شبی ساکت و دلگیر
خودم بودم و قلبی که ز غم بسته به زنجیر
و نزدیک اذان بود که پیچید در آفاق همه نغمه ی تکبیر
نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش و مشغول دعا باش
که آن لحظه بود لحظه ی شیرین اجابت و باز است به درگاه الهی در رحمت
شدم غرق عبادت
دو چشمم پر از اشک شد و روی لبانم همه سوگند
که یا رب تو رهایم کن ازین بند
و گفتم به خدا بین دعایم
که دلتنگ اذان حرم کرببلایم
همانجا که دل از سوز فراغش شده بیتاب
همانجا که زده دست به دامان زمین خوشه ی مهتاب
همان وادی سوز و عطش و درد
همان وادی شرمندگی آب
همان وادی پاک حرم حضرت ارباب
همانجا که زمینش همه نور است
حضور است ، حماسست ، غرور است
پر از شور و شعور است
شرفمند تر از وادی طور است
و فرش حرمش از پر حور است
و بر مهدی زهرا همه شب راه عبور است
همانجا که حرمخانه ی دلهاست
و عشقش همه در آب و گل ماست
عبادتگه موسی است
دخیل حرمش حضرت عیسی است
زیارتگه زهراست
چه زیباست ، چه غوغاست خدا محو تماشاست
به یک سو حرم شاه و یک سو حرم حضرت سقاست
مکانی که قدم رنجه نمودست گل یاس
طوافش کند از عشق و احساس
به لبهاش بود ذکر ابالفضل
و دریای دو چشمش پر الماس
همان کعبه ی کوچک که بود نام قشنگش کف العباس
مکانی که در آن عشق زند موج لبالب
همانجا که زند پر دل من هر دم و هر شب
همانجا که به خاکش همه جا هست نشان از قدم محترم حضرت زینب
همان خاک که هم بدر و احد خندق و احزاب و حنین است
همانجا که زمین معرکه ی عشق حسین است خیابان
بهشتی که معروف به بین الحرمین است
و گفتم به خدا بین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرببلایم