنا كه انسان هر قدر نمازش را بهتر بخواند، به همان ميزان از شهوات نامشروع دور مى‏شود و به عكس، هر چه بيش‏تر شهوترانى كند، از نماز دور مى‏شود. قرآن كريم درباره برخى اقوام گذشته اين مطلب را به زيبايى بيان فرموده و پس از ذكر نام تعدادى از انبيا عليهم‏السلام مى‏فرمايد: «إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا» (مريم: 58)، هرگاه آيات رحمت ما بر آن‏ها تلاوت شود، با گريه روى اخلاص بر خاك نهند. سپس در ادامه مى‏فرمايد: «فخلف من بعدهم خلق اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات.» (مريم: 59)؛ سپس جانشين آن مردم خداپرست، قومى شدند كه نماز را ضايع گزارده و از شهوت نفس پيروى كردند. انسان اگر بخواهد بداند چرا آن‏طور كه بايد و شايد نمى‏تواند در نماز با خدا انس بگيرد، بايد ببيند چقدر به شهوات نامشروع و افكار باطل دل بسته است. بنابراين، شرط دوم قبولى نماز، كنار گذاشتن شهوات نامشروع است: «و يكف نفسه عن الشهوات من اجلى.»

شرط سوم اين است كه نمازگزار، روز خود را با ياد خدا سپرى كند. هستند كسانى كه هميشه و در تمام حال به ياد خدا هستند و هرگز از ياد خدا غافل نمى‏شوند: «رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ.» (نور: 37)؛ پاك مردانى كه هيچ كسب و تجارت آنان را از ياد خدا غافل نگرداند. خداوند چنين مردانى دارد كه حتى اشتغالات مادى دنيا، آنان را از ياد خدا بازنمى‏دارد. مرحوم علامه طباطبايى رحمه‏الله در اين‏باره كه چگونه انسان هم مى‏تواند به ياد خدا باشد و هم به امور زندگى خود بپردازد، مى‏فرمودند: اگر انسان به اين دو مطلب توجه داشته باشد كه هيچ‏گاه از دست دادن عزيزى و يا محبت داشتن به دوستى، مانع از كار و فعاليت روزانه او نمى‏شود و انسان على‏رغم اين‏كه به امور دنيوى خود مشغول است، به ياد عزيز از دست رفته و يا دوست خود نيز مى‏باشد، همواره و در تمام حالات به ياد خداست: «و يقطع نهاره بذكرى.»

حضرت آيت الله محمدتقى مصباح يزدي

یک شنبه 10 شهریور 1392  11:59 AM
تشکرات از این پست
taghvimi mohsen_alavi
adelmoh
adelmoh
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مرداد 1388 
تعداد پست ها : 293
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

 

ثواب نماز اول وقت

ثواب نماز اول وقت

تو این بخش من اهمیت نماز اول وقت رو براتون نوشتم. شما هم میدونین که اهمیت بسیاری داره پس بریم با هم اینو بخونیم.

پاداش نماز اول وقت

امام صادق (ع) فرمودند: هنگامی که وقت نماز فرا می رسد، درهای آسمان برای بالا رفتن اعمال باز می شوند.

اسحاق بن عمار می گوید: به امام صادق(ع) گفتم: یا ابا عبدالله، خبر ده مرا از با فضیلت ترین وقت برای نماز صبح. حضرت فرمودند: هنگام طلوع فجر، چون خداوند تعالی می فرماید: نماز صبح را فرشته روز و فرشته شب هر دو مشاهده می کنند. پس هرگاه بنده نماز صبح را با طلوع فجر خواند، دو مرتبه برای او نوشته می شود، هم فرشته صبح برای او می نویسد و هم فرشته شب.

امام صادق (ع) فرمودند: رسول گرامی اسلام روزی داخل مسجد شد که بسیاری از اصحابش در آنجا بودند و فرمود: می دانید خدای شما چه فرموده؟ اصحاب عرض کردند: خدا و رسولش بیشتر می داند. رسول گرامی فرمودند: خدای شما می فرمایند: این نماز پنج گانه از واجبات است، پس کسی که در وقتش او را به جای آورد و محافظت بر او نماید فردای قیامت مرا ملاقات خواهد کرد و بر عهده من است که او را وارد بهشت سازم. و کسی که در وقتش نماز را به جای نیاورد و محافظت بر او نداشته باشد، پس در این صورت بر من است که اگر بخواهم او را عذاب کنم، و اگر بخواهم او را ببخشم.

از حضرت امام حسن عسکری(ع) روایت شده که حضرت موسی(ع) در مناجات خود با خدا گفت: خدایا، جزای کسی که نمازهایش را در وقتش به جای آورد چیست؟ خداوند تعالی فرمودند: آنچه از من سوال کرد به او عطا می کنم و بهشت را بر او مباه می سازم.

 

آثار نماز اول وقت

رسول خدا (ص) فرمودند: کسی که نمازهای پنج گانه اش را با طهارت کامل در اول وقت به جای آورد، این نماز در قیامت برای او نور و برهان است و کسی که نمازش را ضایع کند، با فرعون و هامان محشور خواهد بود.

رسول گرامی اسلام فرمودند: هیچ بنده ای نیست که اهتمام و مواظبت در اوقات نماز و مواضع آفتاب برای وقت نمازش بکند، مگر اینکه من ضمانت می کنم برای او مرگ راحتی را، و رفع هموم و تالم و نجات از آتش جهنم را. همچنان که روزی شتر را چوپانی می کردم، امروز شمس را کنترل می کنم. (کنایه از این که همیشه مواظب خورشید هستم تا اول وقت نماز شد، نماز را به جای آورم.)

رسول خدا (ص) فرمودند: علت اینکه ملک الموت در هر روز پنج بار در موقع نماز به انسان نظر می کند این است که اگرانسان اوقات نماز را محترم بشمارد، و در وقت، نماز بخواند، ملک الموت در هنگام مرگ، شهادتین را به انسان تلقین می کند و ابلیس را از انسان دور می سازد.

امام صادق(ع) فرمودند: اول چیزی که در قیامت از بنده ای حسابرسی می کنند نماز بنده است، اگر نماز قبول درگاه خدا افتد، بقیه اعمال حسنه هم قبول می گردد. ولی اگر نماز قبول نشود هیچ عملی از انسان قبول نخواهد شد.

امام صادق(ع) فرمودند: وقتی بنده ای نمازش را در اول وقت بخواند و بر کیفیت نمازش محافظت نماید، این نماز کامل اول وقت به آسمان بالا می رود در حالی که سفید و پاک و منزه است و به صاحبش می گوید: مرا حفظ کردی، خدا حفظت کند. و هر گاه در اول وقت خوانده نشد و محافظت لازم به عمل نیامد، نماز بالا نرفته و به صاحبش بر می گردد در حالی که سیاه و تاریک است و به صاحبش می گوید: خدا ضایعت کند، همچنان که مرا ضایع کردی.

ملا مهدی نراقی، که از شدت ورع و پاکی و سلامت و تقوا، چشم برزخی پیدا کرده بود، می فرماید: روز عیدی به قبرستان و زیارت مردگان رفتم. بر سر قبر مرده ای ایستادم و گفتم: عیدی من کو؟ شب آن روز، چهره ای با صفا و نورانی را در عالم خواب مشاهده کردم، که به من گفت: فردا کنار قبر من بیا، تا تو را عیدی دهم. صبح از پی آن خواب رفتم. چون به سر آن قبر رسیدم، عالم برزخ برای من کشف شد. در این هنگام باغی عجیب با دار و درختی که هر گز چشمم نظیرش را ندیده بود، مشاهده کردم. وسط باغ قصری بسیار با عظمت قرار داشت. مرا به درون قصر دعوت کردند. چون وارد شدم، شخصی با عظمت بر تختی مرصع دیدم. به او گفتم: از کدام طایفه ای؟ پاسخ داد از گروه عبادت کنندگان. گفتم از کجا به این مقام رسیده ای؟ گفت: سلامت در کسب و نماز جماعت اول وقت.

خب با هم دیگه این بخش رو هم خوندیم و دیدیم که چقدر با اهمیت هست نزد خداوند، پس این مطلب پایین رو بخونیم که دیگه تکمیلش کنه.

در آخر این بحث میگوییم که:

وقت نماز زمان ملاقات با خداوند است.

وقت نماز زمان سرور و شادمانی است.

وقت نماز وعده گاه الهی است.

وقت نماز زمان آرامش است.

وقت نماز بهترین ساعات است.

وقت نماز زمان امتحان شیعیان است.

وقت نماز وقت مناجات با خداوند است.

وقت نماز وقت خلوت کردن با خداوند است.

وقت نماز زمان سکوت و تفکر است.

وقت نماز زمان ورود به بهشت است.

وقت نماز انقطاع الی الله است.

وقت نماز بریدن از دنیا و طبیعت است.

وقت نماز زمان دعا و استجابت است.

وقت نماز زمان دفع شیطان و خشم آن است.

وقت نماز زمان بندگی است.

وقت نماز زمان خوشحالی رسول اکرم (ص) است. که به مجرد دخول وقت نماز به موذنش بلال فرمود: ( ارحنا یا بلال ) ای بلال راحتمان کن.

نماز اول وقت را امام علی (ع) در میدان جنگ احیا نمود و امام حسین (ع) هم ظهر عاشورا در میدان جنگ زنده کرد.

بیاییم نماز اول وقت را احیا کنیم مقل آقا امام زمان (عج) و اگر نمازمان را اول وقت بخوانیم به امام زمان (عج) اقتذا نموده ایم، به برکت نماز او نماز ما هم بالا می رود و قبول می شود، باید همه جا کنار او باشیم و از او قافل نشویم. (انشاءالله)

 

 

حماد بن عیسی گفت : در محضر امام صادق علیه السّلام بودم، به من فرمود: آیا می توانی نماز را خوب بخوانی ؟ عرض کردم : چگونه نمی توانم و حال آنکه کتاب حریز را که درباره نماز نوشته شده است ، از حفظ دارم . حضرت فرمود: برای تو ضرر ندارد، برخیز و نمازی بخوان تا من ببینم که چگونه می خوانی .

حسب الامر حضرت رو به قبله ایستادم و شروع به خواندن نماز کردم . تمام نماز را از نظر رکوع و سجود به جای آوردم ، اما حضرت آن را نپسندید و فرمود: نماز را خوب نخواندی . واقعا چقدر زشت است برای مردی که شصت هفتاد سال از عمرش می گذرد و حال آنکه نمی تواند یک نماز کامل با مراعات حدود کامله آن بخواند. من خجالت کشیدم و خود را کوچک دیدم .

