0

وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

 
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


حكومت اسلامى را از نظام دموكراسى به نظام استبدادى تبديل كرد؛ اگر معاويه اين كار را نكرده بود اسلام سراسر جهان را فرا گرفته بود و مردم آلمان و ساير كشورهاى اروپايى همه مسلمان عربى بوديم.

2. مروان بن حكم متوفاى 61:
حاكم نيشابورى و احمد بن حنبل نقل مى‏كنند:
مروان، در مسجد نبوى، ابو ايوب انصارى، صحابه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مى‏بيند كه روى قبر حضرت نشسته و با ايشان راز دل مى‏گويد و اظهار عشق و ارادت مى‏كند، گردن او را گرفت و گفت:
أتدري ما تصنع؟؛ مى‏فهمى دارى چه كار مى‏كنى؟
ابو ايّوب انصارى به او جواب مى‏دهد:
«جئت رسول اللّه [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] ولم آت الحجر، سمعت رسول اللّه [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] يقول: لا تبكوا على الدين إذا وليه أهله، ولكن ابكوا عليه إذا وليه غير أهله(1)؛ اينجا براى زيارت پيامبر اكرم [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] آمده‏ام، براى ديدار خاك و سنگ نيامده‏ام.
از پيامبر گرامى
[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] شنيدم كه مى‏فرمود: زمانى كه انسان‏هاى شايسته، در مسند حكومت نشستند، غصه ندارد؛ غصه و گريه روزى است كه مثل تو نااهلى در مسند قدرت قرار گرفته باشد.




(1) مستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 515؛ مسند أحمد، ج 5، ص 22؛ تاريخ مدينه دمشق، ج 57، ص 249، و مجمع الزوائد، ج 5، ص 245.

(55)


3. حجاج بن يوسف متوفاى 95:
ابن ابى الحديد معتزلى شافعى(1) متوفاى 655، مى‏نويسد: حجاج بن يوسف ثقفى وقتى به مدينه آمد و مشاهده كرد كه مردم اطراف قبر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پروانه‏وار مى‏چرخند، گفت: تبّا لهم! إنّما يطوفون بأعواد ورمة بالية ، هَلاّ طافوا بقصر أمير الموءمنين عبدالملك؟ ألا يعلمون أنّ خليفة المرء خير من رسوله؟!(2)؛ مرگ بر اين‏ها كه بر اطراف استخوان‏هاى پوسيده پيامبر مى‏چرخند ـ نستجير باللّه ـ چرا اين‏ها نمى‏روند اطراف قصر عبدالملك بگردند، مگر نمى‏دانند كه عبدالملك خليفه خدا هست و بهتر از رسول و فرستاده خدا است.
مبرد، از پيشوايان ادبيات عرب متوفاى 286، مى‏نويسد:

إنّ ذلك ممّا كفّرت به الفقهاء الحجاج ، وأنّه إنّما قال ذلك والناس يطوفون بالقبر؛(3) از اين رو، فقهاء حجاج را كافر مى‏دانند، زيرا اين سخن را در حالى گفت: كه مردم مشغول طواف قبر پيامبر گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بودند.

4. بَرْبَهارى متوفاى 329:
حسن بن على بَرْبَهارى، عالم معروف حنبلى زيارت قبور، نوحه‏گرى و




(1) جهت آگاهى از مذهب ابن ابى الحديد رجوع شود به كتاب: وفيات الأعيان ابن خلكان، ج 7 ، ص 342 و فوات الوفيات ابن شاكر، ج2، ص 259.
(2) شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 242، النصائح الكافية، ص 106.
(3) الكامل فى‏اللغة والأدب، ج 1، ص 222 چاپ نهضت مصر. (56)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:37 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

مرثيه‏خوانى بر امام حسين عليه‏السلام را براى اولين بار منع كرد و زيارت حضرت را قدغن ساخت و دستور كشتن نوحه خوانان را صادر كرد(1).
5. ابن بَطَّه متوفاى 387:
عبيداللّه بن محمد بن حمدان عكبرى، معروف به ابن بَطَّه، از فقهاى حنبلى است. بنا به نقل ابن تيميّه، وى زيارت و شفاعت پيغمبر [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] را انكار كرد و معتقد بود كه سفر براى زيارت قبر پيغمبر [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] سفر معصيت مى‏باشد و بايد نماز را در اين سفر تمام خواند(2).
6. ابن تيميه متوفاى 728:
تقى الدين احمد بن عبد الحليم بن تيميه، نظريّه پرداز وهّابيّت در قرن هشتم، همين حرف‏ها را با اسلوب جديد مطرح كرد و موجب تفرقه شديد ميان امّت اسلامى گرديد.

7. محمّد بن عبد الوهاب متوفاى 1205:
محمّد بن عبد الوهاب، بنيانگذار و رهبر وهّابيّت در قرن دوازدهم هجرى با همكارى تنگاتنگ «محمّد بن سعود» جدّ اعلاى فهد و با استفاده از مستشاران نظامى انگليسى در منطقه نجد و دِرعيّه عربستان، همان افكار ابن‏تيميه يا به تعبير خيلى رساتر، افكار بنى‏اُميّه را نشر داد.



(1) نشوار المحاضره، ج 2، ص 134.
(2) الردّ على الاخنايى ابن تيميه، ص 27 و شفاء السقام سبكى، ص 263.

(57)



وهّابيّت در يك نگاه


الف: پى‏ريزى مبانى فكرى وهّابيّت:
تبليغ رسمى مبانى فكرى وهّابيّت مبتنى بر انحرافات شديد در امور اعتقادى و اثبات شرك و كفر فِرَق اسلامى به وسيله ابن تيميّه در سال 698 ه . ق. در منطقه شام آغاز شد كه با مخالفت آشكار دانشمندان بزرگ اهل سنّت و شيعه روبه‏رو شد، او در سال 728 در زندان قلعه دمشق جان سپرد كه با مرگش افكار وى نيز به فراموشى سپرده شد.
بار ديگر افكار باطل ابن تيميّه، از سوى محمّد بن عبد الوهّاب در سرزمين نجد و با هماهنگى محمّد بن سعود، حاكم دِرعيّه، در سال 1157 از سر گرفته شد كه با نبردهاى خونين، بر سواحل خليج فارس و تمامى منطقه حجاز سلطه يافتند.


ب: نخستين دولت سعودى:
خاندان سعود به ترتيب، يك دوره 75 ساله قدرت را تا سال 1233 در اختيار داشتند:
1. محمّد بن سعود، حاكم و امام وهّابيّت در سال‏هاى 1157 ـ 1179.
2. عبدالعزيز بن محمّد، رهبر وهّابيّت بعد از پدرش (1133 ـ 1218).
3. سعود بن عبد العزيز، متوفّاى 1229.
4. عبد اللّه بن سعود، متوفّاى 1233 كه در استامبول كشته شد.
با قلع و قمع دولت نجد به دست ابراهيم پاشاى عثمانى و قتل عبداللّه بن سعود در اسلامبول، خاندان سعودى از قدرت ساقط شد و قريب
(58)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:37 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


80 سال را در عزلت گذراندند.

ج: رهبران قبيله‏اى وهّابيّت پس از فروپاشى:
1. تركى بن عبد اللّه بن محمّد بن سعود كه در سال 1249 به قتل رسيد.
2.
فيصل بن تركى بن عبد اللّه، متولّد 1213 و متوفّاى 1282.
3.
عبد الرحمن بن فيصل بن تركى، متوفّاى 1346.

د: دوّمين دولت سعودى:
ملك عبد العزيز بن عبد الرحمن در سال 1319 از كويت به رياض برگشت و با كمك بازماندگانى از پيروان مسلك وهّابيّت و با تكيه بر كمك‏هاى بى‏دريغ انگليسى‏ها و فرانسوى‏ها و در طىّ بيست سال مبارزه، دوباره بر حجاز مسلّط شد و با تبديل نام حجاز به سعودى، سلطنت آل‏سعود را پى‏ريزى كرد و پس از 54 سال حكومت، سرانجام در سال 1373 از دنيا رفت و هم اكنون فرزندان وى بر اين كشور حكومت مى‏كنند(1).
ه: كيفيّت تسلط عبدالعزيز بر حجاز:
عبدالعزيز بن عبدالرحمن آل سعود كه در سال 1880 (1285




(1) ر.ك: محمّد حسين قريب گركانى، تاريخ وهّابيّت و مجلّه هفت آسمان، سال اوّل، شماره سوم و چهارم، ص 177.

