استشهادی برای خدا فیلم نامه ی ساده ای دارد . کارگردانی اثر هم متکی به تکنیک های آوانگارد نمی شود . اما در انتقال مفهوم معنوی فیلم به تماشاچی این سادگی حفظ نمی شود .
داستان استشهادی برای خدا یادآور یک سنت دینی است . سنتی که کم کم به فراموشی سپرده می شود و شاید همین نکته استشهادی برای خدا را از سینمای واقع گرا به سینمای نمادگرا سوق می دهد . نمادگرایی این فیلم در مفهوم روایت تعریف نمی شود ، بلکه باید آن را در مولفه های دیگر این فیلم جست و جو کرد . شاید هسته ی داستانی استشهادی برای خدا بیشتر مشمول این تعریف نماد گرایی باشد و اگر فیلم را از جهت پی رنگ داستانی بررسی کنیم آن وقت باید المان های سینمای دینی و یا سینمای معناگرا را برجسته تر بیابیم.
اتفاقا در فیلم نامه و اجرا ی کارگردانی دقت شده است که این نمادگرایی دیده نشود . بیم این وجود دارد که چنین فیلمی در وفور نمایش نماد ها و سمبل ها به یک فیلم شعارزده ی دینی تبدیل شود که در تبیین اعتقاداتش ناچار است به رمانتیک اضافه متوسل شود .
فیلم نامه ی استشهادی برای خدا به سبک اصول درام نویسی سنتی شکل می گیرد با این تفاوت که در آن مفهوم افعال اهمیت بیشتری نسبت به بازتاب نمایشیشان دارند و خروجی آدمی های داستان منوط به روند اتفاقات دراماتیک نیست و در کارکرد شخصیت پردازانه ی هر کدام مشخص تر و ملموس تر است .
فیلم نامه ی استشهادی برای خدا ظاهرا از الگویی ناتورالیستی(طبیعت گرایانه ) تبعیت می کند ، اما در اجرای کارگردانی بسیاری از پس زمینه های این شیوه ی روایت فراموش می شود و به همان الگوهای رایج در سینمای دینی و یا معنا گرا پرداخته می شود .
کارگردان باید این نکته را در نظر می گرفت که شخصیت پردازی در چنین فیلمی تنها وابسته به متن نمایشی (فیلم نامه ) نیست و نوع میزانسن ها در تفهیم این نکته به مخاطب ، بسیار موثر است . شخصیت پردازی روحانی فیلم ( با بازی محسن تنابنده ) و مسئول مخابرات (با بازی احمد مهران فر) قاعدتا باید بسیار سخت باشد ، چون معلوم نیست نقشی که در روند داستانی دارند را به همان مفهوم می توانند منتقل کنند یا نه . در چنین داستان هایی باید محوریت داستان با همان نقشی باشد که در اصطلاح نقش اول خوانده می شود ، اما محوریت روحانی ، مسئول مخابرات و مسئول بهداشت در موازات نقش فتاحی ( با بازی جمشید هاشم پور ) قرار می گیرد . رسالت این سه نفر در به نتیجه رساندن فتاحی کم از تصمیم فتاحی در رضایت گرفتن از مردم و همسرش نیست .
فیلم نامه ی استشهادی برای خدا به سبک اصول درام نویسی سنتی شکل می گیرد با این تفاوت که در آن مفهوم افعال اهمیت بیشتری نسبت به بازتاب نمایشیشان دارند و خروجی آدمی های داستان منوط به روند اتفاقات دراماتیک نیست و در کارکرد شخصیت پردازانه ی هر کدام مشخص تر و ملموس تر است
تماشاچی در مسیر داستان به این نکته توجه نمی کند که چرا باید این سه نفر در مسیر تهیه این استشهاد قرار بگیرند و چرا هر سه نفر به یک اندازه خود را در این کار موظف می دانند . پاسخی که به این حفره ی داستانی می شود داد این است که این سه نفر هیچ کدام از اهالی آن روستای دور افتاده نیستند و هر کدام عامل دستیابی این قریه به یکی از ملزومات زندگی اند و طبیعی است این نا آگاهیشان از واقعیت شخصیت فتاحی باعث می شود که نسبت به تهیه استشهاد برای او خوش بین باشند . آن ها در زمان وقوع حادثه ی بیست سال پیش نبوده اند و عمق فاجعه را درک نکرده اند ، پس طبیعی است که فتاحی فرتوت امروز را در قالب بیست سال پیشش نبینند و با یک نگاه آمیخته با ترحم در پی کمک به او باشند . قریه ی کوچک فیلم مثل آخر دنیایی می ماند که آدمی های اصلی داستان هیچ کدام بومی آن جا نیستند . هر کدام زندگی دیگری در جای دیگری دارند که لابد از این زندگی راحت تر است و برای همین امیدشان به زندگی با اهالی این قریه فرق می کند . علاوه بر این تقریبا تمام کارهای مهم این قریه را این سه نفر انجام می دهند . شاهد و ناظر تولد ، مرگ و آیین های مهم دیگر زندگی اهالی هستند . این سه نفر فقط شاهد و ناظر نیستند بلکه عامل انجام بسیاری از این امور خودشانند . تولد فرزندان ، کفن و دفن از دنیا رفتگان و اجرای آیین ازدواج به مدد این سه نفر انجام می شود ، پس طبیعی است که در مورد فتاحی هم این رسالت بر دوش آن ها باشد .
قطعا داستان و فیلم نامه ی استشهادی برای خدا می توانست در اجرایی مناسب تر تصویر شود ، اما باز این حسن وجود دارد که کارگردانی دچار تشکیک های مرسوم این ژانر سینمایی نمی شود . ورطه ی تاثیر پذیری از بازی بازیگران شناخته شده ای که البته در زمان ساخت این فیلم مثل امروز روجلدی و شناخته شده نبوده اند و یا ورطه ی نمادگرایی که انگار در این گونه فیلم ها اولین اسباب ساخت فیلم در نظر گرفته می شود .