0

اغا اين پست بروز ميشود!! همه جور sms داغ داغ

 
faramarztm
faramarztm
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 316
محل سکونت : خراسان جنوبی

اغا اين پست بروز ميشود!! همه جور sms داغ داغ

اس ام اس دلتنگي


دلتنگی من تمام نمی شود
همین که فکر کنم من و تو دو نفریم
دلتنگ تر می شوم برای تو


همیشه دلتنگی

به خاطر نبودن شخصی نیست
گاه به علت حضور کسی در کنارت است
که حواسش به تو نیست




کاش
روزهای دلتنگی ِ من
مثل ِ “دوست داشتن های” تو کوتاه می شد
کاش




این روزها
آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست
که رخت های دلتنگیم را
فرصتی برای
خشک شدن نیست




دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم
می آید
می ماند
و به تنهاییم پایان میدهد !
آمد

رفت
و به زندگی ام پایان داد




اسمش عشق است
نه علاقه

نه عادت
…!
حماقت محض است

دلتنگ کسی باشی

که دلش با تو نیست
…!




دلم
اگر برای ِ تو تنگ می شود
ببخش !
روزم این گونه، قشنگ می شود





دلتنگی را چگونه هجی کنم تا درک کنی ؟
چهار ستون بدنم
زیر سنگینی اش
تا خورده است




کاش می توانستم راحت حرف بزنم
چیزی بگویم از دلتنگی

میان آدم های که در این اتاق مجازی جمع شدند

فقط می گویم منم دلتنگم





گاهی چه دلتنگ میشویم
برای یک مواظب خودت باش
برای یک هستم
برای یک نوازش
برای یک آغوش




دلم برای یک نفر تنگ است
نه میدانم نامش چیست

و نه میدانم چه می کند

حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم

رنگ موهایش را نمی دانم

لبخندش را هم

فقط میدانم که باید باشد و نیست

.
.
.
سوهان می کشم قصه ی دلتنگی هایم را،

تا هموار سازم جاده های آمدنت را




چه فرقی می کند
آن سوی دنیا باشم یا فقط چند کوچه آن طرف تر…؟ !
پای عشق که در میان باشد

دلتنگی دمار آدم را در می آورد




من ماندم و ۱۶ جلد لغت نامه،
که هیچ کدام از واژه هایش مترادف این “دلتنگی”های لعنتی نمیشود
کاش دهخدا میدانست دلتنگی معنا ندارد !
درد دارد





تو که می آیی
پنجره ای باز می شود
پرده بی رنگ دلتنگی
کنار می رود
آرام میان جانم
خانه می کنی




نمی دانم
چرا امشب واژه هایم
خیس شده اند
مثل ِ آسمانی که امشب

می بارد
و اینک باران

بر لبه ی ِ پنجره ی ِ احساسم
می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های ِ دلتنگی

گذر کنم




یاد گرفته ام
انسان مدرنی باشم
و هر بار که دلتنگ میشوم
به جای بغض و اشک
تنها به این جمله اکتفا کنم که
هوای بد این روزها
آدم را افسرده میکند ..!




گاهی شعر سراغم را میگیرد ٬ گاهی هوای تو
تفاوتی نمیکند، هر دو ختم میشوید به دلتنگی من





اینجا همه خوبند، خیالت راحت !
من مانده ام و چهارتا هم صحبت

این گوشه نشسته ایم و دلتنگ توایم
من، عشق، خدا، عقربه های ساعت




چقدر
نوازش دست های مهربانت خوب است
ومن
چه زود
دلم
برای همه چیزهای خوب
تنگ میشود




به گمانم ” یادت ” پنجره ی احساسم را می کوبد چرا که
در دلم هوای دلتنگی به پاست





دلتنگم
برای
کسی
که مدتهاست
بی آن که باشد
هر لحظه زندگی اش کرده ام …!




همه چیز با تو شروع شد !
اما هیچ چیز بدون تو تمام نمی شود
,
حتی همین دلتنگی های من
!


 

دلتنگم
مثل ماه
که بدون نیمه اش
هر شب لاغرتر می شود




به نام خدائی که هستی را با مرگ
دوستی را یک رنگ
زندگی را با رنگ
عشق را رنگارنگ
رنگین کمان را هفت رنگ
شاپرک را صد رنگ
و مرا دلتنگ تو آفرید




چقدر دلتنگ حضورت هستم !
کاش تصویرت، نفس می کشید





در اندوه دوری در ازدحام دلتنگی
در سرگشتگی میان فاصله ها
بی تو مانده ام ای همچو نفس
همیشه میان سینه ای میان دلتنگیهایم




ای کاش روزهای دلتنگی من هم مثل دوست داشتن های تو کوتاه میشد




نم کشیده ام بر دیوار اتاق
بس که لحظه های دور بودنت را قطره هایی از باران دلتنگی باریده ام روی آن به یادگار




اینکه یواشکی دلتنگش باشی خیلی بهتر از اینه که بهش بگی و هیچ جوابی نگیری




دلتنگی محله ای ست پر ازدحامِ یادت که در شلوغی اش نه تنها تو را پیدا نمی کنم،
که خود را هم گم میکنم




تا خرخره پر از دلتنگی ام
مرسی، دیگه میل ندارم





آسمان به آسمان، کوچه به کوچه، رویا به رویا ؛
هر جایی که مینگرم با منی اما دلم برایت تنگ میشود




هربار که می خواهم به سمتت بیایم،
یادم میفتد دلتنگی دلیل خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست !




کجایی ” یه کلمه ی ساده نیست !
گاهی خیلی معنی داره
!
کجایی یعنی چرا سراغم نمیای ؟! چی کار می کنی ؟! چرا پیشم نیستی ؟
!
کجایی به معنی فضولی کردن نیست
!
به این معنیه که برام مهمی … دلم برات تنگ شده … به یادتم … نگرانتم
… !
از کنار کلمات ساده نباید گذشت
!




حماقت که شاخ و دم ندارد !
حماقت یعن
من که
اینقدر میروم تا تو دلتنگ ِ من شو
!
خبری از دل تنگ
ِ تو نمی شود!
برمیگردم چون

دلتنگت می شوم !!


کاش هر روز جمعه بود و
دلتنگیهایم را
گردن غروبش مى انداختم




نمى دانم چه رابطه ایست …؟
بین نبودنت با رنگ ها …!
دلتنگ تو که میشوم
!
زندگى ام،

سیاه مى شود !




چه سر به راه است
دلتنگی را میگویم
!
از گوشه ی دلم جُم نمیخورد





امروز که آیینه جوابش سنگ است
در زهن زمانه عشق هم بی رنگ است
هرکس که نداند تو خودت میدانی
آری به خدا دلم برایت تنگ است



 


تمام شد...

این هم از "خیالت"

بردار و برو...

شاید باز بخواهی به کسی "هدیه اش" بدهی...

سال دیگریست امسال!!!


* * *


حالم از کلمه ی “عزیزم” و “عشقم” بهم می خوره

من رو همون “ببین” صدا کن

بی ریایی شرف دارد به ریا کاری . . .

 

* * *
هی لعنتی ...
اون طوریم که تو فکر میکنی نیست ..
شاید عاشقت بودم،روزی .....!
ولی ببین بی تو
هم زنده ام،
هم زندگی میکنم ...
فقط گاهی در این میان،
یادت ...
زهر میکند به کامم زندگی را ...
همیــــــــن


* * *

ببیـــــــن
من هم
مثل خــــــیلی از عاشـــــق ها
از تو یـــــادگاری دارم
ولــــی
یــــادگـــاری من
با بقیه فــــرق دارد
یــــــادگــــــاری مــــن
از تو
ســــینه ای پر از درد اســـــت ...


* * *

ساده ، اما براى خودم …
راستش را بخواهى …
دیگر منتظر آمدن “تو” نیستم …
منتظر “رفتن” خودم هستم …
قلبم پیرزنى هفتادساله است ..!
زانوهایش درد میکند …


* * *


می گویند ضعیف شده ام!

میگویم سنگینی درس هایم است!

اما نمیدانند سنگینی درس هایی است که از دنیا و آدمهایش گرفتم!!


* * *


این حال سگی من نتیجه ی گربه صفتی های توست . . .

* * *

من لیموشیرین زندگی توبودم
تموم شیرینی های زندگیموبه تودادم
اماچه زودتلخ شدم.....
وچه ساده منودورانداختی.......


* * *

مسئله نبودنت خیلی سخت شده
من فقط بابودنت تمرین کرده بودم
نبودنت روهنوزیادنگرفتم
چطورتومستی ازم امتحان بگیری.............!!!!!


* * *

سرانجام یک عشق نافرجام
یکــی بــــــــــــــــــــــــــــود و یکـــی . . . . . . نابـــــــــــود...!


* * *


ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻔﺎﻟﻪ ﯼ ﭼﺎﯼ ﺑﻮﺩ … ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻋﺎﺷﻖ ﺁﺷﻐﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩ!


* * *


به این نتیجه رسیدم که

همیشه واسه آدما تا زمانی جذابی که دست نیافتنی باشی

ولی همین که به دستت آورد و مثل یه کتاب خط به خطتت و خوند

دیگه براش بی ارزش میشی ....

دیدم که میگما ..


* * *

آدم باید بی لیاقت هارو هم دوست داشته باشه ، آخه گناه دارن هیشکی دوسشون نداره ؛ میگن بی لیاقتن دیگه !
آهای با توام ، اگه دوستت دارم فقط برا اینه ک دلم برات میسوزه چون بی لیاقتی …

* * *


زمستان که میشود همه دوست دارند گرم شوند اما من از خدا خواسته ام سردم کند ؛ این بار از تو … مثل تو …
شاید راحت تر به خدا بسپارمت !


* * *

بیا و عاشقانه سلام کن
و بعد برای همیشه برو ...
دلگیر نخواهم شد
دیگر به دیدارهای ناگهانی...
دوست داشتنهای موقتی...
و رفتنهای بی خداحافظی
عادت کرده ام ...


* * *


خدایـــــــــــا …

من دلـــم را صــابــون زدم به عـشـــق او

چـــرا چـشـمانـم می سـوزنــــد؟ …


* * *

تنها ترسم از اون دنیا اینه که مردم اینجا هم میان اونجا !

منبع: http://sms-rizan.blogfa.com/

 

 وبلاگ اسوان مال من است

سه شنبه 18 تیر 1392  2:01 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها