انهدام آخرین پایگاه توطئه
نگاهی بر غزوه بنى قریظه
با پایان گرفتن نبرد احزاب و رفع خطر از مسلمانان، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله از سوى خداوند مأموریت یافت كه بىدرنگ كار بنى قریظه را یكسره كند. بنى قریظه در بحرانىترین حالت و بدترین موقعیت، پیمانشكنى كردند و از پشت بر مسلمانان ضربه زدند و این خیانت قابل گذشت نبود و باید با آنها به شدت برخورد مىشد، تا قبایل دیگرى كه با پیامبر صلی الله علیه وآله پیمان صلح بسته بودند، در شرائط خاصى پیمان شكنى نكنند و درس عبرت بگیرند.
پیامبر نماز ظهر را خواند و به مردم اعلام كرد كه نماز عصر در محله بنى قریظه خوانده خواهد شد، آنگاه پرچم را به دست امام على بن ابى طالب علیه السلام داد و او را به سوى قلعههاى یهود بنى قریظه فرستاد و خود نیز به دنبال او با سپاهیان اسلام به آن منطقه رهسپار گردید. سپاه اسلام در برابر دژهاى محكم بنى قریظه در كنار چاه آبى مستقر شدند و یهودیان تیرهایى به سوى مسلمانان پرتاب كردند و به پیامبر اسلام ناسزا گفتند.(1)
مسلمانان قلعههاى آنان را محاصره كردند و این محاصره به گفته واقدى پانزده روز و به گفته ابن هشام بیست و پنج روز ادامه یافت(2) و در این مدت گاهى دو طرف به پرتاب سنگ و تیراندازى به سوى یكدیگر مى پرداختند.
یكى از سران بنى قریظه به نام كعب بن اسد آنان را جمع كرد و گفت: شما در موقعیّتى قرار گرفته اید كه باید یكى از سه كار را انجام دهید:
یا به محمد ایمان بیاورید تا خود و خانواده هایتان در امان باشد و شما مىدانید كه او پیامبر بر حق است؛
و یا زنها و كودكانتان را بكشید و خودتان به مسلمانان حمله كنید كه اگر كشته شدید زنان و كودكانتان اسیر آنان نباشند؛
و یا همین امشب كه شنبه است مسلمانان را غافلگیر كنید و به آنان حمله كنید.
بنى قریظه هر سه پیشنهاد كعب را ردّ كردند (3) و به پیامبر خدا پیغام دادند كه ابولبابة بن عبدالمنذر را كه در جاهلیت از هم پیمانان بنىقریظه بود، نزد ما بفرست تا با او مشورت كنیم، پیامبر ابولبابه را فرستاد، آنها به ابولبابه گفتند: آیا به نظر تو ما خود را تسلیم كنیم بهتر است؟ او گفت: آرى، ولى اشاره به گلوى خود كرد، یعنى او همه شما را سر مىبرد.
در این آیه علاوه بر زمینها و خانهها و اموال بنى قریظه، از زمینهایى یاد مىكند كه هنوز مسلمانان به آنجا قدم نگذاشتهاند و خدا آنها را وارثان آن زمینها هم كرد. بعضى از مفسران گفتهاند كه منظور از آن سرزمین خیبر است كه بعدها مسلمانان آنجا را هم تصرف كردند
ابولبابه بیرون آمد در حالى كه با خود مىگفت: من به خدا و پیامبرش خیانت كردم و به جهت شرمندگى نزد پیامبر صلی الله علیه وآله نیامد و مستقیما به مسجد پیامبر رفت و خود را به یكى از ستونهاى مسجد بست و گفت: تا خدا توبه مرا نپذیرد مرا از این ستون باز نكنید. وقتى این خبر به پیامبر صلی الله علیه وآله رسید فرمود: اگر او نزد من آمده بود براى او طلب آمرزش مىكردم ولى اكنون كه چنین كرده من او را از آن مكان آزاد نخواهم كرد مگر اینكه خداوند توبهاش را بپذیرد.
ابولبابه شش شب در آنجا بود تا بالاخره فرشته وحى نازل شد و قبولى توبه او را به پیامبر خدا ابلاغ كرد و این آیه نازل شد (4):
« وَ اخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَاخَرَ سَیِّئًا عَسَى اللّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (توبه/102)؛
و دیگرانى هستند كه به گناهان خود اعتراف كرده و كار شایسته را با كار دیگر كه بد است درآمیختهاند، امید است كه خدا توبه آنان را بپذیرد كه خدا آمرزنده و مهربان است.»
بهر روی، بنىقریظه پس از چندین روز مقاومت اعلام كردند كه تسلیم مىشوند و به حكم پیامبر صلی الله علیه وآله تن در مىدهند، قبیله اوس از انصار نزد رسول خدا رفتند و گفتند: اینان دوستان ما بودند، همانگونه كه قبلاً درباره بنى قینقاع كه دوستان قبیله خزرج بودند وساطت عبداللّه بن اُبىّ را پذیرفتى اینان را هم به ما ببخش.
پیامبر خدا فرمود: آیا راضى هستید كه یك نفر از قبیله اوس درباره اینان حكم كند؟
گفتند: آرى،
فرمود: این حكم را به عهده سعد بن معاذ مىگذارم.
در آن زمان سعد بن معاذ كه در جنگ احزاب مجروح شده بود، در خیمه رفیده تحت معالجه قرار داشت، وقتى پیامبر صلی الله علیه وآله او را درباره بنى قریظه حكَم و داور قرار داد، اوسیان نزد او رفتند و او را سوار بر الاغى كردند و نزد پیامبر آوردند، آنها به سعد مىگفتند: درباره دوستانت نیكى كن، و او مىگفت: وقت آن رسیده كه در كار خدا از سرزنش سرزنش كنندگان نترسم.
چون سعد نزد پیامبر صلی الله علیه وآله و اصحاب آمد، حكمى كه راجع به بنىقریظه داد این بود كه مردان آنها كشته شوند و اموالشان تقسیم گردد و خانوادههایشان اسیر شوند.
به احتمال زیاد سعد بن معاذ از آن جهت این حكم را داد كه آنها یهودى بودند و طبق تورات مجازات كسانى كه مانند آنها پیمانشكنى كرده بودند همان بود. در عهد عتیق، سفر تثنیه باب بیستم، جمله 12-15 چنین آمده است: «و اگر با تو صلح نكرده جنگ نمایند پس آن را محاصره كن و چون یهود خدایت آن را به دست تو بسپارد و جمیع ذكوراتش را به دم شمشیر بكش، لیكن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد یعنى تمامى غنیمتش را براى خود به تاراج ببر.» بنابر این سعد بن معاذ مطابق تورات با آنها رفتار كرده است.
وقتی سعد معاذ چنین حکم کرد، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود: به خدا كه درباره آنان حكمى كردى كه خدا آن حكم را كرده است.(5)
وقتى این خبر به پیامبر صلی الله علیه وآله رسید فرمود: اگر او نزد من آمده بود براى او طلب آمرزش مىكردم ولى اكنون كه چنین كرده من او را از آن مكان آزاد نخواهم كرد مگر اینكه خداوند توبهاش را بپذیرد
حكم سعد معاذ درباره بنىقریظه كه همان حكم خدا بود به مرحله اجرا درآمد و بدینگونه آخرین پایگاه یهود در مدینه برچیده شد و مسلمانان كاملاً بر مدینه مسلط شدند و اموال و زمینهاى بنى قریظه در اختیار مسلمانان قرار گرفت. قرآن كریم در دنبال صحبت از جنگ احزاب به جریان بنىقریظه مىپردازد و مىفرماید:
« وَ أَنْزَلَ الَّذینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَیاصیهِمْ وَ قَذَفَ فى قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَریقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَریقًا وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضًا لَمْ تَطَۆُها وَ كانَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدیرًا (احزاب/26-27)؛
و كسانى از اهل كتاب را كه از آنها (احزاب) پشتیبانى مىكردند، خداوند از قلعههایشان فرود آورد و در دلهایشان بیمافكند، گروهى را مىكشتید و گروهى را اسیر مىگرفتید و خداوند شما را وارثان زمینها و خانهها و اموالشان و نیز زمینى كه هنوز بر آن گام ننهادهاید قرار داد و خداوند بر هر چیزى تواناست».
در این آیه علاوه بر زمینها و خانهها و اموال بنى قریظه، از زمینهایى یاد مىكند كه هنوز مسلمانان به آنجا قدم نگذاشتهاند و خدا آنها را وارثان آن زمینها هم كرد. بعضى از مفسران گفتهاند كه منظور از آن سرزمین خیبر است كه بعدها مسلمانان آنجا را هم تصرف كردند (6) ولى مىتوان گفت كه منظور از آن تمام زمینهایى است كه مسلمانان بعدها آنجا را فتح كردند و یا فتح خواهند كرد.
این یكى از سنتهاى الهى حاكم بر تاریخ است كه بالاخره مۆمنان و صالحان وارثان زمین خواهند بود و تمام سرزمینها تحت حاكمیت حق و حقپرستان خواهد بود، این مطلبى است كه در كتابهاى آسمانى و از جمله قرآن، از آن خبر داده شده است.
«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاْءَرْضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ (انبیاء/105)؛
همانا در زبور علاوه بر قرآن نوشتیم كه زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد».
پی نوشت:
1) سیره ابن هشام، ج 3، ص 245.
2) المغازى، ج 1، ص 496؛ سیره ابن هشام، ج 3، ص 246.
3) المغازى، ج 1، ص 502.
4) سیره ابن هشام، ج 3، ص 248-249؛ عیون الاثر، ج 2، ص 52
5) سیره ابن هشام، ج 3، ص 250-251؛ المغازى، ج 1، ص 512؛ تاریخ ابوالفداء، ج 1، ص 196.
6) تفسیر طبرى، ج 11، ص 155.