(59)

شمسى) به دنيا آمده بود، در جوانى با خانواده خود براثر فشار «الرشيد» كه زادگاه آنان رياض را متصرّف شده بود به كويت رفت و در دسامبر سال 1901 (آذر 1280 شمسى، شعبان 1319 قمرى) در 21 سالگى با نيرويى كه از چهل و چند نفر بيشتر نبود به قصد پس گرفتن رياض عازم نجد شد و اوايل 1902 رياض را تصرف كرد و سپس به كوتاه كردن دست الرشيد از نقاط ديگر پرداخت.
تا سال 1904 (1283 شمسى، 1322 قمرى ) همه نجد را به رغم حمايت نظامى عثمانى از الرشيد تصرف كرد و با مرگ الرشيد در سال 1906 (1284 شمسى) راه در برابر عبدالعزيز باز شد و به تدريج ساير مناطق تحت سلطه عوامل الرشيد را گرفت و در سال 1913 (1292 شمسى، 1331 قمرى) احساء را هم بر قلمرو خود افزود و به ساحل خليج فارس رسيد.
دولت انگلستان كه سرگرم عقب راندن عثمانى از سرزمين‏هاى عربى و مسلّط شدن بر آن‏ها بود در سال 1916 (1294 شمسى) اواسط جنگ جهانى اول، نجد و احساء را به عنوان قلمرو عبدالعزيز به رسميت شناخت. عبدالعزيز در سال 1925 (1303 شمسى، 1343 قمرى) از اختلاف شريف مكه با دولت انگلستان استفاده كرد و حجاز را هم بر قلمرو خود افزود و خود را سلطان نجد و حجاز اعلام داشت.
هفتم ژانويه سال 1926 (17/10/1304 شمسى) قلمرو خود را مملكت سعودى اعلام داشت و 20 ماه مه سال 1927 (30/2/1306
(60)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:38 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

شمسى 19 ذى‏قعده 1345 قمرى) دولت انگلستان طبق عهدنامه جدّه سال 1927 (1305 شمسى، 1344 قمرى) استقلال آن كشور را كه تا نيمه جنگ جهانى اول تحت الحمايه عثمانى بود، به رسميت شناخت.
آل سعود در هشتم شوال 1344 قمرى حرم امامان بقيع را ويران كرد.
ولى تاريخ اعلام رسمى تاسيس كشور سعودى 23 سپتامبر 1932 (2/7/1311 شمسى، 23 جمادى الاول 1351) است.

ملك سعود بن عبد العزيز، كه متولد سال 1319 بود پس از مرگ پدرش از سال 1377 تا 1388، به مدت 11 سال حكومت را به دست گرفت.
ملك فيصل بن عبد العزيز، متولد 1324 بود پس از مرگ برادرش ملك سعود از سال 1388 تا 1395 به مدت 7 سال به عربستان حكومت كرد. و در دوران حكومتش به توسعه حرمين پرداخت.
ملك خالد بن عبد العزيز، متولد 1331، پس از مرگ برادرش ملك فيصل از سال 1395 تا 1402 به مدت 7 سال به سلطنت نشست.
ملك فهد بن عبد العزيز، متولد 1340، بعد از مرگ برادرش خالد از سال 1402 تا 1426 به مدت 24 سال زمامدار عربستان بود(1). ملك عبد اللّه بن عبد العزيز، متولّد 1352، پس از مرگ برادرش فهد در سال 1426 در سن 74 سالگى پادشاهى عربستان را به عهده گرفت.



(1) ر.ك: رسائل أئمّة دعوة التوحيد، از دكتر فيصل بن مشعل بن سعود بن عبد العزيز.

(61)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:38 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

بنيانگذاران فرقه وهابيت


ابن تيميّه بنيان‏گذار انديشه وهّابيّت

احمد بن تيميّه، نظريه پرداز وهابيت، در سال 661 ه . ق.(1) پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان از توابع شام به دنيا آمد و تحصيلات اوليّه خود را در آن سرزمين به پايان برد. پس از حمله مغول به اطراف شام، همراه خانواده‏اش به دمشق رفت و در آن‏جا اقامت گزيد.

1. اولين آثار انحراف ابن تيميه:
در سال 698 ه . ق. به تدريج آثار انحراف در ابن تيميه ظاهر شد، به‏ويژه به هنگام تفسير آيه شريفه «الرَّحْمَـنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى »(2)، در شهر حماة(3) براى خداوند تبارك وتعالى جايگاهى در فراز آسمان‏ها كه بر تخت سلطنت تكيه زده است، تعيين كرد(4). اين تفسير، مخالف آياتى چون: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ‏ءٌ »(5) و «وَ لَمْ يَكُن لَّهُ




(1) الدرر الكامنة، ج 1، ص 144.
(2) طه (20) آيه 5. «همان بخشنده‏اى كه بر عرش مسلّط است».
(3) در 150 كيلومترى شهر دمشق واقع است.
(4) او در كتاب العقيدة الحمويّة، صفحه 429 مى‏گويد: «إنّ اللّه تعالى فوق كلّ شى‏ء وعلى كلّ شى‏ء وأنّه فوق العرش وأنّه فوق السماء ...».
(5) شورى (42) آيه 11. «هيچ چيز همانند او نيست».

(62)

كُفُوًا أَحَدُ »(1) مى‏باشد كه خداوند را از هر گونه تشبيه به صفات مخلوقات منزّه ساخته است.

2. عكس العمل افكار باطل ابن تيميه:
انتشار افكار باطل ابن تيميّه در دمشق و اطراف آن، غوغايى به‏پا كرد؛ گروهى از فقيهان عليه او قيام كرده و از جلال‏الدين حنفى، قاضى وقت، محاكمه ابن تيميّه را خواستار شدند؛ ولى او از حضور در دادگاه امتناع ورزيد.
ابن تيميّه همواره با آراى خلاف خود، افكار عمومى را متشنّج مى‏كرد و باورهاى عمومى را سست مى‏كرد، تا اين‏كه در هشتم رجب سال 705 ه، قضات شهر، همراه ابن تيميّه در قصر نايب السلطنه حاضر شدند و كتاب الواسطيّه وى قرائت شد، پس از دو جلسه مناظره با كمال الدين ابن زَمْلَكانى(2) و اثبات انحراف فكرى و عقيدتى ابن تيميّه، او را به مصر
تبعيد كردند.



(1) إخلاص (112) آيه 4. «و براى او هيچ گاه شبيه و مانندى نبوده است».
(2) ابن زملكانى، محمّد بن على كمال الدين متوفّاى 727، از فقهاى شافعى در عصر خويش بوده و رياست مذهب شافعى به او محوّل گشت. الأعلام، ج 6، ص 284.
يافعى در حقّ او مى‏گويد: امام علاّمه منحصر به فرد مفتى منطقه شامات، استاد شافعيه در عصر خويش، قاضى القضاة كه خبره و متخصّص در متون روايى و در آگاهى به مذهب و اصول آن بوده است. مرآة الجنان، ج 4، ص 178.
ابن كثير مى‏گويد: استاد شافعيه در عصر خود بوده كه رياست تدريس و افتاء و مناظره به او واگذار گرديد. و به هم دوره‏هاى خود در مذهب شافعى چيره گشت و برترى يافت. البدايه و النهايه، ج 14، ص 152.

(63)


در آن‏جا نيز به سبب نشر انديشه‏هاى انحرافى، به دستور ابن محلوف مالكى، قاضى وقت به زندان محكوم گشت و سپس در 23 ربيع الأوّل سال 707 ه. ق. از زندان آزاد شد.

3. ابن تيميّه پاى ميز محاكمه:
ابن كثير مى‏نويسد:
در شوّال 707 هجرى، صوفيّه به‏سبب جسارت‏هايى كه ابن تيميّه به ابن عربى كرده بود به دولت مصر شكايت كردند و داورى بر عهده قاضى شافعى واگذار گرديد و مجلس محاكمه‏اى تشكيل شد، ولى مطلب خاصّى عليه ابن تيميّه ثابت نشد و در همان مجلس گفت:
«لايستغاث إلاّ باللّه، لايستغاث بالنبى استغاثة بمعنى العبارة، ولكن يتوسل به ويتشفع به»؛ استغاثه منحصر به خداوند است و از پيامبر نمى‏شود طلب يارى كرد، ولى مى‏شود به او توسل جست و طلب شفاعت كرد.
ولى قاضى بدر الدين احساس كرد كه وى در قضيّه توسّل، ادب را نسبت به پيامبر گرامى
[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] رعايت نمى‏كند، نامه‏اى به قاضى شافعى نوشت تا او را به مقتضاى شريعت مجازات نمايد.
قاضى شافعى نيز گفت: من نسبت به ابن تيميّه همان سخنى را گفتم كه به ديگر منحرفان مى‏گويم. آن‏گاه دولت مصر ابن تيميّه را بين رفتن به دمشق، اسكندريه و يا زندان، مخيّر ساخت، ابن تيميّه زندان را برگزيد و روانه زندان شد(1).




(1) ابن كثير به نقل از البرزالى مى‏گويد: «وفي شوّال منها شكى الصوفية بالقاهرة على الشيخ تقي الدين وكلّموه في ابن عربي وغيره إلى الدولة، فردّوا الأمر في ذلك إلى القاضى الشافعي، فعقد له مجلس وادّعى عليه ابن عطاء بأشياء فلم يثبت عليه منها شيء، لكنّه قال: «لايستغاث إلاّ باللّه، لا يستغاث بالنبي استغاثة بمعنى العبارة، ولكن يتوسّل به ويتشفع به إلى اللّه» فبعض الحاضرين قال ليس عليه فى هذا شئ.
ورأى القاضى بدر الدين بن جماعة أنّ هذا فيه قلّة أدب، فحضرت رسالة إلى القاضي أن يعمل معه ما تقتضيه الشريعة، فقال القاضى قد قلت له ما يقال لمثله، ثم إن الدولة خيروه بين أشياء إما أن يسير إلى دمشق أو الإسكندرية بشروط أو الحبس، فاختار الحبس».
بدايه ونهايه، ج 14، ص 51.

(64)

عاقبت در سال 708 ه . ق. از زندان آزاد شد، ولى فعّاليّت مجدّد وى باعث شد كه آخر ماه صفر 709 ه . ق. به اسكندريّه مصر تبعيد شود و پس از هشت ماه به قاهره بازگردد.
ابن كثير مى‏نويسد:
22 رجب سال 720 ه . ق. ابن تيميّه به دار السعاده احضار شد و قضات و مفتيان مذاهب اسلامى (حنفى، مالكى، شافعى و حنبلى) او را به سبب فتاواى خلاف مذاهب اسلامى مذمّت و به زندان محكوم كردند، تا اين كه در دوم محرّم سال 721 ه .ق. از زندان آزاد گرديد(1).
ابن حجر عسقلانى آورده است:
ابن تيميّه را جهت محاكمه نزد قاضى مالكى بردند، ولى در برابر




(1) «وفي يوم الخميس ثاني عشرين رجب عقد مجلس بدار السعادة للشيخ تقي الدين بن تيميّة بحضرة نائب السلطنة وحضر فيه القضاة والمفتيون من المذاهب وحضر الشيخ وعاتبوه على العود إلى الإفتاء بمسألة الطلاق ثمّ حبس في القلعة فبقى فيها خمسة أشهر وثمانية يوما، ثمّ ورد مرسوم من السلطان بإخراجه يوم الإثنين يوم عاشوراء من سنة إحدى وعشرين». البدايه و النهايه، ج 14، ص 111، حوادث سال 726.

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:39 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


پرسش‏هاى قاضى، پاسخ نداد و گفت: اين قاضى با من عداوت دارد و هرچه قاضى اصرار ورزيد وى از پاسخ استنكاف كرد. آن‏گاه قاضى دستور داد وى را در قلعه‏اى حبس كردند.
وقتى به قاضى خبر رسيد كه برخى از افراد نزد ابن تيميّه، رفت و آمد مى‏كنند، گفت: «اگر به خاطر كفرى كه از وى ثابت شده، كشته نشود، بايد نسبت به وى سخت‏گيرى شود.» آن‏گاه دستور داد وى را به زندان انفرادى انتقال بدهند.
پس از آن كه قاضى به شهر خويش برگشت در دمشق اعلام عمومى كردند:
«من اعتقد عقيدة ابن تيميّة حلّ دمه وماله، خصوصا الحنابلة؛ هركس عقايد ابن تيميّه را داشته باشد به ويژه حنبلى‏ها، خون و مالش حلال است».
و اين اعلاميه را توسّط يكى از علماى بزرگ اهل سنّت، به نام شهاب محمود در مسجد جامع دمشق قرائت كرد كه به دنبال آن حنبلى‏ها و افراد ديگرى كه در معرض اتّهام بودند، جمع شدند و اعلام كردند كه ما بر مذهب و عقيده امام شافعى هستيم(1).



(1) «فادّعى على ابن تيميّة عند المالكي فقال: هذا عدوّي ولم يجب عن الدعوى، فكرّر عليه فأصرّ، فحكم المالكي بحبسه فأقيم من المجلس وحبس في برج.
ثمّ بلغ المالكي أنّ الناس يتردّدون إليه، فقال: يجب التضييق عليه إن لم يقتل وإلاّ فقد ثبت كفره فنقلوه ليلة عيد الفطر إلى الجبّ وعاد القاضي الشافعي إلى ولايته ونودي بدمشق من اعتقد عقيدة ابن تيميّة حلّ دمه وماله، خصوصا الحنابلة، فنودي بذلك وقرى‏ء المرسوم وقرأها ابن الشهاب محمود فى الجامع ثمّ جمعوا الحنابلة من الصالحيّة وغيرها وأشهدوا على أنّهم على معتقد الإمام الشافعي».
الدرر الكامنه، ج 1، ص 147.

(66)


انتقاد بزرگان اهل سنّت از ابن تيميّه


1. ذهبى، پيروان ابن تيميه را بيگانه، فرومايه و مكّار مى‏داند:
ذهبى متوفّاى 774، دانشمند بلند آوازه اهل سنّت كه خود همانند ابن تيميّه، حنبلى مذهب بود و در علم حديث و رجال سرآمد عصر خويش بود، در نامه‏اى خطاب به وى مى‏نويسد:
يا خيبة! من اتّبعك فإنّه معرض للزندقة والإنحلال ... فهل معظم أتباعك إلاّ قعيد مربوط، خفيف العقل، أو عاميّ، كذّاب، بليد الذهن، أو غريب واجم قويّ المكر، أو ناشف صالح عديم الفهم، فإن لم تصدّقنى ففتّشهم وزِنْهم بالعدل ... ؛ اى بى‏چاره! آنان كه از تو متابعت مى‏كنند در پرتگاه زندقه و كفر و نابودى قرار دارند ... نه اين است كه عمده پيروان تو عقب مانده، گوشه گير، سبك عقل، عوام، دروغ‏گو، كودن، بيگانه، فرومايه، مكّار، خشك، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند. اگر سخن مرا قبول ندارى آنان را امتحان كن و با مقياس عدالت بسنج.
تا آن جا كه مى‏نويسد:

فما أظنّك تقبل على قولي وتصغى إلى وعظي، فإذا كان هذا حالك عندي وأنا الشفوق المحبّ الوادّ، فكيف حالك عند أعدائك، وأعداوءك واللّه فيهم صلحاء وعقلاء وفضلاء كما أنّ أولياءك فيهم فجرة كذبة جهلة(1)؛ گمان نمى‏كنم تو سخن مرا قبول كنى! و به نصيحت‏هاى من گوش فرا دهى! تو با من كه دوستت هستم اين




(1) الإعلان بالتوبيخ، ص 77 و تكملة السيف الصقيل، ص 218.

(67)

چنين برخورد مى‏كنى پس با دشمنانت چه خواهى كرد؟
به خدا سوگند، در ميان دشمنانت، افراد صالح و شايسته و عاقل و دانشور فراوانند، چنان كه در ميان دوستان تو افراد آلوده، دروغ‏گو، نادان و بى‏عار زياد به چشم مى‏خورند.


2. ابن حجر و نسبت نفاق به ابن تيميّه:
ابن حجر عسقلانى(1) كه از اركان علمى و حافظ على الاطلاق اهل سنّت به شمار مى‏رود در باره ابن تيميّه مى‏نويسد:
وافترق الناس فيه شيعا، فمنهم من نسبه إلى التجسيم، لما ذكر في العقيدة الحمويّة والواسطيّة وغيرهما من ذلك كقوله: إنّ اليد والقدم والساق والوجه صفات حقيقيّة للّه، وأنّه مستو على العرش بذاته... ؛ بزرگان اهل سنّت در باره ابن تيميّه نظريّه‏هاى مختلفى دارند، بعضى معتقدند كه وى قائل به تجسيم است؛ زيرا او در كتاب العقيدة الحمويّة براى خداوند تعالى دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر كرده است.
ومنهم من يَنسِبُه إلى الزندقة، لقوله: النبيّ [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] لايستغاث به، وأنّ في ذلك تنقيصا ومنعا من تعظيم النبيّ¨] صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] ... ؛ و بعضى به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه اين نيز




(1) سيوطى مى‏گويد: ابن حجر، شيخ الاسلام والإمام الحافظ في زمانه، وحافظ الديار المصرية؛ بل حافظ الدنيا مطلقا، قاضى القضاة؛ ابن حجر، شيخ الاسلام، پيشوا و حافظ زمان خويش در منطقه مصر؛ بلكه حافظ دنيا به شمار مى‏آمد. طبقات الحفاظ، ص 547.

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:39 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

تنقيص مقام نبوّت و مخالفت با عظمت حضرت به حساب مى‏آيد، وى را زنديق و بى دين دانسته‏اند.
ومنهم من ينسِبُه إلى النفاق، لقوله فى عليّ ما تقدّم ـ أي أنّه أخطأ في سبعة عشر شيئا ـ ولقوله: إنّه - أي عليّ - كان مخذولاً حيثما توجّه، وأنّه حاول الخلافة مرارا فلم ينلها، وإنّما قاتل للرئاسة لا للديانة، ولقوله: إنّه كان يحبّ الرئاسة، ولقوله: أسلم أبو بكر شيخا يدري مايقول، وعليّ أسلم صبيّا، والصبيّ لا يصحّ إسلامه، وبكلامه في قصّة خطبة بنت أبي جهل ... فإنّه شنع فى ذلك، فألزموه بالنفاق، لقوله [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] : ولايبغضك إلاّ منافق(1)؛ و بعضى به جهت سخنان زشتى كه در باره على[ عليه‏السلام [بيان داشته وى را منافق دانسته‏اند.
چون وى گفته است: على بن ابى طالب
[ عليه‏السلام ] بارها براى به‏دست آوردن خلافت تلاش كرد، ولى كسى او را يارى نكرد، جنگ‏هاى او براى ديانت خواهى نبود، بلكه براى رياست طلبى بود. اسلام ابوبكر، از اسلام على[ عليه‏السلام ] كه در دوران طفوليّت صورت گرفته باارزش‏تر است و هم‏چنين خواستگارى على[ عليه‏السلام [از دختر ابو جهل، نقص بزرگى براى وى به‏شمار مى‏رود.
تمامى اين سخنان نشانه نفاق اوست، چون پيامبر گرامى
[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] به على[ عليه‏السلام ] فرموده است: جز منافق كسى تو را دشمن نمى‏دارد.



(1) الدرر الكامنة فى أعيان المائة الثامنة، ج 1، ص 155.

(69)



3. سُبْكى، ابن تيميّه را بدعت گذار مى‏داند:
سُبكى(1) متوفّاى سال 756 هجرى، از دانشمندان پرآوازه اهل سنّت و معاصر ابن تيميّه مى‏نويسد:
او در پوشش پيروى از كتاب و سنّت، در عقايد اسلامى بدعت گذاشت و اركان اسلام را درهم شكست. او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت برخاست و سخنى گفت كه لازمه آن جسمانى بودن خدا و مركّب بودن ذات اوست، تا آن جا كه ازلى بودن عالَم را ملتزم شد و با اين سخنان حتّى از 73 فرقه نيز بيرون رفت(2).



(1) سيوطى در باره سبكى مى‏گويد: «شيخ الإسلام، إمام العصر، وتصانيفه تدلّ على تبحره في الحديث؛ او شيخ الاسلام و پيشواى عصر خويش بوده و تأليفات او نشان‏دهنده مهارت او در علم الحديث است». طبقات الحفّاظ، ص 55.
ابن كثير سلفى مى‏گويد:
«الإمام العلامة ... قاضي دمشق ... برع في الفقه والأصول والعربية وأنواع العلوم ... انتهت إليه رئاسة العلم في وقته؛ سبكى امام و علاّمه، قاضى دمشق در علم فقه، اصول، عربيه و ديگر علوم سرآمد عصر خويش بوده است و رياست علم در زمان خويش به وى منحصر شد. بدايه ونهايه: ج 1، ص 551، شماره 2251.
(2) «لمّا أحدث ابن تيميّة ما أحدث في أصول العقائد، ونقض من دعائم الإسلام الأركان والمعاقد، بعد أن كان مستترا بتبعيّة الكتاب والسنّة، مظهرا أنّه داع إلى الحقّ، هاد إلى الجنّة، فخرج عن الاتّباع إلى الابتداع، وشذّ عن جماعة المسلمين بمخالفة الإجماع، وقال بما يقتضي الجسميّة والتركيب فى الذات المقدّسة، وأنّ الافتقار إلى الجزء ليس بمحال، وقال بحلول الحوادث بذات اللّه تعالى ... فلم يدخل فى فرقة من الفرق الثلاثة والسبعين التى افترقت عليها الأمّة، ولا وقفت به مع أمّة من الأمم همّة». طبقات الشافعيّه، ج 9، ص 253؛ السيف الصقيل، ص 177 و الدرّة المضيئة فى الردّ على ابن تيميّه، ص 5.

(70)


4. حصنى دمشقى ابن تيميّه را زنديق مى‏داند
حصنى دمشقى(1) مى‏نويسد: ابن تيميّه‏اى را كه درياى علم توصيف مى‏كنند، برخى از پيشوايان، او را زنديق (ملحد) مطلق مى‏شمارند.
علّت گفتار بعضى از پيشوايان هم اين است كه تمام آثار علمى ابن تيميّه را بررسى كرده و به اعتقاد صحيحى برنخورده است؛ مگر اين كه وى در موارد متعدّد برخى از مسلمانان را تكفير مى‏كند و برخى ديگر را گمراه مى‏داند.
با اين كه كتاب‏هاى وى آميخته به تشبيه حقّ به مخلوقات و تجسيم ذات بارى تعالى و هم چنين جسارت به ساحت مقدّس رسول اكرم
[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] و شيخين و تكفير عبد اللّه بن عباس است.
وى ابن عباس را ملحد و عبد اللّه عمر را مجرم، گمراه و بدعت گذار مى‏داند، اين سخنان ناروا را در كتاب الصراط المستقيم خود بيان كرده است(2).




(1) خيرالدين زركلى وهّابى در شرح حال حصنى دمشقى، مى‏گويد: «او امام و پيشوايى است فقيه، باتقوا و پرهيزكار، داراى تأليفات زيادى است كه يكى از آنها دفع شبه من شبّه وتمرّد مى‏باشد». الأعلام، ج 2، ص 69.
شوكانى مى‏گويد: «با اين كه خيلى‏ها از تشييع جنازه او مطلع نشده بودند به‏قدرى جمعيّت آمده بود كه تعداد آنها را جز خدا نمى‏داند». البدرالطالع، ج 1، ص 166.

(2) «وإنّ ابن تيمية الذي كان يوصف بأنّه بحر فى العلم، لا يستغرب فيه ما قاله بعض الأئمة عنه: من أنّه زنديق مطلق وسبب قوله ذلك أنّه تتبّع كلامه فلم يقف له على اعتقاد، حتّى أنّه في مواضع عديدة يكفّر فرقة ويضلّلها، وفى آخر يعتقد ما قالته أو بعضه.
مع أنّ كتبه مشحونة بالتشبيه والتجسيم، والإشارة الى الإزدراء بالنبيّ
[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم [والشيخين، وتكفير عبد اللّه بن عباس رضى‏الله‏عنه وأنّه من الملحدين، وجعل عبد اللّه بن عمر رضى الله عنهما من المجرمين، وأنّه ضالّ مبتدع، ذكر ذلك في كتاب له سمّاه الصراط المستقيم والرد على أهل الجحيم». دفع الشبه عن الرسول، تحقيق جماعة من العلماء، ص 125.

(71)

حصنى دمشقى در جاى ديگر مى‏نويسد:
وقال (ابن تيميّة): «من استغاث بميّت أو غائب من البشر... فإنّ هذا ظالم، ضالّ، مشرك»، هذا شيء تقشعرّ منه الأبدان، ولم نسمع أحدا فاه، بل ولا رمز إليه في زمن من الأزمان، ولا بلد من البلدان، قبل زنديق حرّان قاتله اللّه ـ عزّ وجلّ ـ وقد جعل الزنديق الجاهل الجامد، قصّة عمر رضى‏الله‏عنه دعامة للتوصّل بها إلى خبث طويّته في الإزدراء بسيّد الأوّلين والآخرين وأكرم السابقين واللاحقين، وحطّ رتبته في حياته، وأنّ جاهه وحرمته ورسالته وغير ذلك زال بموته، وذلك منه كفر بيقين وزندقة محقّقة(1)؛ ابن تيميّه گفته است: هر كس به مرده و يا فرد دور از نظر استغاثه كند ... ظالم، گمراه و مشرك است.
از اين سخن ابن تيميّه، بدن انسان مى‏لرزد، اين سخن، پيش از زنديق حرّان، ابن تيميّه از دهان كسى در هيچ زمان و هيچ مكانى بيرون نيامده است. اين زنديق نادان و خشك، داستان عمر رضى‏الله‏عنه را وسيله‏اى براى رسيدن به نيّت ناپاكش در بى‏اعتنايى به ساحت حضرت رسول اكرم، سيّد اوّلين و آخرين، قرار داده و با اين سخنان بى‏اساس، مقام و منزلت آن حضرت را در دنيا پايين آورده است و




(1) دفع الشبه عن الرسول، ص 131.

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:40 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


مدّعى شده است كه حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بين رفته است. اين عقيده به يقين كفر و در واقع زندقه و نفاق است.

5. قاضى شافعى پيروان ابن تيميّه را مهدور الدم مى‏داند:
ابن حجر عسقلانى متوفّاى 852 و شوكانى متوفّاى 1255، دو تن از عالمان بزرگ اهل سنّت مى‏نويسند: قاضى شافعى دمشق دستور داد كه در دمشق اعلام كنند كه: «من اعتقد عقيدة ابن تيميّة حلّ دمه وماله»(1)؛ هر كس معتقد به عقايد ابن تيميّه باشد، خون و مالش حلال است».

6. ابن حجر مكّى، ابن تيميّه را گمراه و گمراه‏گر مى‏شمارد:
ابن حجر مكّى متوفّاى 974، از دانشمندان بزرگ اهل سنّت، در باره ابن تيميّه مى‏نويسد:
ابن تيميّة عبد خذله اللّه، وأضلّه وأعماه، وأصمّه وأذلّه، وبذلك صرّح الأئمّة الذين بيّنوا فساد أحواله وكذب أقواله ... وأهل عصرهم وغيرهم من الشافعيّة والمالكيّة والحنفيّة... والحاصل أنّه لا يقام لكلامه وزن بل يرمى فى كلّ وعر وحزن، ويعتقد فيه أنّه مبتدع، ضالّ، مضلّ، غال، عاملها اللّه بعدله و أجارنا من مثل طريقته(2)؛ خدا او را خوار، گمراه، كور و كر گردانيده است و پيشوايان اهل سنّت و معاصرين وى از شافعى‏ها، مالكى‏ها و




(1) الدرر الكامنة، ج 1، ص 147؛ البدر الطالع، ج 1، ص 67 و مرآة الجنان، ج 2، ص 242.
(2) الفتاوى الحديثه، ص 86.

(73)

حنفى‏ها، بر فساد افكار و اقوال او تصريح دارند ... سخنان ابن‏تيميّه فاقد ارزش بوده و او فردى بدعت‏گذار، گمراه، گمراه‏گر و غيرمعتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نمايد و ما را از شرّ عقيده و راه و رسم وى حفظ نمايد.

7. اطلاق شيخ الإسلام به ابن تيميّه كفر است:
شوكانى از علماى بزرگ اهل سنّت مى‏گويد:
صرّح محمّد بن محمّد البخاري الحنفيّ المتوفّى سنة 841 بتبديعه ثمّ تكفيره، ثمّ صار يصرّح في مجلسه: إنّ من أطلق القول على ابن تيميّة أنّه شيخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق كافر(1)؛ محمّد بخارى حنفى متوفّاى سال 841 در بدعت‏گذارى و تكفير ابن تيميّه بى‏پرده سخن گفته است، تا آن‏جا كه در مجلس خود تصريح نموده است كه اگر كسى ابن تيميّه را «شيخ الاسلام» بداند، كافر است.

8. ابن بَطوطه ابن تيميّه را ديوانه مى‏خواند:
ابن بطوطه، جهان‏گرد نامى مراكشى در سفرنامه‏اش مى‏نويسد:
وكان بدمشق من كبار الفقهاء الحنابلة تقي الدين بن تيميّة كبير الشام يتكلّم فى الفنون إلاّ أنّ فى عقله شيء(2)؛ در دمشق يكى از بزرگان فقهاى حنبلى به نام ابن تيميّه را ديدم كه در فنون مختلف سخن مى‏گويد، ولى عقل او سالم نبود.



(1) بدر الطالع، ج 2، ص 260.
(2) رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 57. (74)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:41 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

عوامل انزواى ابن تيميّه و علل گسترش مجدّد افكار او


افكار باطل ابن تيميّه در منطقه شامات كه مهد علم و دانش بود، با انتقادها و اعتراض‏هاى عالمان و دانشمندان مذاهب مختلف رو به رو شد كه در نتيجه، باعث انزواى ابن تيميّه، گرديد و افكار و عقايد وى نيز به بوته فراموشى سپرده شد.
ولى در قرن دوازدهم به عللى اين افكار در منطقه نجد توسط محمد بن عبد الوهاب انتشار يافت:
1. منطقه نجد، بى‏بهره از تمدّن و فرهنگ بود و فاقد شخصيت‏هاى علمى بود كه جهت مبارزه با افكار انحرافى محمد بن عبد الوهاب به‏پا خيزند.
2. در ميان قبايل منطقه «نجد» بر سر حكمرانى منازعات شديدى بود، محمّد بن عبد الوهّاب از اين موقعيّت استفاده كرد و با محمد بن سعود ـ جد اعلاى ملك فهد ـ پيمان نظامى و فرهنگى بست كه فرزند سعود از افكار وى حمايت كند، وى نيز با فتواهاى آن چنانى خود، زمينه كشورگشايى را براى او فراهم سازد.
3. پشتيبانى قدرت‏هاى استعمارى، بويژه مستشاران نظامى بريتانيا در گسترش فرهنگ وهابيت نقش فعال داشت.


(75)



نگاهى گذرا به زندگى محمّد بن عبد الوهّاب


1. سازماندهى افكار انحرافى ابن تيميه:
محمّد بن عبد الوهّاب، در سال 1115 در شهر عُيَينه، از توابع نجد عربستان به دنيا آمد. او فقه حنبلى را در زادگاه خود آموخت و آن‏گاه براى ادامه تحصيل ره‏سپار مدينه منوّره شد.
وى در دوران تحصيل مطالبى به زبان مى‏آورد كه نشان‏دهنده انحراف فكرى او بود به‏گونه‏اى كه برخى از استادان او نسبت به آينده‏اش، اظهار نگرانى مى‏كردند.
گفتنى است كه وى مبتكر و بنيان‏گذار فرقه وهّابيّت نبود، بلكه قرن‏ها پيش از او اين عقايد يا بخشى از آن از سوى برخى از عالمان حنبلى مانند ابن تيميّه و شاگردان او اظهار شده بود، ولى با توجّه به مخالفت‏هاى آشكار عالمان اهل سنّت و شيعه، در بوته فراموشى سپرده شده بود و مهم‏ترين كارى كه محمّد بن عبدالوهّاب انجام داد اين بود كه عقايد ابن‏تيميّه را به صورت يك فرقه و يا مذهب جديدى درآورد كه با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنّت و مذهب شيعه تفاوت داشت.


2. علاقه محمّد بن عبد الوهّاب به مدّعيان دروغين نبوّت:
او در آغاز كار به مطالعه زندگى نامه مدّعيان دروغين نبوّت مانند مُسَيْلمه كذّاب، سَجاج، اسود عَنْبسى و طُلَيحه اسدى علاقه ويژه‏اى داشت(1).




(1) كشف الارتياب، ص 12، به نقل از خلاصة الكلام.

(76)


3. آغاز ترويج وهّابيّت و برخورد مردم با آن:
محمّد بن عبد الوهّاب در آغاز كارش به بصره آمد و عقايدش را اظهار نمود كه با مخالفت شديد بزرگان بصره رو به رو شد.
دكتر منير العجلانى مى نويسد:

وتجمّع عليه أناس فى البصرة من رؤساءها وغيرهم، فآذوه أشدّ الأذى، وأخرجوه منها(1)؛ مردم بصره عليه او قيام نموده و او را از شهر بيرون كردند.
او سپس به بغداد، كردستان، همدان و اصفهان روانه شد(2) و سرانجام
به زادگاه خويش بازگشت.
وى در زمان حيات پدرش جرئت اظهار عقايد خويش را نداشت؛ ولى پس از آن كه پدر او در سال 1153 درگذشت، محيط را براى اظهار عقايد خويش مساعد يافت و مردم را به آيين جديد خود فرا خواند(3).
ولى اعتراض عمومى مردم كه نزديك بود خونش را بريزند، او را ناگزير كرد تا به زادگاه خويش، عُيَيْنَه بازگردد و براساس پيمانى كه با امير آنجا،




(1) تاريخ العربيّة السعوديّه، ص 88.
(2) او چهار سال در بصره، پنج سال در بغداد و يك سال در كردستان و دو سال در همدان اقامت گزيد واندك زمانى هم در اصفهان و قم بود و آن گاه به حُرَيْمَله اقامتگاه پدرش رفت. وهّابيّت مبانى فكرى و كارنامه عملى، ص 36.
(3) ر. ك: زعماء الإصلاح فى عصر الحديث، ص 10؛ تاريخ العربيّة السعوديّه، ص 89 و تاريخ نجد آلوسى، ص 111. (77)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:42 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


عثمان بن مَعْمَر بست كه هر دو بازوى يك‏ديگر باشند، عقايد خود را تحت حمايت او بى‏پرده مطرح ساخت، ولى طولى نكشيد كه حاكم عُيَيْنَه به دستور فرمانرواى اَحساء، وى را از شهر عيينه اخراج كرد.
محمّد بن عبد الوهّاب به نا چار شهر دِرْعِيّه را براى اقامت برگزيد و با محمّد بن سعود، حاكم درعيّه پيمان جديدى بست كه حكومت از آنِ محمّد بن سعود باشد و تبليغ به دست محمّد بن عبدالوهّاب.


4. تخريب زيارتگاه صحابه و قبر برادر خليفه دوم:
نخستين كارى كه محمّد بن عبد الوهّاب انجام داد، ويران كردن زيارتگاه‏هاى صحابه و اوليا در اطراف عُيَيْنه بود كه از جمله آنان، تخريب قبر زيد بن خطّاب برادر خليفه دوم بود(1) كه با واكنش شديد عالمان و بزرگان رو به رو شد، به دنبال آن امير عُيَيْنه به ناچار، شيخ را از اين شهر بيرون كرد.
همان طورى كه در بخش «عصر ظهور افكار محمّد بن عبد الوهّاب» اشاره شد، در قرن دوازدهم هجرى موقعيّت بسيار سخت و اوضاع بسيار نامناسبى براى مسلمانان پيش آمده بود كه كشورهاى اسلامى از هر سو مورد تهاجم شديد استعمارگران قرار داشتند، كيان امّت اسلامى از سوى انگليس، فرانسه، روس و آمريكا تهديد مى‏شد.
در اين عصر، بيش از هر زمانى مسلمانان نياز به وحدت و همكارى بر ضدّ دشمن مشترك داشتند، ولى متأسّفانه محمّد بن عبدالوهّاب مسلمانان را به جرم توسّل به انبيا و اولياى الهى، مشرك و بت پرست




(1) عنوان المجد فى تاريخ نجد، ص 9؛ براهين الجليّة فى رفع تشكيكات الوهابيّه، ص 4؛ هذه هى الوهابيّه، ص 125 و السلفيّة بين أهل السنّة والاماميّه، ص 307.

(78)

قلمداد كرد و فتوا به تكفير آنان داد، خونشان را حلال، كشتن آنان را جايز و اموال آنان را جزء غنايم جنگى به حساب آورد و پيروان او به استناد اين فتوا، هزاران مسلمان بى گناه را به خاك وخون كشيدند كه در قسمت بعدى به تفصيل بيان خواهد شد.



برخورد عالمان اهل سنّت با محمّد بن عبد الوهّاب


1. پيش بينى گمراهى او از سوى استادانش:
احمد زينى دحلان، مفتى بزرگ مكّه مكرّمه متوفّاى 1304 مى‏گويد:
فأخذ عن كثير من علماء المدينة منهم الشيخ محمّد بن سليمان الكردى الشافعي والشيخ محمّد حياة السندى الحنفي وكان الشيخان المذكوران وغيرهما من أشياخه يتفرّسون فيه الإلحاد والضلال، ويقولون: سيُضَلّ هذا، ويُضِلُّ اللّه به مَنْ أبعده وأشقاه، فكان الأمر كذلك، وما أخطأت فراستهم فيه(1)؛ محمّد بن عبد الوهّاب در آغاز از محضر بسيارى از عالمان مدينه مانند شيخ محمّد سليمان كردى شافعى و شيخ محمّد حياة سندى حنفى بهره علمى برد. اين دو استاد، در آغاز، آثار بى‏دينى و گمراهى را در وى احساس مى‏كردند و مى‏گفتند كه وى گمراه خواهد شد و به دست او، افراد دور از رحمت خدا و شقاوت پيشه به گمراهى كشيده خواهند شد و پيش‏بينى آنان نيز درست از آب درآمد.




(1) الدرر السنيّة فى الردّ على الوهّابيّه، ص 42. (79)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:42 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


2. پدر محمّد بن عبد الوهّاب گمراهى او را حدس مى‏زد:
احمد زينى دحلان مى‏نويسد:
وكان والده عبد الوّهاب من العلماء الصالحين فكان أيضا يتفرّس في ولده المذكور الإلحاد ويذمّه كثيرا ويحذّر الناس منه(1)؛ و هم‏چنين پدر وى عبد الوهّاب كه از علماى صالح به‏شمار مى‏رفت همانند ديگر علما در فرزندش، آثار الحاد و بى‏دينى را حدس مى‏زد و او را سرزنش نموده و مردم را از ارتباط با وى برحذر مى‏داشت.

3. برخورد تند برادر محمّد بن عبد الوهّاب با وى:
زينى دحلان مفتى مكه مكرّمه مى‏نويسد:
وكذا أخوه سليمان بن عبد الوهّاب، فكان ينكر ما أحدثه من البدع والضلال والعقائد الزائغة، وتقدّم أنّه ألّف كتابا في الردّ عليه(2)؛ سليمان، برادر محمّد بن عبد الوهّاب نيز بدعت‏ها، گمراهى‏ها و عقايد منحرف او را انكار مى‏كرد و كتابى در ردّ افكار او نوشت.
و در جاى ديگر مى‏نويسد:

كان محمّد بن عبد الوهّاب الذى ابتدع هذه البدعة يخطب للجمعة في مسجد الدرعيّة ويقول في كلّ خطبة: ومن توسّل بالنبي فقد كفر، وكان أخوه الشيخ سليمان بن عبد الوهّاب من أهل العلم فكان ينكر عليه إنكارا شديدا في كلّ ما يفعله، أو يأمر به، ولم يتّبعه فى شئ ممّا ابتدعه.



(1) همان.
(2) همان.

(80)


وقال له أخوه سليمان يوما: كم أركان الإسلام يا محمّد بن عبدالوهّاب؟! فقال: خمسة. فقال: أنت جعلتها ستّة، السادس من لم‏يتّبعك فليس بمسلم، هذا عندك ركن سادس للإسلام(1)؛ محمّد بن عبد الوهّاب در مسجد دِرعيّه خطبه مى‏خواند و در هر خطبه‏اى مى‏گفت: توسّل به پيامبر كفر است. برادرش شيخ سليمان، سخنان او را سخت انكار مى‏كرد و در هيچ‏يك از بدعت‏هايش از وى پيروى نمى‏كرد.
روزى سليمان از برادرش محمّد پرسيد: اسلام چند ركن دارد؟ محمّد، جواب داد: پنج ركن.
سليمان گفت: ولى تو مى‏گويى هر كس وهّابى نباشد و از تو پيروى نكند، كافر است و اين را ركن ششم اسلام قرار داده‏اى.


4. ترس برادر محمّد بن وهّاب از دستور كشتن وى:
أحمد زينى دحلان مى‏افزايد:
ولمّا طال النزاع بينه وبين أخيه خاف أخوه أن يأمر بقتله فارتحل إلى المدينة المنورّة وألّف رسالة في الردّ عليه وأرسلها له فلم ينته. وألّف كثير من علماء الحنابلة وغيرهم رسائل فى الردّ عليه وأرسلوها له فلم ينته(2)؛ چون اختلاف ميان سليمان با برادرش محمّد به درازا كشيد، سليمان از بيم اين كه برادرش دستور كشتن او را بدهد، به مدينه منوّره كوچ كرد و رساله‏اى در ردّ او نوشت و




(1) الدرر السنيّة فى الردّ على الوهّابيّه، ص 39.
(2) همان، ص 40.

(81)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:43 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


برايش فرستاد.
بسيارى از علماى حنبلى و غير حنبلى نيز رساله‏هايى در ردّ سخنان او نوشتند و براى وى فرستادند، امّا هيچ‏يك فايده‏اى به حال او نبخشيد.



پيشگويى رسول گرامى (ص) از ظهور وهّابيّان

در كتب معتبر اهل سنّت رواياتى از پيامبر گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمده كه اشاره به ظهور فرقه وهّابيّت شده است همان گونه كه بخارى در صحيح خود از عبداللّه عمر نقل مى‏كند كه گفت:
ذَكَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم: اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي شَأْمِنَا، اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي يَمَنِنَا. قَالُوا: وَفِي نَجْدِنَا. قَالَ اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي شَأْمِنَا، اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي يَمَنِنَا. قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَفِي نَجْدِنَا؟ فَأَظُنُّهُ قَالَ فِي الثَّالِثَةَ: هُنَاكَ الزَّلاَزِلُ وَالْفِتَنُ، وَبِهَا يَطْلُعُ قَرْنُ الشَّيْطَانِ(1)؛ روزى پيامبر گرامى فرمود: خدايا منطقه شام و يمن را بر ما مبارك گردان! صحابه گفتند: منطقه نجد(2) را چطور؟ حضرت سخن قبل خود را تكرار فرمود و صحابه از نجد پرسيدند، حضرت در مرحله سوم فرمود: در نجد زلزله‏ها(3) و فتنه‏ها به وقوع خواهد پيوست و شاخ شيطان از آن جا طلوع خواهد كرد.



(1) صحيح بخارى، ج 8، ص 95 ح 7094، كتاب الفتن، ب 16 ، باب قَوْلِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم: الْفِتْنَةُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ.
(2) نجد در اطراف رياض و محل ظهور فرقه وهّابيّت مى‏باشد.
(3) شايد اشاره به تزلزل عقايد مردم مى‏باشد.

(82)


عينى از علماى بزرگ اهل سنّت و شارح صحيح بخارى مى‏نويسد: مراد از شاخ شيطان، امّت و حزب شيطان مى‏باشد(1). و هم چنين بخارى در صحيح خود از ابو سعيد خُدرى از پيامبر گرامى [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] نقل كرده كه فرموده است:
يَخْرُجُ نَاسٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَيَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لاَ يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ، يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ، ثُمَّ لاَ يَعُودُونَ فِيهِ حَتَّى يَعُودَ السَّهْمُ إِلَى فُوقِهِ . قِيلَ مَا سِيمَاهُمْ. قَالَ سِيمَاهُمُ التَّحْلِيقُ. أَوْ قَالَ: التَّسْبِيدُ»(2)؛ افرادى از ناحيه مشرق، قيام مى‏كنند و قرآن تلاوت مى‏كنند و حال آن قرآن كه از گلوگاه آنان تجاوز نمى‏كند (در قلب آنان تاثير نمى‏گذارد) و از قرآن بهره نمى‏برند، اين گروه از دين خارج مى‏شوند همان گونه كه تير از كمان خارج مى‏شود و ديگر به طرف دين برنمى‏گردند مانند تير كه به سوى كمان برنمى‏گردد.
از پيامبر اكرم
[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] پرسيدند كه: اين فرقه چه نشانه‏اى دارند؟
فرمود: چهره اين گروه با سرهاى تراشيده، مشخص مى‏شود.
زينى دحلان مفتى مكّه مكرمه ضمن اشاره به اين حديث مى‏نويسد:

ففي قوله سيماهم التحليق تصريح بهذه الطائفة لأنّهم كانوا يأمرون كلّ من اتّبعهم أن يحلق رأسه ولم يكن هذا الوصف لأحد من طوائف الخوارج والمبتدعة الذين كانوا قبل زمن هوءلاء(3)؛ پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه «سر تراشيدن» را از نشانه بارز اين طائفه شمرده شده،




(1) وبنجد يطلع قرن الشيطان أي: أمّته وحزبه. عمدة القارى، ج 7، ص 59.
(2) صحيح بخارى، ج 8، ص 219، ح 7562.
(3) فتنة الوهابية، ص 19. (83)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:44 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

صراحت در فرقه وهّابيّت دارد زيرا تنها اين فرقه هستند كه به پيروان خود دستور مى‏دهند سر خود را بتراشند و اين صفت در هيچ يك از فرقه‏هاى خوارج و بدعت گذارِ قبل از وهّابيّت ديده نشده است.
در ادامه مى‏نويسد:

وكان السيّد عبد الرحمن الأهدل مفتي زبيد يقول: لا حاجة إلى التأليف في الردّ على الوهابيّة بل يكفي في الردّ عليهم قوله صلى اللّه عليه وسلم سيماهم التحليق؛ فإنّه لم يفعله أحد من المبتدعة غيرهم؛ سيّد عبد الرحمن اهدل، مفتى منطقه زبيد، مى‏گفت: در نقد عقائد وهّابيّت نيازى به تأليف كتاب نيست؛ بلكه همين حديث پيامبر [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] كه ويژگى‏هاى اين فرقه را «سر تراشيدن» معرفى كرده، براى بطلان عقيده آنان كفايت مى‏كند؛ زيرا غير از وهّابيّت هيچ يك از فرقه‏هاى بدعت گذار اين ويژگى را ندارند.
واتّفق مرّة أنّ امرأة أقامت الحجّة على ابن الوهّاب لمّا أكرهوها على أتباعهم ففعلت ، أمرها ابن عبد الوهاب أن تحلق رأسها فقالت له حيث إنّك تأمر المرأة بحلق رأسها ينبغي لك أن تأمر الرجل بحلق لحيته؛ لأنّ شعر رأس المرأة زينتها وشعر لحية الرجل زينته، فلم يجد لها جوابا(1)؛ روزى محمد بن عبد الوهاب به يك زن دستور داد كه سرش را بتراشد، آن زن به وى گفت: تو كه مى‏گويى زنان بايد سر خود را بتراشند؛ بايد دستور دهى مردان هم ريش خود را بتراشند؛ زيرا ريش مرد، همانند موى زن، زينت او محسوب



(1) فتنة الوهابية، ص 19.

(84)

مى‏شود. محمد بن عبد الوهاب در پاسخ اين زن عاجز ماند.



كتاب‏هاى اهل سنّت در بطلان عقايد ابن‏تيميّه


برخى از شخصيّت‏هاى بزرگ اهل سنّت و معاصر ابن تيميّه، مطالب وى را به نقد كشيده و برخى ديگر كتاب‏هايى مستقل در بطلان نظريّات او تأليف كردند، مانند:
تقى الدين سُبكى متوفاى 756، دو كتاب به نام‏هاى
«الدرّة المضيّة فى الردّ على ابن تيميّة» و «شفاء السقام فى زيارة خير الأنام» در نقد افكار وى نوشته است.
بر كتاب
«شفاء السقام» ملاّ على قارى فقيه مشهور حنفى مقيم مكه‏متوفّاى 1014، شرح محقّقانه‏اى نوشته كه «شرح شفاء السقام» نام گرفته است.
محمّد بن ابى بكر اخنايى متوفّاى 763 كتابى به نام
«المقالة المرضيّة فى الردّ على ابن تيمية» نوشت و با احاديث معتبر و ادلّه محكم، نظريّه ابن تيميّه را ردّ كرد و ابن تيميّه وقتى آن كتاب را ديد پاسخى به نام «ردّ أخنائى»، بر او نوشت.
على بن محمّد سَمْهُودى شافعى مصرى متوفّاى 911، شيخ الاسلام مدينه، كتاب گران سنگى به نام
«وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى» نوشت و در باره زيارت، شفاعت، توسّل و استغاثه به حضرت رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بحث مفصل و محقّقانه‏اى كرد.
افزون بر كتاب‏هاى ياد شده، كتاب‏هاى ديگرى را هم عالمان اهل سنّت در نقد افكار ابن تيميّه نوشته‏اند كه به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

«خير الحجّة فى الردّ على ابن تيميه فى العقايد» تأليف احمد بن(85)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:44 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى

حسين بن جبريل شهاب الدين شافعى.
«الدرة المضيئة فى الرد على ابن تيمية» تأليف محمّد بن على شافعى دمشقى كمال الدين معروف به ابن زملكانى متوفّاى 727.
«دفع شبه من شبّه و تمرّد» نوشته تقى الدين ابوبكر حصنى دمشقى متوفّاى 829 ه. اين كتاب از مكتبة الازهرية للتراث به صورت افست چاپ شده است، و در سال 1418 با تحقيقات و فهارس به نام «دفع الشبه عن الرسول (ص)» چاپ شده است.
«الردّ على ابن تيميّة» تأليف عيسى بن مسعود منكاتى.
«الردّ على ابن تيميّه فى الاعتقادات» تأليف محمّد حميد الدين حنفى دمشقى فرغانى.
«ردّ على الشيخ ابن تيميّة» تأليف شيخ نجم‏الدين بن ابى الدر البغدادى.
«رسالة فى الردّ على ابن تيميّه فى التجسيم و الاستواء والجهة» تأليف شيخ شهاب الدين احمد بن يحيى كلابى حلبى، متوفّاى 733، معاصر ابن تيميّه.
«رسالة فى الردّ على ابن تيميه فى مسألة حوادث لا أوّل لها» تأليف شيخ بهاءالدين عبد الوهّاب بن عبد الرحمن اخمينى شافعى، معروف به مصرى متوفّاى 763. اين كتاب با تحقيقات و شرح عبارات سعيد عبد الطيف از عمان اردن، دار السراج در سال 1419 ه. / 1998 م چاپ شده است.
«رسالة فى مسئلة الزيارة فى الردّ على ابن تيمية» تأليف محمّد بن على مازنى.
«سيف الصقيل فى ردّ ابن تيميّة و ابن قيّم» تأليف تقى‏الدين السبكى،

(86)

متوفّاى 756، اين كتاب هم در مصر چاپ شده است.
«شرح كلمات الصوفية أو الردّ على ابن تيميّة» تأليف محمود الغراب. و موضوع آن ردّ گفته‏هاى ابن تيميّه درباره ابن عربى و صوفيّه است.
«فتاوى الحديثيّة» تأليف احمد شهاب الدين بن حجر هيثمى مكى، متوفّاى 974، به صورت افست از استانبول تاريخ 1414 ه ./ 1994 م، چاپ شده است.
در ردّ اين كتاب، ابن آلوسى نعمان بن محمود آلوسى بغدادى، متوفّاى 1317 ه . كتابى به نام
«جلاء العينين فى محاكمة الأحمدين» نوشته است.
«المقالات السنيّة فى كشف ضلالات ابن تيميّه» تأليف شيخ عبد اللّه بن محمّد بن يوسف هروى معروف به حبشى مفتى هرو (يكى از مناطق صومال آفريقا) متوفّاى 1328. اين كتاب در دار المشاريع بيروت چهارمين بار در سال 1419 ه . / 1998 م چاپ شده است.
«نجم المهترين برجم المعتدين فى رد ابن تيميّه» تأليف: فخر ابن معلم قرشى.



كتاب‏هاى عالمان شيعى در باره ابن تيميّه

علاّمه تهرانى در كتاب گران سنگ خود «الذريعه» كتاب‏هاى متعدّدى از عالمان شيعه را نام مى‏برد كه در پاسخ به كتاب منهاج السنّه ابن تيميّه نوشته شده است، مانند:
كتاب
«الإنصاف فى الانتصاف لأهل الحق من الإسراف» تأليف يكى از علماى بزرگ قرن هشتم است كه در سال 757 ه. به پايان رسيده كه

(87)

متأسّفانه نام نويسنده آن ثبت نشده است(1) و نسخه‏اى از اين كتاب در كتاب‏خانه بزرگ ايران موجود است(2). «إكمال المنّة فى نقض منهاج السنّه» از شيخ سراج الدين حسن يمانى مشهور به فدا حسين.
«منهاج الشريعه» تأليف دانشمند مجاهد، سيّد مهدى موسوى قزوينى متوفّاى 1358.
«البراهين الجليّه فى كفر ابن تيميّه» تأليف دانشمند فرزانه سيّد حسن صدر كاظمى متوفّاى 1354.
«الإمامة الكبرى والخلافة العظمى» در 8 جلد، تأليف سيّد محمّد حسن قزوينى متوفّاى 1380.
و ايشان كتاب ديگرى نيز دارد به نام «
البراهين الجليّة فى رفع تشكيكات الوهابيّه» كه به تازگى آن را نويسنده توانمند جناب آقاى دوانى ـ رضوان اللّه عليه ـ به نام فرقه وهّابى و پاسخ شبهات آن‏ها ترجمه كرده است.



(1) شيخ آغا بزرگ تهرانى مى‏نويسد: «لم يذكر المؤلف اسمه بل ذكر فى أوّله ابن تيميّه تعصب في القول والخطاب فى نقضه لمنهاج الكرامة وقال بالهوى المحض وهو دأب المفلس العادم للحجة، الذاهب التاية عن المحجة.» الذريعه، ج 11، ص 122.
(2) كتاب‏خانه آستان قدس رضوى در مشهد، به شماره 5643، كتاب‏خانه ملّى تهران، به شماره 485 ع؛ كتاب‏خانه دانشكده حقوق تهران، به شماره 130، به نقل از مجلّه تراثنا، شماره 17، ص 153. (88)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:44 PM
تشکرات از این پست
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى


حدود بيست كتاب مستقلّ از سوى علماى شيعه بر ردّ كتاب ابن تيميّه تأليف گرديده است(1).
 

فصل سوم

كارنامه عملى وهابيت

جنايات وهابيت در طول تاريخ

1. قتل و غارت وهّابيّان در منطقه نجد:
محمّد بن عبد الوهّاب با اعلام جهاد عليه مسلمانان به اتهام كفر، شرك و بدعت، اعراب باديه نشين را تحريك كرد و به كمك ابن سعود، لشكرى فراهم ساخت و با حمله به شهرها و روستاهاى مسلمان نشين، مردم را به خاك و خون كشيد و اموال آنان را به عنوان غنايم جنگى غارت نمود(2). در اين بخش به چند نمونه از كشتار بى‏رحمانه وهّابيّت كه در منطقه نجد و اطراف رياض انجام گرفته، اشاره مى‏كنيم.
الف: كشتار مسلمانان و قطع نخل‏ها و غارت مغازه‏ها:
ابن بشر عثمان بن عبد اللّه، مورخ آل سعود در باره آغاز دعوت وهّابيّت




(1) ر. ك: كتاب شناسى توصيفى تأليفات علماى شيعه در پاسخ به شبهات و كتاب‏هاى اهل سنّت، كه رساله كارشناسى ارشد دانش پژوه گرامى جناب آقاى طاهر عباس از كشور پاكستان است كه اين جانب (نگارنده) به عنوان استاد داورِ اين رساله بودم و به حقّ از بهترين رساله‏هايى بود كه در سال‏هاى اخير مشاهده كردم.
(2) ر. ك: تاريخ نجد، فصل سوم غزوات،ص 95؛ تاريخ آل سعود، ج 1، ص 31 و تاريخچه نقد و بررسى وهّابى‏ها، 13 ـ 76.

(89)

در منطقه نجد و كشت و كشتار مردم بى‏گناه به اتهام شرك مى‏نويسد:
عبد العزيز همراه با عدّه‏اى به قصد جهاد با اهل سرزمين «ثادق» حركت كرد و آنان را به محاصره درآورد و بخشى از نخلستان‏هاى آنان را قطع كرد و تعدادى هم از مردان آنان را به قتل رساند(1).
سپس عبد العزيز به قصد جهاد به سمت «خُرج» حركت كرد و در منطقه «دُلَم» هشت نفر از مردان را به كشت و مغازه‏ها را كه مملوّ از اموال بود، غارت كرد و آن‏گاه به سرزمين «نَعْجان»، «ثَرْمَدا»، «دُلَم» و «خُرْج» رفت و عدّه‏اى را كشت و شتران بسيارى به غنيمت گرفت(2).
ب: به آتش كشيدن محصولات زراعى:
ابن بشر در ادامه مى‏نويسد:
عبدالعزيز به قصد جهاد وارد «منفوحه» شد و محصولات زراعى آنان را به آتش كشيد و بخش عظيمى از جواهرات، گوسفندان و شتران را به غنيمت گرفت و ده نفر را نيز كشت(3).




(1) «سار عبد العزيز رحمه‏الله غازيا بجميع المسلمين وقصد بلد ثادق ونازلهم وحاصرهم ووقع بينهم قتال وقطع شيئا من نخيلهم فأقام على ذلك أيّاما، وقتل من أهل البلد ثمانية رجال، وقتل من المسلمين ثمانية رجال». عنوان المجد، ص 34.
(2) غزا عبد العزيز إلى الخرج فأوقع بأهل الدُلَم وقتل من أهلها ثمانية رجال ونهبوا بها دكاكين فيها أموال، ثمّ أغاروا على أهل بلد نَعْجان وقتلوا عودة بن على ورجع إلى وطنه، ثمّ بعد أيّام سار عبد العزيز بجيوشه إلى بلد (ثَرْمَدا) وقتل من أهلها أربعة رجال وأصيب من الغزو مبارك بن مزروع. ثمّ إنّ عبد العزيز كرّ راجعا وقصد (الدُلَم) و(الخُرْج) فقاتل أهلها وقتل من فزعهم سبعة رجال وغنم عليهم إبلاً كثيرا. عنوان المجد، ص 43.
(3) غزا عبد العزيز منفوحة وأشعل في زروعها النار؟! وأخذ كثيرا من حللهم وغنم منهم إبلاً كثيرا وقتل من الأعراب عشرة رجال.» عنوان المجد، ص 43. (90)

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

یک شنبه 9 تیر 1392  10:45 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها