مهدی بیا که بی تو عالم صفا ندارد باز آ که بی تو خورشید نور و ضیا ندارد
مهدی بیا که بی تو افسرده گشته دلها در گلشنی که گل نیست بلبل نوا ندارد
مهدی بیا که بی تو روزی سیاه داریم درد فراق رویت جز تو دوا ندارد
مهدی بیا که طی شدایام ما به حسرت صبر از فراغ تا کی پیمانه جا ندارد
مهدی بیا که بی تو زهرا به غم نشسته آن پهلوی شکسته جز تو شفا ندارد
مهدی بیا و بنگر زهرا در آن میانه بر لب بجز نوای مهدی بیا ندارد
رفته ز کف قرارش بشکسته گوشوارش طاقت دل تو شرح این ماجرا ندارد
مهدی بیا و بنگر این جمع بینوا جز دامن تو حاجت دستان ما ندارد
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
چه می ماند
وقتی توبا من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
تکرار من درمن مگر از من چه می ماند
غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه می ماند
از روزهای پیر بی فردا چه می ماند
از لحظه های رفته ای روشن چه می آید
از من اگر کوه ام اگر خورشید اگر دریا
بی تو میان قاب پیراهن چه می ماند
بی تو چه فرقی می کند دنیای تنها را
غیر از غبار و آدم وآهن چه می ماند
وقتی تو با من نیستی از من که می پرسد
از شعر و شاعر جز شب و شیون چه می ماند
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
---------------------------------------------------------------------------------------
کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم وچشمانم را فرش قدومت نمایم؟
بیا که بهار دلم بی صبرانه مشتاق آمدن توست وقلبم جویبار اشکهایی که هرروز وشب برای فراق تو ریخته می شوند....
یاس سفیدم!
بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی" تأویل گردد....
بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،
بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم....
بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا....
دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است ودیده ام جز برای فراق تو نمی بارد...
بیا که هجر توآیه"ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید