میثم گلواری
گوييا اين آسمان امروز، همخوان من است
چونکه من تنها شدم امروز، درمان من است
از براي مرهم قلبم ميانديشم چنين...
شايد اين اشک فلک، از حال گريان من است
دل بسوزاند خدا، بر شبنمي در چشم خلق
بي شک اين درياي اشکم، باب غُفران من است
پس ببار اي آسمان، تا من بيابم همدلي
بلکه گويم با تو از دردي که پايان من است
آري آن دلبسته ام، کز دردِ هجرِ روي دوست
شاهدم سوز دل و حال پريشان من است
پيش چشمم همه جا جلوه ي زيباي رخش
که رسيدن به وصالش سَر و سامان من است
تلخ شد بعد نگاهش همه ايام به کام
چون دراين معرکه غمها، همه مهمان من است
اگر اين بخت «سپيد» است، بگو مرگ کجاست...؟
چونکه قرباني اين درد گران جان من است.
آیات غمزه