عرض کردم : فدایت شوم ، شما نماز را به من تعلیم دهید. پس ، امام علیه السّلام رو به قبله راست ایستادند و دستهای خود را آزاد گذاردند و انگشتهای دست آن حضرت به هم گذارده شده بود و مابین دو قدم آن حضرت از سه انگشت باز، و بیشتر فاصله نداشت و انگشتهای پای خود را رو به قبله کردند و تا آخر نماز هم رو به قبله بود و با تواضع و حضور قلب گفتند: اللّه اکبر و سوره حمد و توحید را با ترتیل (به آرامی و خوبی) خواندند و بعد از تمام شدن سوره توحید، به قدر یک نفس کشیدن صبر کردند. بعد دست خود را بلند کرده تا مقابل صورت بردند و در حالی که ایستاده بودند گفتند: اللّه اکبر و پس از آن به رکوع رفتند و کف دست را به سر زانو گرفتند. انگشتان آن حضرت از هم باز بود. زانو را به عقب دادند، چنانکه پا راست شد و پشت آن حضرت طوری مساوی شد که قطره آبی بر آن می گذاشتند، به هیچ طرفی نمی ریخت . گردن خود را کشیده و سر به زیر نینداختند و چشم را بر هم گذاردند و سه مرتبه به آرامی گفتند: سبحان ربّی العظیم و بحمده.

بعد راست ایستادند و چون خوب ایستادند، گفتند: سمع اللّه لمن حمده و در همان حال که ایستاده بودند، دست را تا مقابل صورت خود بلند کردند و گفتند: اللّه اکبر و بعد به سجده رفتند. دو کف دست را پیش ‍ زانوها، مقابل صورت خود بر زمین گذاردند و انگشتان آن حضرت به هم گذارده شده بود. سه مرتبه گفتند: سبحان ربّی الاعلی و بحمده . اعضای بدن خود را از یکدیگر باز گرفته و بر هم نگذارده بودند (در حال سجده دست را به بدن نچسبانیده و بدن را بر پا نگذارده بودند) و بر هشت موضع بدن خود که به زمین گذارده بودند، سجده کردند که پیشانی و دو کف دست و دو سر زانو و دو سر انگشت بزرگ پا و سر بینی باشد.

بعد از نماز فرمودند: گذاردن هفت موضع در وقت سجده به روی زمین واجب است که پیشانی و دو کف دست و دو سر زانو و دو سر انگشت بزرگ پا باشد. و اما گذاردن بینی بر زمین سنت (مستحب) است و آنها همان مواضع است که خدا در قرآن فرموده است : و انّ المساجد للّه فلا تدعوا مع اللّه احدا و مسجدها از آن خداست و با وجود خدای یکتا کسی را به خدایی مخوانید. پس از آن سر از سجده برداشتند و وقتی نشستند گفتند: اللّه اکبر و به ران چپ نشسته ، پشت پای راست را بر کف پای چپ گذاردند و گفتند استغفر اللّه ربّی و اتوب الیه و دوباره در حالی که نشسته بودند. گفتند: اللّه اکبر و بعد به سجده دوم رفتند و مانند سجده اول ، سجده دوم را تمام کردند. و در رکوع و سجود هیچ یک از اعضای بدن را بر یکدیگر نگذارده بودند و موقع سجده آرنج دست خود را باز نگاه داشته و به زمین نگذارده بودند. در حال تشهّد خواندن ، انگشتان دست آن حضرت از یکدیگر باز بود و به این کیفیّت دو رکعت نماز خواندند و چون از تشهّد فارغ شدند، فرمودند: ای حماد، این چنین نماز بخوان.

 

 

یک شنبه 10 شهریور 1392  12:04 PM
تشکرات از این پست
mohsen_alavi
amir83610
amir83610
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 995
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

مناظره علمي بسيار عجيب امام جعفر صادق(ع)
مقاله ذيل قسمتي از كتاب-امام جعفر صادق (ع) مغز متفكر جهان شيعه- مي باشد.اين كتاب نوشته شده توسط مركز مطالعات اسلامي استراسبورگ است.بد نيست بدانيد25دانشمند در اين مجمع در مورد شيعه دوازده امامي تحقيق كرده اند. در بخشهايي از كتاب مطالبي از امام صادق (ع) ثبت گرديده كه اين دانشمندان معتقداند جواب ان متعلق به قرن بيستم مي باشد وخود متحيراند كه چگونه امام صادق(ع)درچهارده قرن قبل چنين اشارات علمي داشته اند.از شما تقاضا مي كنيم اين مطلب را با دقت مطالعه فرماييد.

امام جعفر صادق يكي از صبورترين مدرسين دنياي قديم بود.او در دوره ايكه تدريس ميكرد نه فقط هر روز درس ميداد،بلكه بعد از خاتمه درس مخالفين علمي خود را مي پذيرفت وايرادهاي انها را مي شنود و جواب مي داد. بعضي از شاگردان او،در روزهايي كه مي دانستند استادشان به مخالفين علمي جواب مي دهدپس از خوردن غذا مراجعت مي كردندتا در جلسه مباحثه شركت داشته باشند. يكي از مخالفين امام مرشدي بود به اسم ابو شاكر.ان مرد يك روز بعد از اينكه امام صادق از خواندن نماز فارغ گرديدبحضورش رسيد و گفت:ايا اجازه مي دهي انچه مي خواهم بگويم. جعفر صادق جواب داد بگو.


ابوشاكر گفت:انچه تو درباره خدا مي گويي غير از افسانه نيست وتو با افسانه سرايي مي خواهي مردم را وادار به قبول چيزي بكني كه وجود ندارد وبه اين دليل خدا وجود ندارد كه ما نمي توانيم با هيچيك از حواس پنجگانه انرا درك كنيم.ممكن است بگويي با عقل بوجود خدا پي ميبري ولي من مي گويم عقل هم بدون حس ظاهري قادر بفهم چيزي نيست. اي مردي كه دعوي دانشمندي مي كني وميگويي جانشينپيغمبر مسلمين هستي من بتو مي گويم كه در بين افسانه هايي كه مردم نقل مي كنندهيچ افسانه اي بي پايه تر از موجود بودن يك خداي ناديده نيست. اما من فريب تو را نمي خورم وافسانه ات را درباره خداي كه ديده نمي شود نمي پذيرم.من خدايي را مي پرستم كه بتوانم با دو چشم او را ببينم

و.. در تمام مدتي كه ابوشاكر مشغول صحبت بود امام حتي يكبار تكلم نكرد ووقتي گفته ابوشاكرباتمام رسيد باز جعفرصادق چند لحظه لب به سخن نگشود ومنتظر بود كه ابو شاكر حرف بزند.

سپس جواب داد:..تو گفتي كه من افسانه سرايي مي كنم و مردم را به پرستش خدايي دعوت مي نمايم كه ديده نمي شود.اي ابوشاكر تو كه منكر خداي ناديده هستي،مي تواني درون خود را ببيني؟

ابوشاكر گفت:نه
امام صادق فرمود:هرگاه مي توانستي درون خود را ببيني نمي گفتي كه چون خدا رانمي توان ديد پس افسانه اي بيش نيست.

ابوشاكر گفت:ديدن درون چه ربطي به پرستش خدايي كه موجود نيست دارد.
امام فرمود:تو ميگويي چيزي كه ديده نمي شودو نمي توان صدايش راشنيد و انرا لمس كرد وجود ندارد
ابوشاكر گفت:بله

امام صادق فرمود:ايا صداي حركت خون را در بدن خود مي شنوي؟
ابوشاكر گفت:مگر خون در بدن حركت دارد؟!
امام فرمود:اي ابوشاكر خون هر چند دقيقه يك مرتبه در تمام بدن تو حركت مي نمايدو اگر حركت ان چند دقيقه در بدن تو متوقف شود تو خواهي مرد.ايا تا امروز گردش خون را در بدن خود ديده بودي؟
ابوشاكر گفت:نه و من نمي توانم قبول كنم كه خون در بدن من حركت مي كند.
جعفر صادق فرمود:انچه مانع از اين مي شود كه قبول كني خون در عروق تو حركت مي كند جهل است و همين جهل مانع از ان ميگردد كه تو خداي واحد و ناديده را بشناسي.
ايا تو ازمخلوقاتي كه خداوند افريده و انها را دربدن تو گمارده و تو بر اثر كار انها زنده اي اطلاع داري؟
ابوشاكر گفت:نه
امام فرمود:تو فقط متكي به مشاهدات خود هستي و ميگويي انچه را نمي بيني وجود ندارد.انها در كالبد تو بوجود مي ايند رشد مي كنند و داراي اولاد مي شوند وبعد از مدتي از كار مي افتند....ولي تو نه صدايشان را مي شنوي و نه لمس مي كني.
اي ابو شاكر بدان كه شماره موجودات جاندار كه اينك در كالبد تو زندگي مي كنند و ميميرندنه فقط از شماره تمامي ادميان كه در اين جهان زندگي مي كنند بيشتر است بلكه از شماره ريگهاي بيابان بيشتر است.

چرا گفته اند كسي كه خود را يشناسد خداي خود را مي شناسد
اي ابوشاكر آيا اين سنگ را مي بيني كه در پاي ديوار كار گذاشته اند.
تو اين سنگ را بيحركت ميبيني چون چشم تو حركت انرا نمي بيند وهر كس بتو بگويد در سنگ حركاتي وجود دارد كه حركات ما كه در اينجا جمع هستيم چون سكون است تو نمي پذيري و مي گويي افسانه سرايي مي كند.غافل از اينكه چون تو نادان مي باشي نمي تواني به حركت درون اين سنگ پي ببري وشايد روزي برسد كه بر اثر توسعه دانايي مردم بتوانند حركت درون سنگ را ببينند.(مجله علم چاپ امريكا در تاريخ جون 1973نوشت:توانسته اند با عكسبرداري بوسيله ليزر براي اولين بار حركت مولكولها را بطور واضح ببينند ومدت فلاش دوربين عكاس كه بوسيله ايزر عكس ميگيرد يك تريليونيم ثانيه است وبراي اينكه بدانيم يك تريليونيم ثانيه در مقابل يك ثانيه چقدر كوتاه است ميگوييم كه متناسب است با يك شيانه روز از عمر مادر قبال ده ميليارد سال)....

اي ابوشاكر با اينكه هوا وسيله حيات تو وساير افراد بشر است تو انرا نمي بيني و فقط وقتي كه باد مي وزد انرا حس مي كني.ايا مي تواني منكر وجود هوا بشوي.... اي ابوشاكر انكار خالق كردن از جهل است نه عقل.

من خداي خود را نساخته ام و او را از انديشه هاي خود بيرون نياورده ام.اما خداي توبقول تو ساخته دستهاي تو مي باشد.انچه من كردم و مي كنم اينستكه با انديشه خود خدا را بهتر بشناسم وزيادتر بعظمت او پي ببرم.

مغز متفكر جهان شيعه ص378

 

یک شنبه 10 شهریور 1392  12:48 PM
تشکرات از این پست
mohsen_alavi
amir83610
amir83610
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 995
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

مناظره امام صادق (ع) با منكر خدا

در كشور مصر، شخصى زندگى مى كرد به نام عبدالملك، كه چون پسرش عبدالله نام داشت، او را ابوعبدالله (پدر عبدالله ) مى خواندند، عبدالملك منكر خدا بود، و اعتقاد داشت كه جهان هستى خود به خود آفريده شده است، او شنيده بود كه امام شيعيان، حضرت صادق (ع ) در مدينه زندگى مى كند، به مدينه مسافرت كرد، به اين قصد تا درباره  خدايابى و خداشناسى، با امام صادق (ع ) مناظره كند وقتى كه به مدينه رسيد و از امام صادق (ع ) سراغ گرفت، به او گفتند: امام صادق (ع ) براى انجام مراسم حج به مكه رفته است، او به مكه رهسپار شد، كنار كعبه رفت ديد امام صادق (ع ) مشغول طواف كعبه است، وارد صفوف طواف كنندگان گرديد، (و از روى عناد) به امام صادق (ع ) تنه زد، امام با كمال ملايمت به او فرمود:

نامت چيست؟
او گفت : عبدالملك (بنده سلطان )

امام : كنيه تو چيست؟

عبدالملك : ابو عبدالله (پدر بنده خدا).

امام : اين ملكى كه (يعنى اين حكم فرمائى كه ) تو بنده او هستى (چنانكه از نامت چنين فهميده مى شود) از حاكمان زمين است يا از حاكمان آسمان؟
وانگهى (مطابق كنيه تو) پسر تو بنده خداست، بگو بدانم او بنده خداى آسمان است، يا بنده خداى زمين؟ هر پاسخى بدهى محكوم مى گردى.

عبدالملك چيزى نگفت، هشام بن حكم، شاگرد دانشمند امام صادق (ع ) در آنجا حاضر بود، به عبدالملك گفت : چرا پاسخ امام را نمى دهى؟

عبدالملك از سخن هشام بدش آمد، و قيافه اش درهم شد.

امام صادق (ع ) با كمال ملايمت به عبدالملك گفت : صبر كن تا طواف من تمام شود، بعد از طواف نزد من بيا تا با هم گفتگو كنيم، هنگامى كه امام از طواف فارغ شد، او نزد امام آمد و در برابرش نشست، گروهى از شاگردان امام (ع )] نيز حاضر بودند، آنگاه بين امام و او اين گونه مناظره شروع شد:

آيا قبول دارى كه اين زمين زير و رو و ظاهر و باطل دارد؟

- آرى.

آيا زيرزمين رفته اى؟

- نه.

پس چه مى دانى كه در زمين چه خبر است؟ چيزى از زمين نمى دانم، ولى گمان مى كنم كه در زير زمين، چيزى وجود ندارد.

گمان و شك، يكنوع درماندگى است، آنجا كه نمى توانى به چيزى يقين پيدا كنى،
آنگاه امام به او فرمود: آيا به آسمان بالا رفته اى؟

- نه.

آيا مى دانى كه آسمان چه خبر است و چه چيزها وجود دارد؟ نه.

عجبا! تو كه نه به مشرق رفته اى و نه به مغرب رفته اى، نه به داخل زمين فرو رفته اى و نه به آسمان بالا رفته اى، و نه بر صفحه آسمانها عبور كرده اى تا بدانى در آنجا چيست، و با آنهمه جهل و ناآگاهى، باز منكر مى باشى (تو كه از موجودات بالا و پائين و نظم و تدبير آنها كه حاكى از وجود خدا است، ناآگاهى، چرا منكر خدا مى باشى؟) آيا شخص عاقل به چيزى كه ناآگاه است، آن را انكار مى كند؟.

- تاكنون هيچكس با من اين گونه، سخن نگفته (و مرا اين چنين در تنگناى سخن قرار نداده است ).

بنابراين تو در اين راستا، شك دارى، كه شايد چيزهائى در بالاى آسمان و درون زمين باشد يا نباشد؟ آرى شايد چنين باشد (به اين ترتيب، منكر خدا از مرحله انكار، به مرحله شك و ترديد رسيد).

كسى كه آگاهى ندارد، بر كسى كه آگاهى دارد، نمى تواند برهان و دليل بياورد.

از من بشنو و فراگير، ما هرگز درباره وجود خدا شك نداريم، مگر تو خورشيد و ماه و شب و روز را نمى بينى كه در صفحه افق آشكار مى شوند و بناچار در مسير تعيين شده خود گردش كرده و سپس باز مى گردند، و آنها];ّّ در حركت در مسير خود، مجبور مى باشند،اكنون از تو مى پرسم : اگر خورشيد و ماه، نيروى رفتن (و اختيار) دارند، پس چرا بر مى گردند، و اگر مجبور به حركت در مسير خود نيستند، پس چرا شب، روز نمى شود، و به عكس، روز شب نمى گردد؟

به خدا سوگند، آنها در مسير و حركت خود مجبورند، و آن كسى كه آنها را مجبور كرده، از آنها فرمانرواتر و استوارتر است."

- راست گفتى.

بگو بدانم، آنچه شما به آن معتقديد، و گمان مى كنيد دهر (روزگار) گرداننده موجودات است، و مردم را مى برد، پس چرا دهر آنها را بر نمى گرداند، و اگر بر مى گرداند، چرا نمى برد؟ همه مجبور و ناگزيرند، چرا آسمان در بالا، و زمين در پائين قرار گرفته؟ چرا آسمان بر زمين نمى افتد؟ و چرا زمين از بالاى طبقات خود فرو نمى آيد، و به آسمان نمى چسبد، و موجودات روى آن به هم نمى چسبند؟!.

(وقتى كه گفتار و استدلالهاى محكم امام به اينجا رسيد، عبدالملك، از مرحله شك نيز رد شد، و به مرحله ايمان رسيد) در حضور امام صادق (ع ) ايمان آورد و گواهى به يكتائى خدا و حقانيت اسلام دارد و آشكارا گفت : آن خدا است كه پروردگار و حكم فرماى زمين و آسمانها است، و آنها را نگه داشته است.

حمران، يكى از شاگردان امام كه در آنجا حاضر بود، به امام صادق (ع ) رو كرد و گفت : فدايت گردم، اگر منكران خدا به دست شما، ايمان آورده و مسلمان شدند، كافران نيز بدست پدرت (پيامبر ـ ص ) ايمان آورند.

عبدالملك تازه مسلمان به امام عرض كرد: مرا به عنوان شاگرد، بپذير!.

امام صادق (ع ) به هشام بن حكم (شاگرد برجسته اش ) فرمود: عبدالملك را نزد خود ببر، و احكام اسلام را به او بياموز.

هشام كه آموزگار زبردست ايمان، براى مردم شام و مصر بود، عبدالملك را نزد خود طلبيد، و اصول عقائد و احكام اسلام را به او آموخت، تا اينكه او داراى عقيده پاك و راستين گرديد، به گونه اى كه امام صادق (ع ) ايمان آن مؤمن (و شيوه تعليم هشام ) را پسنديد.

یک شنبه 10 شهریور 1392  12:48 PM
تشکرات از این پست
mohsen_alavi
amir83610
amir83610
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 995
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

××× مناظره ابن ابى العوجا با امام صادق (ع)

(ابن مقفع و ابن ابى العوجا، دو نفر از دانشمندان زبردست عصر امام صادق (ع ) بودند، و خدا و دين را انكار مى كردند و به عنوان دهرى و منكر خدا، با مردم بحث و مناظره مى نمودند)

در يكى از سالها، امام صادق (ع ) در مكه بود، آنها نيز در مكه كنار كعبه بودند، ابن مقفع به ابن ابى العوجا رو كرد و گفت : اين مردم را مى بينى كه به طواف كعبه سرگرم هستند، هيچ يك از آنها را شايسته انسانيت نمى دانم، جز آن شيخى كه در آنجا (اشاره به مكان جلوس امام صادق (ع ) كرد) نشسته است، ولى غير از او، ديگران عده اى از اراذل و جهال و چهارپايان هستند.

- چگونه تنها اين شيخ (امام صادق -ع -) را به عنوان انسان با كمال ياد مى كنى؟.

براى آنكه من با او ملاقات كرده ام، وجود او را سرشار از علم و هوشمندى يافتم، ولى ديگران را چنين نيافتم.

- بنابراين لازم است، نزد او بروم و با او مناظره كنم و سخن تو را در شأن او بيازمايم كه راست مى گويى يا نه؟.

به نظر من اين كار را نكن، زيرا مى ترسم، در برابر او درمانده شوى، و او عقيده تو را فاسد كند.

- نظر تو اين نيست، بلكه مى ترسى من با او بحث كنم، و با چيره شدن بر او نظر تو را در شأن و مقام او، سست كنم.

اكنون كه چنين گمانى درباره من دارى، برخيز و نزد او برو، ولى به تو سفارش مى كنم كه حواست جمع باشد، مبادا لغزش يابى و سرافكنده شوى مهار سخن را محكم نگهدار، كاملاً مراقب باش تا مهار را از دست ندهى و درمانده نشوى...

برخاست و نزد امام صادق (ع ) رفت و پس از مناظره، نزد دوستش ابن مقفع بازگشت و گفت : واى بر تواى ابن مقفع ! ما هذا ببشروان كان فى الدنيا روحانى يتجسد اذا شأ ظاهراً، و يتروح اذا شأ باطناً فهو هذا...
: اين شخص بالاتر از بشر است، اگر در دنيا روحى باشد و بخواهد در جسدى آشكار شود، و يا بخواهد پنهان گردد همين مرد است.

او را چگونه يافتى؟

- نزد او نشستم، هنگامى كه ديگران رفتند و من تنها با او ماندم، آغاز سخن كرد و به من گفت : اگر حقيقت آن باشد كه اينها (مسلمانان طواف كننده ) مى گويند، چنانكه حق هم همين است، در اين صورت اينها رستگارند و شما در هلاكت هستيد، و اگر حق با شما باشد كه چنين نيست، آنگاه شما با آنها (مسلمانان ) برابر هستيد (در هر دو صورت، مسلمانان، زيان نكرده اند).

- من به او (امام ) گفتم :خدايت رحمت كند، مگر ما چه مى گوئيم و آنها (مسلمانان ) چه مى گويند؟ سخن ما با آنها يكى است.

فرمود: چگونه سخن شما با آنها (مسلمين ) يكى است، با اينكه آنها به خداى يكتا و معاد و پاداش و كيفر روز قيامت، و آبادى آسمان و وجود فرشتگان، اعتقاد دارند، ولى شما به هيچيك از اين امور، معتقد نيستيد و منكر وجود خدا مى باشيد.

- من فرصت را بدست آورده و به او (امام ) گفتم : اگر مطلب همان است كه آنها (مسلمانان ) مى گويند و قائل به وجود خدا هستند، چه مانعى دارد كه خدا خود را بر مخلوقش آشكار سازد، و آنها را به پرستش خود دعوت كند، تا همه بدون اختلاف به او ايمان آورند، چرا خدا خود را از آنها پنهان كرده و بجاى نشان دادن خود، فرستادگانش را به سوى آنها فرستاده است، اگر او خود بدون واسطه با مردم تماس مى گرفت، طريق ايمان آوردن مردم به او نزديكتر بود.

او (امام ) فرمود: واى بر تو چگونه خدا بر تو پنهان گشته با اينكه قدرت خود را در وجود تو به تو نشان داده است، قبلاً هيچ بودى، سپس پيدا شدى، كودك گشتى و بعد بزرگ شدى، و بعد از ناتوانى، توانمند گرديدى، سپس ناتوان شدى، و پس از سلامتى، بيمار گشتى، سپس تندرست شدى، پس از خشم، شاد شدى، سپس غمگين، دوستيت و سپس دشمنيت و به عكس، تصميمت پس از درنگ، و به عكس، اميدت بعد از نااميدى و به عكس، ياد آوريت بعد از فراموشى و به عكس و... به همين ترتيب پشت سرهم نشانه هاى قدرت خدا را براى من شمرد، كه آنچنان در تنگنا افتادم كه معتقد شدم بزودى بر من چيره مى شود، برخاستم و نزد شما آمدم.

یک شنبه 10 شهریور 1392  12:49 PM
تشکرات از این پست
mohsen_alavi
rashon
rashon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 1310
محل سکونت : هویزه

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

شرايط اجابت دعا از ديدگاه امام صادق(ع):


روايت آمده كه :  * امام صادق (ع ) كف دستان مباركش را به سوى آسمان گشود و فرمود رَغْبت اين است ، و پشت كف دستان خويش را به سوى آسمان قرار داد و فرمود: رَهْبت اين است ، و انگشتان شريف خويش را به سمت راست و چپ حركت داد و فرمود: تَضَرُّع اين است ، و تنها يك انگشت

*  بجا آوردن مدح و ثناى خداوند - جلّ جلاله - پيش از درخواست حوايج .
در روايتى آمده كه امام صادق (ع ) فرمود: هرگاه خواستيد حاجتى از خداوند طلب نماييد، ابتدا مدح و ثناى پروردگار را بجا آوريد، زيرا هركس ‍ حاجتى از پادشاهى بخواهد، ابتدا نيكوترين گفتارى را توان بر آن را دارد، آماده نموده و بيان مى كند، پس هرگاه خواستيد حاجتى از خدا بخواهيد، ابتدا خداوند را ستوده و مدح نموده و به تمام خير و خوبى ثناى او را بگوييد...
و نيز در روايت ديگر محمّد بن مسلم مى گويد: امام صادق (ع ) فرمود:
در كتاب و دستْ نوشتِ علىّ (ع ) آمده است كه مدح و ستايش پيش از مسئلت و خواستن حاجت است ، پس هرگاه خواستيد به درگاه خدا دعا كنيد، ابتدا ثناى او را بگوييد.
وى مى گويد به حضرت عرض كردم : چگونه ثناى خدا را بگويم ؟ فرمود: مى گويى :
يا مَنْ هُوَ اءَقْرَبُ إِلَىَّ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ، يا مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، يا مَنْ هُوَ بِالمَنْظَرِ الاَعْلى [وَ بِالاُفُقِ المُبينِ]، يا مَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ

- اى خدايى كه از رشته رگ گردن به من نزديكترى ، اى كسى كه ميان انسان و قلبش حايل مى گردى و از او به او نزديكترى ، اى كسى كه در تماشاگاه و منظر بلند [و در افق و كرانه آشكار] قرار دارى .

*  پاكيزه بودن از مظالم بندگان در حال دعا.
چنانكه در روايت آمده كه اميرالمؤمنين (ع ) فرمود: خداوند - تبارك و تعالى - به عيسى بن مريم (عليهماالسلام ) وحى فرمود كه به جماعت [و يا اشراف ] بنى اسرائيل بگو: كه جز با قلبهايى پاكيزه و چشمان خاشع و دستهاى پاكيزه به خانه من وارد نشوند، و به آنان بگو: دعاى هر كدام از شما را كه حتّى از يك نفر از مردم چيزى را به ظلم و ستم گرفته باشد، اجابت نمى كنم .

*   معذور ندانستن ظالم در ظلم خود.
زيرا در روايت آمده كه امام صادق (ع ) فرمود: هركس ، ظالمى را به واسطه ظلم و ستم او معذور بداند، خداوند شخصى را بر او مسلّط مى گرداند كه به او ظلم و ستم نمايد، و اگر دعا كند دعاى او مستجاب نمى گردد، و خداوند به واسطه ستم كشيدنش به او پاداش نمى دهد.
*  جبّار و سركش نبودن .
زيرا در روايت آمده كه امام صادق (ع ) فرمود: خداوند - تبارك و تعالى - به حضرت داود (ع ) وحى نمود: به جبّاران و سركشان بگو، مرا ياد نكنند، زيرا هر بنده اى به ياد من باشد، من نيز از او ياد مى كنم ، و اگر سركشان مرا ياد كنند، آنان را ياد كرده و لعنتشان نموده و از رحمتم دور مى گردانم .
*  دعا با قلب پاك و نيّت صادق .
زيرا در روايتى كه عمر بن يزيد [يا: مزيد] مى گويد از امام صادق (ع ) شنيدم كه مى فرمود: مردى در بنى اسرائيل بود، كه به مدّت سه سال به درگاه خداوند دعا مى كرد كه پسرى به او بدهد. وقتى ديد كه خدا دعايش را مستجاب نمى فرمايد، گفت : اى پروردگار من ، آيا از تو دورم و به من گوش ‍ فرا نمى دهى ، يا به من نزديكى ، پس چرا جوابم نمى دهى ؟
حضرت فرمود: كسى به خواب او آمد و به او گفت : مدّت سه سال است كه با زبان بد و دشنام دهنده ، و قلب متكبّر و ناپاك ، و بدون اينكه نيّتت صادق باشد، خدا را مى خوانى ، پس از اينها دست بكش تقواى الهى را در دل پيشه كن ، و نيّتت را نيكوگردان .
حضرت فرمود: آن مرد چنين كرد و سپس به درگاه خداوند دعا نمود، و پسرى براى او متولّد شد.
*  دعا نكردن ، درباره دفع ستمى كه مثل آن را به ديگرى روا داشته باشد.
زيرا در روايتى علىّ بن سالم مى گويد از امام صادق (ع ) شنيدم كه مى فرمود: خداوند - تبارك و تعالى - فرمود: به عزّت و عظمتم سوگند، دعاى هيچ ستمديده اى را درباره ستمى كه به او شده ، در حالى كه به احدى مشابه آن ستم را نموده باشد، مستجاب نمى گردانم .
*  پرهيز از گناه بعد از دعا، تا مبادا گناهانش او را از نيل به آرزويش ‍ بازدارد.
چنانكه در روايت آمده كه امام باقر(ع ) فرمود: همانا بنده ، حاجتى از حوايج دنيوى را از خداوند - تبارك و تعالى - درخواست مى كند، و خداوند مى خواهد كه تا مدّت زمان مشخّص (نزديك يا دور) آن حاجت را برآورد، سپس بنده در همان زمان گناهى را مرتكب مى شود، پس خداوند به فرشته اى كه براى برآوردن حاجت او گماشته شده مى فرمايد: حاجت او را برآورده مكن و او را از آن محروم گردان ، زيرا او متعرّض خشم و غضب من شد، و از مستحقّ محروميّت گرديد.
*  توبه از گناهان و صلاح و صدق در حال دعا.
زيرا در روايتى عثمان بن عيسى به نقل از برخى از اصحاب امام صادق (ع ) آورده كه به حضرت عرض كردم : دو آيه در كتاب خدا هست كه من تاءويل آنها را نمى دانم . حضرت فرمود: آن دو كدامند؟ عرض كردم : فرمايش خداوند متعال كه مى فرمايد: اءُدْعُونى ، اءَسْتَجِبْ لَكُمْ.

مرا بخوانيد، تا [دعايتان را] براى شما اجابت كنم .)

 

 

یک شنبه 10 شهریور 1392  12:49 PM
تشکرات از این پست
oranage57 mohsen_alavi
amir83610
amir83610
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 995
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

مناظره دیگر ابن ابى العوجا با امام صادق (ع)

( عبدالكريم معروف به ابن ابى العوجا، روز ديگر به حضور امام صادق (ع ) براى مناظره آمد، ديد گروهى در مجلس آن حضرت حاضرند، نزديك امام آمد و خاموش نشست.)

گويا آمده اى تا به بررسى بعضى از مطالبى كه بين من و شما بود بپردازى.

- آرى به همين منظور آمده ام اى پسر پيغمبر!

از تو تعجب مى كنم كه خدا را انكار مى كنى، ولى گواهى مى دهى كه من پسر پيغمبر هستم و مى گويى اى پسر پيغمبر! عادت، مرا به گفتن اين كلام، وادار مى كند.
پس چرا خاموش هستى؟

- شكوه و جلال شما باعث مى شود كه زبانم را ياراى سخن گفتن در برابر شما نيست، من دانشمندان و سخنوران زبردست را ديده ام و با آنها هم سخن شده ام، ولى آن شكوهى كه از شما مرا مرعوب مى كند، از هيچ دانشمندى مرا مرعوب نكرده است.

اينك كه تو خاموش هستى، من در سخن را مى گشايم، آنگاه به او فرمود: آيا تو مصنوع (ساخته شده ) هستى يا مصنوع نيستى؟.

- من ساخته شده نيستم.

بگو بدانم، اگر ساخته شده بودى، چگونه بودى؟

- مدت طولانى سردرگريبان فرو برد و چوبى را كه در كنارش بود دست به دست مى كرد، و آنگاه (چگونگى اوصاف مصنوع را چنين بيان كرد) دراز، پهن، گود، كوتاه، با حركت، بى حركت، همه اينها از ويژگيهاى چيز مخلوق و ساخته شده است.

اگر براى مصنوع (ساخته شد) صفتى غير از اين صفات را ندانى، بنابراين خودت نيز مصنوع هستى و بايد خود را نيز مصنوع بدانى، زيرا اين صفات را در وجود خودت، حادث شده مى يابى.

- از من سؤالى كردى كه تاكنون كسى چنين سؤالى از من نكرده است و در آينده نيز كسى اين سؤال را نمى كند.

فرضاً بدانى كه قبلاً كسى چنين پرسشى از تو نكرده، ولى از كجا مى دانى كه در آينده كسى اين سؤال را از تو نپرسد؟ وانگهى تو با اين سخنت  گفتارت را نقض نمودى، زيرا تو اعتقاد دارى كه همه چيزاز گذشته و حال و آينده مساوى و برابرند، بنابراين چگونه چيزى را مقدم و چيزى را مؤخر مى دانى و در گفتارت گذشته و آينده را مى آورى.
توضيح بيشترى بدهم. اگر تو يك هميان پر از سكه طلا داشته باشى وكسى به تو بگويد در آن هميان سكه هاى طلا وجود دارد، و تو در جواب بگوئى نه، چيزى در آن نيست، او به تو بگويد: سكه طلا را تعريف كن، اگر تو اوصاف سكه طلا را ندانى، مى توانى ندانسته بگويى، سكه در ميان هميان نيست.

- نه، اگر ندانم، نمى توانم بگويم نيست.

درازا و وسعت جهان هستى، از هميان  بيشتر است، اينك مى پرسم شايد در اين جهان پهناور هستى مصنوعى باشد، زيرا تو ويژگيهاى مصنوع را از غير مصنوع نمى شناسى.
وقتى كه سخن به اينجا رسيد، ابن ابى العوجا، درمانده و خاموش شد، بعضى از هم مسلكانش مسلمان شدند و بعضى در كفر خود باقى ماندند.

یک شنبه 10 شهریور 1392  12:50 PM
تشکرات از این پست
mohsen_alavi
amir83610
amir83610
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 995
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

 مناظره بعدی ابن ابى العوجا با امام صادق (ع )

روز سوم، ابن ابى العوجا تصميم گرفت به ميدان مناظره با امام صادق (ع ) بيايد و آغاز سخن كند و به مناظره ادامه دهد،

- نزد امام (ع ) آمد و گفت : امروز مى خواهى سؤال را من مطرح كنم.

هرچه مى خواهى بپرس.

- به چه دليل، جهان هستى، حادث است (قبلاً نبود و بعد به وجود آمده است؟).

هر چيز كوچك و بزرگ را تصور كنى، اگر چيزى مانندش را به آن ضميمه نمايى، آن چيز بزرگتر مى شود، همين است انتقال از حالت اول (كوچك بودن ) به حالت دوم (بزرگ شدن ) (و معنى حادث شدن همين است ) اگر آن چيز، قديم بود (از اول بود) به صورت ديگر در نمى آمد، زيرا هر چيزى كه نابود يا متغير شود، قابل پيدا شدن و نابودى است، بنابراين با بود شدن پس از نيستى، شكل حادث شد (و همين بيانگر قديم نبودن اشيا است )، و يك چيز];ّّ نمى تواند هم ازل و عدم باشد و هم حادث و قديم.

- فرض در جريان حالت كوچكى و بزرگى در گذشته و آينده همان است كه شما تقرير نمودى، كه حاكى از حدوث جهان هستى است، ولى اگر همه چيز، به حالت كوچكى خود باقى بمانند، در اين صورت دليل شما بر حدوث آنها چيست؟

محور بحث ما همين جهان موجود است كه در حال تغيير مى باشد حال اگر اين جهان را برداريم و جهان ديگرى را تصور كنيم و مورد بحث قرار دهيم، باز جهانى نابود شده و جهان ديگرى به جاى آن آمده، و اين همان معنى حادث شدن است، در عين حال به فرض تو (كه هر كوچكى به حال خود باقى بماند) جواب مى دهم، مى گوئيم فرضاً هر چيزى كوچكى به حال خود باقى باشد، در عالم فرض صحيح است كه هر چيز كوچكى را به چيز كوچك ديگرى مانند آنها ضميمه كرد، كه با ضميمه كردن آن، بزرگتر مى شود، و روا بودن چنين تصورى، كه همان روا بودن تغيير است بيانگر حادث بودن است، اى عبدالكريم ! در برابر اين سخن، ديگر سخنى نخواهى داشت.
مرگ ناگهانى ابن ابى العوجا

يك سال از ماجراى مناظرات ابن ابى العوجا با امام صادق (ع ) در مكه گذشت، باز سال بعد ابن ابى العوجا كنار كعبه به حضور امام صادق (ع ) آمد، يكى ازشيعيان به امام عرض كرد: آيا ابن ابى العوجا مسلمان شده است؟

- قلب او نسبت به اسلام، كور است، او مسلمان نمى شود.

هنگامى كه چشم ابن ابى العوجا به چهره امام صادق (ع ) افتاد، گفت : اى آقا و مولاى من.

- چرا اينجا آمده اى؟

به رسم و معمول  آئين وطن، به اينجا آمده ام تا ديوانگى و سرتراشى و سنگ پرانى مردم را (كه در مراسم حج انجام مى دهند) بنگرم.

- تو هنوزبه سركشى و گمراهى خود باقى هستى؟

ابن ابى العوجا همين كه خواست سخن بگويد، امام صادق (ع ) به او فرمود: مجادله و ستيز در مراسم حج روا نيست، آنگاه امام عبايش را تكان داد و فرمود: اگر حقيقت آن است كه ما به آن معتقد هستيم ـ چنانكه حقيقت همينّّ است ـ در اين صورت ما رستگاريم نه شما، و اگر حق با شما باشد ـ چنانكه چنين نيست ـ و ما و هم شما رستگاريم، بنابراين ما در هر حال رستگاريم، ولى شما در يكى از دو صورت، در هلاكت خواهيد بود، در اين هنگام حال ابن ابى العوجا منقلب شد، و به اطرافيان خود رو كرد و گفت : در قلبم احساس درد مى كنم، مرا برگردانيد وقتى كه او را باز گرداندند، از دنيا رفت، خدا او رانيامرزد.

یک شنبه 10 شهریور 1392  12:50 PM
تشکرات از این پست
mohsen_alavi
amir83610
amir83610
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 995
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

مناظره امام با دوگانه پرست

(دو گانه پرستى به حضور امام صادق (ع ) آمد، و از عقيده خود دفاع مى كرد، عقيده اش اين بود كه جهان هستى داراى دو خدا است، يكى خدايى نيكيها و ديگرى خداى بدى ها و...).

امام صادق (ع ) در رد عقيده او و هرگونه دوگانه پرستى چنين فرمود: اينكه تو مى گوئى خدا دوتا است، بيرون از اين تصورات نيستند:

 1-  يا هر دو نيرومند و قديم هستند.

2-  يا هر دو ناتوان هستند.

3-  يا يكى قوى، و ديگرى ناتوان است.

پس چرا يكى از آنها ديگرى را از صحنه خارج نمى كند، تا خود به تنهايى بر جهان حكومت كند؟ (نظام واحد جهان حاكى است كه يك حاكم در جهان وجود دارد، بنابراين خدا، يك قوى مطلق است ).

نيز بيانگر يكتائى خدا است، و گفتار ما را ثابت مى كند، زيرا همان قوى خدا است، ولى ديگرى خدا نيست به دليل ضعفى كه دارد.

در مورد (ضعف هر دو خدا) يا آنها از جهتى با هم متفق هستند و از جهتى مختلف، در اين صورت لازم است كه بين آن دو، يك ما به الامتياز (چيزى كه يكى از آن خدايان دارد و ديگرى ندارد) باشد، و نيز لازم است كه آن ما به الامتياز امرى وجودى قديم باشد، و از اول همراه آن دو خدا بوده، تا دوئيت آنها، صحيح باشد، در اين صورت سه خدا به وجود مى آيد، و به همين ترتيب چهار خدا و پنج خدا و بيشتر مى شود، و بايد معتقد به بى نهايت خدا شد.

هشام مى گويد: يكى از سؤالات آن دو گانه پرست اين بود كه (بحث در مورد دوگانه پرستى را به اصل وجود خدا كشانيد) به اما صادق (ع ) گفت : دليل شما بر وجود خدا چيست؟ وجود آنهمه ساخته ها بيانگر وجود سازنده است، چنانكه وقتى كه تو ساختمان استوار و محكم و سربر افراشته اى را ديدى، يقين پيدا مى كنى كه آن ساختمان، بنائى داشته است، گرچه تو آن بنا را نديده باشى.

خدا چيست؟ خدا چيزى است بر خلاف همه چيز، به عبارت ديگر ثابت كردن معنائى است، چيزى است به حقيقت چيز بودن، ولى جسم و شكل ندارد، و به هيچيك از حواس، درك نمى شود، و خيالها او را در نمى يابند، و گذشت زمان، او را كاهش و دگرگون نسازد.
پاسخ به سؤالات منكر خدا

يكى از منكران خدا كه سؤالات پيچيده اى درباره خداشناسى در ذهن خود انباشته بود، به حضور امام صادق (ع ) آمد و سؤالات خود را مطرح كرد، و امام به يكايك آن پاسخ داد، به ترتيب زير: خدا چيست؟

او چيزى بر خلاف همه چيز است، كه گفتارم به يك معنائى بر مى گردد، او چيزى است به حقيقت معنى چيز، نه جسم است و نه شكل، نه ديده مى شود و نه لمس مى گردد، و با هيچيك از حسهاى پنچگانه (بينائى - شنوائى - چشائى - بويائى - و بساوائى ) درك نمى گردد، خاطرها به او نمى رسند، گذشت روزگار، موجب كاهش و دگرگونى او نخواهد شد.

تو مى گوئى خدا شنوا و بينا است؟ آرى شنوا است ولى بدون عضو گوش، و بينا است بدون وسيله چشم، بلكه به ذات خود شنوا و بيناست، البته منظورم اين نيست كه او چيزى است، و ذات خود شنوا و بيناست، البته منظورم اين نيست كه او چيزى است، و ذات او چيز ديگر، بلكه براى فهماندن تو اين گونه سخن گفتم، حقيقت اين است كه او با تمام ذاتش مى شنود، اما معنى كلمه تمام  اين نيست كه او جز دارد، بلكه مى خواهم مقصودم را به تو بفهمانم، برگشت سخنم اين است كه : او شنوا، بينا و دانا است بى آنكه صفاتش جداى از ذاتش باشد.

- پس خدا چيست؟

او رب ّ (پروردگار)، معبود و الله  است، اينكه مى گويم الله و رب است منظورم اثبات لفظ الف، لام، ها، را و با نيست، بلكه منظور آن حقيقت و معنايى است كه آفريننده همه چيز است، و نامهائى مانند: الله، رحمان، رحيم، عزيز، و... اشاره به همان حقيقت است، و او است پرستيده شده بزرگ و عظيم.

هر چيزى كه در خاطر انسان بگذرد، او مخلوق (ذهن )است، نه خالق.

اگر سخن تو درست باشد، لازمه اش اين است كه وظيفه خداشناسى از ما ساقط شود، زيرا ما فقط به شناختن آنچه كه در ذهن مى گذرد مكلف مى باشيم، آنچه كه ما درباره خدا مى گوئيم اين است كه : هر چيزى كه به وسيله  حواس، قابل حس باشد و در محدوده احساس ما در آيد مخلوق است (ولى حقيقت خدا قابل درك با حواس نيست، پس او خالق است ).

ذات پاك خدا داراى دو جهت نيست :

1- نيستى، 2-  شباهت به اشيا،
كه شباهت از ويژگيهاى مخلوق است كه اجزايش بهم پيوسته بوده، و هماهنگى آشكار دارد، داراى پديد آورنده و آفريدگار است، كه آن آفريدگار غير از آفريده ها است و شباهت به آنها ندارد، وگرنه مانند آنها داراى صفات آنها مى گردد مانند: پيوستگى، هماهنگى، تغيير، نبود و بود، و انتقال از كودكى به بزرگى، و از سياهى به سفيدى، و از نيرومندى به ناتوانى و حالات ديگر كه نيازى به شرح آنها نيست.

- آيا خدا داراى ذات و خودى است؟

آرى، جز با ذات و خودى چيزى ثابت نگردد.

- آيا خدا چگونگى دارد؟

نه، زيرا كيفيت و چگونگى جهت چيزى است (مثل سفيدى براى كاغذ) و او جهت ندارد، ولى بايد در خداشناسى از دو چيز دورى كنيم :

1 تعطيل و نيستى خدا.

2 تشبيه خدا به چيزى، زيرا كسى كه ذات خدا را نفى كند، او را انكار نموده، ربوبيت او را رد كرده، و او را ابطال نموده است، و اگر كسى او را به چيزى تشبيه كند، او را موصوف به صفات ساخته شده كه سزاوار مقام ربوبيت نيست كرده است، بنابراين، كيفيت به اين معنى براى او درست نيست، اما توصيف او به كيفيت به اين معنى كه او را از دو جهت تعطيل  (نيستى ) و تشبيه  بيرون آورد، براى خدا ثابت است.

- آيا خدا، خودش متحمل رنج و زحمت كارها مى گردد؟

او برتر از چنين نسبتى است، تحمل رنج، از صفات مخلوق است كه انجام كارها براى او بدون رنج ميسر نيست، ولى ذات پاك خدا بالاتر از اين تصورات است، اراده و خواستش، نافذ است، و آنچه بخواهد انجام خواهد شد.

یک شنبه 10 شهریور 1392  12:50 PM
تشکرات از این پست
mohsen_alavi
amir83610
amir83610
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 995
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

مناظره پيرامون زهد

روزى سفيان ثورى امام را ديدار كرد و مشاهده نمود كه آن حضرت لباسى بر تن دارد سفيد، همچون سفيده تخم مرغ.

گفت: اين لباس، برازنده شما نيست !

- امام فرمودند: گوش كن ! چيزى برايت مى گويم كه اگر بر حق و سنت بميرى نه بر بدعت و گمراهى، براى دنيا و آخرتت مفيد و سودمند خواهد بود. اين را بدان كه رسول الله (ص ) در عصرى زندگى مى كرد كه فقر و ندارى بر آن حاكم بود. اما پس از آنكه دوران فقر و تنگدستى جامعه پايان يافت و فراوانى و وفور نعمت پيش آمد، شايسته ترين اشخاص براى اين نعمتها، نيكوكارانند نه بدكاران، مؤمنانند نه منافقان، مسلمانانند نه كافران. پس تو چه مى گوئى اى سفيان؟! به خدا سوگند با اينكه مى بينى اينگونه لباسى نفيس و سفيد پوشيده ام، مع ذلك از آن روزى كه به حد تكليف رسيده ام، صبح و شامى فرا نرسيده است كه در ميان اموال و دارائى من حق خدائى بوده باشد و من آن را به جاى خود پرداخت نكرده باشم (1).

- روزى ديگر عده اى از مردمان صوفى مسلك و متظاهر به زهد كه داعيه اى هم داشتند و مردم را به مرام و مسلك خود مى خواندند و مى خواستند همه مثل آنها ظاهرى ژوليده، كثيف و پريشان داشته باشند، نزد امام صادق (ع ) آمدند و گفتند : دوست ما نتوانست با شما حرف بزند و دلايل آماده نبود و نتوانست مطرح سازد. (2)

اكنون دلايل خود را مطرح كنيد.

- دلايل ما از خود قرآن است.

بسيار خوب، بيان كنيد كه آيه هاى قرآن شايسته ترين چيزى است كه ما بايد آن را پيروى كنيم و برنامه عمل خود قرار دهيم.

- خداوند تبارك و تعالى درباره قومى از ياران پيامبر چنين مى گويد:

(3)"و يوثرون على أنفسهم ولو كان بهم خصاصة و من يوق شحّ نفسَه فاولئك هم المفلحون"(آنان بر نفس خود ايثار مى كنند و هر چند كه خود فقير و نادارند (ديگران را مقدم مى دارند). و كسانى كه جلوى طمع و حرص نفس خويش را مى گيرند، اينان رستگارند).

و در جاى ديگر فرمود:

"و يطعمون الطعام على حبّه مسكينا و يتيماً و اسيراً..." (4)

آنان طعام و خوراكى را با اينكه به آن علاقمند هستند و نياز دارند، به فقير، يتيم و اسير مى بخشند.

همين دو آيه به عنوان دليل مسلك ما كافى است.

يكى ديگر از آنان كه در گوشه اى نشسته بود، معترضانه به امام گفت : ما مى بينيم شما به خوددارى از طعامهاى پاكيزه دعوت مى كنيد، مع ذلك به مردم دستور مى دهيد از دارائيشان بيرون روند، تا خود شما از آنها لذت ببريد و بهره مند گرديد(5).

- اين حرفهاى بى فايده را كنار بگذاريد و به من بگوئيد ببينم شناخت شما نسبت به قرآن چگونه است؟ آيا ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه آن را كه تمام گمراهيها و تباهيها در ميان امت مسلمان از همين نقطه آغاز مى شود، مى دانيد؟

قسمتى را آرى و نه همه را.

- گرفتارى شما از همين جا شروع مى شود( كه ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن را نمى فهميد) و احاديث رسول خدا هم همينطور هستند.
اينكه گفتيد خداوند برخى ياران پيامبر را ستوده و از عملكرد نيكويشان ما را خبر داده است، كار آنان وقتى بوده كه نهى و منعى از آن نبوده وپاداشى هم از اين نوع ايثار (6) مى بردند.
 
بعد خداوند (جلّ و عزّ) فرمانى برخلاف فرمان اول صادر كرد. پس اين فرمان، آن اولى را از بين برد و اين فرمان دوم لطف و رحمتى بود از سوى خداوند در حق مؤمنان تا خود و خانواده و عيالشان به ضرر و زحمت نيفتند و در خانواده ها به بچه هاى كوچك، پيرمردان و پيرزنان ستم نشود كه آنان حوصله و تحمل گرسنگى را ندارند(و از طريق زهدنان آورشان صدمه و آسيب نبينند).

اگر من كه فقط يك قرص نان دارم، ايثار كرده و آن را به ديگرى بدهم پس فرزندان من چه بخورند؟ آيا آنها از بين بروند و هلاك شوند؟ لذا رسول خدا فرمود:پنج عدد خرما، گرده نان، دينار و يا درهمى كه انسان دارد و مى خواهد خرج كند بهترين مورد، خرج و انفاق بر پدر و مادر است، بعد اهل و عيال خود آدمى و در مرحله سوم براى خويشاوندان فقير و نزديك و بعد براى همسايگان نادار و محتاج و در پنجمين مرحله كه پائين ترين درجه و كم ثواب ترين همه است، خرج در راه خدا (بطور كلى ) مى باشد.

روزى پيامبر درباره يكى از انصار كه به هنگام مرگ، همه دارائى اش را كه منحصر به پنج يا شش برده بوده آزاد كرده و كودكان خردسال هم از خود باقى گذاشته بود، فرمود: اگر مرا از اين جريان آگاه مى ساختيد نمى گذاشتم او را در كنار مسلمانان دفن كنيد كه او با اين كارش بچه هاى گدا وسائل به كف از خود باقى گذاشته و رفته است.

- پدرم حديث كرد كه رسول خدا مى فرمود: در خرج و انفاق، اول بايد از اهل و عيال شروع كنى، سپس هر كسى نزديكتر باشد، اولويت با اوست و اين سخن قرآن است و مطلبى است كه برخلاف پندار شما از سوى خداوند عزيز و حكيم مقرر گشته است :

(7)"والّذين اذا انفقوا لم يُسرِفوا و لمَ يْقتروا و كان بين ذلك قواماً" (آنان كه به هنگام انفاق اسراف نمى كنند و سخت هم نمى گير ند، بلكه روشى ميانه دارند.) خداوند عمل كسانى را كه اصلاً چيزى براى خود باقى نمى گذارند و همه چيز را به ديگران مى بخشند و باصطلاح شما ايثار مى كنند، اسراف ناميده و در بيش از يك جا فرموده : <ان الله لا يحب المسرفين > (8) خداى تعالى مؤمنان را از اسراف و زياده روى در خرج و انفاق نهى نمود، چنانكه از سختگيرى و امساك نيز منع فرمود، اما به روش ميانه فرمان داد، يعنى انسان نبايد همه آنچه را كه دارد خرج و يا انفاق كند، آنگاه از خدا بخواهد كه به وى روزى دهد كه چنين دعائى مستجاب شدنى نيست، به علت حديثى كه از رسول خدا به ما رسيده است كه فرمود:

- <دعاى چند صنف و گروه از امت من مستجاب نمى شود: مردى كه پدر و مادرش را نفرين كند و عليه آنها دعا نمايد، مردى كه بدهكارش را كه از پرداخت بدهى خوددارى مى كند و يا منكر مى شود، نفرين كند، در حاليكه مى توانست نوشته اى از او بگيرد و يا شاهدى اقامه كند، مردى كه زنش را نفرين كند، چون خداوند راه خلاصى گذاشته و طلاق را حلال دانسته و او مى تواند بدين وسيله خود را رها سازد، مردى كه در خانه اش مى نشيند و بدون اينكه حركتى كند و بيرون رود و به جستجو بپردازد، از خدا روزى بطلبد كه خداوند جل جلاله فرمايد: اى بنده من ! آيا تو راهى براى جستجوى روزى ندارى و من تن سالم به تو ندادم كه مى توانى در روى زمين حركت كنى و تلاش و كوشش نمائى كه در اين صورت پيش من معذور بودى كه به فرمان من رفتى؟ و براى اينكه بارى بر دوش خانواده ات نباشى، اگر خواستم برايت روزى مى دهم و اگر خواستم از دادن روزى امساك مى كنم، ولى به هر حال تو معذور نيستى كه تلاش نكنى، و مردى كه خداوند به او روزى فراوان و مال كلان داده است، اما همه را بى رويه خرج كند و بعد رو به خدا نموده و گويد: پروردگارا! به من روزى بده، كه خداوند در جواب گويد: آيا من به تو روزى گسترده ندادم؟ چرا با اقتصاد و تدبير خرج نكردى و آنگونه كه فرمان داده بودم، عمل ننمودى؟ چرا اسراف كردى؟ مگر من تو را از اسراف و ولخرجى منع نكرده بودم؟، و بالاخره مردى كه درباره قطع رحم و خويشاوندان نزديكش دعا كند كه اين دعا هم مستجاب نخواهد شد>.

خداوند به پيامبرش ياد داد كه چگونه انفاق و خرج كند، بدين ترتيب كه روزى پيامبر هفت مثقال طلا داشت و دوست نداشت كه بخوابد و آن را انفاق و خرج ننمايد، لذا شبانه آن را صدقه داد. صبح كه شد چيزى براى خود نداشت.

اتفاقاً مرد بينوائى از او كمك خواست، ولى پيامبر چيزى نداشت كه به او بدهد گدا پيامبر را ملامت كرد و پيامبر از اين جريان غمگين شد كه چرا چيزى ندارد كه به او بدهد، زيرا كه پيامبر بسيار دلنازك و مهربان بود. در اينجا خداوند رسولش را ادب فرمود و چنين دستور داد:

"ولا تَجعلْ يَدك مَغلُولةً الى عُنقكَ ولاَ تبسطها كلَّ البسطِ فَتقُعدَ مَلوماً مَحسورا"(9) (دستت را به گردن مبند (زياد ممسك مباش ) و آن را زياد هم نگشا (ولخرجى نكن )! پس در نتيجه ملامت شده، حسرت خورده و از مال بيرون آمده مى نشينى.) خداوند مى خواهد به رسول خويش بفرمايد كه گاهى مردم از تو چيزى مى خواهند و تو را در ندادن معذور نمى دانند اگر همه آنچه را كه دارى يكجا خرج كنى و از دارائى بيرون آئى حسرت مى خورى. اينها احاديثى است كه قرآن صحت آنها را تأييد مى كند، قرآن هم كه مورد تصديق مؤمنان و مردان خدائى است....(10)

- پس از او مى دانيد كه سلمان و ابوذر داراى چه فضيلت و ارزشى در اسلام هستند كه رضوان خدا بر ايشان باد.

روش زندگى سلمان چنان بوده است كه وقتى سهم خود را از بيت المال مى گرفت هزينه سالانه اش را كنار مى گذاشت تا سال بعد فرا رسد و دوباره سهم خود را بگيرد.

عده اى به سلمان اعتراض كردند كه تو با اين زهدى كه دارى، چرا چنين مى كنى؟ تو از كجا مى دانى؟ شايد امروز يا فردا بميرى !

او در پاسخ گفت : چرا شما اميدى براى زنده ماندن من نداريد، همچنانكه بيم داريد كه من بميرم؟ اى بى خبران ! نمى دانيد كه نفس انسانى در صورت عدم تأمين معيشتش مضطرب و نگران مى شود، اما وقتى كه هزينه زندگى اش تأمين باشد، آرامش پيدا مى كند؟

اما ابوذر، او چندين بچه شتر و بره گوسفند داشت. شير آنها را مى دوشيد و موقعى كه خانواده اش هوس گوشت مى كردند، از آنها سر مى بريد. و نيز هنگامى كه مهمانى به او مى رسيد و يا از همشهريانش كسانى احتياج به گوشت پيدا مى كردند، شترى نحر مى كرد و گوشت آن را تقسيم مى نمود و خود هم سهمى به اندازه ديگران نه كم و نه زياد بر مى داشت. پس چه كسى از اينها زاهدتر است؟ اينان كسانى هستند كه رسول الله درباره شان آنگونه تعريف كرده است، مع ذلك آنان در زندگى خود روزى نبوده كه مالك هيچ چيز نباشند. آيا شما مى گوئيد مردم لوازم زندگى خود را دور بريزند و ديگران را در استفاده از]،< آنها بر خود و خانواده شان مقدم بدارند؟

- اى جماعت صوفى ! شنيدم پدرم به روايت از پدرانش از رسول خدا فرمود: <آنگونه كه من از وضع مؤمن در شگفت مى مانم، از هيچ چيز ديگر تعجب نمى كنم : او اگر در دنيا با قيچى قطعه قطعه شود، آن را براى خود خير مى داند و اگر مالك همه آنچه ميان مشرق و مغرب است باشد، آن را نيز براى خود خير و صلاح مى داند. به هر حال، هر چه خداوند برايش بخواهد او آن را براى خود خير و صلاح مى داند>.

- اى كاش مى دانستم آيا همين اندازه صحبت براى شما كافى است يا بيشتر توضيح دهم؟! آيا نمى دانيد كه خداوند عزوجل در امر جهاد، نخست هر يكنفر مؤمن را با ده نفر كافر برابر دانسته و واجب كرده بود كه يك مؤمن به تنهائى در برابر ده تن كافر بايستد و پيكار كند و اگر به آنها پشت كند و فرار نمايد، مستحق آتش مى شود؟ سپس خداوند در حق مؤمنان لطف كرد و به جاى ده مرد، دو مرد منظور فرمود.

- پس دو مرد، ده مرد را نسخ نمود و آن تخفيفى بود از سوى خداوند عزوجل در حق مؤمنان.

زمانى كه مسلمانان از مكه به مدينه هجرت كردند آنان در ابتداى ورود به مدينه هيچ چيز نداشتند، نه مسكن و پناهگاهى و نه خورد و خوراكى. لذا ايثار براى انصار يك تكليف ضرورى و لازم بود تا اينكه كم كم مهاجرين خود را جستند و وضع زندگيشان نسبتاً سامان يافت.

- در اين موقع بود كه حكم ايثار با فرمان ميانه روى در انفاق نسخ گرديد.

(امام صادق (ع ) لزوم جهاد يك مؤمن را با ده كافر در بدو امر كه مسلمانان اندك بودند و نسخ آن را با لزوم جهاد و پيكار با دو مرد كه تخفيفى بود درباره مؤمنان، به عنوان مثال مطرح فرموده است.)

- به من بگوئيد ببينم حكم قاضيان خود را در اينكه نفقه زن را بر شوهر واجب مى دانند، اما شوهر مى گويد من زاهد هستم و چيزى ندارم، حكم عادلانه مى دانيد يا ظالمانه؟ اگر آن قضاوت را، قضاوت جور بدانيد و حكمشان را هم حكمى ظالمانه تلقى كنيد، مردم خود شما را ظالم و ستمگر مى شناسند و اگر آن قضات را جائر ندانيد و حكمشان را عادلانه بدانيد، حرف خود را نقض كرده ايد كه هر انسانى لازم است هزينه زندگى خود و خانواده اش را داشته باشد. و همچنين اين قضاوت وصيت و احسان انسان را در بيش از يك سوم مالش مردود مى دانند.

- به من بگوئيد ببينم اگر مردم، زاهد پيشه باشند به آن معنى كه شما مى پنداريد، پس اين همه كفاره ها، نذورات و زكات طلا و نقره و خرما و كشمش و ديگر چيزهائى را كه به عنوان زكات واجب مى شود، مانند شتر، گاو و گوسفند چه كسانى بگيرند؟ (مگر نه اين است كه برداشت شما از زهد آن است كه انسان گرسنه بماند و برهنه و كثيف زندگى كند؟) چون به نظر شما، هيچكس نمى تواند مال دنيا را براى خود داشته باشد و هر چند كه خود نيازمند و فقير باشد، بايد آنرا به ديگرى دهد.

- پس چه مسلك بدى داريد شما! و چقدر نسبت به قرآن و سنت و احاديث رسول خدا كه مورد تصديق قرآنند اما شما روى ندانم كارى آنها را مردود مى دانيد، جاهليد! شما در آيه هاى غريب قرآن و در ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و امر و نهى آن دقت نمى كنيد و به آنها توجه نداريد.

- به من بگوئيد ببينم سليمان بن داود را چگونه مى شناسيد؟ او از خدا براى خود سلطنت خواست، سلطنتى كه پس از او شايسته براى هيچكس نباشد. (11)

و خداوند هم به او چنين حكومت و سلطنتى را داد و او حق مى گفت و به حقيقت عمل مى كرد و ما مى بينيم خداوند اين تقاضا و اين زندگى را براى او عيب نگرفت و براى هيچ مؤمنى هم آن را عيب و ننگ نمى داند. قبل از سليمان، پدر او داود را در نظر بگيريد كه چه حكومت، قدرت و سلطنت محكمى داشت. و همچنين يوسف كه به پادشاه مصر گفت : مرا خزانه دار خود قرار بده كه من مردى امين و دانا هستم. و قدرت او چنان گسترش يافت كه تمام كشور مصر را تا سرزمين يمن فرا گرفت و همه در سالهاى خشكى و قحطى، از او طعام مى گرفتند. او نيز حق مى گفت و حق عمل مى كرد و كسى را نمى شناسيم كه اين زندگى را براى او ننگ و عار بداند.

پس اى مدعيان زهد و تصوف ! از آداب الهى و اصول تربيتى خدائى درباره مؤمنان، ادب آموزيد و به امر و نهى خدا بسنده كنيد و امور مشتبه را رها نمائيد و علم چيزى را كه نمى دانيد به اهل آن واگذاريد كه در پيشگاه خدا تبارك و تعالى معذور خواهيد بود و پاداش هم خواهيد برد و درصدد دانستن ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن باشيد و حلال را از حرام بازشناسيد كه آن، شما را به خداوند نزديكتر مى كند و شما را از جهل و نادانى دور مى سازد و جهالت را به اهل آن واگذاريد كه جاهل در جهان كم نيست. اين اهل علم و دانشند كه اندكند و خداوند فرمود: <فَوقَ كلّ ذِى علمٍ عَليٌم >.

یک شنبه 10 شهریور 1392  12:52 PM
تشکرات از این پست
mohsen_alavi
amir83610
amir83610
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 995
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

مناظره در مورد صدقه و احسان

بدون ترديد بسيارى از مردم به سبب جهل و نادانى و خود بزرگ بينى گمراه كننده، به زمين مى خورند و اگر اينگونه اشخاص به فكر و انديشه خود اكتفا كنند و از مراجعه به اهل دانش راستين خوددارى نمايند هميشه در بيابان بيكران نادانى سرگردان بوده و خواهند پنداشت كه داناى شريعت هستند. و چه كسى مى تواند راهنماى اين قبيل افراد باشد، جز آن كسى كه عالم به شريعت الهى است، همانطور كه نازل گشته است؟

به عنوان نمونه، مناظره اى را كه ميان امام صادق (ع ) از يك سو و يك نادان مدعى علم و دانش از سوى ديگر، درباره صدقه رخ داده، از زبان خود امام مى شنويم :

يك نمونه بارز پيرو هواى نفس و خودخواه و متكبر، شخصى است كه من شنيده بودم مردمان عامى و سطحى او را خيلى بزرگ مى دارند و من هم تمايل پيدا كرده بودم كه او را ببينم، طوريكه او مرا نشناسد.

روزى مشاهده كردم كه عده اى از همان مردمان قشرى و سطحى اطراف او راگرفته اند و او با رفتار فريبكارانه اش مردم را سرگرم كرده است.

بالاخره از مردم جدا شد و راهش را در پيش گرفت و من هم به دنبال او راه افتادم و با چشم خود ديدم كه او به يك مغازه نانوائى رسيد و با تردستى خاصى دو عدد نان ازدكان نانوا دزديد. من از مشاهده اين وضع، بسيار در شگفت شدم و در دل خويش گفتم : شايد معامله كرد و پول داد و خريد. اما سپس گفتم : اگر پول مى داد و مى خريد، پس چه حاجت داشت كه نان را دزدكى بردارد؟ باز او را دنبال كردم، تا به يك مغازه انار فروشى رسيد. آنجا نيز اين چشم و آن چشم كرد و دو تا انار سرقت نمود. باز در تعجب فرو رفتم. اما در دل گفتم : شايد خريد كرد و پول پرداخت. و بعد به نظرم رسيد كه اگر چنين بود، چه نيازى به دزدى داشت؟ باز او را تعقيب نمودم. به بيمارى رسيد; دو عدد نان و دو تا انار را جلوى او گذاشت.

من جلو آمدم و پرسيدم : اين چه كارهائى بود كه تو انجام دادى.

گفت : شايد تو جعفر بن محمد هستى؟ گفتم : بلى.

گفت : آن اصل و نسب براى تو چه سودى دارد كه نادان هستى؟ (العياذبالله ).

گفتم : به چه چيزجاهل و نادان هستم؟ گفت : سخن خدا را كه فرمود: <مَن جاءَ بالحَسنه فِله عشرُ امثالِها و من جاءَ بالسّية فِلا يجزى الاّ مثلَها> (1) (هر كس يك حسنه و كار نيك انجام دهد، براى او ده برابر پاداش هست و هر كس كار بدى بجا آورد، جز به همان اندازه كيفر نشود.)

اينكه ديدى من دو عدد نان دزديدم، دو گناه بيش نكردم و بعد كه دو تا انار سرقت نمودم، دو گناه بر گناهان او افزوده شد; پس اين مى شود چهار گناه. و چون هر يك از نانها و انارها را احسان كردم و صدقه دادم، چهل ثواب به دست آوردم. پس، از اين چهل ثواب، چهارگناه كسر مى شود، براى من سى و شش ثواب باقى مى ماند!

گفتم : مادرت به عزايت نشيند! تو از كتاب خدا بى خبر هستى. آيا نشنيده اى كه خداى تعالى گويد: <اِنّما يتقبلُ اللّه مِنَ المتّقين > (2) (جز اين نيست كه خداوند از پرهيزگاران مى پذيرد.) پس تو كه دو عدد نان دزديدى، دو گناه كردى و دو انار هم كه سرقت كردى گناهان تو شد چهار تا و موقعى هم كه آنها را به صاحبانشان برنگرداندى و بدون اجازه مالك آنها به ديگران بخشيدى، بر چهار گناه قبلى چهار گناه ديگر افزودى، نه اينكه چهل حسنه و ثواب به دست آوردى ! او را كه همچنان به سخنان من گوش مى داد و مرا نظاره مى كرد به حال خود گذاشتم و راهم را در پيش گرفتم.

آنگاه امام فرمود: با اين تأويلات زشت و ناخوشايند است كه عده اى گمراه مى شوند و گمراه مى كنند.(3) و چقدر اينگونه تأويلات جاهلانه در ميان مردم فراوان است و تعجب هم نيست پس از آنكه آنان خواستند به جاى چشمه هاى زلال آب، از سراب سيراب شوند.

و اين بود گوهرهاى بسيار ارزنده اى از مناظرات و بحثهاى حضرت امام جعفر صادق (ع ) با افرادى كه از ره هدايت روى بگردانيده و از طريق حق منحرف گشته اند و تازه آنچه ذكر شد، نمونه كوچكى بود از اقيانوس بيكران زندگى علمى امام در مقام استدلال و احتجاج.

منبع:
کتاب "صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق". محمد حسين مظفر

یک شنبه 10 شهریور 1392  12:52 PM
تشکرات از این پست
mohsen_alavi
amir83610
amir83610
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 995
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث چهاردهم:امام جعفر صادق(ع)

امام صادق ع وابوحنیفه

                                بطلان قياس

روزي ابوحنيفه براي ملاقات با امام صادق ـ عليه‌السّلام ـ به خانه امام آمد و اجازه ملاقات خواست، امام اجازه نداد.

ابوحنيفه گويد: جلو در، مقداري توقف كردم تا اينكه عده‌اي از مردم كوفه آمدند و اجازه ملا‌قات خواستند به آنها اجازه داد، من هم با آنها داخل خانه شدم. وقتي به حضورش رسيدم گفتم:

شايسته است كه شما نماينده‌اي به كوفه بفرستيد و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد نهي كني بيش از ده هزارنفر در اين شهر به ياران پيامبر ناسزا مي‌گويند.

امام: مردم از من نمي‌پذيرند.

ابوحنيفه: چگونه ممكن است سخن شما را نپذيرند در صورتيكه شما فرزند پيامبر خدا هستيد؟

امام: تو خودت يكي از همانهائي هستي كه گوش به حرف من نمي‌دهند، مگر بدون اجازه من داخل خانه نشدي، و بدون اينكه بگويم ننشستي، و بي اجازه شروع به سخن گفتن ننمودي؟ شنيده‌ام كه تو بر اساس قياس فتوا مي‌دهي؟

ابوحنيفه: آري.

امام: واي بر تو كه، اولين كسي كه بر اين اساس نظر داد شيطان بود، وقتي كه خداوند به او دستور داد كه به آدم سجده كند گفت: من سجده نمي‌كنم زيرا كه مرا از آتش آفريدي، و او را از خاك و آتش گرامي تر از خاك است.

سپس امام براي اثبات بطلان قياس، مواردي از قوانين اسلام كه بر خلاف اين اصل است را ذكر نموده و فرمود:

به نظر تو قتل ناحق (كشتن كسي به ناحق) مهمتر است، يا زنا كردن؟

ابوحنيفه: كشتن كسي بنا حق.

امام: بنابراين اگر عمل كردن به قياس صحيح باشد، پس چرا براي اثبات قتل، دو شاهد كافي است، ولي براي ثابت نمودن زنا چهار گواه لازم است؟ آيا (این

)قانون اسلام با قياس توافق دارد؟!

ابوحنيفه: نه.

امام: بول كثيف تر است يا مني؟

ابوحنيفه: بول.

امام: پس چرا خداوند در مورد اوّل، مردم را به وضو امر كرده، ولي درمورد دوّم، دستور داده غسل كنند، آيا اين حكم با قياس توافق دارد؟

ابوحنيفه: نه.

امام: نماز مهمتر است يا روزه؟

ابوحنيفه: نماز.

امام: پس چرا بر زن حائض، قضاي روزه واجب است ولي قضاي نماز واجب نيست؟ آيا اين حكم با قياس توافق دارد؟

ابوحنيفه: نه.

امام: شنيده‌ام كه اين آيه را كه «در روز قيامت به طور حتم از نعمتها سؤال مي‌شويد»[1] چنين تفسير مي‌كني كه: خداوند مردم را از غذاهاي لذيذ و آب‌هاي خنك كه در فصل تابستان مي‌خورند مؤاخذه مي‌كند؟

ابوحنيفه: درست است، من اين آيه را اينطور معنا كرده‌ام.

امام: اگر مردي ترا به خانه‌اش دعوت كند و با غذاي لذيذ و آب خنكي از تو پذيرائي كند و بعد براي اين پذيرائي به تو منت گذارد، درباره چنين كسي چگونه قضاوت مي‌كني؟

ابوحنيفه: مي‌گويم آدم بخيلي است.

امام: آيا خداوند بخيل است تا اينكه روز قيامت در مورد غذاهائي كه به ما داده، ما را مورد مؤاخذه قرار دهد؟!

ابوحنيفه: پس مقصود از نعمت‌هائيكه قرآن مي‌گويد انسان مؤاخذه مي‌شود، چيست؟

امام: مقصود، نعمت دوستي ما خاندان رسالت است.[2]

________________________________________

[1] . ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم ( التكاثر 8).

[2] . بحار الانوار ج 10 ص 220 .

یک شنبه 10 شهریور 1392  12:52 PM
تشکرات از این پست
mohsen_alavi
دسترسی سریع به انجمن ها