مزایا ی کر بودن!!
میگن یه روز ده نفر داشتن توی جنگل میرفتن. دوتاشون میفتن توی چاه.
تلاش میكنن كه بیان بالا اما بقیه داد میزدن كه شما نمیتونید بخیال شید.
یكیشون قبول میكنه و میمیره.
اما اون یكی همچنان تلاش میكنه در حالی كه بازم بقیه داد میزدن تو نمیتونی.
بالاخره میرسه بالا.
همه تعجب میكنن. تازه میفهمن كه طرف كر بوده.
روی كاغذ مینویسه: دوستان از اینكه منو تشویق كردین تا بیام بالا ممنونم.
-----------------------------------------
از یکی پرسیدند چرا تا حالا ازدواج نکردی؟ آیا هرگز به ازدواج فکر نکردی؟
جواب داد :
چرا یک بار به این فکر افتادم در جوانی تصمیم گرفتم تا نمونه یک زن کامل را پیدا کنم. به همین خاطر صحرا ها بیابان ا را پشت سر گذاشته و به شهر دمشق رسیدم با زنی آشنا شدم بی نهایت روحانی مسلک و زیبا بود ؛ اما چیزی راجع به مسائل این دنیا نمی دانست.
به سفر خود ادامه دادم و به قاهره رسیدم با زنی آشنا شدم که قلمرو دنیای ماده و روح را می شناخت اما زیبا نبود در این صورت تصمیم گرفتم تا به شهربغداد بروم در آنجا بود که با دختری جوان بسیار زیبا و مذهبی و آشنا با حقایق این جهان مادی آشنا شدم .
-پس چرا با او ازدواج نکردی ؟
-بدبختانه او نیز دنبال یک مرد کامل می گشت!
-------------------------------
گربه ی زبل!!
یه خانومی گربه ای داشت.
آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و ۴ تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.
یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.
بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.
مرده میپرسه: ” اون گربه خونس؟”
زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!!
------------------------------
رستوران مبتکر!!
یکی از غذاخوری های بین راه بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود:
شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد.
راننده ای با خواندن این تابلو اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش جان کرد.
بعد از خوردن غذا سرش را پایین انداخت که بیرون برود، ولی دید که خدمتگزار با صورتحسابی بلند بالا جلویش سبز شده است.
با تعجب گفت:
مگر شما ننوشته اید که پول غذا را از نوه من خواهید گرفت؟!
خدمتگزار با لبخند جواب داد: چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت،
ولی این صورتحساب مال مرحوم پدربزرگ شماست!!
------------------------------