0

وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

 
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


ج: سقط جنين زنان باردار:
لشكر عبد العزيز شبانگاه وارد منطقه «حَرْمه» شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبد اللّه پسر عبد العزيز، تيراندازان به صورت دسته جمعى به طرف شهر تيراندازى كردند و صداى مهيب تيرها، شهر را به لرزه درآورد به گونه‏اى كه بعضى از زنان حامله، سقط كردند و مردم به وحشت افتاده و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه امكان فرار از شهر را داشتند(1).
د: كشته شدن مردم رياض در اثر گرسنگى و تشنگى:
ابن بشر در باره حمله وهّابيّت به رياض مى‏نويسد:
ففرّ أهل الرياض في ساقته الرجال والنساء والأطفال لا يلوى أحد على أحد، هربوا على وجوههم إلى البريّة في السهباء قاصدين الخروج وذلك في فصل الصيف، فهلك منهم خلق كثير جوعا وعطشا(2)؛ اهل رياض، همه مردان، زنان و كودكان با شنيدن حمله لشكر وهّابيّت از ترس و وحشت، پا به فرار گذاشتند، از آن



(1) أتوا بلاد حَرْمة في الليل وهم هاجعون . . . فلمّا انفجر الصبح أمر عبد اللّه على صاحب بُندق يثورها، فثوروا البنادق دفعة واحدة فارتجتّ البلد بأهلها وسقط بعض الحوامل، ففزعوا وإذا البلاد قدضبطت عليهم وليس لهم قدرة ولا مخرج. عنوان المجد، ص 67.
(2) عنوان المجد، ص 60.

(91)

جايى كه اين حمله در فصل تابستان بود، جمعيّت زيادى در اثر گرسنگى و تشنگى جان سپردند.

ه: كشتار فراريان:
ابن بشر در ادامه مى‏گويد:
فلمّا دخل عبد العزيز الرياض وجدها خالية من أهلها إلاّ قليلاً فساروا في أثرهم يقتلون ويغنمون.
ثمّ إنّ عبد العزيز جعل في البيوت ضبّاطا يحفظون ما فيها. وحاز جميع ما فى البلد من الأموال والسلاح والطعام والأمتاع وغير ذلك وملك بيوتها ونخيلها إلاّ قليلاً(1)
؛ وقتى عبد العزيز وارد رياض شد ديد جز اندكى از مردم، كسى در شهر نمانده، فراريان را دنبال كرد و عدّه‏اى را كشت و اموالى را كه با خود داشتند به غنيمت گرفت.
و به شرطه‏ها دستور داد از خانه‏هاى خالى از صاحبانشان، محافظت كنند و آن‏گاه تمام اموال، اسلحه‏ها، مواد غذايى و وسايل خانه‏ها را به غنيمت گرفت و غالب خانه‏ها و نخلستان‏ها را به تصرّف خود درآورد.


و: كشتن مؤذن به جرم درود بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :
زينى دحلان مفتى مكّه مكرمه مى‏نويسد:
ويمنعون من الصلاة عليه صلى اللّه عليه وسلم على المنابر، بعد الأذان؛ حتى أنّ رجلاً صالحا كان أعمى ، وكان موءذّنا وصلى على




(1) همان. (92)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:45 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


النبي صلى الله عليه وسلم بعد الأذان، بعد أن كان المنع منهم ، فأتوا به إلى ابن عبد الوهاب فأمر به أن يقتل فقتل، ولو تتبّعت لك ما كانوا يفعلونه من أمثال ذلك، لملأت الدفاتر والأوراق. وفي هذا القدر كفاية واللّه سبحانه وتعالى أعلم؛ وهّابى‏ها از درود فرستان به پيامبر گرامى [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] بر روى منابر و پس از اذان، ممانعت مى‏كردند، مرد صالح نابينايى كه اذان مى‏گفت و پس از اذان به رسول اكرم[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] صلوات فرستاد، آن را نزد محمد بن عبد الوهّاب آوردند و او دستور داد مؤذن نابينا را به جرم درود بر حضرت، كشتند.
زينى دحلان در ادامه مى‏گويد: اگر مانند اين كارهاى زشت وهّابى‏ها را بخواهم بنويسم، دفترها مملوّ خواهد شد(1).
با اين كه درود به پيامبر گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نص قرآن و دستور الهى است كه مى‏فرمايد: «إِنَّ اللّه‏َ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيما»(2). در آيه شريفه هيچ‏گونه قيد مكانى و زمانى براى درود به حضرت ذكر نشده يعنى هر وقت و هر كجا مى‏شود به پيامبر گرامى درود فرستاد.

2. كشتار بى‏رحمانه شيعيان كربلا:
كشتار وهّابيان در كربلاى معلّى در سال 1216، به راستى صفحه تاريخ را سياه كرده و قلب هر خواننده را به درد مى‏آورد.
دكتر منير عجلانى مى‏نويسد:



(1) فتنه الوهابيه، ص 20.
(2) الأحزاب: 56.

(93)


دخل اثنا عشر ألف جندي ولم يكن في البلدة، إلا عدد قليل من الرجال المستضعفين لأن رجال كربلاء كانوا قد خرجوا يوم ذاك إلى النجف الأشرف لزيارة قبر الإمام أمير الموءمنين يوم الغدير، فقتل الوهّابيّون كل من وجدوهم، فقدر عدد الضحايا في يوم واحد بثلاثة آلاف، وأما السلب فكان فوق الوصف ويقال أن مائتى بعير حملت فوق طاقتها بالمنهوبات الثمينة(1)؛ دوازده هزار نفر سپاه وهّابيّان به فرماندهى سعود، فرزند عبد العزيز وارد كربلا شدند در حالى كه بيشتر مردم كربلا به مناسبت عيد غدير به نجف اشرف به زيارت امير المؤمنين[ عليه‏السلام [رفته بودند و در شهر جز عدّه اندكى از پيرها و ناتوان‏ها نمانده بودند.
سپاه وهّابيّان به هر كس كه برخوردند، كشتند و آمار كشته‏ها به مرز سه هزار نفر رسيد و اموال غارت شده از كربلا قابل وصف نبود و گفته مى‏شد كه آن روز 200 شتر بار سنگين از كربلا به غارت بردند.
محمد قارى غروى در تاريخ نجف از مجموعه شيخ خضر، نقل مى‏كند:
وهّابيّان صندوق قبر حبيب بن مظاهر را كه از چوب بود شكستند و سوزاندند و با آن در ايوان طرف قبله حرم، قهوه درست كردند. آن‏ها مى‏خواستند صندوق قبر شريف حسين را هم بشكنند، اما چون داراى شبكه‏هاى آهنين بود، توفيق نيافتند(2).
شيخ عثمان بن بشر مورّخ ديگر وهابى كه خود اهل نجد بوده مى‏نويسد:
گنبد روى قبر (سيد الشهداء) را ويران ساختند، و صندوق روى قبر




(1) تاريخ العربية السعوديه، ص 126.
(2) نزهة الغرى فى تاريخ النجف الغرى السرى، ص 52.

(94)

را كه زمرّد، ياقوت و جواهرات ديگر در آن نشانده بودند، برگرفتند، و آنچه در شهر از مال، سلاح، لباس، فرش، طلا، نقره و قرآن‏هاى نفيس يافتند غارت كردند و نزديك ظهر از شهر بيرون رفتند(1). صلاح الدين مختار كه خود وهّابى است مى‏نويسد:
در سال 1216 امير سعود با لشگر انبوهى از مردم نجد، عشاير جنوب، حجاز و ديگر نقاط به قصد عراق حركت كرد. در ماه ذى‏قعده به كربلا رسيد. او تمام برج و باروى شهر را خراب كرد و بيشتر مردم را كه در كوچه و بازار بودند، كشت و نزديك ظهر با اموال و غنايم فراوان از شهر خارج شد. آن‏گاه خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقيّه را به نسبت هر پياده يك سهم و هر سواره دو سهم، بين لشگريان تقسيم نمود(2).
شيخ عثمان نجدى از مورّخان وهّابى مى‏نويسد:
وهّابيان به صورت غافل‏گيرانه وارد كربلا شدند و بسيارى از اهل آن‏جا را در كوچه و بازار و خانه‏ها كشتند؛ روى قبر حسين عليه‏السلام را خراب كردند و آن چه در داخل قبّه بود به چپاول بردند و هرچه در شهر از اموال، اسلحه، لباس، فرش، طلا و قرآن‏هاى نفيس يافتند، ربودند. نزديك ظهر در حالى كه قريب به دو هزار نفر از اهالى كربلا را كشته بودند، از شهر خارج شدند(3).
برخى مى‏نويسند: «وهّابيان در يك شب، بيست هزار نفر را به قتل




(1) عنوان المجد فى تاريخ نجد، ج 1، ص 121.
(2) تاريخ مملكة السعوديه، ج 3، ص 73.
(3) عنوان المجد فى تاريخ نجد، ج 1، ص 121، حوادث سال 1216.

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:46 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

رساندند»(1). ميرزا ابوطالب اصفهانى در سفرنامه خود مى‏نويسد:
هنگام برگشت از لندن و عبور از كربلا و نجف، ديدم كه قريب بيست و پنج هزار نفر وهّابى وارد كربلا شدند و شعار
«اقتلوا المشركين واذبحوا الكافرين»(2) سر مى‏دادند. آنان بيش از پنج هزار نفر را كشتند و زخمى‏ها حساب نداشت، صحن مقدّس امام حسين عليه‏السلام از لاشه كشتگان پر و خون از بدن‏هاى سر بريده شده، روان بود.
پس از يازده ماه بار ديگر به كربلا رفتم، ديدم كه مردم، آن حادثه دل خراش را نقل مى‏كنند و گريه سرمى‏دهند به‏گونه‏اى كه از شنيدن آن، موها بر اندام راست مى‏شد(3).

3. حمله به نجف اشرف:
حمله وهّابى‏ها به عراق از 1214 ه آغاز شد. چون در آن سال وهّابى‏ها به نجف اشرف حمله نمودند، ولى عرب خزاعل جلو آن‏ها را گرفتند و سيصد نفر از آن‏ها را كشتند(4). در سال 1215 نيز گروهى براى انهدام مرقد مطهّر حضرت امير عليه‏السلام عازم نجف اشرف شدند كه در مسير با عدّه‏اى از اعراب درگير شدند و



(1) تاريخچه نقد و بررسى وهّابى‏ها، ص 162.
(2) مشركان را بكشيد و كافران را ذبح كنيد.
(3) مسير طالبى، ص 408.
(4) وهابيان، ص 337.

(96)

شكست خوردند(1). در مدّت نزديك به ده سال چندين بار حملات شديدى به شهر كربلا و نجف انجام دادند(2). در سال 1216 وهّابيّان پس از كشتار بى‏رحمانه اهل كربلا و هتك حرمت حرم حسينى عليه‏السلام با همان لشگر راهى نجف اشرف شدند، ولى مردم نجف به‏سبب آگاهى از ماجراى كشتار و غارت كربلا و آمادگى دفاعى به مقابله برخواستند؛ حتّى زن‏ها از منزل‏ها بيرون آمدند و مردان خود را تشجيع و تحريك به دفاع كردند تا اسير كشتار و چپاول وهّابيّان نشوند، در نتيجه سپاه وهّابى‏ها نتوانستند به شهر نجف وارد شوند(3). در سال 1220 يا 1221 وهّابى‏ها به سركردگى «سعود» به نجف اشرف حمله بردند، ولى چون شهر داراى برج و بارو بود، و در بيرون نيز خندقى شهر را حفاظت مى‏كرد، به علاوه جمعى از مردم و طلاب علوم دينى در حدود دويست نفر تحت رهبرى شيخ جعفر نجفى (كاشف الغطاء) از مراجع اعلم عصر كه خود مردى دلير بود، شبانه روز مشغول دفاع از شهر بودند، كارى از پيش نبردند.
خانه شيخ جعفر كاشف الغطاء انبار اسلحه بود و او بر هر دروازه نجف و




(1) ماضى النجف وحاضرها، ج 1، ص 325.
(2) تاريخ المملكة السعوديّة، ج 1، ص 92.
(3) ماضى النجف وحاضرها، ج 1، ص 325. (97)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:46 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

در هر برجى جمعى از طلاب و مردم را به دفاع واداشته بود.
شيخ حسين نجف، شيخ خضر شلال، و سيد جواد عاملى صاحب مفتاح الكرامه و شيخ مهدى ملاكتاب از جمله علماى مدافع شهر بودند كه از مردان بلند آوازه مى‏باشند.
قواى سعود در اين حمله پانزده هزار وهابى جسور جنگجو بود. وهّابى‏ها چندان كه سعى كردند نتوانستند وارد شهر شوند، و مدافعان نجف با سرسختى دفاع مى‏كردند.
در يكى از روزها برخى از وهّابى‏ها از ديوار شهر بالا آمدند و نزديك بود شهر را اشغال كنند، ولى با دفاع مردانه مدافعان مسلح مواجه شدند، و عقب نشستند. در مدت محاصره نجف چون مدافعان از درون شهر و برج و باروها وهّابى‏ها را زير آتش داشتند، توانستند هفتصد نفر از آن‏ها را به قتل رسانند. سرانجام سعود با بقيه نفراتش نااميد از نجف اشرف بازگشت.
اهالى نجف قبل از رسيدن قواى سعود، خزانه حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام را به بغداد و از آنجا به كاظمين منتقل ساختند و در محزن آنجا به وديعت نهادند، و بدين گونه از دستبرد آن قوم غارتگر وحشى مصون ماند.
ابن بشر مورخ نجدى راجع به حمله سعود به نجف در تاريخ نجد مى‏نويسد:
«در سال 1220 سعود با سپاه انبوهى از نجد و نواحى آن در بيرون شهر معروف در عراق (نجف اشرف) فرود آمد، و سپاه مسلمين (وهّابى‏ها) را در اطراف شهر پراكنده ساخت، و دستور داد باروى شهر را خراب كنند.
چون ياران او به شهر نزديك شدند، به خندقى عريض و عميق برخورد كردند و نتوانستند از آن عبور كنند. در جنگى كه ميان طرفين روى داد در اثر تيراندازى از روى باروها و برجهاى شهر،

(98)

جمعى از مسلمين (وهّابى‏ها) كشته شدند. آن‏ها نيز از شهر عقب نشستند، و به غارت نواحى اطراف پرداختند»(1). سعود در سال بعد يعنى 1222 نيز بار ديگر با بيست هزار جنگجوى جسور وهابى به نجف اشرف حمله برد، ولى چون ديد مدافعان شهر به رهبرى كاشف الغطاء با توپ و تفنك آماده دفاع هستند نجف را رها ساخت، و به شهر «حله» روى آورد(2).
4. تخريب آثار بزرگان در مكه:
وهّابيون در سال 1218 پس از مسلط شدن بر مكّه تمام آثار بزرگان دين را تخريب نمودند. در «مُعَلّى» قبّه زادگاه پيامبر گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را و همچنين قبّه زادگاه على بن ابى طالب عليه‏السلام و حضرت خديجه و حتى ابوبكر را ويران و باخاك يكسان كردند.
آثار باستانى كه در اطراف خانه خدا و بر روى زمزم را تخريب كرده و در تمام مناطقى كه مسلط مى‏شدند آثار صالحين را نابود مى‏كردند و هنگام تخريب طبل مى‏زدند و به رقص و آواز خوانى مى‏پرداختند(3).
رفاعى يكى از علماى بزرگ اهل سنّت كويت خطاب به علماى وهابى مى‏نويسد:
رضيتم ولم تعارضوا هدم بيت السيّدة خديجة الكبرى أمّ المؤمنين




(1) عنوان المجد فى تاريخ نجد، ج 1 ، ص 137.
(2) رجوع شوده به: مفتاح الكرامة، ج 5 ص512، مقدمه محقق توانا على دوانى بر كتاب فرقه وهابى سيد محمد حسن قزوينى، ص 41.
(3) كشف الارتياب، ص 27، به نقل از تاريخ «الجبرتى».

(99)

والحبيبة الأولى لرسول ربّ العالمين صلى اللّه عليه وآله، المكان الذي هو مهبط الوحي الأوّل عليه من ربّ العزّة والجلال، وسكتم على هذا الهدم راضين أن يكون المكان بعد هدمه دورات مياه وبيوت خلاء وميضات، فأين الخوف من اللّه؟ وأين الحياء من رسوله الكريم عليه الصلاة والسلام(1)؛ شما به تخريب خانه ام المؤمنين خديجه كبرى اوّلين حبيبه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رضايت داديد و هيچ عكس العمل نشان نداديد با اين كه آن مكان محل نزول وحى قرآن بود. و در برابر اين جنايت سكوت انتخاب كرديد و رضايت داديد كه آن مكان مقدس به توالت و دستشويى مبدل شود. پس چرا از خدا نمى‏ترسيد؟ و از پيامبر كريم حيا نمى‏كنيد؟
رفاعى در ادامه مى‏نويسد:
زادگاه رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را ويران و به محل خريد وفروش حيوانات تبديل شد كه با تلاش افراد صالح و خيّر، از چنگال وهّابى‏ها در آمد و به كتابخانه مبدّل گرديد ... شما وهّابيان در اين سال‏هاى اخير تصميم گرفتيد نيّات شوم خود را از طريق تهديد و انتقام پياده كنيد، تمام تلاش خود را جهت نابودى محل ولادت رسول گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به كار بستيد، حتّى از شخصيّت‏ها و علماء بزرگ سعودى مجوّز ويران كردن آن مكان مقدس را گرفتيد، ولى ملك فهد، عواقب شوم آن را ملاحظه كرد و شما را از اين كار ننگين باز داشت.



(1) نصيحة لإخواننا علماء نجد» ص 59. تأليف: يوسف بن السيّد هاشم الرفاعى، با مقدمه دكتر محمّد سعيد رمضان البوطي.

(100)


اين چه كار بى ادبانه‏اى است كه از شما سر مى‏زند؟!
اين چه بى وفايى است كه در حق رسول گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ! روا مى‏داريد در حالى كه خداوند به وسيله آن حضرت، ما و شما و اجداد ما را از تاريكى‏هاى شرك به سوى نور اسلام هدايت فرمود؟!
بدانيد كه به هنگام مشاهده رسول گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در كنار حوض، جز بى‏حيايى نصيب شما نخواهد شد. و به يقين بدانيد كه نتيجه شقاوت خود را در نابودى آثار پاك آن نبى مكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه موجب رنجش گرديده است، مشاهده خواهيد كرد(1).
رفاعى در جاى ديگر مى‏نويسد:
آثار قبور صحابه و امّهات المؤمنين و آل البيت را نابود كرده و قبر آمنه بنت وهب مادر گرامى رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را با بنزين به آتش




(1) حاولتم ولا زلتم تحاولون وجعلتم دأبكم هدم البقعة الباقية من آثار رسول اللّه صلى اللّه تعالى عليه وآله وسلم ألا وهي (البقعة الشريفة التي ولد فيها)، التي هُدمت، ثمّ جُعلت سوقا للبهائم، ثمّ حولها بالحيلة الصالحون إلى مكتبة هي (مكتبة مكّة المكرّمة).
فصرتم يرمون المكان بعيون الشرّ والتهديد والانتقام، وتتربّصون به الدوائر وطالبتم صراحة بهدمه واستعديتم السلطة وحرضّتموها على ذلك بعد اتّخاذ قرار بذلك من هيئة كبار علمائكم قبل سنوات قليلة (وعندي شريط صريح بذلك) غير أنّ خادم الحرمين الشريفين الملك فهد العاقل الحكيم العارف بالعواقب تجاهل طلبكم وجمّده.
فيا سوء الأدب وقلّة الوفاء لهذا النبيّ الكريم الذي أخرجنا اللّه به وإيّاكم والأجداد من الظلمات إلى النور! ويا قلّة الحياء منه يوم الورود على حوضه الشريف! ويا بؤس وشقاء فرقة تكره نبيّها سواء بالقول أو بالعمل وتحقّره وتسعى لمحو آثاره!.
نصيحة لإخواننا علماء نجد، ص 60.

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:46 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

كشيديد واثرى از آن‏ها باقى نگذاشتيد(1).
5. آتش زدن كتابخانه‏هاى بزرگ:
دردناك‏ترين چيزى كه وهّابيّت مرتكب شد و آثار قبيح آن براى هميشه باقى است، آتش زدن كتابخانه بزرگ «المكتبة العربيّة» بود كه بيش از 60 هزار عنوان كتاب گرانقدر و كم نظير و بيش از 40 هزار نسخه خطّى منحصر به فرد داشت كه در ميان آن‏ها برخى از آثار خطّى دوران جاهليّت، يهوديان، كفّار قريش و همچنين آثار خطّى على عليه‏السلام ، ابوبكر، عمر، خالد بن وليد، طارق بن زياد و برخى از صحابه پيامبر گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و قرآن مجيد به خطّ «عبد اللّه بن مسعود» وجود داشت.
و نيز در همين كتابخانه انواع سلاح‏هاى رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و بت‏هايى كه هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود، مانند «لات»، «عُزّى»، «مَناة» و «هُبَل» موجود بود.
«ناصر السعيد» از قول يكى از مورّخان نقل مى‏كند كه هنگام تسلط وهّابيان، اين كتابخانه را به بهانه وجود كفريّات در آن به آتش كشيده و به خاكستر تبديل كردند(2).



(1) هدمتم معالم قبور الصحابة وأمّهات المؤمنين وآل البيت الكرام رضي اللّه عنهم وتركتموها قاعا صفصفا وشواهدا حجارة مبعثرة لا يُعلم ولا يُعرف قبر هذا من هذا؛ بل سُكب على بعضها البنزين فلا حول و لاقوّة إلاّ باللّه. ثمّ ذكر في الهامش: قبر السيدّة آمنة بنت وهب أم الحبيب المصطفى نبيّ هذه الأمّة [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ]. نصيحة لإخواننا علماء نجد: 38.
(2) ر.ك: كتاب تاريخ آل سعود، ج 1، ص 158، كشف الارتياب، ص 55، 187، 324، أعيان الشيعة، ج 2، ص 7، الصحيح من سيرة النبيّ الأعظم، ج 1، ص 81 و آل سعود من أين إلى أين، ص 47.

(102)


6. تصرف مدينه منوره:
سعود در سال 1220 يا 1221 در هجوم خود به مدينه پس از يك‏سال و نيم محاصره سرانجام آن شهر مقدّس را متصرّف شد. تمام اشياء گران بهايى كه در حرم پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود را غارت نمود. فقط از بيم عموم مسلمين از تعرّض به قبر مقدّس پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خوددارى كردند.
آن‏ها چهار صندوق مملوّ از جواهرات مرصع به الماس و ياقوت گران‏بها را به غارت بردند. از جمله، چهار شمعدان زمرّدين بود كه به جاى شمع، در آن‏ها يك قطعه الماس شب‏نما و درخشنده بود، و حدود يك صد قبضه شمشير با غلاف‏هاى مصلاّ به طلاى خالص و مرصع به الماس و ياقوت با دسته‏هايى از زمرّد و يَشْم كه به هيچ‏وجه نمى‏شد آن‏ها را قيمت گذارى كرد(1).
دريادار سرتيپ «ايّوب صبرى» سرپرست مدرسه عالى نيروى دريايى در دولت عثمانى مى‏نويسد:
سعود بن عبد العزيز، پس از تصرّف مدينه منوّره، همه اهالى مدينه را در مسجد النبى گرد آورد و درهاى مسجد را بست و اين‏گونه سخن آغاز نمود: هان اى مردم مدينه! براساس آيه شريفه «
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» دين و آيين شما امروز به كمال رسيد، به نعمت اسلام مشرّف شديد، حضرت احديّت از شما راضى و خشنود گرديد، ديگر اديان باطل نياكان خود را رها كنيد و هرگز از آن‏ها به نيكى ياد نكنيد، از درود و رحمت فرستادن بر آن‏ها به شدّت پرهيز




(1) فرقه وهابى و پاسخ به شبهات آن‏ها، مقدمه على دوانى، ص 40.

(103)

نماييد، زيرا همه آن‏ها به آيين شرك درگذشته‏اند(1).
7. تخريب قبور طائف و مكه:
در سال 1343 وهّابى‏ها بار ديگر قبه ابن عباس و ديگر قبور طائف و قبرهاى عبدالمطلب، ابوطالب و حضرت خديجه همسر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و زادگاه حضرت زهرا عليهاالسلام و همه شعائر اسلامى مكه را ويران كردند(2).
8. تخريب قبور ائمه بقيع عليهم‏السلام :
در سال 1344، وهّابيّان پس از اشغال مكه، به مدينه روى آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، آن را اشغال نمودند، قبور ائمه بقيع و ديگر قبور همچون قبر إبراهيم فرزند پيامبر و زنان آن حضرت، قبر ام البنين مادر حضرت عباس، قبه عبداللّه پدر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، إسماعيل پسر امام جعفر صادق و قبه همه صحابه و تابعين را بدون استثنا خراب كردند.
ضريح فولادى ائمه بقيع را كه در اصفهان ساخته و به مدينه حمل شده بود، از روى قبر حضرت امام حسن مجتبى، امام زين العابدين، امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهم‏السلام برداشته و بردند. قبور عباس عموى پيامبر و فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين را كه با قبور چهار امام همام، در زير يك قبه بودند نيز ويران كردند(3).
هم چنين زادگاه امام حسن و امام حسين در مدينه، قبور شهداى بدر




(1) تاريخ وهّابيان، 107، تاريخ الوهّابيّه، چاپ مصر، ص 126.
(2) مقدمه علامه دوانى بر كتاب فرقه وهابى، ص 55.
(3) مقدمه دوانى بر كتاب فرقه وهابى، ص 56. (104)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:47 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

و نيز بيت الاحزانى را كه حضرت على عليه‏السلام براى حضرت زهرا عليهاالسلام ساخته بود، ويران كردند(1).
9. قتل عام مردم طايف:
برخى بر اين پندارند كه وهّابيّان فقط بلاد شيعه نشين را مورد تاخت و تاز قرار دادند، ولى با نگاهى به عمل‏كرد آنان در حجاز و شام، روشن خواهد شد كه حتّى مناطق سنّى نشين نيز از حملات آنان در امان نمانده است.
زينى دحلان مفتى مكه مكرّمه مى‏نويسد:

ولمّا ملكوا الطائف في ذى القعدة سنة 1217 ألف ومائتين وسبعة عشر قتلوا الكبير والصغير والمأمور والآمر ولم ينج إلاّ من طال عمره، وكانوا يذبحون الصغير على صدر أمّه ونهبوا الأموال وسبّوا النساء(2)؛ هنگامى كه وهّابيّان در سال 1217 هجرى طايف را به تصرّف خود درآورند، كوچك و بزرگ، رئيس و كارمند، همه و همه را قتل عام كردند. جز سال‏خوردگان كسى از دست آنان خلاصى نيافت، آنان كودك شيرخواره را در آغوش مادر سر بريدند و اموال مردم را غارت كردند و زنان را به اسارت در آوردند.
جَبَرْتى(3) موّرخ حنفى مى‏نويسد:
في أواخر سنة 1217 ه. أغار الوهّابيّون على الحجاز، فلما قاربوا



(1) پايگاه اطلاع رسانى مركز اسناد انقلاب اسلامى، www.irdc.ir
(2) الدرر السنيّه، ص 45.
(3) وى عبد الرحمان بن حسن بن ابراهيم مصرى حنفى، متوفّاى 1237 مى‏باشد.

(105)

الطائف خرج إليهم الشريف غالب فهزموه، فرجع إلى الطائف وأحرقت داره وهرب إلى مكة، فحاربوا الطائف ثلاثة أيام حتّى دخلوها عنوة، وقتلوا الرجال وأسروا النساء والأطفال، وهذا دأبهم فى من يحاربهم، وهدموا قبة ابن عباس فى الطائف(1)؛ در اواخر سال 1271، وهّابيّان به حجاز يورش بردند و هنگامى كه نزديك طايف شدند شريف غالب، حاكم طايف، براى مقابله با آنان به بيرون طايف رفت، ولى او را شكست دادند و او به داخل شهر بازگشت. خانه او را آتش زدند و او به‏سوى مكه فرار كرد و پس از آن به مدّت سه روز با مردم طايف جنگيدند و مردان آنان را كشتند و زنان و كودكان را به اسارت گرفتند.
روش وهّابيّان همه‏جا اين چنين بود و در طايف، قبر ابن عباس را (كه محل زيارت عموم بود) ويران كردند.
جميل صدقى زهاوى، از علماى اهل سنّت عراق در حمله وهّابيان به طايف مى‏نويسد:
از زشت ترين كارهاى وهّابيان در سال 1217، قتل عام مردم طايف است كه بر صغير و كبير رحم نكردند، كودك شيرخوار را در آغوش مادر سر بريدند، جمعى را كه مشغول فراگرفتن قرآن بودند، كشتند و حتّى گروهى را كه در مسجد مشغول نماز بودند به قتل رساندند و كتاب‏ها را كه در ميان آن‏ها تعدادى قرآن و نسخه‏هايى از صحيح بخارى و صحيح مسلم و ديگر كتاب‏هاى حديثى و فقهى




(1) عجائب الآثار، ج 2، ص 554 و غالب محمّد أديب در: أخبار الحجاز ونجد فى تاريخ الجبرتى، ص 93.

(106)

نيز بود، در كوچه و بازار افكنده و آن‏ها را پايمال كردند(1). وهّابيان پس از قتل عام مردم طايف طى نامه‏اى، علماى مكه را به آيين خود دعوت كردند، آنان در كنار كعبه گرد آمدند تا به نامه وهّابيان پاسخ بگويند كه ناگهان جمعى از ستم ديدگان طايف داخل مسجدالحرام شدند و آن چه بر آنان گذشته بود بيان داشتند، مردم سخت به وحشت افتادند، گويا كه قيامت برپا شده است.
آن گاه علما و مفتيان مذاهب چهارگانه اهل سنّت از مكه مكرّمه و ديگر بلاد اسلامى كه براى اداى مناسك حج آمده بودند، به كفر وهّابيان حكم كردند و بر امير مكّه واجب دانستند تا با آنان به مقابله برخيزد و فتوا دادند كه بر مسلمانان واجب است تا در اين جهاد شركت نمايند و در صورت




(1) «ومن أعظم قبائح الوهابيّة اتّباع ابن عبد الوهّاب، قتلهم الناس حين دخلوا الطائف قتلاً عامّا حتّى استأصلوا الكبير والصغير، وأودّوا بالمأمور والأمير، والشريف والوضيع، وصاروا يذبحون على صدر الأم طفلَها الرضيع، ووجدوا جماعة يتدارسون القرآن فقتلوهم عن آخرهم، ولمّا أبادوا من في البيوت جميعا خرجوا إلى الحوانيت والمساجد وقتلوا من فيها وقتلوا الرجل في المسجد وهو راكع أو ساجد، حتّى أفنوا المسلمين في ذلك البلد ولم يبق فيه إلاّ قدر نيف وعشرين رجلاً تمنعوا في بيت الفتنى بالرصاص أن يصلوهم وجماعة في بيت الفعر قدر المائتين وسبعين قاتلوهم يومهم ثم قاتلوهم في اليوم الثانى والثالث حتّى راسلوهم بالأمان مكرا وخديعة فلمّا دخلوا عليهم وأخذوا منهم السلاح قتلوهم جميعا، وأخرجوا غيرهم أيضا بالأمان والعهود إلى وادي (وج) وتركوهم هنالك في البرد والثلج حفاة عراة مكشوفي السوآت، هم ونساوءهم من مخدرات المسلمين ونهبوا الأموال والنقود والأثاث، وطرحوا الكتب على البطاح وفي الأزقة والأسواق تعصف بها الرياح، وكان فيها كثير من المصاحف ومن نسخ البخارى ومسلم وبقية كتب الحديث والفقه وغير ذلك، تبلغ الوفا موءلفة فمكثت هذه الكتب أيّاما وهم يطوءونها بأرجلهم ولا يستطيع أحد أن يرفع منها ورقة، ثم أخربوا البيوت وجعلوها قاعا صفصفا وكان ذلك سنة 1217.» الفجر الصادق، ص 22. (107)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:47 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


كشته شدن شهيد خواهند بود(1).
10. كشتار عمومى علماى اهل سنّت:
دريادار سرتيپ ايّوب صبرى مى‏نويسد: «عبد العزيز بن سعود كه تحت تأثير سخنان محمّد بن عبد الوهّاب قرار گرفته بود، در نخستين سخنرانى خود در حضور شيوخ قبايل گفت: ما بايد همه شهرها و آبادى‏ها را به تصرّف خود درآوريم و احكام و عقايد خود را به آنان بياموزيم ...»(2). تا آن جا كه مى‏گويد:
براى تحقّق بخشيدن به اين آرزو ناگزير هستيم كه عالمان اهل سنّت را كه مدّعى پيروى از سنّت سنيّه نبويّه و شريعت شريفه محمّديّه هستند، از روى زمين برداريم.
و به عبارت ديگر، مشركانى كه خود را به عنوان علماى اهل سنّت قلمداد مى‏كنند از دم شمشير بگذرانيم به ويژه علماى سرشناس و مورد توجّه را، زيرا تا اين‏ها زنده‏اند هم‏كيشان ما روى خوشى نخواهند ديد، از اين ره‏گذر بايد نخست كسانى را كه به عنوان عالم




(1) سيف الجبر المسلول على الأعداء، ص 2.
(2) تاريخ وهّابيان، 33.
در چاپ مصر اين چنين آمده:
«ها أنا ذا آمر حامية، فأستطيع الآن أن أفصح عمّا أضمره في خلدى إنّ هدفي من حشد هذا الجيش هو أن أنطلق من دار الخلافة ـ وهي الدرعيّة ونجد ـ بجحفل أشوس لا يقهر، فأحتلّ جميع الديار والقفار وأعلّم الناس الأحكام والشرائع، وأضمّ بغداد وبجميع توابعها إليّ فتنعم في ظلّ العدل الذى نتصف به». تاريخ الوهّابيّه، ص 54.

(108)

خودنمايى مى‏كنند ريشه‏كن نموده، سپس بغداد را تصرّف كرد(1). در جاى ديگرى مى‏نويسد:
سعود بن عبد العزيز در سال 1218 به هنگام تسلّط بر مكه مكرّمه، بسيارى از دانشمندان اهل سنّت را بى‏دليل به شهادت رساند و بسيارى از اعيان و اشراف را بدون هيچ اتّهامى به دار آويخت و هر كس را كه در اعتقادات مذهبى ثبات قدم نشان مى‏داد به انواع شكنجه‏ها تهديد كرد و آن گاه مناديانى فرستاد كه در كوچه و بازار بانگ زدند:
ادخلوا في دين سعود، وتظلّوا بظلّه الممدود؛ هان اى مردمان! به دين سعود داخل شويد و در زير سايه گسترده‏اش مأوا گزينيد!(2).




(1) تاريخ وهّابيان، 33.
در چاپ مصر اين چنين آمده:
ولاجل تحقيق هذا الأمل فلابدّ من أن نجتثّ دابر علماء العامّة الذين يدّعون أنّهم يتّبعون السنّة النبويّة السنيّة والشريعة المحمّديّة العليّة وبعبارة أخرى: نستأصل شأفة المشركين الذين يسمّون أنفسهم باسم علماء أهل السنّة ولا سيّما من يشار إليه بالبنان منهم.
إذ ما دام هؤلاء في قيد الحياة فسوف لا يروق لأتباعنا بلغة من العيش، فلذا ينبغي أن نبيد من يظهر بعنوان عالم أولاً، ثمّ نحتلّ بغداد ثانيا
. تاريخ الوهّابيّة، ص 55، ط. الهدف للإعلام والنشر ـ قاهره سال 2003 م.
(2) تاريخ وهابيان، ص 74.
عبارت چاپ مصر اين چنين است:
قتل سعود الوخيم العاقبة كثيرا من علماء العامّة بدون ذنب وأعدم شنقا كثيرا من الأعيان والأشراف دون أيّ تهمة، وهدّد بأنواع العذاب كلّ من يبدي تمسّكا بما عليه من عقائد دينيّة وحينئذ أرسل رجالاً ينادون بغاية الوقاحة في الأزقّة والأسواق بأعلى أصواتهم «ادخلوا في دين سعود، وتظلّوا بظلّه الممدود» وبهذا النداء المسعور دعوا الناس عملاً إلى اعتناق دين محمّد بن عبد الوهّاب. تاريخ الوهّابيّه، ص 95. (109)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:48 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


11. قطع مناسبات تجارى با كشورهاى غير وهابى:
فاسيليف مستشرق روسى مى‏نويسد:
وقد بلغ تعصّب الوهّابيّين إلى حدّ حملهم على قطع العلاقات التجاريّة مع غيرهم، وكانت التجارة إلى عام 1269 ه مع الشام والعراق محرمة(1)؛ تعصّب وهّابيّان به جايى رسيد كه تجّار عربستانى را وادار به قطع مناسبات تجارى با كشورهاى غير وهّابى كردند كه تا سال 1269 تجارت با كشور سوريه و عراق از اين جهت كه وهّابى نبودند، حرام بود.
ابن بشر تاريخ نگار وهّابى مى‏نويسد:

وكانوا إذا وجدوا تاجراً في طريق يحمل متاعاً إلى المشركين صادروا ماله(2)؛ وهّابيّان اگر مشاهده مى‏كردند كه بازرگانى، كالايى را به كشورهاى مشركين (يعنى غير وهّابى) حمل مى‏كند، آن را مصادره مى‏كردند.

12. كشتار حجاج بيت اللّه الحرام:

الف: كشتار حجاج يمن:
در سال 1341 وهّابيّان با حجاج يمنى كه خلع سلاح بودند و هيچ‏گونه



(1) تاريخ العربية السعودية، ص 105 .
(2) عنوان المجد فى تاريخ نجد، ج 1، ص 122 .

(110)

دفاعى به همراه نداشتند، رو به رو شدند. آنان ابتدا به حجاج امان دادند؛ ولى وقتى در بالاى كوه قرار گرفتند و حجاج يمنى در پايين قرار داشتند، دهانه توپ‏ها را به سوى آنان گرفته و تن‏ها دو نفر جان سالم به در بردند كه جريان كشتار وحشيانه را به آگاهى مردم رساندند(1).
ب: قتل عام حجاج مصرى در منى:
در سال 1344 وهّابيان برخى از اعمال حاجيان مصرى در منى را حرام دانستند و عدّه‏اى از آن‏ها را كشتند(2).
ج: كشتار حجاج ايرانى:
عمّال وهّابى رژيم آل سعود در چهارم ذى الحجه 1407 ق (9 مرداد 1366 ش) هزاران نفر از حجاج بيت اللّه الحرام را به جرم سر دادن فرياد برائت از مشركين در مكه به خاك و خون كشيدند و حتى آخوندهاى دربارى آنان، فرياد مى‏زدند و مى‏گفتند: «اقتل المجوس اقتل المشركين»؛ مجوس و مشركين را بكشيد. يكى از شاهدان عينى اين واقعه تلخ را اين چنين نقل مى‏كند:
با چشم خود ديدم كه سعودى‏هاى كثيف، بى‏شرمانه و بى‏رحمانه با عصاى معلولين با دو دست محكم به صورت زن‏ها مى‏كوبيدند و نقش بر زمين مى‏كردند. اى كاش به زدن تنها قانع بودند. وقتى خانمى بر روى زمين مى‏غلطيد، نفر بعدى با هر وسيله‏اى كه در




(1) salaf.blogfa.com
(2) salaf.blogfa.com (111)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:48 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

ست داشت به مغز نيمه جان او مى‏كوبيد تا از دنيا برود(1).
د: حمله وهابيان افراطى به حجاج بحرينى:
در مهر ماه 1386 گروهى از وهّابيان تندرو با كمين در كوچه‏هاى اطراف مسجدالحرام پس از مشاهده مينى بوس شيعيان بحرينى با خرده شيشه‏هاى تيز و برنده به سوى حجاج شيعه يورش بردند و اقدام به فحاشى و به زبان آوردن القابى چون شيعيان سگ صفت كافر و ده‏ها فحش ديگر كردند(2).
13. كشتار مردم بى دفاع اردن:
در سال 1343، جمعى از وهّابى‏ها ناگهان به اردن يورش بردند و مردم بى‏اطلاع «ام العمد» و همسايه آنان را مورد هجوم قرار دادند، مردان و زنان بى‏گناه را كشتند و اموال آنان را غارت كردند. اما طولى نكشيد كه با رانده شدن برخى و اسارت عده‏اى ديگر، عقب نشينى كردند كه البته اسيران وهّابى به فرمان انگليس آزاد شدند. در سال 1346 وهابيان دوباره با سپاهى متشكل از سى هزار نفر به اردن حمله كردند و قتل و غارت و خونريزى شديدى به راه انداختند(3).
 



(1) روزنامه جمهورى اسلامى ايران، 16 آذر 1366، خاطرات سيدرضا موسوى كاظمى محمدى از نايين.
(2) www.shia-news.com
(3) www.salaf.blogfa.com

(112)


14. كشتار عزاداران امام موسى كاظم عليه‏السلام :كشتار عزاداران امام موسى كاظم عليه‏السلام
در 25 رجب 1426 مصادف با شهادت امام موسى كاظم عليه‏السلام وهّابيون با پخش غذاهاى مسموم در اطراف حرم آن إمام عليه‏السلام و نيز انجام انفجارهاى متعدد در كاظمين بين صفوف عزاداران امام موسى كاظم عليه‏السلام ، باعث شهادت 1500 نفر از شيعيان عزادار شدند.

15. جنايت‏هاى طالبان وهابى در افغانستان:
در اواخر سال 1372 شمسى گروهى وهّابى به نام طالبان در افغانستان وارد صحنه نبرد شدند كه از سوى عربستان و آمريكا حمايت مى‏شدند. در شهريور 1375 كابل را تصرّف كردند و به كشتار مسلمانان شيعى پرداختند. در 17 مرداد 1377 زنان و مردان و كودكان را از پشت بام‏ها به رگبار بستند و اهالى شهر مزار شريف را قتل عام كردند؛ سپس با هجوم به بيمارستان‏ها، بيماران شيعه را روى تخت‏ها به شهادت رساندند.
در سنگچارك و باميان و يروان و كاپيسا، شكم بانوان حامله شيعه را پاره مى‏كردند و جنين آنان را بيرون كشيده و سر مى‏بريدند(1).
در عاشوراى 1267 شيعيان قندهار در حسينيه‏ها سرگرم عزادارى بودند كه ناگهان وهّابيان جنايتكار با اسلحه هجوم آوردند و عدّه فراوانى از شيعيان بى‏دفاع را به فجيع‏ترين وضع به قتل رساندند(2).

16. وهابيت و انفجار در اهواز:
در جريان دستگيرى عوامل بمب گذارى‏هاى پياپى سال 1384 در




(1) www.salaf.blogfa.com
(2) محمد سلطان الواعظين، شب‏هاى پيشاور، ج 1، تحقيق: عبدالرضا درايتى، انتشارات دليل ما، چاپ اول، پايى. 1385، ص 346.

(113)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:49 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

اهواز، روشن شد كه از مجموع 46 دستگير شده، 44 نفر داراى عقايد وهّابيت هستند. براساس اطّلاعات موثق، اين عدّه از سوى اسرائيل، آمريكا و انگليس حمايت مى‏شدند و از عوامل وهّابيت در ايران بودند(1).
17. انفجار بزرگ در مسجد تاريخى براثا:
در عمليات انتحارى هجدهم فروردين 1385 در مسجد تاريخى براثاى بغداد، بيش از 69 نفر كشته و 130 نفر زخمى شدند(2).
انفجار حرم عسكريين:
22 فوريه 2006 (3/12/84)، انفجار 215 كيلوگرم مواد منفجره منجر به آسيب كلى مرقد امام هادى و امام حسن عسكرى عليهماالسلام شد.
13 ژوئن 1207، (23/3/1386)، انفجار مناره‏هاى عسكرين به دست وهّابيّان برگ ديگرى از جنايت وهّابيّت تكفيرى را رقم زد.
حدود ساعت 9 صبح بر اثر وقوع چندين انفجار مهيب، دو مناره حرم عسكريين منفجر و تخريب شد. در انفجار نخست گلدسته طلايى سمت چپ و در انفجار دوم گلدسته سمت راست اين حرم منفجر گرديد.
همچنين در اين اقدام تروريستى ، سقف سرداب غيبت حضرت ولى عصر(عج) نيز به كلى فرو ريخت(3).



(1) www.aftabnews.ir
(2) روزنامه ايران، 19 فروردين 1385، صفحه بين الملل.
(3) ر.ك: خبرگزارى مهر 13/3/86؛ روزنامه كيهان، 24 خرداد 1386، 28 جمادى الأوّل 1428، 14 ژوئن 1207، سايت مجمع جهانى محبين اهل‏البيت 23 خرداد 1386.

(114)




فصل چهارم


وهّابيّت و خداشناسى


1. ابن تيميّه ناشر افكار تجسيم:
يكى از مسايلى كه ابن تيميّه بنيان گذار فكرى وهّابيّت، به نشر آن همّت گماشت اعتقاد به جسمانيت خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانيّت مانند: قرار گرفتن بر روى كرسى، خنديدن، راه رفتن و مانند اين‏ها براى حقّ تعالى بود.
ابن تيميّه گفته است:

وليس فى كتاب اللّه ولا سنّة رسوله ولا قول أحد من سلف الأمّة وأئمّتها أنّه ليس بجسم وأنّ صفاته ليست أجساما وأعراضا؟! فنفى المعانى الثابتة بالشرع والعقل بنفى ألفاظ لم‏ينف معناها شرع ولا عقل، جهل وضلال(1)؛ در كتاب خدا و سنّت رسول اكرم [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] و هم‏چنين در گفتار سلف امّت (صحابه) و پيشوايان دينى نيامده كه خداوند جسم نيست و صفات او از جسمانيّت و عَرَض بودن منزّه است. انكار يك معنايى كه شرع و عقل آن را نفى نكرده، يك نوع نادانى و گمراهى است.



(1) التأسيس فى ردّ أساس التقديس، ج 1، ص 101. (115)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:49 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


او در ادامه مى‏گويد:
والكلام في وصف اللّه بالجسم نفيا وإثباتا بدعة، لم يقل أحد من سلف الأمّة وأئمتها إنّ اللّه ليس بجسم، كما لم يقولوا إنّ اللّه جسم(1)؛ نفى و اثبات جسمانيّت خداوند متعال بدعت است و كسى از بزرگان گذشته نگفته است كه خداوند جسم نيست، همان‏گونه كه گفته نشده او جسم است.
در جاى ديگر مى‏گويد:

فإسم المشبّهة ليس له ذكر بذمّ، في الكتاب والسنّة ولاكلام أحد من الصحابة والتابعين(2)؛ در قرآن و روايات، مذمتى از مشبهه به ميان نيامده و سخنى هم از صحابه و تابعين در اين باره نقل نشده است.

2. هيئت عالى افتاى سعودى و جسمانيّت خداوند تعالى:
هيئت عالى افتاى سعودى در پاسخ به پرسش درباره جسمانيّت خداوند تعالى نوشته است:
ونظرا إلى أنّ التجسيم لم يرد في النصوص نفيه ولا إثباته فلايجوز للمسلم نفيه ولا إثباته؛ لأنّ الصفات توقيفيّة(3)؛ با توجّه به اين كه درباره جسمانيّت خداوند نفيا و اثباتا در روايات گفت‏وگو نشده است، بنابراين، نبايد سخنى گفته شود؛ چون صفات خداوند



(1) الفتاوى، ج 5، ص 192.
(2) بيان تلبيس الجهميّة فى تأسيس بدعهم الكلاميه، ج 1، ص 109.
(3) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج 3، ص 227.

(116)

توقيفى(1) است.
3. خداى وهّابيّت مى‏خندد:
ابن تيميّه در رساله عقيدة الحمويّه مى‏نويسد:
خداوند مى‏خندد و روز قيامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّى مى‏كند(2).

4. خداى وهّابيّت از عرش به زير مى‏آيد:
ابن تيميّه مى‏گويد:
خداوند هر شب هر گونه‏اى كه بخواهد به آسمان دنيا فرود مى‏آيد و مى‏گويد: آيا كسى هست كه مرا بخواند تا اجابتش كنم و طالب مغفرتى هست كه او را ببخشم ... ؟ خدا اين كار را تا طلوع فجر انجام مى‏دهد.
وى پس از نقل مطلب بالا مى‏نويسد:

فمن أنكر النزول أو تأوّل فهو مبتدع ضالّ(3)؛ هر كس فرود آمدن خدا را به آسمان دنيا انكار يا توجيه كند، بدعت‏گذار و گمراه است.
ابن بطوطه در سفرنامه خود مى‏نويسد:
ابن تيميّه در مسجد جامع دمشق كه من حضور داشتم، بر بالاى منبر گفت:
إنّ اللّه ينزل إلى السماء الدنيا كنزولي هذا؛ خداوند به




(1) يعنى فقط آن‏چه را كه در روايات و آيات آمده، مى‏شود به زبان آورد.
(2) مجموعة الرسائل الكبرى، رساله يازدهم، ص 451.
(3) همان.

(117)

آسمان دنيا فرود مى‏آيد، هم‏چنان كه من از پلّه‏هاى اين منبر فرود مى‏آيم، سپس يك پلّه پايين آمد.
ابن الزهراء، از فقهاى مالكى اعتراض كرد و اظهارات وى را به اطّلاع ملك ناصر رساند، وى دستور داد تا او را زندانى كردند و در زندان از دنيا رفت(1).

5. خداى وهّابيّت با چشم قابل رؤيت است:
ابن تيميّه در كتاب منهاج السنّة كه ردّى بر كتاب منهاج الكرامه علاّمه حلّى است، مى‏نويسد:
در اين كه خداوند در قيامت با چشم قابل رؤيت هست، گفتار سلف و پيشوايان امّت اسلامى و جمهور مسلمانان از مذاهب چهارگانه مى‏باشد و علماى حديث، احاديث متواتر در اين زمينه از پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل كرده‏اند(2).

6. خداى وهّابيّت نمى‏تواند همه جا باشد:
از هيئت عالى افتاى سعودى پرسيده شده: از نظر شرعى حكم كسى كه معتقد است كه خداوند همه‏جا وجود دارد چيست؟ و چگونه مى‏شود به او پاسخ داد؟ هيئت عالى پاسخ داده:



(1) رحلة ابن بطوطه، ص 113.
(2) «أمّا إثبات روءية اللّه تعالى بالأبصار في الآخرة فهو قول سلف الأمّة وأئمّتها وجماهير المسلمين من أهل المذاهب الأربعة وغيرها وقد تواترت فيه الأحاديث عن النبي [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم [ عند علماء الحديث،» منهاج السنّه ج3 ص341. (118)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:49 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


عقيده اهل سنّت اين است كه خداوند بالاى عرش قرار گرفته و در درون جهان نيست؛ بلكه خارج از اين عالم مى‏باشد.
و دليل بر علوّ خداوند و بالا بودن او از مخلوقات، همان نزول قرآن از طرف اوست و مسلّم است كه نزول همواره از بالا به پايين صورت مى‏گيرد، همان گونه كه در قرآن نيز آمده است: «
وَأَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الْكِتَـبَ بِالْحَقِّ ...»(1)؛ ما قرآن را به سوى تو به حقّ نازل نموديم. تا آن جا كه مى‏نويسند:
رسول گرامى
[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] از كنيزى كه مى‏خواست او را آزاد نمايد، پرسيد: خداوند كجاست؟ پاسخ داد: در آسمان‏هاست. حضرت پرسيد: من چه كسى هستم؟ پاسخ داد: پيامبر خدا.
آن‏گاه حضرت به صاحب آن كنيز فرمود: او شخص باايمانى است و مى‏توانى وى را در راه خدا آزاد نمايى.
و هم‏چنين رسول اكرم
[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] فرمود: من امين كسى هستم كه در آسمان‏هاست و اخبار آسمان هر صبح و شب به اطّلاع من مى‏رسد.
آن گاه هيئت عالى افتاى سعودى مى نويسد:

من اعتقد أنّ اللّه في كلّ مكان فهو من الحلوليّة، ويردّ عليه بماتقدّم من الأدلّة على أنّ اللّه فى جهة العلوّ، وأنّه مستو على عرشه، بائن من خلقه، فإن انقاد لما دلّ عليه الكتاب والسنّة والإجماع، وإلاّ فهو كافر مرتدّ عن الإسلام؛ هر كس معتقد باشد كه خداوند همه جا هست، قائل به حلول و دخول خداوند در درون عالم شده، بايد به چنين فردى با دليل ثابت كرد كه خداوند بر بالاى



(1) مائده (5) آيه 48.

(119)

عرش قرار دارد و خارج از جهان مى‏باشد و اگر نپذيرفت، او كافر و مرتدّ و خارج از اسلام است(1).
7. خداى وهّابيّت مى‏تواند بر روى پشه قرار گيرد:
ابن تيميّه مى‏گويد:
ولو قد شاء لاستقرّ على ظهر بعوضة فاستقلّت به بقدرته ولطف ربوبيّته فكيف على عرش عظيم(2)؛ اگر خداوند بخواهد با قدرت خويش مى‏تواند بر پشت يك پشه‏اى هم قرار گيرد، پس چگونه نتواند بر روى عرش استقرار بيابد؟

8. خداى وهّابيّت نوجوان و مو فرفرى است:
ابو يعلى از ابن عبّاس نقل كرده كه پيامبر گرامى [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] فرمود:
رأيت ربّي عزّ وجلّ، شابّ أمرد جعد قطط، عليه حلية حمراء؛ خداوند را به صورت نوجوانى ديدم كه هنوز موى صورتش در نيامده، سرش پرمو، پيچ پيچ (فرفرى) و داراى زيور و آلات سرخ بود.
ابو يعلى در كتاب ديگرش گفته:
ابوزرعه دمشقى اين روايت را صحيح شمرده ... و احمد بن حنبل گفته:
هذا حديث رواه الكبّر عن الكبّر، عن الصحابة عن النبي [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] ، فمن شك فى ذلك أو في شى‏ء¨ منه فهو جهميّ لا تقبل




(1) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج 3، ص 216 و 218.
(2) التأسيس فى ردّ أساس التقديس، ج 1، ص 568 .

(120)

شهادته ولا يُسلّم عليه، ولا يُعاد في مرضه(1)؛ اين حديث را بزرگان از بزرگان از صحابه روايت كرده‏اند و هر كس در صحّت اين روايت شك نمايد او جهمى و شهادت او پذيرفته نيست، به او نبايد سلام داد و به هنگام بيمارى از وى نبايد عيادت كرد.

9. خداى وهّابيّت مبتلا به درد چشم مى‏شود:
شهرستانى متوفّاى 548، بعد از نقل خرافات مشبهه مى‏نويسد:
وزادوا فى الأخبار أكاذيب وضعوها ونسبوها إلى النبي ـ عليه الصلاة والسلام ـ وأكثرها مقتبسة من اليهود فإن التشبيه فيهم طباع حتّى قالوا: اشتكت عيناه فعادته الملائكة وبكى على طوفان نوح حتّى رمدت عيناه(2)؛ مشبهه احاديث دروغين ساخته و به پيامبر اكرم، عليه الصلاة والسلام، نسبت داده‏اند و اكثر اين روايات ساختگى برگرفته از يهود مى‏باشد، زيرا تشبيه، اساس آيين يهود است تا جايى كه گفته‏اند: چشمان خداوند ـ تبارك وتعالى ـ به درد آمد و ملائكه به عيادت او رفتند و خداوند بر طوفان نوح كه باعث نابودى انسان‏ها شد، به قدرى گريه كرد كه چشمانش به درد آمد و تار گرديد.

10. خداى وهّابيّت با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مصافحه مى‏كند:
بنا به نقل شهرستانى، مشبهه از پبامبر گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل مى‏كنند كه




(1) طبقات الحنابله، ج 3، ص 81، ح 82 و أبو يعلى، إبطال التأويلات، ج 1، ص 141.
(2) ملل ونحل، ج 1، ص 153. (121)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:50 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


فرمود:
لقيني ربّي فصافحني وكافحني ووضع يده بين كتفي حتّى وجدت برد أنامله(1)؛ با خداوند ملاقات كردم و او با من مصافحه كرد و به من بوسه داد و دستش را ميان شانه‏هايم نهاد و من سردى انگشتان خدا را احساس كردم.

11. خداى وهّابيّت غير از ريش و عورت، همه چيز دارد:
ابو بكر ابن عربى مى‏گويد:
فردى كه مورد وثوق من بود نقل كرد كه ابويعلى (امام و پيشواى ابن تيميّه) مى‏گويد:
إذا ذكر اللّه تعالى وما ورد من هذه الظواهر في صفاته، يقول: ألزموني ماشئتم فإنّي ألتزمه، إلاّ اللحية والعورة(2)؛ نسبت به آن‏چه كه در صفات حقّ گفته مى‏شود، از قول من نقل كنيد و هر عضوى را جز ريش و عورت، ملتزم مى‏شوم.

12. پيامبر وهّابيّت در كنار خداى آنان جلوس مى‏كند:
ابن قيّم شاگرد ابن تيميّه مى‏نويسد:
إنّ اللّه يجلس على العرش، ويجلس بجنبه سيّدنا محمّد [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله [ وهذا هو المقام المحمود(3)؛ خداوند بر روى عرش مى‏نشيند و




(1) الملل والنحل، ج 1، ص 100.
(2) العواصم من القواصم، ص 210؛ الطبعة الحديثة، ج 2، ص 283 و دفع شبه التشبيه بأكف التنزيه، ص 95 و 130 (حاشيه).
(3) بدائع الفوائد، ج 4، ص 39.

(122)

رسول اكرم [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] نيز در كنار او جلوس مى‏كند و اين همان مقام محمود و شايسته‏اى است كه قرآن وعده داده است.

13. خداى وهّابيّت چهار انگشت بزرگ‏تر از عرش است:
ابن عربى در تفسير آيه شريفه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى(1)» مى‏گويد:
«إنّه جالس عليه، متّصل به، وأنّه أكبر بأربع أصابع، إذ لايصحّ أن يكون أصغر منه، لأنّه العظيم، ولا يكون مثله لأنّه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ‏ءٌ »(2) فهو أكبر من العرش بأربع أصابع؛ خداوند بر روى عرش مى‏نشيند و چهار انگشت از عرش بزرگ‏تر (پهن‏تر) مى‏باشد؛ زيرا خداوند عظيم است و نمى‏شود كه با عرش يك‏سان باشد و از اين روى، چهار انگشت از عرش بزرگ‏تر مى‏باشد(3). طبرى در تفسير خود در ذيل آيه شريفه «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَوَاتِ وَالاْءَرْضَ(4)» از عبد اللّه بن خليفه از رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل كرده كه فرمود: وإنّه ليقعد عليه فما يفضّل منه مقدار أربع أصابع، ثمّ قال بأصابعه(5)؛ خداوند بر روى كرسى مى‏نشيند و از هر طرف به مقدار




(1) طه (20) آيه 5.
(2) شورى (42) آيه 11. «هيچ چيز همانند او نيست».
(3) العواصم من القواصم، ص 209.
(4) بقره (2) آيه 255.
(5) جامع البيان، ج 3، ص 16.

(123)

چهار انگشت از كرسى پهن‏تر مى‏باشد، آن‏گاه حضرت فرمود: به مقدار چهار انگشت خداوند.
ديلمى از عبد اللّه عمر نقل كرده كه مى‏گويد:

إنّ اللّه عزّ وجل ملأ عرشه يفضّل منه كما يدور العرش أربعة أصابع بأصابع الرحمن عزّوجل(1)؛ خداوند، عرش خود را پُر مى‏كند به‏طورى كه از هر طرف، چهار انگشت به اندازه انگشت خداوند، بيشتر مى‏آيد.

14. كرسى در اثر سنگينى خداى وهّابيّت ناله مى‏كند:
سيوطى با سندهاى مختلف از عمر نقل مى‏كند كه گفت:
زنى خدمت رسول اكرم
[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] رسيد و گفت: دعا كن خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامى [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] خدا را به عظمت ياد كرد و فرمود: «إنّ كرسيّه وسع السماوات والأرض، وإنّ له أطيطا كأطيط الرحل الجديد إذا ركب من ثقله(2)؛ كرسى خداوند، سراسر آسمان و زمين را فرا گرفته است و هنگامى كه خداوند بر روى كرسى قرار مى‏گيرد، در اثر سنگينى، از كرسى ناله‏اى همانند ناله شتر بچه خارج مى‏شود.



(1) فردوس الأخبار، ج 1، ص 219.
(2) قال السيوطي: وأخرج عبد بن حميد وابن أبي عاصم في السنة والبزار وأبو يعلي وابن جرير وأبو الشيخ والطبراني وابن مردويه والضياء المقدسى في المختارة عن عمر، «أنّ إمرأة أتت النبي [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ] فقالت: أدع اللّه أن يدخلني الجنّة، فعظمّ الرب تبارك وتعالى وقال : «إنّ كرسيّه وسع السماوات والأرض، وإنّ له أطيطا كأطيط الرحل الجديد إذا ركب من ثقله». درّ المنثور، ج 1، ص 328.

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:50 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


و هيثمى در كتاب مجمع الزوائد اين روايت را صحيح دانسته است(1).
15. خداى وهّابيّت دوان دوان راه مى‏رود:
از هيأت عالى افتاى سعودى پرسيدند: «هل للّه صفة الهرولة؟؛ آيا خداوند متصف به صفت هروله (دوان دوان رفتن) مى‏باشد؟» پاسخ دادند:
نعم! صفة الهرولة على نحو ما جاء في الحديث القدسي الشريف على ما يليق به قال تعالى: إذا تقرّب إليّ العبد شبرا تقرّبت إليه ذراعا، وإذا تقرّب إليّ ذراعا تقرّبت منه باعا، وإذا أتاني ماشيا أتيته هرولة؛ رواه البخارى ومسلم(2)؛ آرى، صفت هروله (دوان دوان رفتن) خدا در حديث قدسى كه بخارى و مسلم نقل كرده‏اند آمده كه خداوند فرموده: اگر بنده‏اى يك وجب به من نزديك شود، من يك ذراع (نيم متر) به او نزديك خواهم شد و اگر او يك ذراع به طرف من بيايد، من به قدر فاصله انگشتان دو دست كه به صورت افقى باز شود (بيش از يك متر و نيم) به او نزديك خواهم شد، اگر او قدم زنان به طرف من بيايد، من دوان دوان به طرف او خواهم رفت.
بن باز، مفتى اعظم سابق عربستان در پاسخ به استفتايى اين چنين نوشته:



(1) هيثمى مى‏گويد: «رواه البزار ورجاله رجال الصحيح». مجمع الزوائد، ج 1، ص 83.
و در جاى ديگر مى‏گويد: «رواه أبو يعلى فى الكبير ورجاله رجال الصحيح غير عبد اللّه بن خليفة الهمذانى وهو ثقة». مجمع الزوائد، ج 10، ص 159.

(2) فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث والإفتاء، ج 3، ص 196، فتواى شماره 6932.

(125)


أمّا الوجه واليدان والعينان والساق والأصابع فقد ثبتت في النصوص من الكتاب والسنّة الصحيحة وقال بها أهل السنّة والجماعة وأثبتوها للّه سبحانه على الوجه اللائق به سبحانه وهكذا النزول والهرولة جاءت بها الأحاديث الصحيحة ونطق بها الرسول [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] وأثبتها لربّه عزّ وجلّ على الوجه اللائق به سبحانه(1)؛ امّا صورت، دست، چشم، ساق و انگشت براى خداوند، در كتاب و سنّت صحيح آمده و نظريّه اهل سنّت و جماعت بر آن استوار است و هم‏چنين نزول حقّ از عرش به آسمان عالم ماده و هروله؛ در احاديث صحيح وارد شده و رسول اكرم [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] اين صفات را براى خداوند به آن گونه‏اى كه لايق او مى‏باشد، اثبات نموده است.



(1) فتاوى بن باز، ج 5، ص 374.

(126)



افكار وهّابيّت در ترازوى نقد


1. سخنان ابن تيميّه و وهّابيّت مخالف كتاب و سنّت:
سخن ابن تيميّه و پيروان وهّابىِ او در اثبات جسمانيّت حق تعالى، مخالف كتاب و سنّت است؛ زيرا آيه شريفه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ‏ءٌ»(1) صراحت دارد كه خداوند، مانندى ندارد و آيه شريفه «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ »(2) نيز دلالت مى‏كند كه او بى‏همتاست.
حاكم نيشابورى متوفّاى 405، در روايتى از اُبَىّ بن كعب نقل كرده: مشركان از رسول گرامى
[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] خواستند كه نسب خداوند متعال را بيان نمايد، خداوند سوره توحيد را نازل نمود و فرمود:
اى پيامبر! به مشركان بگو: «
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ »؛ «او خداوند يكتا و بى نياز است».
«
لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ »؛ «فرزندى ندارد و از پدر و مادرى هم زاده نشده». زيرا آن كه زاده شده، روزى هم خواهد مرد و آن كه بميرد، ارثى خواهد گذاشت و خداوند بى‏همتا از مردن و ارث نهادن منزّه است.
«
وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدُ»؛ «خداوند متعال، شبيه، مانند و همتا ندارد».
آن گاه حاكم نيشابورى و ذهبى گفته‏اند: اين روايت صحيح است(3).



(1) شورى (42) آيه 11.
(2) اخلاص (112) آيه 4.
(3) مستدرك الصحيحين، ج 2، ص 540.

(127)


2. احمد بن حنبل و بطلان نظريّه قائلان به تجسيم:
بيهقى متوفّاى 458، از شخصيّت‏هاى علمى اهل سنّت مى‏گويد:
امام احمد بن حنبل (رئيس مذهب حنابله) نظريه قائلان به جسمانيّت حقّ تعالى را باطل دانسته، گفته است: اسم‏ها از شريعت و لغت گرفته مى‏شود و اهل لغت كلمه «جسم» را در برابر چيزى كه داراى طول، عرض، ارتفاع، تركيب و صورت باشد، قرار داده‏اند و خداوند متعال از تمامى اين‏ها منزّه است و شايسته نيست كه او را جسم بناميم؛ زيرا او از هرگونه معنا و مفهوم جسم، خارج است و در شريعت نيز اين لفظ وارد نگرديده است. بنابراين، عقيده به جسمانيّت باطل است(1).

3. علماى اهل سنّت و تكفير مجسّمه:
امام قرطبى متوفّاى 671، پس از نقل قول علماى ديگر در باره مجسّمه، مى‏گويد:
والصحيح القول بتكفيرهم؛ إذ لا فرق بينهم وبين عبّاد الأصنام والصور(2)؛ قول صحيح اين است كه قائلان به جسمانيّت حقّ




(1) وأنكر أحمد على من قال بالجسم وقال: إنّ الأسماء مأخوذة من الشريعة واللغة، وأهل اللغة وضعوا هذا الإسم على ذي طول وعرض وسمك وتركيب وصورة وتأليف، واللّه سبحانه خارج عن ذلك كلّه، فلم يجز أن يسمّى جسما؛ لخروجه عن معنى الجسميّة ولم يجيء في الشريعة ذلك فبطل. طبقات الحنابله، ج 2، ص 298؛ اعتقاد الإمام ابن حنبل، ص 298؛ العقيده احمد بن حنبل، ص 110 و تهنئة الصديق المحبوب، ص 39.
(2) تفسير قرطبى، ج 4، ص 14 و تذكار، ص 208.

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:51 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

تعالى كافرند؛ زيرا تفاوتى ميان آنان و بت پرستان و چهره پرستان نيست.
نَوَوى متوفّاى 676، عالم برجسته اهل سنّت مى‏گويد:

فمِمَّن يُكَفّر، من يجسّم تجسيما صريحا ومن ينكر العلم بالجزئيّات(1)؛ از جمله كسانى كه كفر آنان ثابت است، قائلان به جسمانيّت حقّ تعالى است و آنان كه علم به جزئيّات او را انكار مى‏كنند.
عبد القاهر بغدادى متوفّاى 429 ه.، از متكلّمان بلندآوازه اهل سنّت مى‏گويد:

وأمّا جسميّة خراسان من الكراميّة، فتكفيرهم واجب؛ لقولهم: بأنّ اللّه تعالى له حدّ ونهاية من جهة السفل ومنها يماس عرشه، ولقولهم: بأنّ اللّه تعالى محلّ للحوادث(2)؛ فرقه كراميّه منطقه خراسان كه معتقد به جسمانيّت حق تعالى هستند، تكفيرشان واجب است؛ زيرا خداوند متعال را محدود به حدود دانسته و براى او از ناحيه پايين، نقطه پايانى قائلند كه با عرش تماس دارد و محل عروض حوادث است... .
وقالوا بنفى النهاية والحدّ عن صانع العالم(3)؛ اهل سنّت، هرگونه حدود و نقطه پايانى را از خداوند متعال نفى كرده‏اند... .
وأجمعوا على أن لا يحويه مكان ولا يجرى عليه زمان، خلاف قول من زعم من الشهاميّة والكراميّة أنّه مماسّ لعرشه، وقد قال أمير المؤمنين على رضى‏الله‏عنه : إنّ اللّه تعالى خلق العرش إظهارا لقدرته لا



(1) المجموع، ج 4، ص 253.
(2) اصول الدين، ص 337 و نيز ر. ك: التنديد بمن عدد التوحيد، ص 52.
(3) الفرق بين الفرق، تحقيق لجنة إحياء التراث العربى، ص 40.

(129)

مكانا لذاته(1)؛ اهل سنّت اجماع دارند كه خداوند متعال را نه مكانى در بر گرفته و نه زمانى بر وى مى‏گذرد، (ذات مقدّسش فراتر از مكان و زمان است) برخلاف قول باطل شهاميّه و كراميّه كه مى‏گويند: ذات اقدس ربوبى با عرش، در تماس است؛ امير مؤمنان على رضى‏الله‏عنه مى‏فرمايد: خداوند عرش را به‏سبب قدرت نمايى آفريده، نه براى جايگاه خويش.
ابن نجيم مصرى متوفّاى 970، از فقهاى بزرگ اهل سنّت مى‏گويد:

والمشبّه إن قال: إنّ للّه يدا أو رِجْلاً كما للعباد فهو كافر، وإن قال: إنّه جسم، لا كالأجسام فهو مبتدع(2)؛ مشبهه (آنان كه خداوند را به بندگان تشبيه مى‏كنند) اگر بگويند كه خداوند همانند بندگان داراى دست و پا هست، كافرند و اگر بگويند: خداوند داراى جسم است ولى نه مانند اجسام، بدعت‏گذارند.
غزالى متوفّاى 505، عالم بلند آوازه اهل سنّت مى‏گويد:

فإن خطر بباله أنّ اللّه جسم مركّب من أعضاء فهو عابد صنم؛ فإنّ كلّ جسم فهو مخلوق، وعبادة المخلوق كفر، وعبادة الصنم كفر؛ لأنّه مخلوق وكان مخلوقا؛ لأنّه جسم، فمن عبد جسما فهو كافر بإجماع الأئمة، السلف منهم والخلف(3)؛ اگر كسى به ذهنش خطور كند كه خداوند تعالى داراى جسمى هست كه از عضوهاى متعدّد




(1) الفرق بين الفرق، ص 41.
(2) البحر الرائق، ج 1، ص 611.
(3) إلجام العوام عن علم الكلام، ص 209 و دراسات في منهاج السنّه، ص 145، به نقل از: الرسالة التدمريّه، ص 92.

(130)

تشكيل يافته، او بت پرست است؛ زيرا هر جسمى مخلوق و آفريده شده است و به اجماع تمام علماى و پيشوايان دينى در تمام زمان‏هاى پيش و نزديك، پرستش مخلوق، كفر و بت‏پرستى است.

4. دخول تجسيم از راه يهود:
شهرستانى مى‏گويد:
وضع كثير من اليهود الذين اعتنقوا الإسلام أحاديث متعددة في مسائل التجسيم والتشبيه وكلّها مستمدّة من التوراة(1)؛ بسيارى از يهوديان كه به طرف اسلام كشيده شدند احاديث متعددى را در جسمانيّت حق تعالى ساختند و وارد شريعت اسلامى كردند و تمامى احاديث تجسيم از تورات سر چشمه گرفته است.

5. اسرائيليّات در كتاب‏هاى اهل سنّت:
برخى از سرگذشت‏ها و نقل‏هاى تاريخى با ورودشان در كتاب‏هاى حديثى، تاريخى و تفسيرىِ اهل سنّت، چهره نازيبايى را از وقايع تاريخى به نمايش گذاشته است، كه تشخيص اين حقيقت، كارى فوق‏العاده مشكل و سخت است؛ زيرا پژوهش‏گران و اهل تحقيق را در دست‏يابى به حقايق تاريخى دچار مشكل و گاهى حتّى با ناكامى رو به رو مى‏كند، ابن‏خلدون مى‏نويسد:
عرب صدر اسلام، بهره‏اى از علم و كتابت نداشتند و مطالب مربوط به آفرينش جهان و اسرار هستى را از عالمان يهود و اهل تورات و يا




(1) ملل و نحل، ج 1، ص 117. (131)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:51 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها