گوهر زیبای آفرینش
امام هادی علیه السلام در سال 212 ق. در مدینه متولد شد و تا سال 236ق. در مدینه تشریف داشت و بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام جواد علیه السلام، مقام امامت به آن حضرت رسید؛ در حالی كه سن مبارك آن حضرت حدود 8 یا 9 سال بود و نباید از این موضوع، تعجب کرد؛ زیرا عیسی بن مریم در دوارن كودكی و در گهواره به مقام نبوت رسید و یحیی بن زكریا در دوران كودكی به مقام نبوت رسید.
در حلقه دلها
امام هادی علیه السلام در مدینه، به تدریس فقه و حدیث مشغول بود و مشكلات مردم را رفع میكرد؛ اما متوكل از این موضوع رنج میبرد؛ زیرا فرماندار مدینه به او گزارش داد که مردمی كه مدینه میآیند، درب منزل امام هادی علیه السلام میروند و مسائل علمی و امور مالی خود را به وی ارجاع میدهند و میترسم روزی بر ضد تو قیام كند. متوكل عباسی، یحیی بن هرثمه را فرستاد؛ تا آن حضرت را از مدینه به سامرا آورد و او امام علیه السلام را که حدود 24 سال داشت، از مدینه به سامرا آورد.
مردم با تجربه ای که از جریان تبعید امامان پیشین خود داشتند، به خوبی دریافته بودند که این مسافرت برای دیدار خلیفه از امام نیست و توطئه ای در کار است. از این گذشته، آنان به خوبی از ماهیت متوکل و کینه توزی او به امام آگاهی داشتند. از سوی دیگر، متأثر بودند که با تبعید امام به سامرا، از فیض وجود ایشان محروم شده و دستشان از محضر ایشان کوتاه میشود. آنان که در هر شکلی به امام پناه می آوردند، دوری امام بر ایشان بسیار دشوار جلوه می کرد و ناراحتی و افسردگی آنان را از تبعید امام، دو چندان می ساخت. از این رو، وقتی یحیی بن هرثمه برای ابلاغ نامه ی متوکل و اجرای مقدمات تبعید امام نزد ایشان آمد، مردم جلوی خانه امام تجمع کردند و فریاد اعتراض و ناله ی آنان در شهر سامرا طنین انداز شد؛ به گونه ای که یحیی بن هرثمه می گوید: من تا آن روز چنین شیون و زاری ای ندیده بودم و هر چه سعی کردم آنها را آرام کنم، نتوانستم. سوگند خوردم که درباره ی او (امام هادی علیه السلام) قصد و دستور سوئی ندارم؛ ولی فایدهای نداشت. سپس خانه ی او را تفتیش کردم؛ اما در آنجا چیزی جز قرآن، کتاب و چیزهایی مانند آن نیافتم.
امام هادی، انسانی است كه مناقب و فضایل او زمین و آسمان را پر كرده است و من نمیتوانم با قلم و بیانم گوشه هایی از مناقب و فضایل آن حضرت را بگویم. اموال زیادی به منزل امام میبردند و آن حضرت این اموال را در بین فقرا تقسیم میكرد و خود با یك حصیری زندگی میكرد و برای این كه در زندگی خودش از اموال عمومی استفاده نکند، مزرعهای را در سامرّا تهیه كرد و در آن جا كار میكرد
این گزارش، تا حدی توانست از خشم متوكل بكاهد و قرار شد آن حضرت در سامرا بماند. اما در زمان مأمون، سیاست عباسیان عوض شد. عباسیان قبل از مأمون، به قتل اهل بیت علیهم السلام، كمر بسته بودند؛ اما از زمان مأمون تصمیم گرفتند ایشان را زیر نظر داشته باشند. از این رو، نزدیك منزل متوكل، خانهای برای آن حضرت در نظر گرفتند؛ تا آن حضرت با خانواده اش در آن جا زندگی كند؛ اما در عین حال، شیعیان به بهانههای مختلف، به دیدن آن حضرت میرفتند.
علمی از سرچشمه زلال وحی
امام در سامرّا هم مشغول كارهای امامت بود. آن حضرت در مدینه و سامرّا، حدود 85 فقیه و محدث تربیت كرد. تربیت یك فقیه و محدث، كار آسانی نیست؛ آن هم در شرایط و خفقانی كه در سامرّا بوده است. مقام علمی امام به گونه ای بود كه همه در مقابل او خضوع و خشوع میكردند. آن حضرت در سامرّا هم مشغول تبلیغ و تعلیم بود.
با این كه در اطراف متوكل، كسانی بودند كه خود را فقیه میدانستند، اما در بسیاری از مسائل، به امام هادی علیه السلام مراجعه میکردند. مسعودی در مروج الذهب مینویسد:
مردی ذمی -كه از اهل كتاب بود و در زیر پرچم اسلام زندگی میكرد و متعهد شده بود که قوانین اسلام را رعایت کند - نسبت به زن مسلمانی، كار زشتی انجام داده بود و او را نزد خلیفه بردند و فقها او را محكوم به اعدام کردند. هنگامی كه میخواستتد حكم اعدام را اجرا كنند، او زرنگی نمود و شهادتین را بر زبان جاری کرد و از این طریق فقهای آنجا را فریب داد؛ زیرا وقتی اسلام را پذیرفت، یعنی گذشته اش هیچ است؛ اما برخی از فقیهان كه آنجا بودند، در این مسئله تشكیك كردند كه اسلامِ او، اسلام واقعی نیست.
متوكل كه امام را میشناخت، گفت: این مسئله را از ابوالحسن الهادی بپرسید. آن حضرت در جواب نامه فقیهان نوشت: او باید اعدام شود و قتل، جزای او است.
فقها گفتند: دلیل فتوا را بنویسند. امام علیه السلام به این آیه از قرآن استناد کرد: «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا به ما كُنَّا بِهِ مُشْرِكینَ* فَلَمْ یكُ ینْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ فی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ؛( غافر/ 84-85) پس چون سختی [عذاب] ما را دیدند، گفتند: «فقط به خدا ایمان آوردیم و بدانچه با او شریك میگردانیدیم، كافریم؛ [ولی] هنگامی كه عذاب ما را مشاهده كردند، دیگر ایمانشان برای آنها سودی ندارد. سنّت خداست كه [از دیرباز] درباره بندگانش چنین جاری شده و آنجاست كه ناباوران، زیان كردهاند».
از این آیه میفهمیم که ایمانی میتواند مۆثر باشد كه ایمان خوفی و برای فرار از عذاب نباشد. این مرد ذمی كه ایمان آورد، به عنوان فرار از مسئله اعدام بود. این علمِ سرشار از قرآن، علم عادی نیست. این آیه را هزاران نفر خوانده بودند و تا زمان امام هادی علیهالسلام این حكم را متوجه نشده بودند.
امام در سامرّا هم مشغول كارهای امامت بود. آن حضرت در مدینه و سامرّا، حدود 85 فقیه و محدث تربیت كرد. تربیت یك فقیه و محدث، كار آسانی نیست؛ آن هم در شرایط و خفقانی كه در سامرّا بوده است. مقام علمی امام به گونه ای بود كه همه در مقابل او خضوع و خشوع میكردند. آن حضرت در سامرّا هم مشغول تبلیغ و تعلیم بود
وقتی رقیبان اعتراف می کنند
امام هادی علیه السلام مقام عظیمی در جهان آن روز داشت؛ به قدری كه علناً دانشمندان اسلام و حتی كسانی كه شیعه اثنی عشری نبودند، از عظمت و دستگیری آن حضرت سخن میگفتند.
ابوالفلاح حنبلی در كتابی به نام «شذرات الذهب»، شرح حال شخصیتها و بزرگان را نوشته است. او در این كتاب مینویسد: امام هادی، فقیه، امامی و متعبد است.
یافعی در کتاب «مراةالجنان» همین كلمات را تكرار میكند؛ اما ابن صباغ مالكی در كتاب «الفصول المهمة فی معرفة الائمة» مینویسد: امام هادی، انسانی است كه مناقب و فضایل او زمین و آسمان را پر كرده است و من نمیتوانم با قلم و بیانم گوشه هایی از مناقب و فضایل آن حضرت را بگویم. اموال زیادی به منزل امام میبردند و آن حضرت این اموال را در بین فقرا تقسیم میكرد و خود با یك حصیری زندگی میكرد و برای این كه در زندگی خودش از اموال عمومی استفاده نکند، مزرعهای را در سامرّا تهیه كرد و در آن جا كار میكرد. (الفصول المهمة، ج 2، ص 1073)
راوی می گوید: دیدم امام هادی علیه السلام در آن جا مشغول كار است و عرق از پای او میریزد. عرض كردم: «أین الرجال؟» دوستان شما كجا هستند؟ اجازه دهید ایشان این كار بكنند. حضرت فرمودند: نه، بهتر از من با دسترنج خود زندگی كردند؛ جدم رسولالله و علی بن ابی طالب و پدرانم. (كافی، ج 5، ص 75)
پیشوایان معصوم علیهم السلام، چنین انسانهای والایی هستند و از این روست که همه جهان عاشق ایشان هستند. عاشق ائمه ای که برای هدایت آنان آمدند و در این راه صبر عظیم خرج نمودند، چنانکه قرآن فرمود: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا و كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ.»(سجده/ 24)